در تقویم جهانی،اول ماه مه یادآور خون و عرق و فریادهاییست که در کارخانهها،معادن،مزارع و خیابانها جاری شدهاند.روزی برای کارگر،نه تنها برای تجلیل از زحمت،بلکه برای یادآوری حق.اما در میان صفوف کارگران،زنانی هستند که نهتنها از بهرهکشی سرمایهداری،بلکه از تبعیض جنسیتی نیز رنج میبرند؛زنانی که دوگانهای از ستم را بر شانه میکشند:ستم طبقاتی و ستم جنسیتی.
در روزهای منتهی به اول ماه مه که کارگران سراسر جهان گرد هم میآیند تا حق و حرمت نیروی کار را فریاد بزنند،بندرعباس اینبار به صحنهی تلخی از سرکوب بدل شد.بندر رجایی بار دیگر صحنه حوادثی تلخ شد که جان کارگران را گرفت و بی توجهی به ایمنی محیط کار را به نمایش گذاشت.این حوادث نمادی از بی تفاوتی ساختاری نسبت به جان و کرامت نیروی کار در نظامی است که از هیچ گونه ابزار سرکوب و خفقان علیه قشر کارگران کوتاهی نمیکند.در خاورمیانهای که صداها اغلب در سرکوب خفه میشوند،زن کارگر ایرانی،در سکوتی تاریخی،قدم به قدم بر خاکِ سخت مبارزه راه رفته به خصوص در سه سال اخیر این سکوت ترک برداشت؛با فریاد “زن،زندگی،آزادی”
از همان روزهای نخست جنبشهای کارگری،زنان حضور داشتند:در خط تولید،در صفوف اعتصاب،در زندان ها و در گورهای بینام.تاریخ جنبش کارگری،بیحضور زنان،ناقص و ناعادلانه است.زنان کارگر نهفقط در نقش نیروی کار ارزان بلکه در قالب صدای عدالتخواه،تغییر را رقم زدهاند.اما همچنان سهم آنان از قدرت،امنیت شغلی و حتی دیدهشدن،ناعادلانه و ناچیز است.
در ایران،زن کارگر نهتنها با استثمار اقتصادی،بلکه با ساختارهای تبعیضآمیز سیاسی، حقوقی و فرهنگی مواجه است.از قوانین تبعیضآمیز کار گرفته تا نگاه مردسالار حاکم بر ساختارهای صنفی،نان با دیواری از بیعدالتی مواجهاند؛دیواری که گاه در لباس قانون،گاه در لباس سنت و گاه در سکوت رسانهها پابرجا مانده است.
در سال گذشته،جهان صحنهی اعتراضهای متعددی بود.در فرانسه،بازنشستگان و کارگران خیابانها را تسخیر کردند.در آمریکا،صنعت خودروسازی و هالیوود شاهد اعتصابهای گسترده بود.در هند،کشاورزان و زنان کارگر خدماتی علیه ناامنی شغلی فریاد زدند و در ایران با وجود فضای امنیتی خشن،جنبش کارگری زنده و پویاست.اعتصابهای هماهنگ معلمان،اعتراضهای کارگران نفت و پتروشیمی،پرستاران،بازنشستگان و… همه نشان از بلوغ یک آگاهی طبقاتی دارندزنان در این صحنهها،دیگر صرفاً همراه نیستند بلکه آنان پیشگامان یک جنبشاند و در دل این حرکتها،جرقهای روشنتر از همیشه درخشید:جنبش و اعتراضات سراسری مهسا امینی.جنبشی که از قتل مهسا امینی آغاز شد،اما بهسرعت فراتر از اعتراض به حجاب اجباری رفت و به مطالبهای همهجانبه برای عدالت،آزادی و کرامت انسانی تبدیل شد.
جنبش مهسا امینی با شعار “زن،زندگی،آزادی” یکی از روشنترین نمونههای پیوند مبارزه طبقاتی و جنسیتی در تاریخ معاصر ایران است.زن کارگر در این جنبش،هم فریاد زد و هم زخم خورد؛هم خیابان را پس گرفت و هم چرخ اقتصاد را چرخاند.این جنبش یک آگاهی تازه را به سطح جامعه آورد:اینکه نمیتوان از آزادی گفت،بیآنکه نابرابری اقتصادی را به چالش کشید؛نمیتوان از برابری حرف زد،بیآنکه صدای زن کارگر شنیده شود.
پرستاران زن که در دوران کرونا قهرمان نامیده شدند،امروز با قراردادهای موقت و حقوق پایین در سکوت کار میکنند.معلمان زن که ستون فقرات آموزشاند،در برابر سیاستهای ناعادلانه آموزشی و سرکوب اعتراضات صنفی ایستادهاند.زنان کارگر کارخانهها،فروشندههای خیابانی،قالیبافان روستایی،همه در دل جنبش سراسری مهسا امینی،تجربهی شخصیشان از بیعدالتی را به تجربهای جمعی از اعتراض بدل کردند. مبارزه کارگری بدون رویکردی فمینیستی،مبارزهای ناقص و ناکام است.فمینیسم کارگری بر آن است که مناسبات اقتصادی را با ساختارهای سلطهی مردسالارانه پیوند بزند؛تا نشان دهد که زنان کارگر نهتنها با تبعیض مزدی،بلکه با خشونت خانگی،آزار جنسی در محیط کار و نابرابری قانونی دست و پنجه نرم میکنند.
در دل اعتراضات مهسا امینی،شعار “زن،زندگی،آزادی” تنها یک خواست اخلاقی یا فرهنگی نبود؛این شعار،افقی نوین از عدالت اجتماعی را ترسیم کرد که بدون حضور فعال و برابر زن،ممکن نیست.اینکه زن کارگر هم میخواهد نان داشته باشد و هم آزادی.هم کار،هم کرامت. آیا صدای زن کارگر شنیده میشود؟باید پرسید:آیا حق اعتراض زن دستفروش در میدان انقلاب،با همان فوریتی جدی گرفته میشود که اعتراض مرد کارگر در کارخانه؟ آیا رسانهها،صدای زن قالیباف را بازتاب میدهند؟آیا در شوراها و سندیکاهای کارگری،زن کارگر سهمی از تصمیمگیری دارد؟پاسخ هنوز،در بسیاری موارد،منفی است.اما جنبش مهسا این صدا را از حاشیه بیرون کشید و به متن مبارزه آورد.دیگر نمیتوان از عدالت سخن گفت و صدای زن کارگر را نادیده گرفت.
روز جهانی کارگر بازتابی از تداوم مبارزه است.فمینیسم کارگری این روز را فرصتی برای پیوند دادن مبارزات میداند:میان زن و مرد،شهر و روستا،نسل امروز و دیروز.میان مطالبات معیشتی و رهایی جنسیتی.در ایران که زندگی روزمره،صحنهی مقاومت است،هر اعتصاب،هر تجمع و هر فریاد،انقلابیست و وقتی زن کارگر در این میدان حضور دارد،نه فقط بهعنوان قربانی،که بهعنوان کنشگر،آیندهای تازه رقم میخورد.آیندهای که عدالت را نه فقط در سفره،که در قانون،در خیابان و در خانه جستوجو میکند.
اول ماه مه،یادآور این است که کار و کرامت،جنسیت نمیشناسد.که عدالت، اگر فمینیستی نباشد،کامل نیست.که هیچ مبارزهای،بدون صدای زن کارگر،پیروز نخواهد شد.جنبش اعتراضی مهسا گواهیست بر این حقیقت:وقتی زن برخیزد،جهان تکان میخورد.و زن کارگر،با کفشهای فرسودهاش،با دستان پینهبستهاش،امروز در مرکز این خیزش ایستاده است. امسال در کنار فریاد “نان،کار،آزادی” صدای زن کارگر را بشنویم،همانهایی که هنوز بوی نفت و پارچه و گِل بر تن دارند،اما صدایشان،آسمان را شکافته است.
امسال اول ماه مه در شرایطی فرا میرسد که سه زن مبارز به نام های:شریفه محمدی،پخشان عزیزی و وریشه مرادی تنها به جرم عدالتخواهی و تلاش برای سازماندهی کارگران،در زندان بهسر میبرند و در معرض خطر اجرای حکم اعداماند.این وضعیت،فریادیست برای بیداری جمعی ما.وظیفه ما،نهفقط همدلی که همراهیست؛نهفقط محکوم کردن که پیوستن به صداییست که این زنان بر سر ستم فریاد کشیدند.روز جهانی کارگر امسال،آزمونیست برای همه ما:آیا صدای زن کارگر را میشنویم،آیا در کنار او میایستیم؟
زیرا تنها در جهانی که هیچ زنی برای مطالبهی حقش به چوبهی دار سپرده نشود،میتوان از آزادی سخن گفت.تنها در جهانی که زن کارگر نان،کرامت و زندگی را یکجا طلب کند،میتوان از عدالت سخن گفت.در این ماه مه،کنار زنانی باشیم که نهتنها برای خود،که برای ما همه جنگیدهاند.نان،کار،آزادی با صدای زن کارگر،با پژواک زن زندانی،با ایمان به رهایی.