نارضایتی پراکندە و خودجوش، سراسر ایران را فرا گرفتە و با وجود تشدید فضای سرکوب و بازداشتهای گستردە فعالین کارگری و سیاسی، هر روز بەشکلی خود را نمایان میکند. در بطن اوضاع بغرنج کنونی، حضور فعال جریانی برابریطلب، سازماندە و مورد اعتماد کە اعتراضات جاری را از پراکندگی بیرون بیاورد، چشمگیر نیست. چپ غیرکارگری، بهجای شناخت موانع سر راە اتحاد کارگری، همواره از تئوری فضایی انقلابی دم میزند. برای فعالین کارگری واضح است کە هر انقلابی از طرفی با نارضایتی عمیق از شرایط حاکم همراه است و از سوی دیگر، وقتی پدید میآید که افراد از بهبود شرایط موجود ناامید شده و آن را غیر قابل تحمل بیابند. بهعبارت دیگر، پایینیها نمیخواهند و بالایی ها نیز نمیتوانند خواستهها و نیازهای شهروندان را تامین کنند.
فضای انقلابی، معمولا اندیشههای جدید را در ذهن انقلابیون جایگزین و رفتار آنها را تحتالشعاع خود قرار میدهد. بنابراین، هیچ انقلابی بدون گسترش اندیشههای جدید، روی نداده و نخواهد داد. تلاطم اندیشهها، بخشی از وضع پیش از انقلاب را شکل میدهد. افزون بر این، هر انقلابی با گسترش روحیه انقلابی همراه است. منظور از این روحیه، وضعی است که سبب اعتماد به نفس در افراد میشود و چنان آمادگی و شوقی را بهوجود میآورد کە فعالین هیچ ابایی از اقدامات سرکوبگرانه نە تنها نداشتە باشند، بلکە به پیشبرد انقلاب بیاندیشند. طبعآ هر انقلابی با ساختارهای اجتماعی سیاسی خاص نیز همراه است و این ساختارها، ممکن است مدتها پیش از پیدایش وضعیت انقلابی وجود داشته باشد، در گسترش ناخشنودی از موقعیت حاکم، ارائه و تبلیغ اندیشههای جدید و ایجاد و گسترش روحیه انقلابی در جامعه نقش دارد. با این وصف، پروسە سرنگونی نظام فاسد پادشاهی موضوعیت پیدا کرد و برای سرنگونی رژیم اسلامی هم لازم است کە اینگونە مولفەهای را در نظر گرفت.
از این رو، تحول آتی بستگی بە این دارد کە ما چە درسی از نقاط قوت و ضعف مبارزات دور اخیر گرفتە و یا میخواهیم بگیریم! برای مثال، نمیشود از روی شکست یک انقلاب عظیم مانند سال ۵٧ پرید و برای انقلاب بعدی نسخە پیروزی پیچید. نمیشود ضعفهای نیروی محرکە این انقلاب را بە شعبدە بازی تعدادی آخوند خلاصە کرد. ما بە بازبینی و بررسی آسیب های کە متحمل شدیم نیاز مبرم دادیم و بدون پرداختن بە ریشەهای این تحول تاریخی، غلبە بر پراکندگی کمرکشن موجود و یا بە ثمر رساندن انقلاب آتی، سرانجامی مثبت در برنخواهد داشت. بنابراین، ظهور مجدد تئوری «لرزان» دهە ۶٠، طرح مقولە «حزب و شخصیتها» و غیرە، راە بجایی نمی برد و در واقع این گونە نگرش، بیانگر عدم شناخت چپ غیر کارگری از واقعیتهای روز و همین باعث شدە کە اوضاع جامعە را وارونە ببینند.
ای کاش با شعار بر حق مرگ بر جمهوری اسلامی، این نظام فاشیستی برای همیشە محو میشد! ای کاش با سر دادن شعارهای شیرین نظیر سوسیالیسم یا بربریت، بە آرزوهایمان میرسیدیم! اما تجربە ثابت کردە است کە با شعار دادن و یا با تحلیلهای آبکی، نە این رژیم وحشی سرنگون میشود و نە سوسیالیسم نیز برقرار میگردد. بەباور من، دستیابی بە نیازهای فوری و حتی استراتژیک، مستلزم فعالیتهای پایەای نظیر ایجاد شبکەهای هماهنگکنندە در میان تشکلهای تودەای زنان، کارگران، دانشجویان و از این طریق برقراری رفاە اقتصادی، انقلاب فرهنگی و تحزب کمونیستی است. در این رابطە، پدیدە شناخت دور اصلی می بیند. شناخت بە ما میآموزد کە با دقت بیشتری بە مصاف نئولیبرالیسم، ناسیونالیسم، مذهب و چپ بەمثابە گرایش غیرکارگری برویم. شناخت و آسیب شناسی برای ما فعالین کارگری و کمونیست، مهم است زیرا در محیط کار و زیستمان، با انواع انحرافات و مشکلات روبرو می شویم. برخی از انحرافات، تابحال توانستە و در آیندە نیز می تواند تاثیرات مخربی روی فرآیند ترقی خواهی جامعە بگذارند. شناخت از چنین عواملی، در حقیقت میتواند مسیر حرکت ما را بسوی ترقی، تعامل و اتحاد هموار سازد. به عنوان مثال، مسأله ظروف مبارزاتی را در نظر بگیریم. این مساله، هم به عنوان یک مشکل فردی-گروهی و هم یک معضل اجتماعی مطرح است. لذا عدم کاهش کشمکش ها، منجر به از بین رفتن نیروها و انرژی بارآور جنبش کارگری میشود. بدین خاطر، شناسایی علل اساسی و کنترل آنها، میتواند بسیاری از نیروهای از دست رفته ما را تجدید نموده و سپس در مسیر درست هدایت سازد. از اینرو، نتیجە میگیریم کە بدون در نظر گرفتن مقولە شناخت، ایجاد تحول ماندگار در سطح جامعە، تقریبا غیر ممکن است.
اما چپ بورژوایی، قصد گذر از این طور مسیری را ندارد. اینها با طرح تئوری «لرازن» و هم چنین مقولەهای نظیر «حزب و شخصیتها»، چشم بە انتظار رخ دادن معجزەای می باشند کە از بالای سر محرومان، بە تصرف قدرت سیاسی دست بیابد. اولویتشان این است کە بهجای دخالت دادن محرومان، «نخبگان» حزبی را بەخط مقدم جبهە بفرستند. برای همین، مانند آخوندها کە سعادت را به «بهشت برین» حواله میدهند، آنها هم آدرس زندگی بهتر را بە «سوسیالیسمی» خیالی کە در ذهنشان مجسم کردەاند، موکول میکنند. این نگرش، از برگزاری آکسیونهای ۱۰ یا ١۵ نفرە و یا ارسال نامە سندیکاهای بە اصطلاح «کارگری» اروپا و … بە سران ریز و درشت رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ایران، سرمست و راضیست و فکر میکند در ادامە این کارهاست کە گویا جنبش کارگری سامان سیاسی بەخود میگیرد و سپس زمینە اتحاد میلیونی فرا میرسد!
واضح است کە از طریق رسانەای کردن «نخبگان» حزبی، نە در جامعە ایران تحول ایجاد می شود و نە آکسیون های چند نفرە خارج کشور هم موضوعی را حل میکند. من ضمن تایید و تاکید بر ضرورت فعالیتهای رسانەای، از برگزاری آکسیونهای خارج کشور هم دفاع میکنم. اما باید پذیرفت کە برگزاری آکسیونهای ۱۰ یا ١۵ نفرە، آنهم در شهری مانند استکهلم کە نزدیک بە ٢۵ هزار نفر فارس و کرد زبان و غیره ایرانی زندگی میکنند، نمایش ضعف است و نباید بە این شکل ادامە پیدا کند. فعالیت ضد رژیمی در خارج کشور، اهمیت خاص خود را دارد. از اینرو، لازم است در حد توان، بە ارتقایش بشتابیم. اما در این رابطە، یک نکتە را نباید فراموش کنیم و آن این حقیقت است کە با غلبە بر ضعفهای خارج کشور هم، نە پایەهای رژیم بە لرزە درمیآید و نە موجب اتحاد کارگری در داخل میشود. با توجە بە آنچە کە ذکر شد، مرکز اصلی تحولات از جملە پروسە سرنگونی رژیم و همچنین تصرف قدرت سیاسی، در داخل رقم میخورد.
کمونیستی کە بخواهد تحولات آتی را از آن خود بسازد، راهی بیش از ایجاد شبکەهای بەهم پیوستە میان صنفهای مختلف جامعە و همچنین تحزب کمونیستی، پیش رو ندارد. همانطور کە بالاتر هم تاکید کردم، با سر دادن شعارهای دهان پرکن، به یک کارآمد مبارزاتی مناسب منجر نمیگردد، بلکە در ارتباط تنگاتنگ و سازمانیابی تودەهای کارگر و زحمتکش، امکانپذیر است. کسی کە خشت بە خشت، ساختمان جامعە سوسیالیستی را بر اساس آگاهی، دانش و در مشارکت با محرومان بالا ببرد، هرگز افق خود را بە سکولاریسم، ناسیونالیسم، مذهب و … تنزل نمیدهد، هرگز بە تئوری «لرزان»، فرقەگرای، مقامپرستی و … روی نمیآورد.
آنهایی کە در دنیای خیالی بهسر میبرند، آنهایی کە علل این همە پراکندگی کارگران را درک نمیکنند، آنهایی کە در دنیای مجازی بە فکر زندگی بهترند، آنهایی کە در راستای تساویطلبی، خشتی را روی خشتی نمیگذارند و اما دائما به تئوریبافی مشغولند کە گویا سوسیالیسم همین امروز امکانپذیر است، هیچ مسئولیتی در قبال سرنوشت حال و آیندە جامعە بهعهدە نمی گیرند. در بهترین حالت، اینها دکان دارهایی هستند کە سکان فرقە خود را در دست گرفتە و در دنیای واقعی مشغول تفریح و خوشگذرانی می باشند. اینها افراد و جریاناتی هستند کە بادکنک وار، حرکتی صنفی را تا سطح یک انقلاب بزرگ میکنند و وقتی شرطبندی را میبازند، وقتی انتظارشان برآوردە نمیشود، آنوقت میگویند در تئوری مارکس مشکل وجود دارد! اما گسست و چرخش ١٨٠ درجەشان بە ناسیونالیسم، فمینیسم، سکولاریسم، کارخانەداری و استثمارگری را پنهان میکنند.
فلسفە وجودی این چپ، با نیازمندی تودەهای محروم، در تناقض است و بە همین دلیل، صفوفش مانند برگهای درختان پاییزی، ریزش پیدا کردە و یا با هر وزش و بادی، مداوما رو بە تحلیل میرود. این چپ را نمیتوان در قالبی مشخص، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. زیرا یکی از جمهوری اسلامی یک چهرە ماندگار و اقتدارگر ساختە، دومی پرو غرب شدە، سومی بە بلوک سبزها و اصلاحطلبان درون رژیم خزیدە، چهارمی بە چانەزنی با رژیم تمایل دارد، پنجمی ناسیونالیست شدە و دستەهای دیگر هم بهتر از اینهایی کە ذکر شد، نیستند.
١٧ دسامبر ١٠٠٧
ادامە دارد