چند گزاره برای تغییر*

مهرداد لطفی

مهرداد لطفی

۱
نخست باید از این گزاره آغازکنیم که سوسیالیسم در یک کشور شدنی نیست .و سوسیالیسم و تحقق و بر آمدن آن ممکن نیست مگر با تحولی جهانی که داده های کنونی جهان به ما می گوید این خواسته در دسترس نیست و ما فاصله بسیاری با آن داریم. دوران کنونی دوران دیگری ست و ما از دوران بدایت سرمایه فاصله بسیار گرفته ایم. و پرولتاریا و اندیشه مارکس و لنین دیگر گفتمان غالب نیست، بدلایلی چند. از فروپاشی اردوگاه شرق و قرائت روسی ازسوسیالیسم بگیر تا نقش چپ ها در انقلاب ۵۷ و موضع بخشی از چپ ها نسبت به حاکمیت اسلامی و ضد امپریالیسم دانستن حکومت اسلامی.
۲
در کشورهای پیرامونی که بعلت عقب ماندگی تاریخی و جا ماندن از غافله مدرنیته مناسبات فئودالی در کنار مناسبات سرمایه داری به حیات خود ادامه می دهد و سرمایه داریش نه درون زا که بیرون زاست طبقات موفق نشدند شکل کلاسیک خود را بگیرند آن گونه که ما در گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در اروپا دیده ایم. فئودالیسم رفت اما رعیت ها دهقان نشدند و کشاورزی صنعتی نشد.سرمایه داری وابسته نتوانست رعیت های کنده شده از زمین را در شهر جذب کارخانه ها وبه پرولتاریا تبدیل کند. رعیت های کم زمین و بی زمین راهی شهرها شدند تا با زندگی دلالی و دستفروشی در حلبی آباد ها لومپن پرولتاریا را شکل بدهند و در آن زمان و زمان های بعد به ابزاری در دست حکومت ها برای سرکوب تبدیل شوند.

در این جوامع تضاد اصلی تضاد کاربا سرمایه نیست تضاد مدرنیته با سنت و تضاد توسعه یافتگی و عقب ماندگی از غافله تمدن است . از این رو مرحله انقلاب نه سوسیالیستی که بوٰرژوا دموکراتیک است. و از آنجا که وزن سیاسی چپ در جنبش کنونی به آن میزان نیست که خودش را به تنهایی آلترناتیو گذار بداند و یا لااقل یکی ازدو بازیکن اصلی باشد پس کوبیدن برطبل انقلاب کارگری و دیکتاتوی پرولتاریا و حزب لنینی سالبه بانتفاع موضوع است و باید از گفتمان غالب خارج شود.

آن چه عقل سلیم حکم می کند و تجربه دراز آهنگ و خونین دو انقلاب ایران بما می آموزد این است که پریدن ازروی فرماسیون های تاریخی ممکن نیست . هرچند راه رشد غیر سرمایه داری اولیانفسکی که نوعی کوتاه کردن وپریدن از روی انقلاب بورژوا دموکراتیک بود و آن هم با پشتوانه سیاسی و اقتصادی و نظامی بلوک شرق امروز با نبودن آن مولفه ها که درواقعیت کار آیی چندانی هم نداشتند به کلی پرت و دیگر جایی برای این تئوری ها وجود ندارد و چپ باید پا بروی زمین سفت و سخت وتلخ واقعیت ها بگذارد و خودرابا واقعیت های میدانی وفق دهد و‌آن چیزی را بگوید که ممکن و شدنی ست .

۳
وقتی بورژوازی شکل تاریخی خود را نمی گیرد به تبع آن طبقه کارگر کلاسیکی وجود عینی ندارد و به تبع این دو نمایندگان منتخب کارگران و حزب کمونیستی که شکل می گیرد حزبی ضعیف و از نظر تاریخی کم خون خواهد بود.
۴
حزب کمونیست در ایران بخاطر منشا روسیش و بخاطر عقب ماندگی های تاریخی طبقه کارگر و بخاطر استالینیسم حاکم بر آن وبه خاطر درک غلط این احزاب از انترناسیونالیسم پرولتری وبه خاطر وابستگی و دنباله روی از حزب بزرگتر و برادر بزرگ و بخاطر چسبندگی بی حد و حصر به شوروی و از همه مهم تر بخاطر عقب ماندگی تاریخی در اقتصاد و سیاست و فرهنگ نتوانست در جامعه ریشه بدواند . و در دوران های بعد با سیاست های غلط و بغایت مخربش به شکل حزبی منزوی درآمد.

۵
جز حزب مادر احزابی دیگر شکل گرفتند که جدا از تعداد و نفوذ مادی و معنوی شان آنقدر در سکت خود غرق شده اند که قادر نیستند چیز دیگری را جز گروه و حزب خود ببینند و مدام در پی نفی دیگران و مرتد و گمراه دیدن دیگران و انشعاب از درونند . این تفرقه و این نگاه به سیاست و تشکیلات که بر خاسته از یک جامعه پیشامدرن است قادر نیست به درکی نو و مبتنی بر شرایط جدید از سیاست و تشکیلات برسد و با رها کردن آموزه های قدیم راه دیگری در پیش بگیرند.
۶
تشکیل حزب یا جبهه ای از نیرو های چپ نخستین وظیفه جنبش کمونیستی ست .حزب و جبهه ای که حول یک برنامه دموکراتیک نه سوسیالیستی جمع می شوند تا با تدوین یک برنامه مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر بتواند در بلوک تاریخی گذار بهمراه سرمایه داری داخلی ومولد و بخش های جدید خرده بورژازی جامه را آماده تحولی دموکراتیک کند. و در این راه چپ راهی ندارد جز تغییر گفتمان خود و فاصله گرفتن از شعار های سوسیالیستی و جنگ طبقات و محو طبقات و مصادره صنایع و بانک ها و رفتن بسوی شعارهایی که کمک کند توسعه دموکراتیک عدالت محور باشد
۷
چه بایدکرد در این شرایطی که نه تعادل قوا درسطح جهان به نفع اردوگاه چپ است و نه در داخل کشور گفتمان چپ جایی برای نفوذ در توده و طبقه دارد تا ایده به نیروری مادی تبدیل شود و چپ بتواند پاسخ نیروی مادی را با نیروی مادی بدهد. و بیشتر فضا ها توسط راست اشغال شده است و با سمپاشی های هر روزه این فضا مدام تنگ وتنگتر می شود. شکی نیست زندگی درون سکت های خود و دلخوش بودن به حقانیتی تاریخی که ریشه در درک دترمینیستی به تاریخ دارد و همه چیز هست جز روشی مارکسیستی و فرجام نهایی مرغ عزا و عروسی شدن چپ هاست که در هر صورت سربریده می شوند. بعنوان نخستین گام چپ هیچ راهی ندارد جز آن که در زیر پرچم جبهه ای دموکراتیک متحد شود اتحاد روی تحولی ملی و دموکراتیک برای رسیدن به توسعه ای معقول و جامعه ای مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر و انتخاباتی آزاد تا در چنین فضایی جا برای تبلیغ ایده های کمونیستی باز شود .
۸
چپ باید تلاش کند بخش مهمی از بلوک تاریخی گذار باشد.بلوکی که رهبری آن دموکرات،سکولار و معتقد به حقوق بشر باشد و به هیچ وجه وارد بلوکی نشود که رهبری آن باورمند به اندیشه های استبدادی باشد. تجربه ۵۷ روبروی ماست.و دیدیم که ورود به بلوکی که اندیشه های رهبریش ضد آزادی و حقوق بشر بود چه خسران عظیمی داشت.
۹
گذار از حزب لنینی و سازمان های فرقه ای به جبهه ای از تمامی نیروی دموکرات وترقی خواه و توسعه خواه که به سکولاریسم و حقوق بشر باور دارند سازمان مناسبی ست که می تواند چپ را با جنبش های اجتماعی گره بزند.
۱۰
متقاعد کردن جامعه با طرح و پیش برد شعار هایی که تمامی اقلیت ها و جنبش هایی جنسی نژادی و قومی دینی بتوانند در زیر آن گرد بیایند یکی دیگر از کارهایی ست که چپ را به جنبش های اجتماعی نزدیک می کند و حمایت این بخش از جامعه در نقش هژمونیک چپ دخالت دارد.
چپ برای نزدیک شدن به جنبش های اجتماعی باید از شعار های سوسیالیستی فاصله بگیرد و شعارهایی را مطرح کند که با منافع اکثریت زحمتکشان و پریکاریا نزدیک باشد. و رسیدن به این درک که دیگر پرولتاریا اکثریت جامعه را تشکیل نمی دهد و باید تعریف جدیدی از طبقه کارگر ارائه دهد که تمامی کسانی را که بهر شکل استثمار می شوند شامل شود.
۱۱
وقتی به این درک برسیم که پریدن از روی فرماسیون های اقتصادی -اجتماعی ممکن نیست و سوسیالیسم در یک کشور شدنی نیست و راه توسعه یک راه بورژایی ست یکی از متحدین اصلی چپ بخش مولد و تولید گر و کارآفرین سرمایه داری ست و با شعار های چپ وتند
نباید به دوری این بخش از جنبش چپ دامن زد و چپ باید فاصله بگیرد از شعار های طبقاتی بخاطر مرحله دموکراتیک انقلاب ،بخاطر این امر که نیروی اصلی این تحول بخش مولد سرمایه داری و بخش های میانی و پایینی خرده بورژوازی هستند.
۱۲
ما باید بهمان راه برویم که غرب در سده های گذشته رفته است گذار از جوامع پیشا مدرن به جوامع مدرن و دست یافتن به مولفه هایی که می تواند ما را وارد دوران مدرن کند و راه ورسم اقتصادی دوران مدرن راه توسعه سیاسی و اقتصادی ست که ماهیتی بورژوازی دارد.
جمع بندی کنیم تجربه چین ،ویتنام ،کره جنوبی وتایوان و برزیل در پیش روی ماست.تا ما ببینیم دیگران از چه راهی رفته اند که موفق بوده اند .البته این خم شدن روی این راه ها به معنی گرته برداری و تقلید مو بمو از این الگو ها نیست. مهم درک دیالکتیکی تغییر و توسعه است.
*
بهانه این نوشته مقاله ای ست از کمال اطهاری با سر نام آموختن آئین سروری ،تجربه حزب کارگران برزیل در نشریه نقد اقتصاد سیاسی ست.

 

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری