سياوش دانشور
پاپ فرانسیس با نام اصلی “خورخه ماریو برگولیو” روز ۲۱ آوریل ۲۰۲۵ درگذشت. وی از سال ۲۰۱۳ تا زمان مرگ رئیس تجارتخانه کلیسای کاتولیک و رئیس دولت واتیکان بود. پاپ فرانسیس جانشین پاپ بندیکت شانزدهم شد. استعفای پاپ بندیکت در ۲۸ فوریه ۲۰۱۳، بدنبال اسکاندالهای کلیسای کاتولیک، راه را برای انتخاب وی فراهم کرد. پاپ بندیکت نیز جای ژان پل دوم را گرفت. پاپ بندیکت در جوانی عضو سازمان جوانان هیتلری بود و با فاشیستها و سران اولترا راست دولتها حشر و نشر داشت. این “مظهرهای مسیح” که از هر دولتی آزاد بودند و خود دولت تعیین میکردند، هیچوقت درباره پروندههای جنایت دستگاه مسیحیت اقدامی نکردند و حقایق را آگاهانه و عامدانه پنهان کردند. آنچه تاکنون از اسکاندالهاى پدوفيلى “پدران روحانى” در آمريکا و کشورهاى اروپا افشا شده است تنها مشتى از خروار است. براى اين دستگاه مخوف که قدرتهاى دنيا در مقابل آن سُجده ميکنند، هيچ قانون جوامع امروز اعتبار ندارد. دمکراسى و عدالت بورژوائى، از آنجا که به صنعت مذهب نياز دارد و آنرا به يک رکن حاکميت سرمايهدارى تبديل کرده است، حتى اجازه سرک کشيدن به دهليزهاى تاريک واتيکان را ندارد. کسى نميداند همين الان و با هر دم و بازدم ما چه جناياتى توسط اين فرزندان مسيح صورت ميگيرد، چه تعداد را زير فشار به سکوت وادار کردهاند و به چند سازمان فاشيستى پول و خط ميدهند.
همینطور تاکنون کسی نشنیده است که هيچ سياستمدار مهم دول غربى، هيچ رئيس دمکراسىهاى طرفدار “حقوق بشر” اين سوال را مطرح کند که چرا اين سران دستگاه مسیحیت “فوق بشر”اند و “مصونيت آهنين” دارند؟ اين “حقوق ويژه” از کجا آمده است و به کدام قدرت و منافع تکيه دارد که عدالت بورژوائى در مقابل آن لال شده است؟ چرا همان برخوردى که با يک مجرم ديگر ميشود در مورد دستگاه واتيکان و کاردينالها که ديگر جزو لیگ اول قدرت در جهان شده اند، صدق نميکند؟
پاسخ، البته بسیار روشن است: افشاى تماميت اين جنايات و به صندلى محاکمه نشاندن مجرمان و نهادهائی که آنان را حفاظت ميکند، کل دستگاه مسيحيت و تبلیغات بورژوائی را بر باد میدهد. ديگر کاتوليک و پروتستانى از کنار اين برجهاى قدرت قرون وسطى هم رد نخواهد شد تا چه رسد به اينکه عدهای مذهب زده براى ديدن پاپ يا فلان کاردينال غش کنند! ديگر کسى صليب بر گردنش نخواهد انداخت و اعتبار وارونه مذهب ضربه سهمگينى خواهد خورد. اما دنياى سرمایهداری به صنعت دین نياز دارد. همانطور که سرمايه به استثمار زنده است، همانطور که به مردسالارى و تبعيض و نابرابرى نياز دارد. تجارتخانه و دستگاه مافيائى مذهب جزو لايتجزاى ارتجاع بينالمللى سرمايهدارى است که در هر گوشه جهان با پرچمهاى مختلف خادم نظم کنونى است. مصونيت اين قيصرها و تزارهاى مذهبى از مصونيت سوپر میلیاردرها و تریلیونرهای عصر جدید بيشتر نباشد، کمتر نيست.
يادداشت زير ۲۰ سال پیش بمناسبت مرگ پاپ ژان پل دوم و جانشینی پاپ بندیکت نوشته شده است. اسکاندال قديمى و هميشگى دستگاه مسيحيت ادامه دارد و آمد و رفت پاپها نه تاثیری در تمجید بورژوازی و سران دولتها دارد و نه بر قدرت واتیکان و دستگاههای مذاهب محدودیتی اعمال کرده است. پاپ فرانسیس اين خدای خود گمارده صنعت دین هم مُرد. از ترامپ تا دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی، از زلنسکی و سران دولتهای فخیمه دمکراسی در اروپا، از سکت های مذهبی تا سیاستمداران مذهب زده ایران در اپوزیسیون، جملگی در سوگ پاپ نشستهاند. عزاداری بورژوازی برای پاپ این نماد ارتجاع و قدرت مافوق مردم، بیان ماهیت مشترک همه آنها و خصلتنمای جایگاه صنعت دین برای این طبقه در حکومت و در اپوزیسیون است.
