همە بر این واقعیت واقفیم کە در مورد کمونیسم، تعابیر یکسانی وجود ندارد. این تفاوتها در حالی جریان دارد کە کمونیسم تنها بر یک نگرش معین استوار است. در این رابطە، خیلیها پرسیدە و کماکان میپرسند، اگر واقعا سوسیالیسم تنها یک تفکر اجتماعی است، پس این همە کج فهمی ناشی از چیست؟ و بر چە مبناء و معیاری، میتوان این نگرش را از سایر تفکرات دروغین تفکیک کرد؟ چالشهای نظری، هموارە تداوم دارد و هنوز نظر مشترک حاصل نشده است. تجارب تاکنونی، عمیقا ثابت کردە کە تنها بهلحاظ نظری نمیتوان جواب دقیقی بەاین تفاوتها داد. توجە فرمایید کە تا بهحال، هیچکسی بەاندازە مارکس، انگلس و لنین نتوانستە کە از جنبه نظری سوسیالیسم را از سایر نگرشهای بورژوایی جدا سازد. با وجود این همە ادبیات غنی کە آنها بەرشتە تحریر در آوردەاند، باز مشکل سر جایش باقی است. اما خارج از حوزە مبارزە نظری و بەهر اندازەای کە کمونیسم جامە عمل بەخود پوشیدە باشد، بەهمان نسبت نیز تفکیک تفاوتها برای محرومان سهلتر شدە است. صفآرایی طبقاتی و فعالیت متحدانە و میلیونی تودەهای کارگر و زحمتکش در انقلاب کموناردهای فرانسە، انقلاب ١٩١٧ و … بیانگر این حقیقت است.
البتە برخیها اینطور وانمود کردە و میکنند کە گویا این انقلابات کارگری و کمونیستی، تنها ناشی از تاثیر مبارزات نظری بودە است. تردیدی نیست کە بدون مبارزات نظری و بستر سازی حول دگرگونی بنیادی جامعە، هیچ فعالیتی بەثمر نمیرسد. اما ترجیح دادن تئوری بر عمل، خطایی بزرگ است. زیرا بدون تنظیم این دو موضوع و پیشبرد همزمانی آنها، سالمترین حرکت اعتراضی، بەآنارشی و … تبدیل میشود. کمونیستهای زمان مارکس، انگلس و لنین، تئوری و پراکتیک را بەشیوە درست همآهنگ کردە و این ابتکار باعث شد کە در عمل تودەهای محروم بەکمونیسم گرایش پیدا کنند. از اینرو، متوجە میشویم کە بخش زیادی از کارگران و اقشار محروم جامعە، در جریان صفآرایی اجتماعی، حقانیت ایدەهای کمونیستی برایشان روشن میشود و این در مورد انقلابات کارگری فرانسە و اتحاد جماهر شوری سابق و … کاملا صدق میکند. بەمعنای واقعی، طبیعت مبارزە طبقاتی در طول تاریخ بەهمین منوال پیش رفتە و خواهد رفت. زیرا درصد زیادی از تودەهای معترض، یا اهل مطالعە نیستند و یا بهخاطر شرایط سخت زندگی، آنچنان وقت کافی نداشتەاند کە بهلحاظ نظری خود را ارتقاء دادە و سپس در حوزە نظری و بر اساس منافع طبقاتی خود، انتخاب سیاسی کنند. اما در بطن کشمکشهای رودرو و زمانی کە صفبندیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد، بەدرستی تصمیم میگیرند کە در کدام جبهە بایستند. با بیانی سادەتر، پروسە اجتماعیشدن کومەلە در کردستان و حتی منطقە، گواە دیگری بر این واقعیت است.
در همین رابطە، بەاطلاعیەهای احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست ایرانی کە در خصوص مسائل مختلف منتشر میکنند، توجە کنید. آنوقت متوجە میشوید کە جدا از جابهجایی تعدادی کلمات، بهلحاظ مضمونی و نظری تفاوت چندانی با هم ندارند. اما با وجود این اشتراکات نظری، در عمل کارهای متمایزی را انجام میدهند. تودەهای کارگر و زحمتکش، از این قضیە آگاە میباشند و بەهمین دلیل، قبل از این کە تصمیم بەانتخاب سیاسی بگیرند، بەعملکرد آنها توجە میکنند. این موضوع را از نحوە کمونیست شدن خودم پی میگیرم و سپس روایتم را در خصوص عروج جنبش کمونیستی با شما در میان میگذارم.
متاسفانە من هم یکی از کودکان کار بودم. دوران کودکی و نوجوانی بسیار سختی را سپری کردم. بهجای بازی، تفریح و سرگرمی کودکانە، مثل هر کودک کارگر و معترض دیگری، گاهی پنهان و گاهی آشکار، مشغول مبارزە طبقاتی بودم. کسی مبارزە طبقاتی را بەمن آموزش نداد بلکە بهطور اتوماتیک و در جریان مرگ و زندگی یاد گرفتم. بەیاد دارم کە بعضی وقتها، بغض گلویم را میفشرد و عصبانیتم زیر خط قرمز میرفت و بەناچار بەمبارزە منفی روی میآوردم. منظور از مبارزە منفی، این است کە همراە با محفلی از همسرنوشتان خودم، بەاموال ثروتمندان ضربە میزدیم و بدین ترتیب نفرت و انزجار خود را علیە مناسبات ظالمانەای کە در محیط کار و زیستمان شاهد بودیم، بەنمایش میگذاشتیم. این نوع اعتراض، دقیقا مشابە آتشزدن ماشینها، استگاهای اتوبوس توسط جوانان محروم و ناراضی محلات فقیرنشین سوئد است کە ما چند دهە قبل در کردستان انجام میدادیم.
خلاصە بعدها کە کمی بزرگتر شدیم، جامعە در آستانە یک تلاطم بنیادی قرار گرفت و ما جنب و جوش گرایشات مختلف اجتماعی را بهطور بیسابقەای در اطراف خود مشاهدە میکردیم. بەنسبت فضایی جدید، کنجکاو شدیم و آن را زیر نظر قرار دادیم. در این روزها، توجە ما بەخیلی چیزهای تازە و از جملە بەواژەهای کمونیسم، سوسیالیسم و چپ کە از زبان افراد خاصی جاری میشدند، جلب شد. برای فهمیدن معنی اینگونە کلمات، با دو مشکل مواجە بودیم. نخست، بهلحاظ نظری منابع لازم را در دست نداشتیم کە خود بەمعنی این کلمات پی ببریم. دوم، آن افراد در فضای باز، در مورد واژەهای کە ذکر شد، حرف نمیزدند بلکە در منازل و مکانهای خاصی، بەاین موضوعات میپرداختند.
بەدلیل آشنایی تعدادی از آنها با عموزادەام(عباس جهانی) حضور پیدا کردن من در دوروبر آنها بسیار سادەتر بود. خلاصە تصمیم گرفتم بەبهانەهای مختلف، خود را بەجمع آنها نزدیک کنم و حرفهایشان را در ذهنم ضبط و سپس برای دوستانم تعریف نمایم. تا آنجایی کە بەیاد دارم، آنها حرف در مورد واژەهای مورد علاقە ما را نمیزدند، بلکە بهجای آن، رویدادهای روز را برای هم دیگر تعریف میکردند. روزی متوجە شدم کە آنها زیر درختی دور هم جمع شدە بودند. من هم بەبهانەهای مختلف، خود را بەآنها نزدیک کردە و برای اولینبار، شنیدم کە در مورد شخصی بهنام «مفتیزادە» و هوادارانش حرف میزدند. گویا «مفتیزادە»” و هوادارانش، از سر بلند کردن کمونیسم بهعنوان یک خطر، بەمردم تذکر دادە بودند. این حرفها، رشتە افکارم را بهخود مشغول کرد و دائما در پی فهمیدن معنی واژە کمونیسم بودم کە بالاخرە چطور سر بلند میکند!
بعدا کە بەاوایل قیام ۵٧ نزدیک شدیم، صفبندیها تا حدودی شکل علنیتری بەخود گرفت و رفت و آمد آن آشنایان قبلی و هم چنین چهرەهای جدید، بەمنزل ما بیشتر شد. در بطن این اوضاع، تا حدودی متوجە شدم کە کمونیسم یک گرایش سیاسی است و از طریق مبارزە تهیدستان بەتحقق میرسد. اما با وجود این ذرە دانش، باز در پی یافتن پاسخ کاملتری نیز میگشتم. در این دورە، گرایش بەمطالعە ادبیات چپ پیدا کردم و برای اولینبار، کتاب «ماهی سیاە کوچولو» و سپس رمان «نینا» را در منزل یکی از آشنایان پیدا کردە و همانجا آنها را تا نصف مطالعە کردم. از این کتابها، چیز خاص و مهمی نە تنها دریافت نکردم، بلکە متوجە شدم کە این ادبیات ربط چندانی بەزندگی ما و همچنین بەرویدادهای آن دورە نداشت. بەهمین دلیل، تداوم مطالعە را کنار گذاشتم و در عمل بەحرفها و همچنین بەعملکرد رفقای جانباختە حسین پیرخضری، جمیل زکریای، عباس جهانی، ایوب نبوی و چند نفر دیگر اهمیت میدادم. زیرا عملکرد و سخنان آنها، تا حدود زیادی مشکلات و نیازمندیهای من را بهلحاظ روحی تامین میکرد.
دیری نگذشت، خبر نارضایتی از تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران، بەمحیط کار و زیست ما هم رسید و سپس بهطور گامبەگام صدای نارضایتی در کردستان نیز بلند شد. همزمان با این جنب و جوشها، مذهبیون، چپها، کمونیستها و ناسیونالیستها در مقابل هم صفآرایی کردند. در این خصوص، روزی از رفیق عباس جهانی کە از نزدیکان کاک ایوب نبوی بود و بعدا نیز توسط دار و دستە «مفتیزادە» جانباخت، پرسیدم: کمونیسم چیست کە آخوندها در مورد سر بلند کردن آن، بەمردم هشدار میدهند؟ در جواب گفت: «کمونیسم یک تفکر برای ایجاد جامعە برابر است و توسط کارگران و همە اقشار محروم جامعە تحقق مییابد و در ادامە هم تاکید کرد کە آخوندها شبح این تفکر را در اینجا(کردستان) احساس کردە و برای مقابلە با آن، از بیسوادی تودەها، ناآگاهی و تعصبات عقبماندە آنها سوءاستفادە میکنند تا بلکە واقعیتها را بەنفع خودشان وارونە نمایند». متاسفانە رفیق عباس، تمایل نداشت کە وارد جزئیات بشود و موضوع را بیشتر از این برایم روشنتر سازد. بعد از توضیحات وی، گفتم من هم با چند دوست دیگر، خیلی وقت است علیە ثروتمندان مبارزە میکنیم. او هم ضمن طلاع قبلی و با خوشحالی گفت: «آری کمونیسم همین چالشهای است کە شما و دیگران انجام میدهید». با این توضیحات، شور و شوق و امید بەخلاص شدن از فقر و محرومیت، در تمام وجودم موج میزد و سپس بهطور گامبەگام وارد پروسە اعتلایی انقلابی سال ۵٧ شدم.
در این روزهای بەیاد ماندنی، ضمن شرکت در چالشهای روزمرە، مرتبا بەمطالعە اطلاعیەهای جریانات سیاسی میپرداختم. با حاد شدن دامنە کشمکشهای سیاسی و اجتماعی، خیلی چیزهای پایەای برایم روشنتر شد و سپس فهمیدم کە در بین نیروهای درگیر، یکی را باید انتخاب کنم. البتە بهخاطر محبوبیت و جایگاە اجتماعی رفقا و شخصیتهایی همچون عباس جهانی، ایوب نبوی، نوروز گنجی، هوشنگ ختمی، حسین پیرخضری، جمیل زکریای و … انتخاب سیاسی برای امثال من آسانتر بود و بدین ترتیب بەصفوف کومەلە پیوستم. با وجود این انتخاب، باز در پی شناخت واقعیتر از کمونیسم بودم. اما شرایط سخت زندگی و همچنین رویدادهای زمان قیام و حتی سالهای بعد از آن، چنان وقت آزاد را از ما گرفت کە بهلحاظ نظری کمتر توانستیم افزونەای بەدانش کمونیستی خود اضافە کنیم و سپس مارکسیسم را در سطوح مختلف جامعە بەمثابە یک راە حل انسانی معرفی و حول آن نیز انسانهای مبارز را پرورش دهیم. البتە نباید فراموش کرد کە کومەلە هم برنامە مدون شدە کمونیستی نداشت کە بر اساس آن بەسازماندهی مبارزات تودەای بپردازیم. اما با وجود این نارسائیها، پرچم انسانیت را بلند کردە و بەسهم خود، کمونیسم را بەجنبشی اجتماعی تبدیل کردیم.
با توجە بەاین همە تجارب و سپری شدن این همە سال، اکنون جنبش ما در حال در جا زدن است. واضح است کە بخش عمدە مشکلات حی و حاضر ما، رشد سکتاریسم و بەتبع آن، جابەجا شدن تئوری و عمل است. البتە دلیل رشد فرقەگرایی، ناهماهنگی تئوری و عمل، ناشی از عدم شناخت از ظرفیتهای نسل جدید و کلا پتانسیل کنونی جامعە است. بهطور مثال، کسی کە سال ۵٧ بەدنیا آمدە باشد، امروز حدود ۳۷ سالە و همچنین صاحب فرزند و یا نوە است. شناخت از این نسل، در فضایی مجازی اینترنت ممکن نیست بلکە لازمە آن، حضور فعالانە در محیط کار و زیستشان است. البتە دوری مبارزین خارج کشور، شرایطی را فراهم کردە کە آنها نمیتوانند تئوری و عمل خود را در دنیای واقعی هماهنگ نمایند. بەهمین دلیل، خیلیها در حال انتظارند کە اتفاقی ناگهانی بیافتد و سپس بەجامعە بر گردند و آنوقت مانند انقلاب ۵٧ بە پراکتیک رو بیاورند.
اما آن ابتکارها و روشهای مبارزاتی کە در طول دورە قیام ۵٧ و همچنین سالهای بعد از آن اتخاد کردیم و بر اساس آن نیز توانستیم ناسیونالیسم و مذهب را تا حدودی مهار و یا ماهیت غیرانسانیشان را زیر سئوال ببریم، اکنون جوابگو نیستند. ملاحظە فرمائید کە در دورە قیام ۵٧، بیشتر از ۵٠ درصد از شهروندان سواد خواندن و نوشتن را نداشتند. اما از آن تاریخ بەاین سو، نە تنها بیسوادی تا حدودی ریشەکن شدە، بلکە حدود ۶٠ درصد از جوانان در سطح عالی فارغالتحصیل شدەاند. این تحول، موجب شدە کە کل جامعە از دانش و پتانسیل بالایی بهرەمند شوند. اما ضمن نگهداری و ارتقاء پیشرفتهای تاکنونی، ضروریست بەفاکتورهای سیاه سیاسی کە در منتطە جریان دارد، توجە کرد. برای نمونە، هماکنون در اطراف ما، جنب و جوش ارتجاع فرا جمهوری اسلامی و از جنس آنهایی کە در کشورهای مجاور، مشغول قتلعام انسانهای بیدفاع میباشند، بهطور روزمرە در حال افزایش است. این ارتجاع در بطن رویدادهای اخیر کردستان عراق و همچنین «بهار عربی» بیرون آمدە و بند نافشان از جمله بەسازمان «سیا» آمریکا وصل است. از اینرو، هرگونە غفلتی کمک میکند تا آتش زیر خاکستری کە هماکنون در ایران مشاهدە میشود، شعلەور گردد و این جامعە را عراقیزە نماید.
تجربە افغانستان، یوگسلاوی سابق، عراق، لیبی، سوریە و … ثابت کردە کە بهلحاظ نظری نمیتوان روند رویدادهای آتی را روی کاغذ طراحی کرد و انتظار هم داشت کە همە چیز طبق میل و طرحهای قبلی ما پیش برود. بنابراین، کوبیدن مهر حقانیت کمونیستی بر روند تحولات پیش رو، دقیقا در گرو تحزب و سازمانیابی تودەای کارگران و سایر اقشار محروم در محیط کار و زیست میسر است.
با توجە بەآنچە کە ذکر شد، در سطح جنبش کمونیستی باید برای این مهم کار کنیم کە شمای تولیدی و همچنین شیوە اداری یک جامعە سوسیالیستی را بەجامعە ارائە دادە و بدین ترتیب، هدف نهایی خود را روشنتر سازیم. اما نباید فراموش کنیم کە در عرصە جنبش کارگری، مسائل مبارزاتی بسیار متنوع تر است. باید بپذیریم کە بافت جنبش کارگری، هنوز سیاسی و کمونیستی نیست. از اینرو، سیاە و سفید جلوە دادن مطالبات فوری کارگران، هیچ کمکی بەبیداری کمونیستی نخواهد کرد. هنر پیشرو، در شرایط کنونی این است کە همە کارگران و با هرگونە اعتقادات جداگانەای کە دارند، زیر یک چتر واحد مبارزاتی متحد شوند. خارج از این، فارغشدن جنبش کارگری از درد پراکندگی، دفع مخاطرات آیندە و دستیابی بەتشکلهای بەمعنایی واقعی مستقل، ممکن نیست. از اینرو، نباید اجازە داد دستەای از کارگران تحت حمایت قرار بگیرند و بەدستەای دیگر از آنها حملە فرقەگرایانە بشود. در این حوزە مبارزاتی، برای کمونیستها مهم باید این باشد کە کارگران بر پایە مجامع عمومی اساسنامە، ضوابط علنی، داخلی خود را تنظیم کردە و بر این اساس گام بردارند. البتە منظور از ایجاد تشکلهای تودەای و فرا حزبی کارگران، بەاین معناء نیست کە کارگران حول مسائل سیاسی، با هم تبادلنظر نکنند. بر عکس، تبادلنظر سالم حول بهینەسازی جنبش و همچنین حول شیوە ادارە جامعە، بسیار ضروری است. اما نکتە حائز اهمیت این است کە تفاوتهای نگرشی، نباید بەمسیری برود کە سر انجام تشکلهای تودەای کارگران را منشعب کند.
اگر ما واقعا در پی ساختن یک جامعە برابر هستیم و اگر معتقدیم کە تنها با اتحاد و فعالیت کمونیستی چنین مهمی تحقق میآبد. پس لازم است کە اصول کمونیسم را درک کردە و در سطح پراتیک آن را بسط دهیم. اگر استنباط ما از کمونیزم، برقراری جامعەای برابر است، پس باید بتوانیم آن را بەزبان سادە توضیح دهیم. مثلا باید روشن سازیم کە در جامعە کمونیستی، انسانها چطور کار و زندگی میکنند. اگر کارگری نظریە برقراری جامعە کمونیستی را بەهر دلیلی نپذیرفت، چە اتفاقی میافتد؟ آیا این کارگر باید توسط کارگران کمونیست طرد شود؟ پاسخ نە است. چون ما کمونیستها عادت نداریم کە تمام درها را پیش روی انسانها ببندیم. ما بەتوضیح و اقناء و تغییر باور داریم. ما باید این ظرفیت را داشتە باشیم و با زبان سادە جامعە کمونیستی را مرتبا توضیح دهیم و با قاطعیت بگویم کە در جامعە کمونیستی، هر کس بهاندازه توان و استعدادش، داوطلبانه کار میکند و بهاندازه نیازش از کلیه نعمات زندگی بهرهمند میشود. در این سیستم، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ملغی میشود و کار از یک اجبار برای مزد و امرار معاش، بهامری داوطلبانه و خلاق مبدل میگردد. در جامعە کمونیستی، وابستگی انسانها بهتقسیم کار اسارتآور کنونی از بین میرود و همه شهروندان بهطور برابر و یکسان در متن کار داوطلبانه از امکانات مادی و معنوی برای رشد استعدادها و تواناییهای شخصی خود برخوردار خواهند شد و از خود بیگانگی انسان برای همیشه پایان خواهد یافت.
بر این مبناء، علم و تکنولوژی که در قالب سیستم سرمایەداری بهبند کشیده شده، آزاد میگردد و در نتیجه این تحول، بازده کار با سرعتى غیرقابل تصور افزایش مییابد و تامین زندگی مرفه و شایسته انسان بههدف اصلی تولید تبدیل خواهد شد. در ادامە نیز همه خدمات و محصولات مورد نیاز بشر را در مقیاس انبوه تولید و کلیه نیازهای مادی و معنوی انسانها نیز تامین میشود. ما با برقراری سیستم کمونیستی، کلیه اشکال استثمار، نابرابریها و تبعیضات نظیر ستمکشی بر زن و ستمگری ملی را از بنیاد بر میداریم و بشریت را برای همیشه از کابوس جنگ و نا امنی رها میسازیم. تردیدی نیست کە در چنین شرایطی تنگنظری ملی و نژادی، جای خود را بههمبستگی انسانی خواهد داد. در گام اول، دولت را بهعنوان نیروی مافوق مردم با بوروکراسی و ارتش و دستگاههای امنیتی و سیستمهای غیر دمکراتیک پارلمانی زوال خواهد یافت و جای آن را مشارکت همگانی شهروندان و همیاری و همآهنگی آزادانه و داوطلبانه در اداره امور جامعه خواهد گرفت.
بر خلاف نئولیبرالهای ریز و درشت سیستم سرمایەداری، کمونیسم یک علم دیالکتیک و همچنین یک جنبش اجتماعی و جهانی است. این جنبش بهطور ملموس و در سطح جامعە، قابل رویت و مشاهدە است. برای شناخت از این واقعیت عینی، میتوان بەمبارزات کارگران جهان بر علیه سیستم سرمایەداری، بهمنظور پایان دادن بهتبعیضات، ستمگری و استثمار در همە جوامع بینالمللی مراجعە کرد. بەعبارت دیگر، کمونیسم نگرش و راەحلی است برای زدودن کلیه آسیبهای اجتماعی که سیستم سرمایەداری بر پیکر جامعه بشری وارد کرده است. کمونیسم مکتبی منجمد شدە ایدهآلیستی نیست، بلکە علم رهایی بشر و تلاش انسان برای غلبە بر عقبماندگی، خرافات و خلاصە هر چیزی کە توجیهگر نابرابری در تمام شئون زندگی باشد، است. علاوە بر این، کمونیسم تنها علمی است برای نجات محیط زیست. بنابراین آنچە کە بهطور اجمالی ذکر شد، تنها بخشهایی از جنبش عظیمی را منعکس میکند که در پهنای جهان جریان دارد. بدین معنی، کمونیسم نە تنها نمردە، بلکە با تمام قدرت بدیل حی و حاضر سیستم سرمایەداری است.
همان طوری کە کارل مارکس هم بەدرستی بیان کردە، جهانبینی کمونیستی یک مکتب خشک و آکادمیک نیست کە جهان معاصر را تفسیر کند، بلکه علمی برای تغییر آن است و با تکیە بر این علم، میتوان پاسخ شایستەای نیز بهسئوالاتی هزاران سالە در ارتباط با دنیایی هستی کە اندیشه انسانهای این کرە خاکی را بهخود مشغول کردە، داد. ارزشمندی این جهانبینی کمونیستی، در این است کە با علوم انسانی رابطه تنگاتنگ دارد و با پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، بهطور مداوم تکامل مییابد. دولتهای سرمایەداری، با اختصاص دادن هزینەهای سرسامآور، بیوقفە تلاش میکنند کە جلوی این تکامل تاریخ را بگیرند. از آنجایی کە قادر بەمحو کردن آن در ذهن انسانها نیستند، مرتبا از ترفندهای مختلف استفادە میکنند. بهطور مثال، در جوامعی کە مبارزات کارگری مضمونی فرا صنفی بهخود میگیرد، بلافاصلە دولتهای موسوم بە «رفاە» را سر کار میآورند و در قالب پارلمانتاریزم پارەای آزادیهای سیاسی و یا رفاهی را میپذیرند و در جاهایی کە چالشهای کارگری، حول مطالبات صنفی، دولتها را زیر منگنە میگذارد، از روی ناچاری بەوعدە و وعید در زمینە «رفرم و اصلاحات» رو میآورند و اگر از این راەها موفق نشدند، طبق معمول سیاست سرکوب و سانسور خشن را پیش میگیرند.
البتە این ترفندها، نە تنها معضلات اجتماعی را کاهش ندادە، بلکە روزبەروز ابعاد آن بیشتر میشود. با توجە بەواقعیتهای تلخ موجود، تحت هژمونی سیستم سرمایەداری، برقراری زندگی بهتر برای کارگران و زحمتکشان، غیرممکن است. ملاحظە فرمایید تا پارسال دولت آمریکا، ظاهرا سالانە ٨٧ میلیون دلار صرف پروسە سرنگونی جمهوری اسلامی و همچنین ساختن اپوزسیون وابسطە بەخود کردە است. طبق سخنان اخیر «هیلاری کلینتون» نیز، آمریکا برای این کە بتواند سلطەگری خود بر جهان را نگاە دارد، سالانە میلیاردها دلار صرف گروەهای تروریستی، کودتای نظامی، پروژەهای از قبیل «بهار عربی» و … میکند. این در حالی است کە میلیونها انسان، بهخاطر گرسنگی، با مرگ و میرهای تدریجی مواجە شدەاند.
از دوران جنگ سرد بەاینسو، جنبش کارگری و کمونیستی زیر منگە مناسبات سیستمهای سرمایەداری غرب و شرق قرار داشتە و دارند. در بطن کشمکشهای این دو قطب، فعالیت کمونیستی بسیار دشوار بودە زیرا هر وقت از کمونیسم حرف بەمیان میآمد، بلافاصلە انگشتها بەنشانە مخالفت بهسوی «اتحاد جماهر شوروی سابق» دراز میکردند و با قاطعیت اظهار میداشتند کە سیستم سوسیالیستی همین است! البتە با متلاشی شدن سیستم سرمایەداری دولتی در کشورهای اروپای شرقی، باز ورق بەنفع کمونیستها عوض نشد؛ زیرا سرمایەداری جهانی، با اختصاص دادن هزینەهای هنگفت، کوشید کە شکست بلوک شرق را بهنام فروپاشی سیستم کمونیستی معرفی نماید.
در این مقطع، همە احزاب و سازمانهایی کە تحت نام کمونیسم فعالیت میکردند، یکی پس از دیگری از اهداف و برنامههای سابق خود دور شده و نام خود را تغییر دادند. اکنون برندە کشمکشهای دوران جنگ سرد نیز مانند بلوک شرق، با بحران لاینحل مواجە شدە و پروسە گندیدگی خود را طی میکند. علائم این گندیدگی را میتوان در گسترش بیسابقە فقر و فلاکت اقتصادی، بیکارسازی بیشمار، اوجگیری جنگهای خانمانسوز ملی و مذهبی و فاشیستی و…، آوارگی میلیونی، ناامنی جانی، پرورش تروریسم و … بر پیکر جامعه مشاهده کرد.
با این حال، تداوم مبارزه علیه سیستم سرمایهداری و سلاح نقد کمونیستی که بهوسیله مارکس و انگلس پیریزی شده، در شرایط کنونی بهترین ابزاری است برای خنثی کردن آن تصویری که بورژوازی برای مایوس و ناامید کردن بشریت، میخواهد بهافکار عمومی القاء کند. طبقه کارگر، نه تنها قادر است با رجوع مستقیم بهتاکتیکها و استراتژی کمونیستی، سیستم سرمایهداری را بهعقبنشینی وادار سازد، بلکه زمینههای سرنگونی آن را فراهم میکند!
١٩ مای ٢٠١۶