پيشدرآمد:
اعلام علني فراکسيون فعاليت به نام کومهله، عکسالعملهاي متفاوتي را بدنبال داشت. عده کثيري از طيف کومهله، دوستان و دلسوزان اين جريان با نگراني و حمايت از حق و حقوق رفقاي فراکسيون ماجرا را دنبال ميکنند. در اين ميان فرقههاي منتسب به جريان “کمونيسم کارگري” با و بدون پسوند طبق معمول فرصتي را براي ابراز نظر پيدا کرده و تلاش نمودند کار نيمه و نا تمام سالهاي ترک کومهله و حزب کمونيست را تمام کنند. آنها فرصتي تازه بدست آوردهاند تا بار ديگر اميال و آرزوهاي دروني و کهنه و راستروانه خود را همانند هميشه درقالب چپ و با چهرهاي راديکال به نمايش بگذارند.
در جريان اختلافات و جدائيها درون کومهله، (سنگي را که تفکر «کمونيسم کارگري» در چاه تشکيلات انداخت که بعد از بيست و چند سال هنوز هم نميتوانند آن را در بياورند). کم نبودند احزاب و سازمانهائي که از موضع چپ و راديکال به نقد و بررسي اختلافات پرداخته و اغلب نگراني خود را از تکه تکه شدن کومهله ابراز داشتهاند. اينان بدرستي انگشت بر موقعيت کومهله و جايگاهش در جنبش سوسياليستي کُردستان و ايران گذاشته و صدمه به اين تشکيلات را نقصاني براي جنبش عدالتخواهي و ملي بحساب آوردهاند.
اما برخلاف ايشان، طرفداران تفکر «کمونيسم کارگري» که خود شديداً در تشدد و تضاد با هم بسر ميبرند، همواره تلاش کردهاند هر اختلافي را در کومهله، به انشعابي و جدائي بدل کنند. بقول معروف آتش بيار معرکه شدهاند.
طي چند سال گذشته و بخصوص چند ماه اخير در باب اختلافات کومهله سخنرانيها کردهاند، نوشتههاي بسياري را پخش نمودهاند و با همديگر مصاحبهها تشکيل دادهاند. در يک کلام اينان خواستار آنند که رهبري حزب کمونيست ايران هر چه زودتر با مخالفين تسويه حساب کرده و بقول خودشان در مقابل ناسيوناليسم کوتاه نيايند و آنها را از تشکيلات اخراج نمايند.
براي خوانندهاي که سير تفکر فعالين «کمونيسم کارگري» را در قبال اختلافات درون کومهله دنبال ميکند بسيار تعجبآور است که چرا بر خلاف ديگر احزاب اين «مومنان به کمونيسم» آنقدر مشتاقانه منتظر تکه تکه شدن کومهله هستند. خواننده از خود ميپرسد ضعيف شدن کومهله چه سودي بحال اين آقايان که خود زماني اعضا و کادرهاي آن بودهاند دارد.
من سعي ميکنم خلاصهوار و گذرا تاريخ دشمني طرفداران طيف «کمونيسم کارگري» با کومهله را بازگو کرده، تا شايد آن دسته از علاقمنداني که خود در جريان رويدادهاي دو دهه اخير نبودهاند متوجه شوند که اين دشمني از کجا سرچشمه گرفته است. دليل اين اشتياق را بايد در گذشته جستجو کرد. براي درک و فهم اين همه تنفر از کومهله بايد به دوران بحثهاي «کمونيسم کارگري» و نتايج آن برگشت. بايد به تصميماتي که باند «کمونيسم کارگري» براي کومهله گرفته بود پرداخت. تنها بر بستر اين کند وکاو در گذشته است که ميتوان به کُنه برخورد هيستريک اين جمع به کومهله پي برد.
دلايل شکلگيري و ارزش مصرف تئوري «کمونيسم کارگري»
با وجود تلاشهاي بسياري که کومهله و کادرهايش براي تبديل شدن حزب کمونيست به حزب طرازنوين طبقه کارگر ايران صورت دادند و فداکاريهائي که در اين راه شد، اين حزب نتوانست به حزبي تبديل شود که بنيانگذارانش به اميد و در انتظارش بودند. چندي نگذشت که رهبري حزب و يا شايد بعضي از رهبران حزب به اين واقعيت تلخ پي بردند که با وصف تلاشهاي صادقانه و شبانه روزي اعضا و کادرها و کل تشکيلات اميدي به کارگري شدن اين حزب نيست.
بر بستر تجزيه و تحليل عدم موفقيت حزب (در کارگري شدن) نظريه «کمونيسم کارگري» پا بعرصه وجود نهاد.[۱] اين نظريه معتقد! بود موانع درون تشکيلاتي (گرايشهاي غير کارگري از قبيل گرايشات راست، ناسيوناليسم، سانتر، .. . . ) باعث عدم رشد حزب و کارگري شدن آن گشته است.[۲] در قالب حزب دنبال ارواح خبيثه ميگشتند، براي ناکامي حزب (کارگري شدن) دنبال مجرم بودند[۳]. قرعه به اسم کومهله و کادرهايش درآمد[۴]. کومهلهاي را که تا چند هفته پيش از بحثها معيار و الگوي براي تودهاي شدن حزب معرفي ميکردند، ناگهان با يک چرخش صد و هشتاد درجهاي به يک تشکيلات عقب افتاده و حامل سنتهاي غير کارگري معرفي شد. رهبران و کادرهاي را که تا چندي پيش براي آژيتاتور بودنشان مورد تقدير قرار ميدادند، يکباره و در راه پيدا کردن مقصرين و مجرمين ناکامي حزب،چون عاملين اصلي ناکامي حزب تشخيص داده شدند. در مدت زمان بسيار کوتاهي تعريف و تمجيد از کومهله تبديل به نارضايتي و نقد از آن بدل گرديد. کومهلهاي که تا چند ماه پيش از طرح بحث «کمونيسم کارگري» بايد براي تودهاي شدن حزب سرمشق قرار ميگرفت به يکبار خود به مانعاي بر سر رشد و کارگري شدن حزب تبديل گرديد. رهبران کومهله به دستههاي راست و ميانه تقسيم گرديدند.
براي باز کردن راه بر ورود کارگر به حزب بقول خودشان اهرمهاي تشکيلاتي را سنگر به سنگر از دست «ناسيوناليسم» درآورده و بنفع فرقه «کمونيسم کارگري» تسخير کردند. افراد ناسيوناليسم و سانتر را يا مجبور به استعفا و يا آچمز کردند. قاعدتاً ميبايستي با بقول خودشان تسخير تشکيلات (کومهله) از طرف طرفداران فراکسيون و توفيق بر ناسيوناليسم موانع سر راه کارگري شدن حزب برداشته ميشد، و در زمان کوتاهي بافت حزب کارگري ميشد.(چه که گويا “کارگران پشت درب حزب در انتظار بودند”) اما ديري نگذشت که متوجه شدند مشکل اين حزب با اينگونه تغييرات و جابجائيها علاج پذير نيست. از طرف ديگر عدم توانائي خود را در نگه داشتن کومهله تجربه کردند. بهترين راه را همان ترفند قديمي فرار به جلو ديدند. يعني در واقع قابل پيش بيني بود که بعد از مدتي هواداران فراکسيون از خود و رهبران بپرسند پس چه شد؟ کجا هستند کارگراني که قولش را ميداديد؟ (البته هنوز هم بعد از گذشت دو دهه از اين ماجرا در خيال هجوم کارگر به حزبهايشان نشستهاند.) براي پيشگيري و دست پيش انداختن بهترين راه همان راهي بود که فراکسيون به عقلش رسيد: بستن دفتر تاريخ کومهله و باز کردن دفترچه ديگري که ربطي به گذشته و ناکامي آن ندارد. با يک تير دو نشان را هدف گرفتند. از اين تاريخ تصميم گرفتند تشکيلات کومهله و حزب کمونيست را که در واقع همان کومهله بود (حزب کمونيست ايران در بهترين حالت ميتوانست و ميتواند حزب کمونيست کُردستان باشد) در محل تعطيل کرده و طرفداران خود را به اروپا منتقل کنند.
براي اينکه خواننده تصوير روشنتري از تصميم باند «کمونيسم کارگري» بر تعطيل کردن و بقول خودشان کوبيدن آخرين ميخ تابوت کومهله داشته باشد، موضوعي را بازگو ميکنم که تا بحال در هيچ کجا به آن اشاره نشده است و يا دستکم من نديده و نشنيدهام.[۵ ]
قطعنامه دفتر سياسي بدنبال اعلام آتش بس:
بدنبال پذيرش رسمي آتش بس از جانب جمهوري اسلامي، دفتر سياسي حزب قطعنامهاي (داخلي) صادر کرده بود. قطعنامه از طرفي تحليلي از اوضاع بعد از جنگ را در خود داشت و از طرف ديگر نگرانيها خود را از آينده فعاليت تشکيلات در کُردستان عراق و بر اين بستر وظايف تشکيلات در شرايط جديد را تعيين نموده بود. کميته رهبري کومهله و تمامي اعضاي کميته مرکزي کومهله و حزب که در آن دوران در کُردستان حضور داشتند همگي مخالف قطعنامه بودند.[۶] احتمالاً کميته رهبري کومهله به دليل غير واقعي بودن و آثار سراسميگي که در قطعنامه پيدا بود خود را مجبور دانست که قطعنامهاي ديگر بنويسد.
تحليل سند از موقعيت تازه (شرايط پس از آتش بس) اين بودکه جنگ خاتمه يافته دولتهاي جمهوري اسلامي و عراق و ديگر دشمنان اقدام به نابودي ما (کمونيستها) خواهند کرد، بدين منظور يکسري اقدامات عاجل را در دستور کار رهبري کومهله گذاشته بود.
نکات برجسته اقدامات از اين قرار بود که:
کاستن از تعداد مقرها در شهرها
انتقال ارگانهاي مرکزي به خارج از کشور
اعزام معلولين و بيماران تا حد امکان به خارج از کشور
انتقال سريع کميته مرکزي به خارج کشور
اعزام دو يا سه رفيق[۷] به کُردستان براي اجراي مفاد سند[۸]
تشکيل يک يا چند تيم متحرک با راديوي سيار از رفقاي رزمي براي اعزام به داخل و استقرارشان در خاک کُردستان ايران
فرستادن آن عده که دست و پا گيرند و تشکيلات امکان اعزامشان را به خارج ندارد به ايران و يا کمپهاي پناهندگي در عراق (رماديه)
بر خلاف قطعنامه دفتر سياسي که عملاً نقشه تعطيل کردن کومهله بود، سند کميته رهبري که بعدها کاک ابراهيم عليزاده در گفت و شنودي آنرا توضيح داد، بسيار واقعي و زميني نوشته شده بود. خلاصه مضمون سند اين بود که با توجه به خاتمه يافتن جنگ ايران و عراق، ما بايد خود را براي شرايط سختتر آماده کرده و از پراکندگيمان در شهرهاي عراق بکاهيم. اما بلافاصله توضيح داده شده بود که اولاً خصومت ايران و عراق قديميتر از اين است که آنها بدين وسيله بخواهند و بتوانند اپوزسيونهاي همديگر را تحويل هم بدهند. دوماً مبارزه ما با جنگ ايران و عراق شروع نشده که حالا با خاتمه آن نيز خاتمه يابد. در اين سند آمده بود که جنبش و مبارزات مردم کُردستان سالها است که در جريان است و توانسته هميشه از مرزهاي مشترک استفاده لازم را ببرد.
رهبري در آن اوضاع و با توجه به اينکه تمام ارگانهاي تشکيلات در دست باند « کمونيسم کارگري» افتاده بود، طرح خود را عملي کردند و به هزيمت جامه عمل پوشاندند.
در اين دوران و با «نظريه» پردازيهاي «کمونيسم کارگري» بود که هستي تشکيلات بطور جدي به خطر افتاد. آنها در واقع نه هدف جستجوي راه چارهاي براي بن بست حزب، بلکه بدنبال اميال و آرزوهاي خود افتاده بودند. تفکر غالب و اعتقاد عمومي بر اين باور بود که کار کومهله پايان يافته است، حزب کمونيست و کومهله تاريخ مصرفشان به پايان رسيده است. به همين دليل طرفدارهاي «کمونيسم کارگري» (من نميدانم به دستور رهبران يا سرخود) امکانات و اموال تشکيلات را به حراج گذاشتند. بقول يکي از رفقا دم درب تدارکات براي خريد اجناس کومهله صف کشيده شده بود. آنها حتي به نوارهاي سخنراني منجمله نوار سخنراني منصور حکمت هم رحم نميکردند و در بازارهاي سليمانيه ميفروختند.
اما قضايا بر وفق مراد اينان پيش نرفت و دفتر تاريخ کومهله بسته نشد. با همت و همکاري تعدادي از کادرها اندک بازمانده تشکيلات ترميم و دوباره بازسازي گرديد. اگر چه کومهله توانست از بزرگترين خطري که آنرا تهديد و تا سرحد نابودي برده بود نجات يابد. اما نتيجه آن بحران عملاً به سود جمهوري اسلامي تمام شد. خيليها واقعاً به نظريه «کمونيسم کارگري» اعتقاد داشتند، فکر ميکردند تنها راه ممکن همان است که «فراکسيون کمونيسم کارگري» در پيش گرفته است و نابودي کومهله را در اين راستا و به اميد آغازي بهتر در دستور کار خويش گذاشته بودند. بگذريم از اينکه نيتها چه بودند، اما واقعيت امر اين شد که جمهوري اسلامي بيشترين سود را از نتيجه عملکرد سياست باند «کمونيسم کارگري» برد.
بنا به مجموعه اين دلايل معتقدم افراد تشکيل دهنده فراکسيون »کمونيسم کارگري« فکر نميکردند که کومهله بتواند به حيات خود ادامه دهد، براي اينکه آنها.
در پروسهاي حدوداً يک ساله تمام ارگانهاي تشکيلات را در دست گرفته بودند.
افراد مخالف را اگر حاضر نميشدند به آنها بپيوندند از مسئوليت انداخته و افراد خود را جايگزين آنها ميکردند.
در پلنوم ۱۶ امکان هر نوع مقاومتي را سرکوب کرده بودند.
اموال و امکانات کومهله را در کُردستان تا جائيکه توانسته بودند به حراج گذاشت و در خارج تحت کنترل خود درآورده بودند.
تئوري تا کي زير چکمههاي سرباز عراقي ميتوان مبارزه کرد را در ذهن افراد کنجانده بودند.
. . . . . ..
اما برخلاف انتظار آنها کومهله توانست به حيات خود ادامه داده و فعاليتش را از سر گيرد. از اين زمان به بعد دشمني »حزب کمونيسم کارگري« با کومهله شکلي ديگر بخود گرفت. اين بار از لحاظ نظري خصومت و دشمني آنان با کومهله آغاز گرديد. بحثهاي کومهله جديد، سناريوي سياه و سفيد، ناسيوناليسم، ملت،… همه در اين راستا و به اين منظور طرح ميشدند. حتي تلاش براي تشکيل احزاب برادر در کُردستان عراق و افغانستان در واقع بجز دلداري دادن به خودشان چيز ديگري نيست. داستان تلخ بودن عسل را همه ميدانند.
بعد از باسازي کومهله و حزب، تا سالها متمادي حزب «کمونيسم کارگري» با تمسخر و تحقير به آن برخورد ميکرد، ميگفتند برايشان حزبي درست کردهايم تا با آن سرگرم باشند. بعد از هزيمت «کمونيسم کارگري» کومهله به همت رهبري، کادر و پيشمرگانش جان تازهاي و با تلاش فراوان سروسامان يافته بود، که آقاي کورش مدرسي که يکي از مشتاقان نابودي کومهله است و از رونق دوباره کومهله بسيار ناخشنود بود, با لحن تحقيرآميزش به مناسبتي در مقالهاي خطاب به کومهله بازسازي شده ميگفت، در پشت سنگريزههاي اردوگاه زرگويز چرا خود را قايم کردهايد، در آنجا چکار ميکنيد. همين شخص بعد از جدائي از جريان حميد تقوايي خيلي تلاش کرد که بار ديگر دست به دامان اين خاکريزهها شود، اما آنزمان برخلاف امروز کسي به چراغ سبز دادنش اعتنائي نميکرد.
بهرحال اين جمع«حزب کمونيست ايران» را ترک کردند و دنبال آرزوهايشان رفتند. آن دسته از رفقاي که باور کرده بودند دليل عدم موفقيت حزب همان دلايلي است که فراکسيون «کمونيسم کارگري» ميگويد خيلي زود متوجه شدند حزب جديد که بقول خودشان پالايش پيدا کرده و تنها نماينده يک گرايش است، نه فقط نتوانست کارگري را به خود جذب کند، بلکه خود دچار اختلافات متعدد گرديده و بيشترين انرژي افرادش صرف بد و بيرا گفتن به همديگر ميشود. به همين دليل تعداد بسيار زيادي از آناني که با آنها همراه شده بودند از فعاليت دست کشيده و با هيچکدام از فرقههاي موجود کار نکردند.
بن بست کنوني حزب کمونيست ايران
پُر واضح است که براي حل مسئله نميتوان صورت مسئله را پاک کرد. افراد معتقد به راه حل «کمونيسم کارگري» صورت مسئله را که همان موجوديت کومهله بود پاک کردند و دنبال حزب جديدشان راه افتادند. اما جستجو بدنبال دليل و راه چارهاي براي بن بست حزب کمونيست لاينحل باقي ماند. کاملاً طبيعي بود که بعد از مدتي بحث موجوديت حزب کمونيست دوباره مطرح گردد. طبيعي بود که کادرهاي کومهله با تجربه چندين ساله خود در مبارزه نميتوانند قبول کنند که کومهله به حاشيه رانده شود و انرژي کومهله صرف حزبي گردد که وجود خارجي ندارد.
اگر چه تلاشهاي که تا بحال در اين زمينه شده نتوانسته نتيجه مقبول را حاصل نمايد، اما از اين واقعيت که حزب کمونيست نتوانست موفق شود کاسته نشده است، و تلاش براي فعاليت به نام کومهله کماکان به قوت خود باقي است.
آغاز بحثهاي دروني کومهله براي فرقههاي «کمونيسم کارگري» فرصت مناسبي بوجود آورد که بار ديگر تلاش کنند کار ناتمام خود را به پايان برسانند. اينبار نيز در امتداد همان سياست قديمي خود در تلاشند کومهله را تا جائيکه ميتوانند ضعيف و ناتوان کنند.
ظاهراً تلاش براي تضعيف کومهله را از اين جهت در دستور کار خود دارند که جناح چپ يا بقول خودشان آن يک زره چپي که در حزب کمونيست مانده را تقويت کنند. به زعم ايشان تضعيف کومهله باعث تقويت جهتگيري سوسياليسم ميشود. البته واقعيتي در اين طرز تفکر نهفته است, آنچه آنها بنام سوسياليسم تبليغ ميکنند نه تنها ربطي به سوسياليسم ندارد بلکه ضرباتي زيادي به اين روند فکري زده و ميزند از اين زاويه کومهله مورد نظر فراکسيون فعاليت بنام کومهله و فعالين طيف کومهله, به سوسياليسم کذائي آنها ضربه ميزند و سر سازش با آن ندارد. احزاب چپ و سوسياليستي بدرستي تضعيف کومهله را تضعيف جهتگيري سوسياليستي ميدانند، اما اين آقايان آن را بحساب دلسوزي براي چپ و سوسياليسم ميگذارند.
فکر نميکنم غير از هواداران خودشان کسي اين اشک تمساح را جدي بگيرد.
۱۴ اکتبر ۲۰۰۸
1. البته منصور حکمت اصرار داشت به تشکيلات بقبولاند نظريه تازه “کمونيسم کارگري” ادامه بحثهاي مارکسيسم انقلابي است و مکمل آن بحث محسوب ميشود.
2. من فکر ميکنم صاحبان اين بحث و بخصوص منصور حکمت ميدانستند که اين به ظاهر تئوري نه براي نجات حزب کمونيست و راهحلي براي برونرفت از بن بست آن، بلکه توجيهي با ظاهري انقلابي و متعرض، اما در واقع براي عقب نشيني کردن از کُردستان و شانه خالي کردن از زير بار مسئوليت بود.
3. بقول خودشان “کارگران پشت درب حزب چمپاته زدهاند”، اما گرايشات غير کارگري مانع از ورودشان به حزب ميشوند.
4. طبيعي بود که آنها آگاهانه نخواستند و نمي توانستند در تو ضيح شکست پروژهاشان, به بررسي شرايط و عامل بيروني بپردازند چون پايه تحليلشان و نفس وجودي حکا را زير سئوال مي برد. حزب کادرها قرار بود با در پيش گرفتن سياست عضويت کارگري که شيرازه حزب بر آن نهاده شده بود, کارگري شود و به زودي شاهد صفهاي طويل کارگران باشيم که خواهان عضويت در حزب هستند. حتمأ بياد داريد در اولين سالگرد تشکيل حزب، خسرو داور در يک سخنراني پر حرارت خطاب به کارگران ميگفت بيائيد عضو حزبتان شويد البته همهتان را هم راه نميدهيم.
5. ک. ر. هر دو سند را در اختيار اعضا براي مطالعه و مقايسه قرار داد. اما بمحض اينکه دفتر سياسي وقت از اين موضوع خبردار شد با ارسال پيامي اظهار داشت که فوري سند جمعآوري گردد چرا که گويا اين سند فقط براي کميته رهبري در نظر گرفته شده بود و نه براي اعضا، به همين دليل تعداد کمي از اعضا اين سند را ديدند. من سند را با سه نفر ديگر که هر سه در قيد حيات هستند خواندهام. با توجه به اينکه اسناد دروني مربوط به آن دوران از طرف تشکيلات کمونيسم کارگري علني گرديده، احتمال ميدادم که اين سند نيز علني شده باشد. اما متأسفانه تا بحال آنرا پيدا نکردهام. ممکن است اين سند علني شده باشد و من نديدهام. من از مسئولين دبيرخانه حزب کمونيست ايران تقاضا دارم براي بهتر روشن شدن مسايل اين سند را علني سازند.
6. سايه ترس و نگراني که بر تحليل آمده در قطعنامه کاملاً مشهود بود.
7. نامشان در سند ذکر شده بود و نام يکي از آنها بخاطرم مانده است (دلير گلچيني)
8. در توضيح اين بند آمده بود که اين رفقا پاسپورت دارند و هر لحظه که جانشان به خطر افتد ميتوانند به خارج برگردند