فرخ معانی: پاسخی به ادعاهای بی اساس آذر ماجدی

فرخ معانی

تواضع سر رفعت افرازدت                     تکبر بسر اندر اندازدت

آذر ماجدي با آسمان و ريسمان بافتن و توسل به حربه به ارث برده‌اشان «تهديد در علني کردن اسناد»،  سعي کرده‌اند که موضوع اصلي مقاله من را مسکوت گذاشته و بحث را گمراه کنند. (تنها در يک پارگراف اشاره‌اي به قطعنامه‌اي مورد نظر در مقاله فرقه‌هاي «کمونيسم کارگري» و اشک تمساح آنها براي کومه‌له و حزب کمونيست ايران، مي‌کند, که در پائين‌تر به آن مي‌پرداز.)

اين خانم بيهوده سعي بر گل آلود کردن آب دارد، تا از اينطريق خود را از بحث بر سر مفاد قطعنامه برهاند. من چند تم را در نوشته‌ام مطرح کرده‌ام. اگر ريگي در کفش نداريد از پراکنده گوئي دست برداريد و آنها را پاسخ دهيد. با شگرد قديمي تعريف و تمجيد بيهوده از منصور حکمت  کردن نمي‌توانيد بحث را منحرف سازيد.

قبل از اينکه بار ديگر بحث اصلي را به امثال اين خانم گوشزد کنم لازم ديدم پاسخي کوتاه به ادعاهاي بي اساس ايشان بدهم.

آذر ماجدي بجاي پاسخ صريح به نوشته و صحبت حول قطعنامه مورد نظر، به ساختن دشمن و قهرمان خيالي مي‌پردازد و بايکسري ادعاهاي بي اساس  مغلطه مي‌کند.

ايشان منصور حکمت را ناجي کومه‌له وکمونيسم در ايران مي‌داند، و او را دشمن ناسيوناليسم معرفي مي‌کند. اين خانم (در مقاله‌اي تحت نام هشدار به ناسيوناليسم کرد مدافع کومەله ٬ “ترمزهايتان را چک کنيد! ) ادعا مي‌کند که:

(منصور حکمت) موفق شد به يک کمونيسم قوي، راديکال و برمبناي تئوري مارکس در ايران شکل دهد. مبارزه با ناسيوناليسم از هر نوع آن، عظمت طلب و قومي، يک وجه مهم اين مبارزه پر افتخار است.

ماجدي نعل را وارونه مي‌کوبد. وضعيت اسفبار شما نتيجه «کمونيسمي» است که منصور حکمت معمارش بود. در واقع منصور حکمت با  بي آبرو کردن کمونيست و چپ، پراکندگي و انشقاق، به تمسخر گرفتن مليتها، زيگزاگ زدنهاي نظري، و اقدام به نابودي کومه‌له، عملاً خدمت به ارتجاع منطقه و شوينيسم نمود.

کومه‌له با تمام انتقادهائي که ممکن است ما امروز بر او وارد بدانيم، با اتکا به ايدئولوژي و پراتيک‌اش توانسته بود نوعي صف‌بندي در جامعه کُردستان بوجود آورد. منصور حکمت (و به پيروي از ايشان ماجدي‌ها) با، ناسيوناليسم، عقب مانده، خرافي، و . . . خواندن اين تشکيلات، عملاً اين صف‌بندي را مخدوش کرده است، طوري که هر حزب غير دمکرات مي‌تواند براحتي ادعا کند که کومه‌له هم فرقي با آنها نداشته است.

موقعيت زنان در کردستان و تشکيلات و مقرات کومه‌له هنگام ورود منصور حکمت به کردستان بي شباهت به وضعيت زنان تحت رژيم اسلامي نبود.

تغيير اين شرايط، عقب راندن زن ستيزي اسلامي ـ ناسيوناليستي جان سخت و فراهم آوردن شرايط نستبا برابر براي دخالت زنان در فعاليت هاي تشکيلاتي، سياسي و بويژه نظامي حاصل فعاليت توقف ناپذير و مارکسيستي منصور حکمت است.

زناني که از شهرهاي ديگر به کردستان و به کومه‌له در مناطق آزاد مي‌آمدند، اولين چيزي که دريافت مي‌کردند، يک تکه روسري بود که بايد بر سر مي‌گذاشتند و تعداد بسياري درس اخلاق که همه يادآور مردسالاري اسلامي و آخوندي بود. تمام اين عقب ماندگي هم تحت پوشش “مردم دهات عقب مانده‌اند و ما بايد به مذهب توده‌ها احترام بگذاريم” توجيه مي شد.

مبارزه با مذهب و عقب ماندگي و خرافات آن محصول کار او است.

تا زمان تشکيل حزب کمونيست ايران، در مراسم تدفين و يادبود رفقاي کمونيست جان باخته، فاتحه خوانده مي‌شد و از مسجد اورات مذهبي پخش مي‌شد. رفقاي کمونيستي که قصد ازدواج داشتند به حضور آخوند فرستاده مي شدند.

اين طرز فکر شما آنقدر کم مايه است که شايسته هيچ پاسخي منطقي و مستدل نيست. مُتد شما در تحليل مسائل يعني مُتد «کمونيسم کارگري» اين است که از نمونه‌هاي دلبخواهي به تحليل عام دست مي‌يابيد. اين مُتد بسيار کار شما را آسان کرده است هيچ احتياجي به فکر و تفحص نداريد. کافي است نمونه‌اي را که مورد نيازتان است پيدا و يا بسازيد، و آنرا خمير مايه تحليل ذکاوتمندانه‌تان قرار دهيد.

اين تصويري که شما از جامعه کُردستان (البته قبل از ورود ناجي بزرگ منصور حکمت) بدست مي‌دهيد را تابحال نه فقط جمهوري اسلامي بلکه رژيم سابق هم جرأت به زبان آوردنش را نداشته است. همينطور که گفتم اين ادعاها آنقدر بي اساس و حقير است که براي رد کردنشان  نيازي به استدلال نيست، فقط از اين خانم مي‌پرسم:

اگر اين ادعاها درست باشند! نبايد از شما پرسيد چرا و به چه دليلي سازمان متبوع شما کومه‌له را براي تشکيل حزب کمونيست ايران «حزب طراز نوين طبقه کارگر» مناسب ديد؟

اگر کُردستان آنطوري که شما آنرا بتصوير کشيده‌ايد بود، چرا سنگر انقلاب مي‌ناميديد؟

چرا اساساً براي کار «کمونيستي» کُردستان را مناسب ديديد؟ قاعدتاً مناطق عقب افتاده مکانهاي مناسبي براي رشد کمونيسم نيستند.!

اي کاش آذر ماجدي براي خواننده فاش مي‌ساخت تا قبل از ملحق شدنش به کومه‌له، نمي‌ گويم در شهر در محله‌اي که زندگي مي‌کردند چند روسري از سر زنان محله‌اشان برداشتند ؟ خانم محترم شما روسريتان را در زير سايه کومه‌له از سر درآورديد.

مي‌گويند مي‌خواهي کسي را چنان بر زمين بکوبي که‌ بلند نشود، ابتدا وي را چنان بالا ببر، تا هنگام پايين انداختنش ديگر رمقي براي زنده‌ ماندن در بدن نداشته‌ باشد. آينده‌ روشن خواهد نمود که‌ “کمونيستهاي” کارگري ما عملاً چقدر به حکومت اسلامي  ايران  براي از بين بردن جنبش کُردستان ايران از راه‌ بالا بردن و پائين‌زدنش‌ خدمت کرده‌اند.

از شما مي‌پرسم تعريف و تمجيدهاي که از کومه‌له،کادرها و رهبريش  در دوران قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران و در چند سال اول تشکيل اين حزب مي‌کرديد را چگونه توجيه مي‌کنيد؟ دروغ بود؟ تظاهر بود؟ يا نظرات امروز شما دروغ است؟ تظاهر است؟

مگر مي‌توان با سازماني وارد اتحاد عمل شد و حزب تشکيل داد،که رفتارش با زنان فرقي با جمهوري اسلامي نداشته است؟

از همه اينها گذشته، تعجب اينجاست بيشترين افراد احزاب متعدد «کمونيسم کارگري» را کومه‌له‌ايهاي سابق تشکيل مي‌دهند،که دست بر قضا کُرد هم هستند. مي‌خواهم بدانم اين افراد بخصوص خانم‌ها آنقدر کم مايه شده‌اند که توهين‌هاي شما را قبول مي‌کنند؟! اگر تصويري که شما از کومه‌له مي‌دهيد را مبني قرار دهيم، به اين نتيجه مي‌رسيم که رهبري و کادرها وکلاً همه کومه‌له‌ايها انسانهاي عقب افتاده، زن ستيز، ناسيوناليسم، مرد سالار، مذهبي، خرافي، و  . . . . بوده‌اند، و منصور حکمت شبان آنها شد.

بر خلاف ميل باطني مرا نيز مجبور مي‌کنيد مثل خودتان برخورد کنم. خانم محترم اگر قرار است کسي مديون کسي براي نجات جانش باشد اين منصور حکمت، شما و باقي هم تشکيلاتي‌هايتان هستيد که بايد ممنون و مديون کومه‌له باشيد. کومه‌له با سخاوت بي‌همتا از امکانات خود که يک مثقالش هم نتيجه زحمات شما نبود، استفاده کرد تا شما را از زير ضرب جمهوري اسلامي نجات داده و به کُردستان امن و آزاد (بر اثر زحمات پيشمرگاني که شما آنها را عقب افتاده مي‌خوانيد) بياورد. شما در هيچ جاي ايران محل مناسبي براي بقاي خود نيافتيد و به کُردستان (سنگر انقلاب) پناه آورديد، و اما اکنون چنين گستاخانه‌، شووينيستي و اخلاق‌ستيزانه‌ در مورد مردم کُردستان سخن مي‌رانيد.

تکبر بي نظير شما آنقدر افسار گسيخته است که چشمتان را بر نتايج  منفي آن کور کرده است. شما در بزرگ کردن منصور حکمت (و به اين اعتبار خودتان) آنقدر بي ترمز شده‌ايد که فراموش مي‌کنيد انسانها و جامعه‌اي که ايشان با آنها سر و کار داشته  سياسي، داراي نظر و مبارز بوده‌اند. شما آنقدر کوته فکر هستيد که نمي‌توانيد درک کنيد، با اين حرفهايي که مي‌زنيد مردم به سلامتي عقل شما شک مي‌کنند. مگر هيچ آدم عاقلي حاضر مي‌شود که با داشتن اين همه هوش و دانش، فرهنگ و ادب با چنين سازمان عقب افتاده‌اي که هنوز خرافات بخشي از باورهايش را تشکيل مي‌دهد وارد اتحاد و همکاري (آنهم از نوع کمونيستي‌اش) شود؟ (مگر اينکه کاسه‌اي زير نيم کاسه باشد!؟)

اين خانم از آثار منصور حکمت صحبت مي‌کند.

زماني که ميخواهند افتخارات کمونيستي کومه‌له را برشمارند، هر آنچه بر آن انگشت مي گذارند دستاورد و نتيجه کار شبانه روزي منصور حکمت است.

هر آنچه در کومه‌له کار کمونيستي محسوب مي‌شود، نتيجه زحمات منصور حکمت است. از اين حرف اين نتيجه گرفته مي‌شود که تا قبل از ظهور “مهدي حکمت’ کومه‌له بوي از کمونيسم نبرده بود. باز هم اين سوال پيش مي‌آيد چگونه مي‌خواهيد اتحاد خودتان با کومه‌له را توجيه کنيد؟

کُردستان سنگر انقلاب است، مردم در برابر يکي از وحشي‌ترين رژيمهاي منطقه با مال و جان خود براي حفظ آزادي و دستاوردهايشان مقاومت مي‌کنند. پيشمرگه با جان خويش از وجب به وجب خاکش دفاع مي‌کند، مردم با وجود محاصره اقتصادي نان دهان بچه خود را با پيشمرگه تقسيم مي‌کنند، تنها در سايه اين امکانات است که حزبي، کميته مرکزي، و يا فردي مي‌تواند به مسايل نظري بپردازد. شما آنقدر کم مايه هستيد که فکر مي‌کنيد «دست‌آوردهاي» نظري منصور حکمت دستاورد شبانه روزي ايشان بوده است و بس!!!

 به چند نمونه از دستاوردهاي ترقي خواهانه و انساني در کومه‌له که محصول تلاش‌هاي بي وقفه منصور حکمت است، توجه کنيد: بيانيه “حقوق پايه اي مردم زحمتکش کردستان” که يکي از اسناد پرافتخار کومه‌له در تاريخ کردستان است، نوشته منصور حکمت است.

در مورد “حقوق پايه‌اي مردم کردستان” که‌ گويا منصور حکمت نوشته‌اند (!!!) کافي است که‌ نگاهي به‌ چند کنوانسيون بين‌المللي که‌ از قضاي روزگار چندين و چندين بار به‌ فارسي هم ترجمه‌ شده نگاهي بياندازيم، تا برايمان معلوم شود که‌ اين “دانشمند کارگري” ما چه‌ چيزي را بعنوان دستاورد فکري خود درخورد مريدانش مي‌دهد)‌. هدف از اين ترفند اين است که‌ مريدان خودي يادشان نيافتد که‌ بديهي‌ترين امر هر انسان دمکرات (چه‌ رسد به‌ انقلابي) “تأمين حق تعيين سرنوشت ملي” است که‌ آنها زير لواي “حقوق پايه‌اي” رد کرده‌اند. وانگهي اين قضيه “حقوق پايه‌اي” در کردستان و رد حق تعيين سرنوشت پيامبر کمونيسم کارگري در خارج از کشور به‌ مانند آيه‌هاي مکي و مدني پيامبر اسلام مي‌ماند…

شما ادعا داريد:

اتهام نابودي کومه‌له ابتدا توسط دفتر شيخ عزالدين حسيني، بويژه پس از پيوستن کومه‌له به نيروهاي مارکسيسم انقلابي، رفتن منصور حکمت به کردستان و سپس تشکيل حزب کمونيست ايران، طرح شد و سپس پس از جدايي منصور حکمت توسط بخشي از رهبري وقت کومه‌له، بويژه عبدالله مهتدي تکرار شد. اکنون هم بازمانده‌هاي مفلوک همين خط دارند اين اتهامات مندرس و رنگ باخته را تکرار مي کنند. از يک طرف هنوز سرود “کومه له واک پولان” سر مي دهند و از طرف ديگر مدعي اند که منصور حکمت و کمونيسم کارگري کومه‌له را نابود کردند.

براي روشن شدن ماجدي مسئله را اينبار ساده‌‌تر مطرح مي‌کنم.

منصور حکمت به اين نتيجه رسيد که براي رهائي طبقه کارگر حزب کمونيست ايران ديگر ابزار مناسبي نيست.

ايشان در مقطع‌اي از تاريخ حزب کمونيست ايران را (به هر دليلي که شما دوست داريد) رها کرده و حزب کمونيست کارگري را تشکيل داد.

ايشان (کاملاً منطقي و قابل فهم) تلاش نمودند که بيشترين نيرو را به حزب تازه جذب کنند.

با در نظر گرفتن پارامترهاي بالا فرض کنيم، تلاش ايشان به ثمر مي‌رسيد و تمام اعضاء و کادرهاي کومه‌له به حزب او مي‌پيوستند. نتيجه چه مي‌شد؟ طبيعتاً اثري از کومه‌له باقي نمي‌ماند.! به اين مي‌گويند نابودي کومه‌له.

حال اگر مقاومتي شکل گرفت و کومه‌له‌اي باقي ماند، اين حسابي ديگر است، در غير اينصورت کومه‌له‌اي در کار نبود.

پاسخ منصور حکمت به بن بست حزب کمونيست ايران همانطور که قبلاً هم گفته‌ام فرار به جلو بود. او با وجود در دست داشتن آنهمه نيروي انساني، امکانات مالي، اردوگاها و بسياري ملزومات ديگرکه ديگران در آرزويش هستند، حزب را رها مي‌کند و براي رهبري طبقه کارگر (بخوان نجات جان خويش) حزب کاغذي کمونيست کارگري را در اروپا تشکيل مي‌دهد. حزبي که با گذشت دو دهه نه تنها چهار کارگر به آن ملحق نگرديده‌اند بلکه بمرور زمان کادرها و اعضاي که از کومه‌له گرفته بود را هم از دست ‌داد.

شما ادعا داريد منصور حکمت با ناسيوناليسم در ابعاد و اشکال متفاوت مبارزه کرد. من از شما مي‌پرسم نابودي کومه‌له (با توجه به توضيحات بالا) به نفع ناسيوناليسم بود يا کمونيسم؟ از بين رفتن کومه‌له اسباب شادي احزاب ناسيوناليست و جمهوري اسلامي را فراهم مي‌کرد يا چپ و کمونيست؟  آيا عملاً سياستهاي منصور حکمت در خدمت ناسيوناليسم قرار گرفت يا چپ؟

ماجدي بزعم خويش بسيار زبردستانه به قطعنامه مذکور اشاره‌اي گذرا کرده و آنرا مايه افتخارات منصور حکمت بحساب مي‌آورد.

حفظ جان کمونيست هايي که هر روز در جنگ در کردستان به زمين مي افتادند يکي از دغدغه هاي شبانه روزي منصور حکمت بود. بالاخره با تبيين استراتژي کمونيستي جنگ در کردستان او موفق شد آمار کشته شدگان و مجروحين را بميزان زيادي کاهش دهد. تعداد بسياري از کادرها و اعضاي کومه‌له و خانواده‌هايشان جان خود را مديون تلاش هاي شجاعانه و خستگي ناپذير منصور حکمت‌اند. تلاش‌هاي او براي سبک کردن اردوگاه‌هاي کومه‌له در خاک عراق و سرعت بخشيدن به پروژه اعزام به خارج کشور جان بسياري از اين انسان ها را از کودک و پير و جوان از مرگ و آوراگي حقارت بار نجات داد.

خانم محترم، بيخود تلاش نکنيد پروژه تعطيل کردن کومه‌له را به پروژه نجات جان کادرها و خانواده‌ها به خورد مردم بدهيد. پروژه اعزام و به حراج گذاشتن اموال کومه‌له و رها کردن مبارزه (ئاشبه‌تال) را لطفاً به حساب قهرماني منصور حکمت نگذاريد چون خريداري ندارد. با اين استدلال شما، بهتر نبود که از اول کسي جان خود را به خطر نمي‌انداخت و با جمهوري اسلامي مبارزه نمي‌کرد. ضرورت نجات جان کمونيستها از روز اول هم کار خيرخواهانه‌اي بوده است.! منصور حکمت با همين استدلال دست کمونيستهاي عراق را هم از جامعه کوتاه کرد. زماني که کمونيستهاي عراق مي‌بايست در کُردستان مي‌ماندند و در پيشاپيش صفوف براي رهائي و انقلاب مبارزه مي‌کردند، با ترفند منصور حکمت مبني بر حفظ جان کمونيستها براي آينده به خارج کشور هجوم آوردند و حزبي بي ربط به مردم را که ديگر تأثيري بر هيچ کس و هيچ چيز نداشت درست کردند. کُردستان عراق به حق زمينه آنرا داشت که کمونيستهايش به نيروي سوم تبديل گردند و در هر ائتلافي بحساب آورده شوند. اما کدام طبقه است که رهبريش را بدست کساني بسپارد که در مقطع مبارزه رو در رو، ميدان را براي حفظ جان خود خالي کرده و فرار را برقرار ترجيح مي‌دهند؟! سياست پاسيفستي منصور حکمت و دنباله‌روي بخش وسيعي از کمونيستهاي عراق از اين سياست  باعث گرديد، مردم اعتمادشان را به کمونيستها از دست بدهند و جنبش چپ براي دوران طولاني به پشت صحنه رانده شود.

همانطور که‌ عملکرد حکومت اسلامي ماهيت واقعي ايدئولوژي و عملکرد اسلامي را براي مردم ايران عيان ساخت، عملکرد مريدان سوسيال‌شووينست منصور حکمت نيز ماهيت واقعي کمو نيستهاي کارگري را براي مردم کُردستان براي هميشه‌ آشکار نمود. اينان تصور مي‌کنند با انتصاب کردن القاب “ناسيوناليسم هار و کثيف” به‌ جنبش ملي ـ دمکراتيک کُردستان بر ماهيت فاشيستي خود پرده‌ بپوشانند و آن را از زير ضرب خارج سازند. اما ما در افشاي چهره واقعي “قهرمانان” (!!) عرصه مبارزه کُردستان که “ئاشبه‌تال”‌ و ترس خود از ماندن در کُردستان در کنار پيشمرگان را “تئوريزه”‌ کردند، تا سيمايي “انقلابي” به‌ فرار يکي پس از ديگري خود بدهند، بيکار نخواهيم نشست.

دست کم اکنون ديگر بايد براي مريدان کُردزبان پيامبر کمونيسم کارگري روشن شده‌ باشد که‌ سروران و ليدرهاي آنها چقدر کُردستيز و فاشيست و حقير هستند. اين سخن بايد همچنين درسي باشد براي باقيمانده‌هاي جانبداران اين تفکر در حزب کمونيست ايران که‌ هنوز شرمگينانه‌ بطور زيزگزاگ و احتمالا از ترس زبان فرهنگستيزانه آنها از مرزبندي صريح فکري و ايدئولوژيک با آنها اکراه‌ دارند و به‌ قول “رهبر کبير کمونيستهاي دنيا” و “ناجي سوسياليسم” در دنيا، منصور حکمت، هنوز “سانتر” هستند.

بر خلاف شما من اهل سفسطه کردن نيستم و پاسخ سوال شما را مي‌دهم. اما قبل از پاسخ به سوال، دوست دارم چند نکته را گوشزد کنم. طرز تفکر شما به تفکر اسلامي بسيار شبيه است. در اسلام اگر کسي خدا، امامت و يا هر ارکان مذهبي ديگر را به چالش بکشد، مرتد، منافق و کافر محسوب مي‌شود. شما نيز مخالفين سياسي خود را بدون اينکه او را بشناسيد تنها به اعتبار اينکه با شما هم نظر نيستند، ناسيوناليست، قوم پرست،  و . . . . مي‌خوانيد. شما آنقدر در انجماد فکري بسر مي‌بريد که در اين دنياي بزرگ هيچ کس را غير از خود و آن هم تا قبل از  انشعاب قبول نداريد.

بگذار جامعه قضاوت کند که چه کسي ناسيوناليست و بزدل است.

من با استدلال ثابت کردم که سياستهاي منصور حکمت با ظاهر چپ اما در واقع  بنفع ناسيوناليسم بود. من برخلاف شما براي خود پرنسيبهائي دارم و حاضر نيستم براي مخالفت کردن با کسي از دانستنيهاي خود که جزو رازهاي دوران کار مشترک بحساب مي‌آيد استفاده کنم. من و تعدادي زيادي از پيشمرگان کومه‌له در روزهاي سخت و بمبارانها از نزديک شاهد روحيات و رفتار منصور حکمت و ديگر همفکرانش بوديم. داستانهاي زيادي وجود دارد. بهتر است گز نکرده پاره نکنيد.

اما پاسخ به سوال شما که چرا در زمان تشکيل فراکسيون کمونيسم کارگري درون حزب کمونيست ايران اکثريت وسيع کادرها و رهبري کومه‌له به اين فراکسيون پيوستند؟

دلايل متعددي را مي‌توان براي اين فاجعه تاريخي برشمرد، من به چند دليل اشاره مي‌کنم:

تعدادي به اين فراکسيون و نظراتش باور داشتند. (البته بعدها معلوم شد اين دسته کمترين عده‌ را تشکيل مي‌دادند.)

عده‌اي خسته از اردوگاه نشيني تمايل داشتند به نحوي به خارج بيايند و از تئوري فرار به جلو منصور حکمت بخوبي استفاده کردند.

عده‌اي مجبور به همکاري با فراکسيون شدند. جلسات متعدد تفتيش عقايد در اردوگاه و خلع مسئوليت کردنهاي بيشمار باعث گرديد تعدادي مصلحتي با فراکسيون همراه گردند.

تعداي سرخورده از کميته رهبري کومه‌له به فراکسيون پيوستند.

عده‌اي نيز با وجود اينکه نمي‌توانستند از لحاظ نظري پاسخي مناسب به فراکسيون بدهند اما عميقاً معتقد بودند که رفقايي که با اين فراکسيون همراه شده‌اند سخت در اشتباهند،( بنده يکي از آنها هستم) با فراکسيون نرفتند.

همينطور که ملاحظه مي‌کنيد همراه شدن اکثريت آنزمان تشکيلات با فراکسيون ربطي به گول خوردن کسي و يا کلاهبردار بودن کس ديگر نداشته است.

 حال من از شما سوال مي‌کنم چرا از کادرها و رهبري آنزمان که با فراکسيون همراه شدند کمترين عده با شما مانده‌اند؟

وضعيت اسفبار فرقه‌هاي کمونيسم کارگري کار را بجاي کشانده که عده‌اي منجمله خود آذر ماجدي با تشکيل “حزب اتحاد کمونيسم کارگري” بيهوده تلاش دارند از جدائي بيشتر جلوگيري کنند. بقول خودشان (ماجدي) ايشان (منظورش کورش مدرسي است) طبق روش هميشگي، به “افتضاح” درون حزب کمونيست کارگري برسر پست ليدري، به رقابت و ‘محفل بازي’ چنان اشاره مي‌کند که گوئي ايشان هيچ نقشي در شکل دادن به اين’ افتضاح’ ‘رقابت و مسابقه’ و ‘محفل بازي’نداشته است.(حذف ليدر،متعارف شدن رژيم اسلامي و سرنوشت دن‌کيشوت وار ليد)

شما که اينهمه علم غيب بلد بوديد و راه و چاره به همه نشان مي‌دهيد، پس چرا اينهمه تفرقه و انشقاق در کمونيسم کارگري وجود دارد: اي ناجيان عالم اول فکري به حال خودتان بکنيد بعد به فکر نجات ديگران باشيد. اگر بفرض محال يک در صد حرفهاي شما درست باشد، هنوز شما بايد پاسخ دهيد که چرا دست پروردگان و مريدان  منصور حکمت  از جمله خود شما  از همان فرداي پس از درگذشت وي راه تفرقه و جنگ خانگي در پيش گرفتيد؟

خطاکار نشان دادن اين يا آن دردي را دوا نخواهد کرد. آيا بهتر نيست فکري بحال بيمار خودتان بکنيد و بعد براي ديگران نسخه بپيچيد. اينکه فرقه‌هاي متعدد طرفدار حکمت مدام در حال انشعاب و تفرقه هستند و با هم دشمني مي‌کنند بيش از هر چيز پوچي ادعاهاي شما را عريان نمي‌کند؟

در آخر من از شما خواهشي دارم، شما که اين همه مردم را از علني کردن اسناد مي‌ترسانيد و الحق ثابت هم کرده‌ايد که پرنسيبي در اين کار براي خود قائل نيستيد، لطف کنيد اين يک سند را نيز علني کنيد، بگذاريد مردم خود قضاوت کنند. لطفا فراموش نکنيد ” قطعنامه‌ در خصوص قطعنامه‌ پاياني جنگ تا همگان بدانند و در سينه‌ تاريخ بماند که‌ چه‌ سرنوشت جبوبانه‌اي را ميخواستيد براي همگان رقم بزنيد، که‌ دست رد بر سينه‌تان خورده‌ شد و لااقل  اين يکي خوابتان خوشبختانه‌ متحقق نگرديد.)

۲۹ اکتبر ۲۰۰

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری