با آمدن “ترامپ” و افزایش تنش در خاورمیانە و مخصوصا با بالا گرفتن جدال لفظی با رژیم اسلامی ایران، خون جدیدی در رگهای جریانات دست راستی بە گردش افتاد و سپس بادکنک وار بەگونەای به حرکت در آمدند کە گویا زمینە حملە قریبالوقع آمریکا و شرکا بە ایران، آغاز شدە و در اوج خوشحالی، شمارش معکوس را آغاز کردە و بیشرمانە از وقوع یک جنگ خانمانسوز دیگر استقبال کردهاند. اینها همان مدافعان تئوری «لرزان» و کسپ قدرت از بالای سر مردم هستند کە بدین صورت موضع گرفتهاند. برای کل این طیف، مبارزه مردم برای آزادی، رفاه، بهبود و برابری، تاریخا جایگاهی در مختصات اهداف و پلاتفرمشان وجود نداشتە و ندارد. اینها اساسا بهدنبال گرفتن نقشی و سهمی در آینده سیاسی که از دل این رقابتها و کشمکشها گرایشات بورژوایی برای مردم در ایران طراحی شده است. آنها در کمین نشستهاند تا زمینه را برای قدرتهای جهانی و همچنین بورژوازی محلی، آنچنان فراهم سازند کە محرومان در تحولات آتی، هیچ نقشی و سهمی نداشتە باشند.
اکنون وقت آن فرا رسیده است که قاطعانه در مقابل تمام هواداران رنگارنگ قدرت های امپریالیستی ایستاد و پیگیرانه از اصول انقلابی کمونیسم و سنتهای آزادیخواهانه و ضداستعماری و استثماری دفاع کرد. مساله اساسا بر سر نظریات ارتجاعی و انقیادطلبانه این یا آن فرد متفرق در جامعە نیست، بلکە بر سر گرایشات فرصتطلبان و سازشکاران رنگارنگی است که رهائی از چنگ رژیم آزادیکش جمهوری اسلامی را در گرو دخالت نظامی امپریالیستها و حکومت دستنشانده آنها، دانسته و در انتظار حمله نظامی قدرت های امپریالیستی همچون اسرائیل، روز شماری میکنند. این جادە صافکنان پرو امپریالیسم و جنگطلب، دشمنان اصلی کارگران و زحمتکشان جامعە ما هستند. اینها، جهت اثبات نظریات ارتجاعی خود، صغرا و کبرا را کرده و با وارونه نشان دادن حقایق تاریخی، دائما میکوشند تودههای محروم را فریب دهند. از دید این واپسگرایان مرتجع، چهره چرکین امپریالیسم دنیای امروز، دنیای گلوبالیزاسیون است و گویا امپریالیسم تغییر ماهیت داده و به دوست و یارو یاور خلقهائی که در دست حکومتهای دیکتاتوری گرفتارند، مبدل شده است. بەقول این فرصتطلبان، امپریالیسم شرایطی را در دنیای کنونی بهوجود آوردە کە گویا گرک و بره قادرند دلسوز و غمگسار یکدیگر بوده و در کنار هم، در مودت و وفاق، زندگی کنند!
اینها برای رسیدن بەقدرت خویش، چهرە خونخوار امپریالیسم، کشتار مردم بیدفاع یوگسلاوی سابق، افغانستان، عراق، لیبی، سوریە و یا ایران را بەحساب رهایی از دست صدام، قذافی، خامنەای و دیگر دیکتاتورهای این کشورها، مینویسند. حملە پی در پی هواپیما های جنگی قدرتهای بزرگ متجاوز امپریالیستی و ریختن هزاران تن بمب بر سر مردم این کشورها و دامن زدن بە جنگهای ملی – مذهبی در سرزمینهای بلا زده را در چهارچوب «حقوق بشر» میشمارند. از نظر اینها، امپریالیسم نیت سوئی ندارند، بلکە «دموکراسی» و «خوشبختی» را همراە خود میآورد! با این استدلالهای بیاساس، پوچ و واهی مبلغین انقیادطلبی در ایران، از سلطنتطلبان و لیبرالها گرفته تا جناحهائی از بورژوازی ملتهای مختلف، آشکارا از دخالت نظامی آمریکا و اسرائیل در ایران، حمایت کرده و در نهایت بیقراری برای تجاوز دولتهای خارجی، دقیقهشماری میکنند. بدین خاطر، طبیعیست کە در فردای پس از آزادی ایران، اینها را با خامنەای و دیگر جلادان حکومت فاشیستی اسلامی در دادگاهای مردمی، باید محاکمە کرد.
البتە کم هم نیستند کسانی که روزی در طیف سوسیالیسم بودە و امروز ١٨٠ درجه موضع عوض کرده و به ناسیونالیست های طرفدار امپریالیسم مبدل شدهاند. در کنار اینها، “چپ”های فرصتطلبی هم هستند که حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل را بهانه قرار داده و از مبارزه و مقابله با رژیم تا مغز استخوان وابسته به امپریالیسم یعنی جمهوری اسلامی، طفره میروند و مخالفت با حمله آمریکا به ایران را عمدهتر از مبارزه با رژیم، ارزیابی میکنند! همە میدانند کە آمریکا و دیگر قدرتهای امپریالیستی و همچنین رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی، با خرج مبالغ گزاف، از میان روشنفکران خودفروش، برای پیشبرد مقاصد ننگین خود، نوکرصفت و خدمتگذار استخدام میکنند. از نظر ما مدافعان آزادی و برابری، اینها جنایت کارانی هم چون “چلبی” های عراق می باشند و اجازە نخواهیم داد کە سهمی در فردای جامعە ایران داشتە باشند.
برای ما کمونیستها، سرنگونی انقلابی رژیم، از جانب پایینیهای جامعە مطرح است. بە این اصل باور داریم و برای این هم میکوشیم کە کسی نتواند شهروندان استثمار شدە و محروم ایران را از واقعیتهای سیاسی و اقتصادی جامعە پس از رفتن رژیم، دور کند. این پروسە زمانی آغاز میشود کە یک جریان جدی و مردمی، نبض اوضاع و احوال را در دست بگیرد و بر مبنایی سیاستهای شفاف، جنبشهای اجتماعی را بهطور پیوستە سازماندهی و آرایش دهد. بر این باورم کە از این طریق، میتوانیم مبارزات جاری را از چهارچوب دستمزدهای معوقە بالا برد و سپس گامهای اساسی بهسوی تصرف قدرت سیاسی برداریم. بلشویکها برای سرنگونی «تزار» بە «نخبگان» و تئوری «لرزان» تکیە نزدند، بلکە سکان چالشهای پراکندە جامعە را در دست گرفتند و گام بە گام آن را بهطرف برآیند انقلابی سوق دادند. آنها در میان اقشار مختلف جامعە، از جملە در میان سربازان، کشاورزان، دانشجویان، کارگران، روشنفکران و غیرە، شبکەهای بەهم پیویستە مبارزاتی را ایجاد کردە و بدین ترتیب پایەهای حکومت «تزار» را بەلرزە در آوردند. در این رابطە، لنین در یکی از سخنرانیهایش، با قاطعیت اظهار میدارد کە انقلاب دیروز زود بود، فردا دیر است و امروز وقتش است. مبارزات پراکندە کنونی کارگران و زحمت کشان ایران هم، بە این طور جریانی نیاز دارد.
اما جدا از ناسیونالیستهای پرو امپریالیسم، چپ غیر کارگری نیز نقش مبارزات محرومان را باطل میداند. اینها هم خودشان را در محور قرار دادە و در نظر دارند بە زودی حکومت «نخبگان» را تشکیل دهند. در عمل ثابت شدە کە «تزھا» و شیوه کارھاى تصنوعى «چپ» غیر کارگرى مشمئز کنندە است و نه تنھا ره به جاىی نبرده و نمىبرد، بلکه خیلی وقتە بر ضد خودش ھم مبدل گشته است. نمونه بارزش، سردرگمى تاریخى، دامن زدن بە نفاق، نفرت، انشقاق و کف زدن برای جبهە راست است. این نکات، ھمواره یکى از موارد مورد اختلاف کارگران کمونیست با این «چپ» غیر کارگرى بودە و هست. البته اختلافات تنھا بر سر تاکتیک نیست، بلکه بر سر استراتژی و افق و مضمون سیاسى متمایز است. بهطور مثال، اگر اینگونه «چپ» در دوره اخیر و به کمک جنبش مادریاش «سبز»، «نئولیبرالیسم» و … به قدرت هم مىرسیدند، آنگاه معادل دست بە دست شدن قدرت فرضی هم، به رفاه و خوشبختى براى پائینىھاى جامعه نمىانجامید. به ھمین دلیل سادە، در مقطع ظهور جنبش «سبز» بخش بزرگى از جامعه، به خیزش ارتجاعی بالا شھر تھران و … کە شعارهای نظیر «یا حسین میر حسین» و … را سر میدادند نه تنھا نپیوستند، بلکه موضع قاطع و درستى را اتخاذ کردند. این انتخاب، بیانگر بلوغ سیاسى محرومان جامعه ما است و از ته قلب قابل ستایش هستند.
سرنگونى رژیم اسلامى و ایجاد یک جامعه مرفه و برابر میسر است. اما چهطور؟ اولا سرنگونی رژیم و برقراری جامعه مرفه و برابر، با تعدادى نخبه سیاسی ساخته نمىشود. زیرا بنیاد نهادن چنین جامعەای مستلزم اتحاد و همبستگی میلیونھا کارگر و زحمتکش و از سوی دیگر در گرو تعلقشان بە گرایش تساویطلبی بستگی دارد. دوما بعد از سرنگونی رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی، تنھا اتحاد کمونیست ھا و بخشهای از کارگران کافى نیست. زیرا دوام و استقامت جامعه اشتراکى، نیازمند تدوین و ارائه یک برنامه تولیدى و ادارى از یک نظام سوسیالیستى ممکن است. در واقع، بدون در نظر گرفتن و تحقق دو فاکتور بالا، ایران بعد از ج.اسلامى، کماکان سرمایهدارى و حتی ممکن است خشنتر ھم باشد.
عروج جنبش سوسیالیستى، به شرایط خاص اجتماعى و اساسا به رفع موانعھاى مرحله به مرحله در درون جنبش کارگرى، زنان، دانشجویان و … بستگى دارد. مثلا وقتى از درون جنبشھاى اجتماعى، مسائل مورد نظر را مورد رسیدگى قرار دادیم، آنگاه متوجه مىشویم که بهصورت ارادهگرایانه وحدت نظرى و عملى بوجود نمىآید. از اینرو، تنھا راهحل ممکن، ساختن فونکسیونھاى پایهاى، یعنی ایجاد ظروف مبارزاتى و سپس دایر نمودن یک سیستم آموزشى روتین در کل رشتهھاى کارى و ھمینطور محیط زیست مىباشد. سیستم آموزشى در شرایط فعلی براى کارگران فوقالعاده با اھمیت است. زیرا ھم سطح دانش خود را بالا مىبرند و ھم از این طریق مىتوانند در مورد مسائل مختلف مبارزاتى از جمله بر سر نحوهى دستیابى به مطالبات پایهاى خویش با ھمدیگر مشورت نمایند.
یکى دیگر از خوبىھاى این شیوه کار، غلبه بر فرقهگراى و نفاق و نفرت در بین کارگران است. فایق گشتن بر این دشوارى کمرشکن، عملا کمک مىکند که ما در سطح گسترده و با وجود اعتقادات جداگانهى که با ھم داریم، دور یکدیگر جمع شویم و در چھارچوب دردھاى مشترکمان با ھم بحث و گفتگو و توافق داشته باشیم و جدا از این، بهطور مشترک نیز مطالبات خود را طرح و پیگیرى نمایم. شکل دادن به این نوع مناسبات، در شرایط کنونى از نان شب واجبتر است. زیرا تنھا از این طریق است که قلبھا و دستھاى پراکنده ما، به ھم نزدیک مىشوند. تردیدى نیست که در بطن این مناسبات، پتانسیلهای نھفته بهکار مىافتد، از ھرز دادن نیرو کاسته مىشود، فرقهگراىی و … به حاشیه رانده مىشود و سرانجام یک ایده پیشرو، روند سازماندھى جنبش کارگرى و دیگر جنبشھاى اجتماعى را رقم میزند.
خوشبختانه سیر رویدادھاى دور اخیر، نشان داد که جنبش واپسگراى بالا شھری و ھمچنین راندهشدگان از قدرت و یا در قدرت، دیگر قادر نیستند که حرکت پائینىھاى جامعه را بار دیگر به بیراھه ببرند. اکنون گزینە سوم(تساویطلبی) در سطح جامعە شکل گرفتە و میرود کە بە گفتمانی اصلی و انسانی تبدیل شود. اما با وجود برداشتن گامهای استوار دور اخیر، باز بهخاطر عدم تحزب، نارضایتی پراکندە کانالیزە نشدە است.
با توجە بە تداوم جدال جناحهای درون رژیم، تکرار حرکتی مشابە جنبش ارتجاعی موسوم بە «سبز» این بار توسط جناح نزدیک بە «احمدی نژاد» و … یکی از احتمالات فرداست. بەمحض بروز چنین سناریویی، اعلام علنی جبهە سوم، میتواند خیلی از معادلات را بە نفع محرومان بەهم بزند. در بطن اوضاع پر تلاطم، سازماندهندگان جنبش برابریطلبی، وظیفە دارند کە نقشەمند گام برداشتە و از هر گونە ماجراجویی جلوگیری نمایند. از آن جایی کە ما با یکى از ھارترین حکومتھاى سرمایهدارى جھان معاصر، دست به گریبان هستیم، ممکن است نامناسبترین شعار و یا تیراندازی بهسوی یک جلاد، کل فضاى جامعه را به زیان ھمبستگى و منافع محرومان دگرگون سازد. این اتفاق بارھا در تاریخ افتاده و لازم است که این دفعه بهطور جدى مواظب باشیم. در اینجا صحبت بر سر مصاف با رژیمى است که نه تنھا مداوما ابتدائىترین حق و حقوق کارگران را انکار مىکند، بلکه با تمام قوا آن را در ھم مىشکند. نمونه ابژکتیو این مسئله، ضرب و شتم پلیسى و عدم به رسمیت شناختن تشکلات مستقل کارگران، دانشجویان، زنان و … است. البتە اگر چالش ها بە خروش تودەای بیانجامد، آن وقت ممکن است کە سران رژیم در مورد پارەای مطالبات، نرمش نشان دهند و مبارزین را بە گفتوگو و نامهنگارى با نھادھاى دولتى دعوت کنند و یا بگویند کە مطابق معاولهنامهھاى جھانى، حقوق تشکلیابی کارگران را بەرسمیت میشناسیم اما از این ترفند و فریب، باید عبور کرد.
به عقیده من، شعارھاى زیبا و انسانى، زمانى جامه عمل بهخود مىپوشاند که ما توازن قوای موجود را به نفع محرومان جامعه بر هم بزنیم. برخلاف خیلىھا، دستیابى به یک توازن قوایى فرا اینترنتى و عینی و واقعى، ممکن و عملی است. یکی از ملزومات آن، بریدن ناف جنبشھاى خویش از «چپ» غیر کارگرى و کل ناخالصىھاى سیاسى و اجتماعى می باشد. ھر وقت به اینطور جنبشى دامن زدیم، آنگاه مىتوانیم روى پاى خویش بایستیم و بهسوى تعین تکلیف نھایى با این نظام استثمارگر گام های جدید و ماندگار برداریم.
با این آرایش و در بطن چنین جنبشى است که ما از سر دادن شعارھاى دھن پر کن و … خارج شدە و ھمه با ھم در دور یک پلاتفرم مشخص متحد میشویم. طبعا پلاتفرمى که بر اساس آگاھى فردى و جمعى تدوین گشته باشد، با انشایى کاذب «سوسیالیست»ھاى دروغین فرق مىکند.
خوشبختانه در دور اخیر، ایده استقلال جنبشھا و سازماندھى از پائین، تا حدود زیادى طرفدار پیدا کرده است. گرچه این تحرک به صورت پراکنده و آھسته پیش رفته و مىرود، اما تا اندازهاى موثر واقع شده است. این تحرک، بیانگر گامھاى پویا و استوار در جهت پییزی تشکلهای تودهاى کارگری و نشانهاى ابژکتیو از غلبه بر نفاق و پراکندگى مزمن در درون جنبشھاى اجتماعى موجود است. اگر چە خود را سندیکالیست نمیدانم اما در شرایط بحرانی موجود، بازگشایی سندیکای شرکت واحد بهعنوان اولین طلیعه پیکار و ھمچنین به تشکلھاىی مانند کمیته هماهنگی براى ایجاد تشکل ھاى کارگرى، اتحاد کمیتهھاى کارگری، اتحادیه کارگران آزاد، بازسازى سندیکاھاى نیشکر ھفت تپه و … را گامی مثبت میدانم.
البتە یک نکتە را نباید فراموش کرد و آن این است، در شرایطی کە این حرکتھا، داشت به آن سوى مىرفت که در سطح سراسرى به ایجاد تشکلھاى مستقل و تودهاى کارگران منجر شود؛ تعدادى نامسئول قد علم کردند و با مطرح نمودن بحثهای حقیرانه، نه تنھا دشوارى زیادى را براى فعالین کارگرى، دانشجوىی و … فراھم کردند، بلکه آنھا را بهطور دشمنانه در مقابل یکدیگر قرار دادند. اگر بیاد داشته باشید، این نھادھاى جوان، در روزھاى نخست حیات خویش، روابط سالم و خوبى با ھم داشتند. اما، «استراتژى» حقیرانه تعدادی روشنفکر عصیانزده، آنھا را به «چپ» و «راست» تقسیم کرد، بەطوری کە اکنون آن فضای سالم و اولیه در بین آنھا بسیار ضعیف شده است. نمونه بارز دیگر این واقعیت تلخ، رشد سکتاریزم، انشقاق در درون فعالین و دامن زدن بە برخوردهای تنگنظرانه علیە یکدیگر است. تداوم این وضع، برای جنبش کارگرى و همچنین بهحال دیگر جنبش های انقلابی و آزادیبخش، زیانبار است. در نتیجە، بهسوی واژگون کردن این فضای ناسالم، باید بشتابیم. پیشرفت در این زمینه، زمانى ممکن است که ما از فرقەگرایی فاصلە بگیریم و پا بە پای آن نیز ماھیت «سوسیالیست»ھاى دروغین را بەشیوەای شایستە بە چالش بکشیم. تردیدی ندارم کە گامهای اولیە اینطور حرکتی، به اتحاد پایەای و ماندگار فعالین جنبشھاى دانشجوىی، زنان و کارگران جهت عبور از مشکلات موجود، منجر خواهد شد. وقتی این گام اولیە برداشتە شد، آن وقت فعالیتى نوین و رودرو با کارفرماها و دولت حامیشان حول ایجاد تشکلھاى مستقل و گرایش طبقاتی ضدسرمایهداری کارگران و پیوستە با دیگر جنبشھاى اجتماعى فرا مىرسد.
١٩ دسامبر ٢٠١۵
ادامە دارد