مقدمه
مباحث مربوط به رويدادھاى چند ماه اخير ايران كماكان ادامه دارد و از زواياى مختلف وارد فاز تازهای نیز شده است. رسانهھاى وابسته به جناح موسوم به «اصولگرا» بطور مشمئز كنندهای چالش ھاى ضد حكومتى را سانسور مى كند. اين جناح، در نھايت بى شرمى، از امنيت و آرامش شھروندان پس از وقایع انتخاباتی دم مى زند و چنان وانمود میکند كه نزاع با بلوک «سبز» در سطح گلايه بوده و ھمين ھم به پايان رسيده است. خلاصه دارو دستهی خامنهای و احمدی نژاد روزنامهھا و كلأ رسانهھاى ھمگانى را بگونهاى تزئين مى كنند كه انگار اتفاقى در اين جامعه رخ نداده و ھمه در رفاء و خوشبختى بسر مى برند!
کمی دورتر از این معرکه، تريبون جريانات «چپ» را مى بينيم كه دائمأ حکمهای متناقضی را تكرار مى كنند:
١) مرحله انقلاب آغاز شده است و سر این اینکه درست می گوید، با يكديگر شرط بندى هم میکنند.
٢) روزى مى گويند جريان «اصلاح طلب» شكست خرده است و روز بعد مى گويند، جمھورى اسلامى هستند!
اگر بخاطر داشته باشيم، چند روزى قبل از مضحكهى انتخابات، همین «چپ» پی در پی اعلاميه صادر می كردند و از مردم می خواستند كه پاى صندوق ھاى راى نروند. اما مردم به آنھا گوش نداد و پاى صندوق ھاى راى رفتند و به ٤ عنصر جنايت كار راى دادند. اما اين «چپ» باز ھم درس نگرفت و اينبار نیز زير پوشش حمایت از انقلاب تودهاى و … فراخوانِ حمایت از نارضايتى خيابانى را داد كه موسوى، كروبى و محسن رضائى سازمان داده بودند. البته اينگونه زيگزاكھا، تنھا به مضحكهى انتخابات سال جارى جمهوری اسلامى محدود نمى شود، بلكه در طول سال ھاى اخير نيز با ھمين مشكل مواجه بوده و هرگاه باد بورژازى (بهعنوان مادر) از ھر جھتى وزيده باشد، بلافاصله «چپ» بادكنكى را (به عنوان فرزند) با خودش برده است. اساس مسئله اين است كه خود اين «چپ» لايهاى از نظام سرمايهدارى مى باشد. در واقع اين زيگزاگھا ريشه در تعلق طبقاتى دارد، و گرنه محال بود كه «چپ» به اینگونه زیگزاگها تن بسپارد. اگر اين «چپ» از نوع كارگران كمونيست بود، آنگاه تشخيص مضمون ارتجاعى جنبش «سبز» برايش دشوار نبود و سوار اين قطار «سبز» نمی شد که در مقابل جنبش کارگران و زحمتکشان «عَلَم» شده و رانندهاش نظام ج.اسلامى است. در اینصورت، بجاى رفتن به پشت بام ھا و خيابان ھا و قرار گرفتن در جبھهى ارتجاع، بعنوان چپ واقعى خلاف جريان آب حركت مى كرد و در خط مقدم جبھه قرار مى گرفت و کارگران و زحمتکشان را بسوى ايجاد تشكيل جبھهى طبقاتی و ساختن دنياى عارى از استثمار تشويق مى كرد. بنابراین،»چپ» بادكنكى موجود با سوسياليسم و جنبش کارکری فاصلهای فاحش دارد و در واقع به جنبش «اللهاكبر» رفسنجانىها، موسوىها و دیگران تعلق دارد.
اصل مسئله این استکه اولاًـ برخلاف تصور «چپ»ھاى بادكنكى خيزش خيابانى چند ماه اخير نهتنھا انقلاب نبود، بلكه يك حركت كاملأ ارتجاعى، ضد كارگرى و ضد كمونيستى بود. دومأـ جناح ارتجاعى موسوم به «سبز»، نهتنھا شكست نخرده، بلكه در قياس با دورهى رياست جمھورى «خاتمى» چند برابر قويتر هم شده است. سومأـ اگر جناح ارتجاعى «سبز» در درون ھمين نظام جمھورى اسلامى جای دارد، پس اظھار نظر در مورد شكست آن، چه معنى دارد؟ مگر در حال حاضر اين نظام سرپايش نايستاده و حكمرانى نمى كند؟
اكنون چپ بادكنكى، تئورى بافى مى كند كه گويا حضورش در جنبش «سبز» تاكتيكی و بهمنظور تضعيف ج.اسلامى بوده است! ادعای فوق، اين سوال را پيش مى آورد که آيا ھدف جنبش «سبز» به زير كشيدن ج.اسلامى و سر كار آوردن رژيم ديگرى بوده است؟ آيا مردمی که از «سبزها» نبودند و سوار قطار «سبز» ج.اسلامى شدند، میتوانستند ريل قطار «سبز» را از خط خارج کنند و به جھت دیگری بکشانند؟ آیا سوار شدن به این قطار ارتجاعی درست بود؟ آيا بلوک «سبز» مخالف اين نظام است؟ اگر جواب همه این سؤالها منفی است (که هست) و همه فعالین واقعی کارگری بر اين نكته واقفاند كه تمامی مسافران قطار «سبز» (خواسته یا ناخواسته) ستون فقرات رژيم را تشكيل مى دھند، پس بدون تعصب و دلیلتراشی بايد قبول كنيم كه مشكلات و مطالبات كارگران و زحمتکشان و تهیدستان تحت ھژمونى ھيچ یک از اين بلوکبندیها حل نخواهد شد.
از سفرھاى بى سابقه و پى در پى نمايندهى خدا (على خامنهاى) به مناطق مختلف كشور، و سپس موضعگيرى آشكارش در مورد انتخابات براى ھمه و بخصوص برای طرفدارن جناح «سبز» روشن بود كه نام چه كسى بعنوان برندهى انتخابات از صندوق ھاى راى بيرون مى آيد. ازهمین روست که براى بسیاری از راى دھندگان، اين پرسش پيش آمده که اگر نتايج انتخابات براى جناح «اصلاح طلب» روشن بود، پس چرا به نشانهى اعتراض از انتخابات كنارهگیری نکردند؟ به باور من، رھبران جنبش ارتجاعى «سبز»، ارزيابى دقيق و جامعى از وضعيت داشتند. آنھا فھميده بودند که چه کسی پست رياست جمھورى را از آن خود مى كند. بنابراین، داستان ماندشان بعنوان كانديدا نه تنها از روى توھم به جناح «اصولگرا» يا اميد به وقوع معجزه نبود، بلكه اين تاكتيكی بود برای ادامهی خیمه شببازی انتخابات در خیابان.
اين جناح فھميده بود كه بازی انتخابات باخته است. اما تا دقايق آخر ايستاد و منتظر ماند تا رقيب (اصولگرا) پيروزى را اعلام كند. اين اتفاق افتاد و ديديم كه آنھا مطابق برنامهى از پيش تعين شده رو به مردم اظھار داشتند که آى ملت حق شما را پايمال كردند!
سبزها به اين صورت صدھا ھزار معترض را به خيابانھا كشاندند و تا حدود زيادى موفق شدن كه صورت مسئله را عوض نمايند. اين در حالى بود كه تا قبل از انتخابات، جناح موسوم به «اصولگرا» حساب جدى براى «سبز»ھا باز نكرده بود. منتھا زورآزامى كاذب در خيابانها باعث شد كه باب ديالوگ آشکار و پنهان (البته به زبان دیپلماتیکِ نظام اسلامی و درجهت حفظ همین نطام) بين ھر دو طرف دعوا باز شود. اما اينگونه ديالوگ و «روبوسىِ» جناحى، نه تنها به معناى تفاھم و كنار آمدن در مورد اختلافات فى مابين نيست، بلكه اين فقط شكل ظاھرى نزاع را نشان میدهد. در واقع، موضوع اصلى همچنان لاينحل باقى مانده و بطور روزافزونی قطبى تر هم مى گردد.
نكتهى با اھميت اين است كه چرا تودھاى ميليونى (بخصوص كارگران و زحمتکشان) به فراخوان انتخاباتی اين جانيان و صاحبان نظام سرمايهدارى پاسخ مثبت دادند؟ اھميت دارد كه کارگران و زحمتکشان از اين تجربه درس بگيرند و بهجای شرکت در انتخابات و پیامدهای «اللهاكبری»اش راه سوم (یعنی سازمانیابی طبقاتی و مستقل از جناحهای بورژوایی) را پیش بگیرند.
صديق جھانى
٢ دسامبر ٢٠٠٩
ادامه دارد