اینروزها دل انسان برای کموناردهای قهرمان پاریس تنگ میشود که در مدت کوتاه دو ماهه قدرت و جنگ با بورژوازی، کلیسا و صنعت دین و نمادهایش را بزیر کشیدند تا کارگران پرچمدار “دود کردن و به هوا فرستادن هرآنچه که کهنه است” باشند. جهان امروز به انقلاب کمونیستی و دولت نوع کمون نیاز دارد!
٢٣ آوريل ۲۰۲۵
يکبار ديگر خدا مرد!
در حاشيه درگذشت پاپ
سياوش دانشور
پاپ ژان پل دوم ديشب در سن ٨٤ سالگى درگذشت. کاردينالها و اليت مذهبى که در زنجيره مخوف و مخفى کليساى کاتوليک براى مسيحيان جهان “رهبر” انتخاب ميکنند، او را “جانشين پطرس قديس و نماينده مسيح بر زمين” ناميده اند. انصافاً بايد اين يکى را پذيرفت. چه کسى بهتر از پاپ و ريگان و بوش براى نمايندگى مسيح؟ چه کسى بهتر از خمينى و بن لادن و ملاعمر براى نمايندگى محمد؟ چه کسى بهتر از خاخامهاى يهودى و دولت اسرائيل براى نمايندگى موسى؟ و چه کسى بهتر از دکانداران مختلف مذاهب و سکتهاى بيشمار امروز براى نمايندگى خدا؟ خدا موجودى است که در هزاران سال گذشته بارها مُرده است و زنده شده است! خدا هر روز توسط جنس دوپا ساخته و پرداخته ميشود و هر روز بدست حريفى ديگر که کلاشى بهتر بلد است ميميرد! بايد اين يکى را بپذيريم چون مذاهب و پرچمدارانشان جملگى زمينىاند و ساخته دست انسان زمينى. انسان ناتوان از درک شرايط مادى خويش هميشه در پى پرستش و ستايش مخلوقى در وراى خويش است. انسانى که قادر نيست راهى براى تحقق آرمانهاى بشرى و زمينىاش پيدا کند، بناچار و ناگزير، آن را در دنياى بعد از مرگ جستجو ميکند. انسان بدون آرمان، انسانى مُرده است و مذهب مُخدرى براى سرپا نگهداشتن آزمايشگاهى اين مُرده است. مذهب راهى براى زنده نگهداشتن بشريتى است که از آرمانخواهى و حرکت جمعى و فردى براى تغيير وضعيت موجود تهى شده است.
اما در تاريخ تاکنونى و در دنياى واقعى هميشه مذاهب چهرهاى زمينى داشتهاند. برخلاف تصوير قلابى “آسمانى و آن جهانى” مذاهب، و از آنجا که دقيقاً کاربردشان زمينى و اين جهانى است، سَمبلها و نمايندگانشان نيز بشدت زمينىاند: از محمد و عيسى و موسى تا پاپ و خامنه اى و بن لادن و طالبان، از طيف وسيع احزاب سوسيال مسيحى در اروپا که زمانى با خونسردى “الهى و ناسوتى” کشتار ميليونى رواندا را توسط همکيشانشان نظاره ميکردند، تا مافياى يهوديت و دکان سه نبش بوديسم و صدها سکت ديگر، جملگى قرار است دردِ اين جهانى انسان امروز را به اميد “جهانى بهتر بعد از مرگ” تسکين دهند. امروز بميريد و مثل حيوان زندگى کنيد تا فردا زندگى در رکاب فرشتگان را تجربه کنيد!
تاريخ مذاهب تاريخ خون و جنايت است. تاريخ کشتار و تجاوز دسته جمعى و تاريخ سَبعيت و ترور است. مذاهب با هم نقاط افتراق زيادى داشتهاند و برسر اين نقاط افتراق کشتارهاى متعددى را سازمان دادهاند. اما وجه اشتراکِ مذاهب در طول تاريخ محفوظ مانده است. مذهب ابزارى بوده است براى تحميق مردم، مذهب دستگاهى بوده است براى ساکت نگهداشتن انسان معترض، مذهب دستگاه خونريزى خدا روى زمين و حامى و شريک قدرتهاى سرکوبگرى بوده است که تا هزاران سال مشروعيتشان را نه از مردم که از قدرتى مافوق مردم يعنى خدا و نمايندگانش بر روى زمين گرفتهاند. امروز و در تاريخ معاصر هم همين است. دستگاه مذهب امروز يک صنعت با سرمايههاى نجومى است. حامى پروپاقرص سرمايهدارى است. ضد کمونيست و ضد پيشرفت است. ضد زن و ضد کودک و ضد حقوق ابتدائى مردم است. نهاد مشتى مفتخور و بيکاره است که از ماليات شهروندان تغذيه ميکند و امرش ساکت نگهداشتن همان مردمى است که خيلى اوقات مسير سياسىشان را گم ميکنند. مذهب کثيفترين پديده تاريخ بشر است. مذهب تنها ميراث تاريخى دوره جهالت بشر امروز نيست، جز لاينفک طوق بردگى سرمايه است. مذهب، امروز چه مستقيم مانند اسلام سياسى و دولت مذهبى اسرائيل و چه غير مستقيم مانند نفوذ قوانين مسيحيت در دولت و نهاد ادارى و آموزشى دولتهاى غربى، نيروئى و فراکسيونى از سرمايه جهانى و نهادى از جنس مافيا و سازمانهاى جاسوسى و آدمکشى حرفهاى است. مذهب يک ابزار مهم تبليغات و سياستهاى ضد کمونيستى است. نزديکى پاپ به چهره هائى مانند ريگان و بوش و فاشيسم جديد ايتاليا و دخالت مستقيم در امور سياسى امروز آگاهى عمومى است.
کارنامه کليساى کاتوليک و اسکاندال قديمى پدوفيلى و تجاوز “قديسين” به کودکان که اخيراً پرونده هزاران نفره آن برملا شد، تنها يک وجه از تصوير “ناسوتى و آسمانى” اين نمايندگان مسيح است. مذهب قائم بذات ضد کودک، ضد زن، ضد پيشرفت و تمدن، ضد آزادى، ضد نقد و انتقاد به جوانب سياسى و اقتصادى و فرهنگى و اخلاقى نظم موجود است. پاپ تنها يکى از فرزندان و رهبران اين دستگاه کثيف و اين مافياى بينالمللى است. نه مرگ پاپ، نه مرگ خمينى و بن لادن و ديگران، سرسوزنى از اين دستگاه جنايت و سبعيت کم نميکند. خدا و مذهب را کسانى ميتوانند از زندگى اجتماعى جارو کنند که خود خالق آن بوده اند. اين کار انسان پيشرو، کار اته ئيستها، کار ماترياليستها و مهمتر کار جنبش کمونيستى طبقه کارگر است. مسيحيت امروز همان مذهبى است که زمانى انسان معتقد به علم و دانش را زنده زنده ميسوزاند و با گيوتين گردن ميزد. عمکرد امروز مذهب هم کمابيش همان است. در اروپا گيوتينها را غلاف کردند و احزاب مسيحى تمرين دمکراسى ميکند. اما کيس رواندا در مورد “مسيحيت دمکرات شده” امروز نمونه گويائى است. اسلام را همه ميبينند که در خاورميانه و اقصى نقاط جهان مشغول ترور و جنايت است. فلسطين و کشتار جمعى توسط دولت اسرائيل و پاکسازى قومى با حمايت دمکراسى جهان آمريکا هم جلو چشم همگان است. در اروپا و آمريکاى امروز نيز مذهب يک امپراطورى قوام يافته و يک قدرت اقتصادى و سياسى است.
و بالاخره لازم است که سوگوارى واتيکان و دولتهاى غربى و پيام تسليت جناب خاتمى و سردمداران دولتهاى سرمايه دارى را به مناسبت درگذشت پاپ ژان پل دوم نگاهى بياندازيد و مثلا مقايسه کنيد با دوره رنسانس ايتاليا و عصر روشنگرى در فرانسه و حتى ابتداى مشروطيت در ايران و رگه ضد مذهبى و سکولار در آندوران. مقايسه دورهها و شخصيتها و روندها حاکى از آنست که جهان تماماً عقب رفته است، چه در سطح ارزشها و نقد به وضع موجود و هر آنچه که کهنه است و چه در سطح دولتها و نيروهاى مدعى تغيير وضع موجود.
پاپ مُرد، خدا يکبار ديگر مُرد، اما کارخانه توليد خدا و پاپ و امام و امامچهها و مفتىهاى اعظم و غير اعظم زنده است و هر روز بازتوليد ميشوند. ضرورت کُل اين بساطِ تحقير شعور بشر امروز سود سرمايه و مناسبات سرمايه دارى است. انقلاب در ايران ميتواند نه فقط رنسانس ايتاليا و روشنگرى فرانسه را احيا کند بلکه مذهب زدائى در ايران و منطقه و به اين اعتبار چرخش سيماى جهان مذهبى امروز را موجب شود. وجود مذهب و مسئله خود بيگانگى انسان امروز ريشه در مناسبات اقتصادى و وضع موجود دارد.
مرگ پاپ و سرمونىهاى مسخره امروز يکبار ديگر نه فقط نياز مبرم به عروج موليرها و ولترها و روسوها بلکه مُبرميت مارکس و پرچم تغيير جهان را تاکيد ميکند!
٣ آوريل ٢٠٠٥