توضیح پیام فدایی: آنچه در زیر میآید پاسخ به نامهایست که از سوی یکی از کاربران در فضای مجازی به ادرس صفحات سازمان ارسال شده است. این کاربر در رابطه با کتاب اخیر رفیق اشرف دهقانی با نام “بررسی زمینه ضربات سالهای 1355-1354 و ناگفتههایی از تاریخ چریکهای فدایی خلق ایران” نقطه نظراتی را طرح و خواستار توضیح و پاسخ به آنها شده بود. “پیام فدایی” اکنون متن این نامه و پاسخ به آن را برای اطلاع افکار عمومی منتشر میکند.
نامه اول
سلام، وقت به خیر،
من در مطالعات تاریخ چپ دورهی چریکهای فدائی سوالی برام پیش آمده شاید شما بتوانید روشن کنید موضوع رو خانم دهقانی اساسا قبول ندارد که “گروه جزنی- ظریفی” را باید به عنوان بخشی از تاریخ چریکهای فدائی خلق در نظر گرفت. به نظر ایشان بنیانگذاران سازمان چریکهای فدائی خلق پویان- احمدزاده – مفتاحی هستند که بعد هسته ی اشرف- حسن پور – صفائی به آن می پیوندد.
پاسخ به نامه اول
بحث بر سر نظر “خانم دهقانی” نیست بلکه خود واقعیت مطرح است. این که صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی عضو گروه جزنی بودند و حمید اشرف و غفور حسن پور و اسکندر صادقی نژاد با آن گروه ارتباط داشتند و بالطبع “تربیت” آن گروه را هم داستند، قابل انکار نیست. اما از این واقعیت نمی توان نتیجه گرفت که گروه جزنی بخشی از تاریخ چریکهای فدائی خلق است. اگر بحث بر سر گروه مشخص جزنی ظریفی سورکی است آن گروه در سال ۱۳۴۶ در اثر نفوذ پلیس ( ناصر آقایان) و بعد ارتباط تعدادی دیگر از گروه با عباس شهریاری، جاسوس رژیم شاه از بین رفت.
لازم است شما بیشتر توضیح دهید که چه عامل یا گیری در کار است که فکر می کنید گروه جزنی متلاشی شده در سال 46 را باید بخشی از تاریخ چریکهای فدائی خلق دانست که یک بخش آن تازه در سال 46 آغاز به شکل گیری کرد (گروه پویان مفتاحی احمدزاده) و بخش دیگر یعنی گروه جنگل در سال ۴۷؟
بر گروه جزنی تئوری منسجمی حاکم نبود. مبارزه مسلحانهای که گروه جنگل بر مبنای آن شکل گرفت و در سیاهکل تجلی یافت نه ربطی به نظرات جزنی داشت که معتقد بود به خاطر اصلاحات ارضی صورت گرفته گویا به نفع دهقانان، مبارزه مسلحانه نباید در کوه و ده صورت بگیرد و نه ربطی به نظرات ظریفی که با تحلیل متفاوت و متضاد با جزنی معتقد بود که مبارزه مسلحانه باید از شهر شروع شود. با توجه به چنین واقعیتهای غیرقابل انکار مشکل از نظر شما چیست که فکر میکنید گروه جزنی به مثابه یک گروه مشخص را باید بخشی از تاریخ چریکهای فدائی خلق دانست؟ آیا چون برخی از افراد گروه جنگل قبلا با گروه جزنی در ارتباط بودند پس باید گروه جزنی را بخشی از تاریخ چریکهای فدائی خلق دانست؟ در این صورت یعنی با چنان تفسیری چرا نباید خود گروه جزنی را بخشی از تاریخ حزب توده دانست؟ چون تقریباً همه تشکیل دهندگان این گروه قبلا در حزب توده فعالیت میکردند. اما به این دلیل نباید و نمیتوان گروه جزنی را بخشی از تاریخ حزب توده تلقی کرد. گروه جزنی به لحاظ تشکیلاتی گروه مستقل از حزب توده بود.
نامه دوم
به نظر مییاد این بحث که «گروه جزنی-ظریفی» بخشی از تاریخ چریکهای فدایی خلق نباید به حساب بیاد تحت تأثیر دو عامله که به طور خاص از طرف گرایش مدافع «خط احمدزاده-پویان» به طور عام و خانم اشرف دهقانی به طور خاص بهش دامن زده شد. اون دو عامل چیه؟
۱) اینکه از سال ۱۳۵۴، پس از مرگ تئوریسین وقت سازمان، یعنی «حمید مؤمنی» که دنبال کنندهی خط احمدزاده-پویان بود، رفته رفته نظرات جزنی در سازمان هژمون شد. این نظر اعتقاد داشت که در کنار کار مسلحانه، باید «بال سیاسی» سازمان رو هم از طریق فعالیت سیاسی بین کارگران تقویت کرد. بسیاری اعتقاد دارن که این رویکردِ هژمون شده که ماحصل احیای «خط تودهای» در جزنی بود و به خاطر شنیدن اخبار ضربهها به سازمان روز به روز در او تقویت شد، سرانجام سلسله ضربههای ۱۳۵۴-۱۳۵۵ رو باعث شد که سازمان رو تا مرز نابودی پیش برد.
۲) از ابتدای ۱۳۵۷ با قرار گرفتن چهرههایی در مرکزیت سازمان که سابقهی کار و همبندی بودن با جزنی رو داشتن (نظیر فرخ نگهدار یا مهدی فتاپور)، تداوم هژمون بودن خط جزنی ادامه پیدا کرد و این تا مرز به کلی کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه و حتی اشتباه دونستن اون در پیش از انقلاب جلو رفت. بعد هم که مواضعی که «سازمان اکثریت» گرفت در حمایت از جمهوری اسلامی و حاشیههای دیگر.
این دو عامل برخی رو بر آن داشته که برای جدا کردن حساب سازمان چریکهای فدایی خلق و خط مسلحانهای که داشتن از افتضاحات سازمان فدایی پس از انقلاب (که به پای اندیشههای جزنی نوشته شد)، کلا «گروه جزنی-ظریفی» رو از تاریخ سازمان منها کنند. ولی باز هم چند نکته وجود داره:
اول اینکه بخشی از اعضای هستهی “اشرف-حسنپور-صفاییفراهانی”
تربیتشدهی سیاسی گروه جزنی-ظریفی بودن و در جریان کار با اون گروه به خط مسلحانه گرایش پیدا کردن.
دوم اینکه جزوهی اصلی این گروه، یعنی «آنچه یک انقلابی باید بداند؟» که به نام رفیق صفاییفراهانی است، در جریان نامهنگاریها و گفتگوهای نیروهای در زندان با بیرون از زندان به عنوان «جمعبندی» شکل گرفت.
سوم اینکه اگر جزنی جزو تاریخ فدایی نیست، پس چطور نظراتش در یک برهه در سازمان هژمون میشه؟ اینجا نمیشه بگیم که جزنی هم مثلا فردی بوده مثل مائو یا لنین که گروه یا گروههایی نظراتشون رو در جهان میپذیرفتن و میپذیرن. جزنی ضرورت مبارزهی مسلحانه رو پیش از احمدزاده و پویان برای بچههای گروه خودش تبیین کرد و به دلیل اینکه در زندان هم متأثر از فعالیتهای گروه مبادرت به نوشتن جزوههایی کرد، در جریان خلأ رهبری فکری در سازمان، نظراتش توسط رهبری وقت (حمید اشرف و بهروز ارمغانی) پذیرفته شد.
چهارم اینکه هر شکلی از باور داشتن به ضرورت کار سیاسی بین طبقهی کارگر فرد رو «تودهای» نمیکنه. اینکه چون جزنی در دوران نوجوانی و جوانی عضو حزب بوده و در اون مکتب تعلیم سیاسی دیده، دلیل نمیشه که نوشتههای دوران پختگیش رو هم وصل کنیم به سابقهی حزب تودهای بودنش. همچنین گندهایی که سازمان پس از انقلاب به اعتبار شاگردان جزنی زد رو هم نمیشه پای او نوشت. جزنی در رسالهی «مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی» به وضوح نسبت به احتمال محبوبیت خمینی هشدار داده بود.
حالا حدس زدن اینکه اگر زنده میموند چطور انقلاب ۵۷ رو میفهمید و جهتگیری میکرد، میتونه مبتنی بر بیرون کشیدن فاکتهایی از دل آثارش، خودش یک کار تحقیقی باشه.
پاسخ به نامه دوم
متاسفانه این نوشته شما فاقد فاکتهای عینی است و به هیچوجه مستند نیست. در حالی که استناد شما در نظری که دادهای نوشتههای رفیق اشرف دهقانی است اما حتی در یک مورد هم به طور مستند آن نوشتهها را نقد نکردهای بلکه تصورات خودت را به جای گفتههای آن رفیق گذاشتهای. چه خوب است که راهنمای ما در برخورد به گفتههای دیگران چگونگی برخورد لنین باشد که همواره عین جملات طرف منتقد خود را نقل میکرد و سپس به نقد آنها میپرداخت. این روش برخورد واقعاً دموکراتیک به خواننده امکان میداد (و می دهد) که از نوشته چیزی بیاموزد و آشکارا ببیند که حق با کیست.
بر مبنای تصورات خود از دو عامل صحبت کرده و نوشتهای “این دو عامل برخی رو بر آن داشته که برای جدا کردن حساب سازمان چریکهای فدایی خلق و خط مسلحانهای که داشتن از افتضاحات سازمان فدایی پس از انقلاب (که به پای اندیشههای جزنی نوشته شد)، کلا «گروه جزنی-ظریفی» رو از تاریخ سازمان منها کنند.”. دو عامل مورد ادعا را بررسی کنیم:
نوشتهای که “از سال ۱۳۵۴، پس از مرگ تئوریسین وقت سازمان، یعنی «حمید مؤمنی» که دنبال کنندهی خط احمدزاده-پویان بود، رفته رفته نظرات جزنی در سازمان هژمون شد.” فاکت و استناد شما در ابراز چنین نظری چیست؟ بر مبنای تمام اسناد موجود که در کتاب رفیق دهقانی هم بیان شده ورود نظرات جزنی به سازمان چریکهای فدائی خلق اواخر سال ۱۳۵۴ بوده است. در نتیجه “هژمون” شدن نظرات جزنی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در سال ۱۳۵۴ قبل از شهادت رفیق مؤمنی بود. این رفیق در اواخر سال ۱۳۵۴ یعنی در دیماه آن سال شهید شد.
در رابطه با “هژمون” شدن نظر جزنی در سازمان نوشتهای “این نظر اعتقاد داشت که در کنار کار مسلحانه، باید «بال سیاسی» سازمان رو هم از طریق فعالیت سیاسی بین کارگران تقویت کرد.” و ” بسیاری اعتقاد دارن که این رویکردِ هژمون شده که ماحصل احیای «خط تودهای» در جزنی بود”.
أولا هرکس حتی یک بار با صمیمیت کتابهای رفقا پویان و احمدزاده را بخواند خواهد دید که یکی از اصلیترین مسأله آنان در ابراز ضرورت مبارزه مسلحانه پیشاهنگ در ایران دست یابی به امکان “فعالیت سیاسی بین کارگران” و البته نه فقط آنها بلکه در میان همه تودههای تحت ستم ایران بود. پس این یک اتهام بوده و خواهد بود که گفته شود که پویان و احمدزاده گویا معتقد بودهاند که باید فقط کار نظامی کرد ولی جزنی میگفته است نه باید کار سیاسی هم کرد!! در اینجا حرف کهنه اپورتونیستهای جنبش تکرار شده است با این تفاوت که اتهام تازهای به آن اضافه شده است که گویا اعتقاد داشتن به کار سیاسی در میان کارگران “ماحصل احیای «خط تودهای» در جزنی بود.”.
در رابطه با تصور عامل دوم از “قرار گرفتن چهرههایی در مرکزیت سازمان که سابقهی کار و همبندی بودن با جزنی رو داشتن (نظری فرخ نگهدار یا مهدی فتاپور)” در ابتدای سال ۱۳۵۷ نوشته ای.
در مورد سازمان “ابتدای ۱۳۵۷” باید گفت مرکزیت آن سازمان که البته برخی از آنها سابقهی کار و همبندی بودن با جزنی را داشتند به گفته صریح خودشان که باز در کتاب رفیق دهقانی مطرح شده آنها نه اعتقادی به خط احمدزاده داشتند و نه به خط جزنی. رسوائی آنان با اعمالی که به نفع تحکیم پایههای رژیم جمهوری اسلامی کردند امروز آشکار است. اما این هم درست نیست که همه اعمال سازشکارانه مرکزیت “سازمان چریکهای فدائی خلق ایران” با جمهوری اسلامی و به ضرر تودههای تحت ستم ایران در “ابتدای ۱۳۵۷” را صرفا به پای جناح اکثریت گذاشت و رهبران جناح اقلیت را از آن سازشکاریها و رسوائیها مبرا جلوه داد.
در آن مقطع رهبرانی که بعداً به اقلیت و اکثریت تقسیم شدند مشترکا خط سازش با رژیم جمهوری اسلامی را به پیش میبردند و مشترکا به اعمالی به نفع این رژیم و به ضرر تودههای انقلابی دست میزدند؛ و البته رهبران هر دو جناج در یک سازمان واحد متحداً به سم پاشی علیه “چریکهای فدائی خلق” میپرداختند. با فشار اعضا و هواداران صدیق سازمان انشعاب صورت گرفت و اقلیت رژیم حاکم را ضد خلقی نامید و صف خود را از اکثریت که سازشکاری را به حد همکاری در سرکوب تودهها با جمهوری اسلامی ارتقاء داد جدا نمود.
آنچه به طور مشخص در کتاب رفیق اشرف دهقانی با فاکت و دلایل کافی و با صراحت به اثبات رسیده این است که ضربات سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ حاصل غلبه نظرات بیژن جزنی در سازمان چریکهای فدائی خلق در زمان حیات رفیق حمید اشرف بود. همچنین این واقعیت بیان شده است که مرکزیت سوم بعد از ضربههای سال ۱۳۵۵ در تاریخ ۱۶ آذر سال ۱۳۵۶ اعلام کرد که سازمان پیرو خط رفیق بیژن جزنی شده است و این امر امکان ورود افراد سازشکار ظاهراً مدافع بیژن جزنی را در آن سازمان فراهم نمود. در نتیجه این ادعا که از طرف “گرایش مدافع «خط احمدزاده-پویان» به طور عام و خانم اشرف دهقانی به طور خاص” اعمال مرکزیت سازمان در “ابتدای ۱۳۵۷” افرادی چون فرخ نگهدار و فتاپور به “پای اندیشههای جزنی نوشته شد”، اتهام بدون سند و مدرک و پوچ است. در آثار “چریکهای فدائ خلق” و از جمله رفیق دهقانی حتی یک مورد را نمیتوان یافت که ادعای فوق را ثابت کند.
این سخن که نوشتهای رفقا حمید اشرف، حسنپور، صفائی فراهانی “تربیتشدهی سیاسی گروه جزنی-ظریفی بودن و در جریان کار با اون گروه به خط مسلحانه گرایش پیدا کردن.” درست است. اما کسانی که میخواهند با استناد به این سخن درست موجودیت “گروه جنگل” را نفی کنند بر حق نیستند. گروه جنگل به گفته صریح حمید اشرف در جزوه ” تحلیل یک سال مبارزه چریکی در شهر و روستا” بعد از شکست گروه جزنی، ظریفی، سورکی به وجود آمد و این گروه بود که در تابستان سال 1349 با گروه پویان مفتاحی احمدزاده در ارتباط قرار گرفت. همانطور که اشاره شد همه اعضای “گروه جزنی- ظریفی” (به جز صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی که آنها هم عازم فلسطین شده بودند)، در زندان بودند.
در نتیجه، حال اگر شما و هر کس دیگر بخواهد این امر که برخی از رفقای جنگل به قول شما “تربیتشدهی سیاسی گروه جزنی-ظریفی” بودند را دلیل بر آن جا بزند که گویا این “گروه جزنی ظریفی” بود که در سال ۱۳۴۹ در پیوند با گروه پویان مفتاحی احمدزاده قرار گرفت آگاهانه واقعیت را زیر پا له کرده و به تحریف تاریخ میپردازد.
نوشته ای “جزوهی اصلی این گروه، یعنی «آنچه یک انقلابی باید بداند؟» که به نام رفیق صفاییفراهانی است، در جریان نامهنگاریها و گفتگوهای نیروهای در زندان با بیرون از زندان به عنوان «جمعبندی» شکل گرفت.” اولا چه سند و مدرکی این ادعا را ثابت میکند!؟ که البته ثابت شدنی نیست، چون غیرواقعی است. ثانیاً اگر جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» به نام رفیق صفاییفراهانی است چه ربطی به زندان دارد؟ رفیق فراهانی که در زندان نبود. او در فلسطین بود و به نوشته رفیق حمید اشرف در جزوه فوق الذکر پس از تشکیل گروه جنگل به ایران باز گشت.
اما به صراحت باید گفت که شما در این برخورد غیرصریح و مبهم گوئی که خاص نیروهای اپورتونیست میباشد دارید جزوهای را که بیژن جزنی در زندان نوشته بود و به طور غیراصولی نام صفائی فراهانی را روی آن گذاشته بود را به دروغ “جزوه اصلی” گروه جنگل جا میزنید. اگر چنین بود چه دلیلی داشت که رفیق حمید اشرف به آن اذعان نکند و در مورد آن ننویسد!!؟ و یا اگر چنان جزوهای در اختیار گروه جنگل بود چه دلیلی داشت که آن را در اختیار رفقای گروه پویان مفتاحی احمدزاده قرار ندهند و در رابطه با مغایرت مطالب آن با نظرات این گروه به بحث ننشیند!!؟
از طرف دیگر اگر به قول شما و همه کسانی که به طور غیر واقعی و غیر اصولی سعی دارند این طور القاء کنند که گویا گروه جنگل بر مبنای نوشته بیژن جزنی (آنچه یک انقلابی باید بداند) حرکت خود را آغاز کرد، این واقعیت را لاپوشانی میکنند که جزنی در آن جزوه تأکید کرده که مبارزه مسلحانه نباید در کوه و روستا صورت بگیرد در حالی که گروه جنگل به آغاز مبارزه مسلحانه در کوه و روستا اعتقاد داشتند و این واقعیت غیرقابل انکار است که گروه جنگل مبارزه مسلحانه را با خلع سلاح پاسگاه دهی در شمال به نام سیاهکل آغاز کرد.
نوشته ای “اگر جزنی جزو تاریخ فدایی نیست، پس چطور نظراتش در یک برهه در سازمان هژمون میشه؟” این هم یک اتهام به چریکهای فدائی خلق است که هرگز نگفتهاند “جزنی جزو تاریخ فدایی نیست”. انگار شما فرق بین گروه جزنی (گروه جزنی، ظریفی، سورکی) با شخص جزنی را نمیدانید و البته با این سخن دارید خواننده را گمراه میکنید. اگر این واقعیتی است که گروه جزنی در سال 1349 و به هنگام اعلام موجودیت چریکهای فدائی خلق در فروردین سال ۱۳۵۰ وجود نداشت ولی شخص جزنی در آن مقطع در زندان بود و وجود داشت. اتفاقا جزواتی که او بعداٌ در زندان علیه تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک نوشت (آنهم با روشی که نمیتوان آن را غیر کمونیستی و اپورتونیستی ننامید که نظرات رفیق احمدزاده را نقد میکند ولی اسمی از او نمیبرد) باعث انحراف خط اصلی و اولیه سازمان چریکهای فدائی خلق شد. آن نوشتهها عمدتاً توسط بهروز ارمغانی به درون سازمان چریکهای فدائی خلق راه یافت. “هژمون” شدن آن نظرات هم درعمل نتایج بسیار وخیم و دردناکی را سبب شد. پس از این لحاظ شخص جزنی جزو بخشی از تاریخ سازمان فدائی است.
نوشته ای “هر شکلی از باور داشتن به ضرورت کار سیاسی بین طبقهی کارگر فرد رو «تودهای» نمیکنه.” این سخن جز خلط مبحث نام دیگری ندارد. چه کسی یا جریان سیاسی گفته است جزنی چون کار سیاسی را ضروری میدانست پس “تودهای” بود!؟ جزنی “تودهای” نبود چون بر خلاف حزب توده عمیقاً به مبارزه مسلحانه پیشاهنگ_ البته با تفسیر خود_ اعتقاد داشت.
ضرورت کار سیاسی بین طبقه کارگر برای کمونیستها یک اصل پذیرفته شده میباشد. هم در نوشته رفیق پویان و هم رفیق احمدزاده به وضوع روی این ضرورت تأکید شده است و چریکهای فدائی خلق پیرو خط مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک هم همواره بر آن تأکید کرده اند؛ و مهمتر از همه راهی را ترسیم کردهاند که طی آن میشود به طور مؤثر با طبقه کارگر ارتباط برقرار کرد و در میان آنان کار سیاسی کرد و با اهمیت زیاد به این طبقه برای تشکیل حزب طبقاتی خود به طور مؤثر یاری رساند.
اما در جنبش کمونیستی ایران کسانی که از آنها به عنوان طرفداران خط آرام سیاسی یاد می شود صرفاً روی این ضرورت تأکید میکنند بدون آن که قادر باشند بگویند که در شرایط دیکتاتوری شدیداً قهرآمیز حاکم بر ایران روشنفکران کمونیست چگونه میتوانند درمیان کارگران کار سیاسی واقعاً مؤثر انجام دهند. جنبش مسلحانه فدائی بر ویرانه های کار آرام سیاسی برپا شد و این خط، ورشکستگی خود را بارها به طور دردناک نشان داده است. معتقد بودن به خط آرام سیاسی با “تودهای” بودن فرق دارد. اگر چه هم این جماعت و هم”تودهای” علیه اقدامات پیشاهنگان انقلاب برای پیشبرد مبارزه مسلحانه در ایران میباشند.
در آخر اضافه کنم که به نظر میرسد که شما اصلا کتاب “بررسی ضربههای سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ و ناگفته هائی از تاریخ چریکهای فدائی خلق ایران” را نخواندهاید. اگر چنین است آن را که در سایت سیاهکل دات کام در اختیار همگان است یک بار با دقت بخوانید تا متوجه تفاوتهای واقعی بین نظرات جزنی با نظر دو تئوریسین چریکهای فدائی خلق (پویان و احمدزاده) بشوید. اگر هم آن کتاب را خواندهاید و باز حرف کهنه اپورتونیستهای جنبش را تکرار کرده اید. نشان می دهید که قادر به پذیرش واقعیت نیستید.