ترامپ و ترامپیسم: چهره بدون نقاب امپریالیسم در حال احتضار

پیام فدایی

قریب به دو ماه از پیروزی دونالد ترامپ در آخرین انتخابات دو حزبی در آمریکا و کسب کرسی ریاست جمهوری آمریکا می‌گذرد. به رغم این مدت کوتاه اما، وسعت و عمق تاثیرات سیاست‌هایی که طبقه حاکم بر آمریکا از طریق دولت وی بر آمریکا و جهان گذاشته بر کسی پوشیده نیست. پس‌لرزه‌های ناشی از صدور ده‌ها فرمان دولتی در رابطه با مسایل داخلی آمریکا و همچنین سیاست‌های خارجی تیم او، پیام آور تغییرات انکارناپذیر و نضج گیری یک شرایط جدید در بطن نظم بین‌المللی امپریالیستی موجود در جهان می‌باشند که از دهه 90 و پس از سقوط اردوگاه شوروی ناظر بر روابط بین امپریالیست‌ها بوده است. تشدید بی‌سابقه بحران اقتصادی حاکم بر زنجیره نظام امپریالیستی از غرب تا شرق و رشد تضادهای کم سابقه در میان خود امپریالیست‌ها، تشدید مبارزات طبقه کارگر و خلق‌های تحت ستم و تمایل روزافزون امپریالیست‌ها به بحران افروزی و جنگ‌های غارتگرانه برای غلبه بر بحران نظام سرمایه‌داری حاکم، مشخصات اصلی این شرایط نوین هستند.

در چارچوب فوق، سیاست‌های اتخاذ شده توسط دولت ترامپ در آمریکا در همین مدت کوتاه، زندگی صدها میلیون تن از آمریکایی‌ها و مردم سراسر جهان را در معرض تغییراتی سرنوشت ساز قرار داده است.

در عرصه سیاست داخلی به عنوان نمونه، لغو لایحه حفاظت از بیماران و مراقبت مقرون به صرفه و تعرض به حق برخورداری از تامین اجتماعی و سلامت همگانی، حیات میلیون‌ها تن دیگر از آسیب پذیرترین اقشار جامعه آمریکا شامل کارگران و کارمندان کم درآمد و بیکاران و … را هر چه بیشتر به مرداب فقر و تیره روزی سوق می‌دهد و در عوض، بار هزینه‌های حداقل رفاه عمومی را از جیب گشاد سرمایه‌داران و دولت حامی آنها کم می‌کند. اخراج وحشیانه پناهجویانی که در کشورهای مبداء از قربانیان غارت و چپاول منابع طبیعی شان توسط امپریالیسم آمریکا و یا جنگ‌ها و منازعات امپریالیستی بوده و با گریختن از آن کشورها به آمریکا آمده‌اند و اکنون به کشور پاناما و مکزیک یا حتی زندان گوانتانامو منتقل می‌شوند نیز نمونه‌ای دیگر از تعرض وحشیانه‌ای ست که با آمدن ترامپ به حقوق دمکراتیکی که چندین دهه یکی از شاخص‌های دمکراسی سرمایه‌داران بوده، سازمان یافته است. تعرض به کارمندان دستگاه‌های دولتی و اخراج‌های وسیع و بی‌سابقه، تحت عنوان “کارآمد ساختن” دولت که دامنه آن دستگاه قضایی و حتی پنتاگون را هم در بر گرفته و خواهد گرفت، سرکوب دانشجویان معترض به سیاست‌های جنگ طلبانه صهیونیست پرور آمریکا از دانشگاها و تشکیل پرونده‌های جنایی برای آنان، موارد دیگری از یورش عریان طبقه حاکم به ساختارهای تاکنونی جامعه آمریکا و لگد مال کردن بدیهی‌ترین حقوق دمکراتیک کارگران و مردمی ست که ادعا می‌شود در یکی از ثروتمندترین کشورها و در “بزرگترین دمکراسی” کره زمین زندگی می‌کنند.

در عرصه سیاست خارجی، اتخاذ سیاست‌های بی‌سابقه توسط ترامپ و حامیانش در قبال کارگران و خلق‌های تحت ستم دنیا و همزمان در قبال کشورهای باصطلاح دوست و یا رقیب آمریکا، از اتحادیه اروپا و کانادا گرفته تا چین، انعکاس یک خیز بلند توسط این قدرت امپریالیستی برای غلبه بر بحران‌های خویش از طریق کسب امتیازات بیشتر اقتصادی حاصل از روند دائم‌التزاید غارت و کسب مافوق سود سرمایه‌داران بین‌المللی از کشورهای تحت سلطه امپریالیست‌هاست.

قطع ۸۳ درصدی بودجه “یو اس اید” که چندین دهه از آن به عنوان یکی از “ابزارهای نرم اعمال قدرت آمریکا” در مناطق بحرانی جهان نام برده می‌شد، به گزارش خبرگزاری‌های جهان، با تاثیر بر برنامه‌های تامین نان و آب و مواد بهداشتی و … برای شماری از فقیرترین مردم دنیا، مستقیماً حیات و معاش میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا و بویژه مناطق دستخوش جنگ‌ها و تضادهای فیمابین امپریالیست‌ها از کشورهای قاره آفریقا گرفته تا خاورمیانه را به ورطه گرسنگی و فلاکت بیشتر و به مرز نابودی و مرگ خواهد کشاند.

اعلام یکجانبۀ اعمال تعرفه‌های ۱۰ تا ۱۵۰ درصدی بر کالاهای وارداتی آمریکا از سایر شرکای تجاری، آن‌هم بدون هیچ گونه توجیهی و برخلاف قوانین تجارت جهانی و اصول پذیرفته شده در مناسبات بین قدرت‌های اعظم سرمایه‌داری، به تضادهای بین آمریکا با چین، کانادا، کشورهای عضو اتحادیه اروپا و انگلستان دامن زده و آشکارا از صف‌آرایی برای دامن زدن به یک جنگ تجاری شدید و بی‌امان توسط امپریالیسم آمریکا خبر می‌دهد؛ جنگ تجاری‌ای که بار مخرب آن در شکل گرانی و کمبود و تورم و … نهایتا بر گرده صدها میلیون تن از آحاد طبقه کارگر و خلق‌های تحت ستم دنیا سرشکن خواهد شد.

جدا از تشدید زمینه‌های یک جنگ تجاری تمام‌عیار، ترامپ آشکارا و با زبانی که یادآور دوران حاکمیت استعمارگران قرن ۱۹ است، به تهدید کشورهای مختلف و از جمله متحدان خود پرداخته و خواهان تحویل اراضی و منابع آنان و حتی الحاق کل یک کشور مستقل به آمریکا شده است که در این مورد می‌توان ادعای مربوط به کانادا و گرینلند در دانمارک را نام برد.

در چارچوب ذکر شده در فوق است که ما شاهدیم تریلیون‌ها دلار از کمیاب‌ترین و ارزشمندترین منابع معدنی متعلق به اوکراین، قرار است تا در چارچوب طرح صلح مورد نظر آمریکا بین اوکراین و روسیه رسما به تصاحب آمریکا در‌آید. بدتر آنکه برغم تحمیل و قبول این درخواست استعماری از سوی زلینسکی، این خادم صادق آمریکا و غرب، خواست او و دولتش برای تضمین امنیت اوکراین در قبال تحویل این منابع به آمریکا، خشم ترامپ و تیمش را چنان برانگیخت که آنها رئیس جمهور اوکراین را با فضاحت و رسوایی تمام از کاخ سفید بیرون کردند.

برخورد ارباب و رعیتی با حاکمین اوکراین یک رفتار موردی نیست. ترامپ برای تصاحب و کنترل کانال پاناما که یک گذرگاه اقتصادی استراتژیک است، به حاکمین پاناما امر کرد که باید آن را در اختیار آمریکا بگذارند و هنگامی که با مقاومت حکومت پاناما روبرو شد، برای پیشبرد این سیاست رسما از پنتاگون خواست که “گزینه‌های نظامی معتبر”ی تهیه کنند تا “دسترسی منصفانه و بدون مانع نیروهای نظامی و اقتصادی آمریکا به کانال پاناما را تامین کنند.” سیاستی که نهایتا منجر به تسلیم پاناما از ترس اشغال نظامی به این سیاست استعمارگرانه آمریکا و تحویل کنترل کانال پاناما در ازای یک قیمت ناچیز به آمریکا شد.

در مورد کانادا، این قدرت امپریالیستی و نیروی متحد سنتی امپریالیسم آمریکا، ترامپ با وقاحت تمام اعلام کرده که کانادا باید به عنوان پنجاه و یک‌مین ایالت آمریکا به خاک این کشور منضم شود. او در همین رابطه از نخست وزیر کانادا در صحبت‌هایش با تحقیر تمام با نام “فرماندار” (که در آمریکا به رییس یک استان یا ایالت خطاب می‌شود) یاد نمود. چنین اظهارنظرها که از دوران حداقل جنگ جهانی دوم به این سو در عرف دیپلماتیک کشورهای سرمایه‌داری سابقه نداشت تنها نفرت عمومی از سیاست‌های امپریالیستی و قلدرمآبانه ترامپ و هیات حاکمه آمریکا را در افکار عمومی به دنبال آورده است.

درارتباط با منطقه گرینلند زیر کنترل دانمارک نیز، از آنجا که این منطقه دارای منابع معدنی ارزشمند و موقعیت استراتژیک انکارناپذیری ست، دولت ترامپ رسما درخواست الحاق آن به آمریکا را از مقامات دانمارک کرده و تهدید نموده است که در صورت عدم قبول این درخواست توسط دانمارک، آمریکا حتی ممکن است که به نیروی نظامی برای اشغال این منطقه دست یازد.

باید توجه کرد که برخلاف برخی ارزیابی‌های سطحی، ترامپ نه از روی احساس و به طور لحظه‌ای بلکه مطابق یک سیاست هدفمند و از پیش تعیین شده برای مقابله با بحران حاکم بر اقتصاد آمریکا و حفظ موقعیت برتر امپریالیسم آمریکا در جهان به چنین اقدامات راهزنانه‌ بی سابقه‌ای در قرن بیست و یکم دست زده است. وی در توضیح گوشه‌ای از این سیاست در همایش جمهوریخواهان اعلام کرد که برای “پایان دادن به جنگ و کشتار”، ما “به‌دنبال منابع کمیاب و نفت هستیم؛ هر چیزی که بتوانیم به دست آوریم”. توجه کنیم، امپریالیسمی که جنگ و کشتار جزو ذاتی آن بوده و هم اکنون نیز جهت به کرسی نشاندن خواسته‌های زورگویانه‌اش دیگران را به مداخله نظامی تهدید می‌کند به طور تمسخر‌آمیز از پایان دادن به جنگ و کشتار دم می‌زند.

خط و نشان کشیدن ترامپ برای ناتو، این بازوی نظامی مشترک آمریکا و اروپا، نیرویی که سنتاً تحت فرمان آمریکا بوده است و تهدید اروپا مبنی بر خروج آمریکا از ناتو و ضرورت تامین هر چه بیشتر بودجه‌های آن توسط کشورهای اروپایی یکی دیگر از سیاست‌های تهاجمی آمریکا در دوران ترامپ است. در همین زمینه کافی ست اشاره شود که ترامپ به طور مستقیم از اروپا خواسته است که باید بر هزینه‌های نظامی خود به منظور تامین مالی ناتو بیفزایند و هشدار داده است که در غیر این صورت آمریکا از ناتو خارج خواهد شد. این درخواست باعث شده که این کشورها هزینه‌های نظامی خود را مطابق میل آمریکا تاکنون تا سه درصد تولید ناخالص ملی خویش افزایش دهند و حدود ۸۰۰ میلیارد دلار بر آن بیفزایند. در همان حال معنای این افزایش، قراردادهای جدید و نجومی تولید سلاح و جنگ افزارهایی خواهد بود که سهم بزرگی از آن به طور اجتناب ناپذیر نصیب کمپانی‌های اسلحه سازی خود آمریکا خواهد گشت که در این حوزه مقام اول تولید و صدور تجهیزات نظامی در دنیا را در دست دارند. از طرف دیگر، تحمیل هزینه‌های نظامی بیشتر در چارچوب نظام امپریالیستی به معنای فشار باز هم بیشتر بر سطح زندگی مردم این کشورها و بویژه طبقه کارگر در شرایط وخیم اقتصادی کنونی خواهد بود.

آنچه در فوق آمد تنها چند نمونه برجسته از سیاست‌های تعرضی کم سابقه‌ای ست که در یک مدت کوتاه زمامداری ترامپ و همکارانش در دولت آمریکا علیه مردم این کشور و توده‌های تحت ستم در کل جهان اتخاذ شده و حاوی یک پیام آشکار و روشن برای طبقه کارگر و خلق‌های تحت ستم سراسر دنیا، دوستان و رقبا و دشمنان امپریالیسم آمریکا در سراسر دنیاست.

همانگونه که ترامپ در نمایشات عمومی خود مرتباً تکرار می‌کند تمامی این سیاست‌های راهزنانه، از تعرض به حقوق دمکراتیک و باقیمانده دمکراسی در آمریکا گرفته تا عربده کشی و تهدید دوست و دشمن به زور نظامی، تحت عنوان باز گرداندن “عظمت به آمریکا” و اول “آمریکا” توجیه می‌گردند. با درک معنای سیاست‌های نهفته در ورای این شعار عظمت طلبانه است که بسیاری از تحلیل گران خود نظام سرمایه‌داری با مشاهده رفتار و سیاست‌های ترامپ و تیمش در طبقه حاکم بر آمریکا از “پوست اندازی” و آغاز یک “دوره جدید” در مناسبات بین‌المللی صحبت می‌کنند، دوره‌ای که که با اعلام پایان “نظم لیبرال جهانی” برآمده از فروپاشی اردوگاه شرق در دهه ۹۰ در حال شکل گیری ست. الکس یانگر، رئیس پیشین‌ام. آی. سیکس (MI6) بریتانیا در گفتگوئی با بی بی سی در توضیح این شرایط می‌گوید “ما وارد دوره‌ای جدید شده‌ایم که در آن روابط بین‌الملل دیگر توسط قواعد و نهاد‌های چندجانبه تعیین نمی‌شود”.

اکنون در حالی که راست‌ترین و ارتجاعی‌ترین بخش‌های سرمایه‌داران حاکم بر آمریکا و متحدانشان در کشورهای دیگر با هلهله و شادی از سیاست‌های ترامپ و دولت اولترا راست وی که توسط مجلسین این کشور رای اعتماد گرفته‌اند برای تحقق رویای بازسازی “عظمت آمریکا” و “اول آمریکا” در جهان استقبال می‌کنند؛ صداهایی بسیار قوی در صفوف کارگران، خلق‌های تحت ستم و نیروهای آزادیخواه و مبارز در سراسر دنیا و حتی در میان شرکاء و رقبای ناراضی امپریالیسم آمریکا به گوش می‌رسد که از ظهور دوباره “فاشیسم” و “پایان دورۀ صلح” پس از جنگ جهانی دوم سخن می‌گویند.

در فضای نگرانی به حق موجود از اظهارات و اقدامات ترامپ و دولتش در میان مردم دنیا سوالات مهمی مطرح می‌شوند. از جمله این‌که تکیه زدن ترامپ برای دومین بار بر اریکه قدرت و عروج راست ترین و فاشیستی ترین جناح‌های سرمایه‌داری در آمریکا حاصل چه شرایطی ست و این شرایط چه چشم اندازی در شرایط زندگی و مبارزه بین کارگران و خلق‌های تحت ستم با امپریالیسم و نظام سرمایه‌داری ترسیم می‌کند؟ آیا سیاست‌هایی که در فوق نمونه‌هایی از آن برشمرده شد، صرفاً حاصل بلندپروازی‌های یک میلیاردر استثمارگر دزد و جانی سبک سر و دلقک مآب نظیر ترامپ است که به مقام ریاست جمهوری رسیده و در صدد افزایش ثروت خود و اطرافیانش است؟ و آیا با پایان دوره ریاست جمهوری او این سیاست‌ها نیز از هیات حاکمه آمریکا رخت برخواهند کشید و از بین خواهند رفت؟

در پاسخ به این سوال، نخست باید تاکید کرد که شواهد موجود از زمان روی کار آمدن ترامپ نشان می‌دهند در شرایطی که خشم و مخالفت بسیار عمیقی از سوی بخش بزرگی از طبقه کارگر و مردم آمریکا با ترامپ و ترامپیسم به چشم می‌خورد که ریشه در نتایج فاجعه بار سیاست‌های طرح‌ریزی شده بر زندگی مردم آمریکا دارد، اما در میان سیاستمداران طبقه حاکم و به‌طور مشخص، در حزب دمکرات هیچ مقاومت چشمگیر و جدی‌ای با سیاست‌های تعرضی ترامپ و تیمش نه در مورد سیاست‌های داخلی و نه خارجی صورت نمی‌گیرد. این واقعیت نشان می‌دهد که این سیاست‌ها، راهکارهای موقت و خارج از برنامه نیستند بلکه هر دو حزب عمده حاکم در آمریکا، جمهوریخواه و دمکرات، با هر اختلاف تاکتیکی‌ای هم که با یکدیگر دارند با اساس سیاست‌های فاشیستی اتخاذ شده تاکنونی توسط ترامپ مشکلی ندارند.

با در نظر داشتن این نکته مهم، اگر به واقعیت سیاست‌های پیشین آمریکا رجوع کنیم و در جوهر سیاست‌های جار‌ی در دولت آمریکا تعمق کنیم خواهیم دید که آنچه امروز در هیات راست‌ترین و فاشیستی ترین سیاست‌ها در دولت ترامپ شاهد هستیم به یکباره و پس از پیروزی او و حزبش در انتخابات از آسمان ظاهر نشده‌اند. نگاهی به پیشینه این سیاست‌ها نشان می‌دهد که سیاست‌های کنونی چیزی جز امتداد راهبرد کلانی نیست که از اواخر دهه ۹۰ میلادی در دوره زمامداری کلینتون (دمکرات‌ها) توسط استراتژیست‌ها و گردانندگان کل نظام طرح‌ریزی و چه در دوره زمامداری جمهوریخواهان و چه دمکرات‌ها با تغییرات کوچکی به نمایندگی از کل هیات حاکمه در آمریکا پله به پله اجرا شده‌اند.

این امر غیرقابل انکاری ست که سیاست‌های امپریالیسم آمریکا در دوره دوم ترامپ ممکن است جهان را به سوی یک جنگ جهانی جدید و ویرانگر که هیچ کس تصور ابعاد خانمان‌برانداز آن‌ را ندارد، رهنمون شود. اما رشد و تداوم اعتراضات و اعتصابات و مبارزات کارگران و مردم سراسر دنیا علیه نظام حاکم که ما هر روز شاهد ابعاد جدید از آن در آمریکا، فرانسه و آلمان، ژاپن و کانادا و ایران و فلسطین و آفریقا و … هستیم بر این حقیقت دست می‌گذارد که در جهان تحت سلطه امپریالیسم و غرق در بحران و ناامنی، در مقابل بشریت دو راه بیشتر وجود ندارد؛ سوسیالیسم یا بربریت! تلاش تمامی نیروهای انقلابی و مبارز سراسر دنیا برای سازماندهی و رشد مبارزات مردمی تنها راه اجتناب از بربریت و طی مسیری ست که به تحقق آزادی و سوسیالیسم منجر خواهد شد.

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری