حرکت فاشیستی حکومت و پان‌ترکیست‌ها در شهر ارومیه علیه مردم کرد!

بهرام رحمانی

در روزهای اول و دوم فروردین ۱۴۰۴، جریانات نژادپرست با طراحی حکومت عید مردم ارومیه را تلخ‌تر کردند. مردمی که با وجود گرانی‌های کمرشکن و سرکوب باز هم تلاش کرده بودند کمی خنده و شادی به لب‌شان بیاید ناگهان با چماقداران حکومتی و عربده‌های آن‌ها در خیابان‌های ارومیه، دچار شوک شدند. ماجرا از این قرار بود که مطابق هر سال، بسیاری از مردم این شهر که عموما ترک‌زبان و کردزبان‌ها هستند جشن نوروز را گرامی داشته‌اند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداخته‌اند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مسئله شوک‌آور تبدیل می‌شود که یک فراخوان با محوریت یک روحانی شیعه و صاحب‌نام این شهر کلید می‌خورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویان. منابع خبری محلی ادعا می‌کنند عمده‌ جمعیت علویان آذری زبان‌ها بوده‌اند. همان منابع ادعا کرده‌اند که این تجمع واکنشی علویان در اعتراض به جشن نوروز بوده است‌. به‌هر حال عواملی حکومتی و غیرحکومتی با هدف تفرقه انداختن آذری‌ها و کردها را علیه هم تحریک کرده‌اند.

عزاداران علوی در این اجتماع خود با چماق‌هایی که در دست داشتند و در هوا تکان می‌داند و نفرت‌انگیزی می‌کردند شعارهای، حیدر حیدر، هانسی گروهون بئله مولاسی وار شیعله لرین حدیر کراری وار‌(کدام گروهی چنین مولایی دارد، شیعیان حیدر کرار دارند)، ابوالفضل، یا حیدر، یا علی، آذربایجان؛ یا علی یا علی و مداحی بخشی دیگر از این مراسم دست‌ساز حکومتی بود. در صف اول تجمع «علویان» حامیان حکومت در شهر ارومیه که دوم فروردین‌ماه ۱۴۰۴ برگزار شد نادر قاضی‌پور نماینده سابق مجلس شورای اسلامی به‌همراه شماری از چماقداران بسیجی در صف اول حضور داشتند. در این تجمع که با فراخوان محمد خلیل‌پور رئیس شورای اسلامی شهر ارومیه برگزار شد، شماری از تجزیه‌طلبان و پان‌ترک‌ها علیه کُردها شعار نژادپرستانه سر دادند.

تصاویری از تجمع علویان چماقدار و بسیجی در ارومیه

حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی قریشی، نماینده ولی فقیه در آذربایجان غربی نیز در این مراسم با ادعای این‌که شیعه علی بودن برای ما افتخار بزرگی است، گفت: «حضرت علی همواره نقش مهمی در ترویج عدالت و مودت داشت و بر همگان وظیفه است تا از این امام بزرگوار درس بگیریم.» او با اشاره به «ایام شهادت علی‌(ع)» تاکید کرد: باید در این روزها حرمت شب‌های قدر و ایام شهادت حضرت علی را حفظ کرد. به‌نظرم پشت همه این وقایع، تحریک‌کنندگان عمدتا به محافل حکومتی وصل هستند و از آن‌ها دستور می‌گیرند.

اما چه باید کرد؟

برای جلوگیری از رواج تنفر ملی و تفرقه‌اندازی میان مردم، باید تاکید کرد که این مردم قرن‌ها در کنار هم زندگی کرده‌اند و در این مدت طولانی، برای شهروندان آگاه، گذشته و تفاوت زبان و مذهب نه در اولویت نبوده است. اساس شهر اورمیه را که نماد رنگین‌کمان فرهنگی و زبانی در طول تاریخ بوده به شهر یک ملت خاص تقلیل دادن توهین بزرگی به بشریت به ویژه ساکنان آگاه خود شهر اورمیه است. آنان با تقسیم ساکنان شهر به دو گروه اصلی و بومی(ترک) و مهاجر کرد و غیره بساط تنفر و تفرقه را میان مردم عادی کوچه و بازار راه انداخته‌اند و بیم آن می‌رود که با تکرار این مطالب، امنیت و وحدت مردم را به خطر اندازند. در این‌جا، باید خطاب به تفرقه‌افکنان و مبلغان نفرت‌پراکنی ملی گفت، یک بار مطالب منابع عربی و فارسی و نه صرفا کردی را بخوانید تا بدانید که کردها دست‌کم از هزار سال پیش ساکن اورمیه بوده‌اند و به قول فاشیست‌های حکومتی و پان‌ترکیست‌های غیرحکومتی، مردم کرد در این شهر و یا نقاظ دیگر کشور، نه مهاجر هستند و نه از کردستان عراق و ترکیه و سوریه به این‌جا آمده‌اند. نیاکان بسیاری از مردم ترک این شهر هم به لحاظ نژادی ترک نیستند و در گذشته دیلمی و آذری و تات و … بوده‌اندکه در دوران حاکمیت سلجوقیان و دیگر حکومت‌های ترک بر آذربایجان زبان‌شان ترکی شده است. این شهر مهم‌ترین شهر استان آذربایجان غربی است که جزو ابرشهرهای کشورمان ایران است. با شنیدن نام ارومیه، همیشه یاد دریاچه ارومیه در ذهن ما زنده می‌شود و این دو، عضو جدایی ناپذیر از یکدیگر هستند. در این مقاله قصد داریم تا همه چیز درباره ارومیه را شرح دهیم. در واقع با خواندن این مقاله به آشنایی جامع و کاملی از ارومیه دست خواهید یافت. طبق سرشماری که در سال ۱۳۹۵ توسط سازمان نفوس و مسکن انجام شد، جمعیت اورمیه بالغ بر ۷۳۶٬۲۲۴ نفر است. به لحاظ رتبه‌بندی جمعیتی، ارومیه دهمین شهر پرجمعیت ایران و هم‌چنین دومین شهر پر جمعیت منطقه شمال غرب ایران محسوب می‌شود. از نظر جغرافیایی، ارومیه یا اورمیه از سمت شرق در کنار دریاچه ارومیه، از سمت شمال به شهرستان سلماس، از سمت جنوب به نقده و از سمت غرب نزدیک به مرز ترکیه است. در واقع می‌توان گفت که شهر ارومیه بین کوه‌های آذربایجان غربی و دریاچه ارومیه قرار دارد. اطراف این شهر با کوه‌های چون کوه ماه، کوه پنجه سی، کوه چهل مرد شهیدان، کوه سیر، جهودها و… احاطه شده است. ارومیه جزو شهرهای چند ملیتی است. ترک‌ها درصد بالایی از جامعه ارومیه را تشکیل می‌دهند و به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می‌کنند. اقوام کرد، ارامنه مسیحی و آشوری درصد باقی مانده جمعیت ارومیه را شامل می‌شوند. منطقه آذربایجان از جمله آذربایجان غربی از دیرباز یکی از مراکز مهم سیاسی و اقتصادی کشور بشمار می رفته است که در نتیجه آن تنوع زیادی در خصوص زبان و مذهب در این استان ایجاد شده است. آذری‌ها و کردها از جمله مهم‌ترین این گروه‌ها به شمار می آیند. هم‌چنین اجتماعات کوچکی از ارامنه و آشوری ها نیز در تعدادی از روستاها و شهرهای این استان ساکن هستند. فیلم‌ها و گزارشاتی که مدیای جریانات پان‌ترکیستی پخش کرده اند، نشان می‌دهد که این جریانات با تکرار شعارهای کرد ستیز، بلند کردن دست‌ها با علامت فاشیست‌های «بوز قورت-گرگ‌های خاکستری» با عربده‌کشی و بلند کردن چماق به‌همراه شعارهای فاشیستی، در صدد سوء‌استفاده از احساسات ترک‌ها بر علیه مردم کرد هستند. جمهوری اسلامی، جریانات پان‌ترکیست و مزدوران محلی کرد یعنی جاش‌ها علیه همبستگی مردم کرد و ترک هستند. هر بار نمایش انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری در جریان است پان‌ترکیست‌ها برای تسخیر کرسی‌های مجلس و فرصت‌سوزی کردها وارد صحنه سیاسی کشور می‌شوند..

برای مثال، در حالی‌که اکثریت مردم کرد، انتخابات مجلس شورای اسلامی را تحریم کرده بودند، در آن سوی مرزها، پان‌ترکیست‌ها، خیز بلندی برای تصاحب کرسی های مجلس شورای اسلامی برداشته بودند. محمود علی چهرگانی، رهبر «گاموح» که تلاش‌های خود را برای تصاحب کرسی‌های مجلس توسط ترک‌ها دوچندان کرده بود در پیامی به هواداران ترک خود گفت: «اگر مدیر کل اطلاعات هم کاندید باشد و ترک باشد، من به او رای می دهم فقط کافیست، این کاندید ترک باشد! ما نه به ایران کار داریم و نه به آمریکا کار داریم، ما فقط به فکر آذربایجان جنوبی هستیم.»! هم‌چنین ائلیار ماکوئی فعال «حرکت بیداری آذربایجان جنوبی» هم در پیامی گفت: «بر هر ترکی واجب است که در حوزه های ارومیه، سولدوز و نقده به کاندید ترک رای دهد. نباید بگذاریم در غرب آذربایجان، کردها رای بیاورند.»! «عباس لسانی»، از لیدرهای پان‌ترکسیت‌ها هم از داخل زندان در پیامی از مردم مناطق شرق آذربایجان خواست به مناطق ترک‌نشین از جمله نقده و تکاب و ارومیه بروند و به کمک کاندیدهای ترک در رقابت با نامزدهای کرد بروند. در دوره انتخابات ریاست جمهوری همین جریانتا به نفع مسعود پزشکیان وارد میدان شدند. این در حالی است که احزاب و سازمان و رهبران اپوزیسیون کردی، رسما و علنا مردم را تشویق به تحریم انتخابات می‌کنند.

سلام بوزکورت‌ها-سلام گرگ‌های خاکستری

چندی پیش نیز یکی جنجال در شواری شهر ارومیه، راه افتاده بود.

آن‌چه روز یک‌شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳، در جلسه تودیع و معارفه شهردار ارومیه رخ داد، جلوه کوچکی از سناریوهای سیاهی است که حکومت برای آینده ایران دیده‌اند: تشدید اختلافات ملی و زبانی. در مراسم تودیع و معارفه شهردار ارومیه، «محمد خلیل‌پور»، رییس شورای شهر ارومیه در برابر درخواست سخن‌رانی به زبان فارسی مقاومت کرد و در نتیجه، «حاکم ممکان»، نماینده ارومیه در مجلس و «صادق توکلی‌مهر» و «ساسان ابراهیم‌زاده»، دو عضو شورای شهر ارومیه این مراسم را به نشان اعتراض ترک کردند. رسانه‌های محلی نوشته‌اند وقتی از رییس شورای شهر ارومیه درخواست شده تا به زبان فارسی سخن‌رانی کند، گفته: «من تُرکم. روزه هستم و نمی‌توانم فارسی صحبت کنم.» نماینده مجلس و برخی اعضای شورای شهر ارومیه، جلسه تودیع و معارفه شهردار ارومیه را به نشان اعتراض، ترک کردند؛ اما نه در اعتراض به مدیریت شهری یا یک تصمیم اقتصادی مجموعه شهرداری، بلکه در اعتراض به آذری صحبت‌کردن رییس شورای شهر در یک جلسه رسمی… ریشه این اختلافات، نه به بافت اجتماعی و ملیتی استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه، بلکه با نگاهی به عملکرد حاکمیت مقام‌های محلی آن قابل بررسی است. این استان متشکل از آذری‌زبان و کردزبانان است. دو ملیت تحت ستمی که نه ده‌ها بلکه سده‌هاست که هم‌زیستی اجتماعی مسالمت‌آمیز دارند. سطح تنش‌های ملیتی دهه‌‌های گذشته نگران‌کننده نبوده، اما نشان‌دهنده خوابی است که حاکمیت تحت عنوان مبارزه «هویت‌طلبی» و «تجزیه‌طلبی»، برای آینده واحد سیاسی و اجتماعی ایران دیده است. با وجود ایستادگی غالب مردم کرد و ترک این منطقه در برابر تلاش جریان‌های ضعیف پان‌کردیسم و پان‌ترکیسم، مقامات سیاسی استان شمال‌غرب کشور گاه و بی‌گاه، این گرایشات تحریک و باد می‌زنند. سال ۹۸ نیز اتفاقی مشابه با اتفاق اخیر بین یکی از اعضای شورای شهر ارومیه و شهردار وقت رخ داده بود. «خالد حاتمی»، عضو کُردزبان شورای شهر ارومیه از «محمد حضرت‌پور»، شهردار وقت درخواست می‌کند که در جلسه رسمی، برابر قانون به جای زبان محلی به زبان فارسی سخن‌رانی کند. اما حضرت‌پور در پاسخ می‌گوید تسلط کافی برای انتقال مفهوم به زبان فارسی ندارد. او خطاب به عضو وقت شورای شهر می‌گوید: «اگر نمی‌توانی ترکی حرف بزنی، برو بیرون.» حاتمی نیز در نتیجه به نشان اعراض جلسه را ترک می‌کند.

تاکید بر حق «آموزش زبان مادری»، مطالبه‌ای بر حق است. اما مطالبه‌ گروه‌های مردمی از همدیگر نیست بلکه دقیقا مطالبه‌ای از حکومت است. آموزش به زبان مادری به‌عنوان یک حق طبیعی مطرح می‌شود، اما در واقعیت، حکومت‌های پهلوی و جمهوری اسلامی، مطالبه‌کنندگان این حق را در سیستان و بلوچستان، خوزستان، آذربایجان، کردستان، ترکم صحرا و غیره سرکوب کرده‌اند. ارومیه، شهر مشترک کردها و ترک‌ها و ارمنی‌ها و غیره است. اما مسئولان محلی برای حفظ موقعیت خود در حاکمیت، همواره بین مردم رقابت و درگیری می‌اندازند. به ویژه در زمان که کشور دچار بی‌ثباتی اقتصادی و سیاسی است ایت تنش‌ها را هرچه بیش‌تر دامن می‌زنند تا از همبستگی کرد و ترک و به‌طور کلی همبستگی مردمی علیه حکومت جلوگیری کنند. در چنین وضعیتی، مردم باید در مقابل این سناریوهای سیاه حاکمیت، هوشیار باشند و به دام رقابت آن‌ها نیفتند.

ملاحسنی یا به گفته پان‌ترکیستی‌ها «ژنرال» حسنی

عملکردهای حکومت در آذربایجان غربی و کردستان در دوره ملاحسنی معروف

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، بخش بزرگی از مردم آزادی‌خواه کردستان، حکومت اسلامی را قبول نداشتند و عمدتا طرفدار کومه‌له بودند به همین دلیل با تعرض همه‌جانبه حکومت تازه به قدرت رسیده مواجه شده بودند. خمینی، فرمان داده بود همه نیروهای حزب‌الهی، سپاه، ارتش، پلیس، ژاندارمی، اطلاعاتی و امنیتی با توپ و تانک و جت‌های جنگده و هلی‌کوپترهای جنگی، از همه نقاط ایران راهی کردستان شوند. در این منطقه هیچ کار حکومتی بدون اجازه ملاحسنی، عملیاتی نمی‌شد. عموما مقامات و مسئولین حکومتی در رده‌های مختلف سیاسی، نظامی، امنیتی و غیره کلیه اقدامات خود در این منطقه را در مشورت و تبادل‌نظر با ملاحسنی پیش می‌بردند. حزب دمکرات کردستان، عموما سیاست سازش با حکومت اسلامی را در پیش گرفته بود اما کومه‌له، به‌عنوان یک جریان چپ، حکومت اسلامی را قبول نداشت و برای دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷، یک مقاومت عظیم مردمی را در مقابل یورش نیروهای وابسته به حکومت سازمان داده و رهبری می‌کرد. در واقع حمله حکومت اسلامی به كردستان، از همان بهار آزادی آغاز شد و ابعاد این جنگ حکومت علیه مردم آزادی خواه و حق طلب کردستان، روزبروز همه جانبه تر و وسیع تر گشت. هنوز چند ماه پس از پيروزی انقلاب مردم در بهمن ۵۷ نگذشته بود که خمینی، بنیان‌گذار حکومت جهل و جنایت اسلامی، فرمان حمله همه‌جانبه هوایی و زمینی به کردستان را صادر کرد و آن‌چنان جنگ داخلی را به مردم کردستان تحمیل کردند كه پيروزی انقلاب را در همان آغاز به كام مردم زهر كردند. یکی از آخوندهای حکومتی که جنگ داخلی را در کردستان دامن می‌زد ملاحسنی و هم‌فکرانش بودند. قتل‌عام مردم بی‌گناه كردستان توسط سپاه پاسداران، قتل‌عام قارنا، ایندرقاش، يوسف كندی، قم قلعه در اطراف مهاباد و…، پرونده قطور و کافی برای محکوم کردن سران حکومت اسلامی ایران، به‌عنوان جنایت علیه بشریت است. ملاحسنی، در آن دوره طی اطلاعيه‌ای از همه جوانان و مردم آذربايجان غربی خواست برای پاكسازی روستاهای آذربايجان غربی، در بسيج اروميه ثبت نام كنند. او، در اين اطلاعيه خود را «فرمانده پاك‌سازی منطقه» معرفی كرد. در سال ۱۳۵۸، هم زمان با آغار نخستين جنگ سراسری حکومت اسلامی علیه مردم آزادی خواه كردستان و بعد از راه‌انداختن جنگ داخلی نقده، كه در آن، تعدادی از افراد كميته نقده و افراد حزب دموكرات كشته شدند، در يازدهم شهريور ماه ۱۳۵۸ برابر با ۲ سپتامبر ۱۹۷۹، پاسداران ملاحسنی و معبودی، با حمايت ارتش و ژاندارمری، به روستای قارنا حمله كردند. در اين حمله، ابتدا روحانی ده با قرآن به استقبال آن‌ها رفت و خواست به كشتار مردم خاتمه دهند، اما مهاجمان او را كشته و قرآن را هم پاره می‌كنند.

قارنا روستايی، در هفت كيلومتری شهرستان سلدوز(نقده) است. نيروهای جهل و جنایت و ترور تحت فرماندهی ملاحسنی در حمله وحشیانه خود به اين روستا، ۶۸ نفر را به قتل می‌رسانند. جنایت قارنا، به حدی فجیع بود که حتی خلخالی آدم‌کش نیز در نامه‌ای به آیت‌الله خمینی، نوشت: «جریانات جان سوز قارنا دل هر انسانی را می‌سوزاند. عمال ملاحسنی شصت و پنج نفر را به طرز فجیع کشته‌‌اند و اگر امام به این امر جان سوز رسیدگی نفرماید پس کدام مقام رسیدگی کند؟» این سخنان کسی‌ست که جنایاتش کم‌تر از جنایات ملاحسنی نبوده است. به‌عبارتی، همه کسانی که در حکومت اسلامی ایران، صاحب پست و مقام و مسئولیتی شده‌اند نخست عمق سرسپردگی و فداکاری‌شان به حکومت را، باید در کشتار مردم کردستان، جبهه‌های جنگ، جوخه‌های مرگ و آدم‌کشی، شکنجه و تجاوز به زندان و اعدام آنان، نشان می‌دادند و سپس به پست و مقام بالایی می‌رسیدند. هم‌چنین این جانیان و نزدیکان‌شان، حتی یک‌شبه صاحب ثروت‌های بادآورده نیز می‌شدند. و هنوز هم این سیاست های ضدانسانی و جنایت‌کارانه حکومت اسلامی با شدت بیش‌تری ادامه دارد. در چنین شرایطی، نه خود سردسته تروریست‌ها و آدم‌کشان، یعنی ملاحسنی و نه هیچ مسئول دیگری در حکومت اسلامی، واکنشی برای قتل‌عام مردم قارنا نشان ندادند و عاملین آن نیز هرگز مورد سئوال نیز قرار نگرفتند. برعکس با این قتل‌عام، جایگاه حسنی و تروریست‌های تحت امر او، در حاکمیت محکم شد و تا اخر عمرش هم‌چنان نماینده امام در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه و مقام حکومتی که در این منطقه حرف اول و آخر را می‌زند باقی ماند. یکی دیگر از قتل‌عام‌های حکومت اسلامی در کردستان، در روستایی به نام «ایندرقاش» سازمان دهی و اجرا شد. روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۹، افرادی تحت عنوان كميته اروميه و بسيج، كه توسط حجت‌الاسلام ملاحسنی و عظيم معبودی فرماندهی می شدند، برای پاكسازی روستاهای مهاباد ـ منطقه شاروپران ـ وارد ده ايندرقاش شدند. ده ايندرقاش و ده ديگری به نام يوسف كند، در ده كيلومتری شمال خاوری مهاباد قرار دارند. پيش از هجوم سپاه پاسداران و ارتش به منطقه، محل تمرکز پيشمرگان و حزب دموكرات بوده است. هنگامی كه حسنی و اعضای كميته بسيج به سرپرستی معبودی به ده می‌رسند، به نام پاك‌سازی و خلع سلاح از مردم طلب اسلحه می‌كنند اما مردم می‌گويند كه ده روز قبل سپاه به منطقه آمده و سلاح‌ها را تحويل گرفته است. افراد حسنی، بدون توجه به نظريات مردم و سندی كه بيانگر تحويل اسلحه به سپاه بود، به مردم پورش می‌برند؛ نخست تا روز بعد به آن‌ها فرصت می‌دهند كه سلاح خود را تحويل دهند. سپس مردم بی‌سلاح و بی‌دفاع این ده را نیز مانند مردم ده قارنا، قتل‌عام می‌کنند. این جانیان و آدم‌کشان حرفه‌ای حکومت، در كم‌تر از دو ساعت، ۳۵ نفر از روستائيان به قتل می‌رسانند. گروه ملاحسنی و كميته بسيج معبودی، هر كسی را كه در این روستا و اطراف آن می‌ديدند به رگبار گلوله می‌بستند.

در ۱۷ آبان و چهار روز پس از كشتار در ايندرقاش، افراد بسيج اروميه و نقده كه با فرماندهی ملاحسنی و عظيم معبودی، به قصد پاك‌سازی روستاها، عازم صوفيان اشنويه می‌شوند به روی مردم این ده تيراندازی می‌كنند و از جمله روحانی ده و معلم آن، جمعا ۱۳ نفر را كشته و ۲۰ نفر را نیز زخمی می‌کنند. گروه تحت فرمان ملاحسنی، چنين جناياتی را در ابعاد مختلفی در روستاهای ديگر كردستان، روستاهایی چون نالوس در اشنويه، ده سراوكانی، كليج در منطقه پيرانشهر، ده صوفيان، شادله در نقده و قره قشلاق، ايندرقاش، داشخانه و… مرتکب می‌شوند و بسیاری از مردم بی‌گناه و بی‌سلاح این روستاها را تحت عنوان «پاك‌سازی» به قتل می‌رسانند. اين همه تنها گوشه بسیار كوچكی از نقش حنایت‌کارانه و تروریستی ملاحسنی در وقايع كردستان است. وقايعی که بسيار پيچيده‌تر و مستلزم تحلیل‌ها و بررسی‌ها و بازبينی‌های عمیق و گسترده‌تری می‌طلبد. فقط از مهر ماه ۱۳۵۸ و طی مدت جنگ حکومت اسلامی علیه مردم كردستان، حدود يك صد مورد درگيری توسط منابع رسمی حکومتی گزارش شده است كه طی آن، صدها تن کشته و زخمی و ده ها هزار تن نیز آواره شده اند. با وجود آن‌چه که در بالا درباره ملاحسنی گفته شد اما بنا به گزارش رسانه‌های حکومتی، «غلامرضا حسنی، امام جمعه ارومیه از سوی محمود احمدی نژاد، نشان درجه یک شجاعت دریافت کرد.» خبرگزاری حکومتی فارس، در این باره نوشت، احمدی‌نژاد رییس جمهو وقت ایران، روز یک شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۰، در جلسه اعضای هیات دولت، «نشان درجه یک شهامت» را به ملا حسنی اعطا کرده است. رییس جمهوری که خود سابقه طولانی در ترور و آدم‌کشی و تیرخلاص‌زنی به زندانیان سیاسی اعدام شده دارد طبیعی‌ست که به هم‌کیشان خود «نشان درجه یک «جنایت» اعطا کند. به‌علاوه احمدی‌نژاد، در سال‌های نخست انقلاب ۵۷، در آذربایجان و کردستان، به ویژه زیردست ملاحسنی آموزش‌های ترور و آدم‌کشی یاد گرفته و ارتقا مقام پیدا کرده است باید به این شکل از «استاد» خود، «قدردانی» به عمل آورد! پیش تر نیز، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی آذربایجان غربی، از سازمان میراث فرهنگی ایران تقاضا کرده بود که نام غلامرضا حسنی در فهرست «آثار معنوی» ثبت شود. اسدالله علیزاده، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی آذربایجان غربی، اسفند ماه سال ۸۸، به خبرگزاری ایلنا، گفته بود که «امیدوار است نام آقای حسنی، امام جمعه ارومیه به عنوان میراث فرهنگی ایران» به ثبت برسد. علیزاده گفته بود که امام جمعه ارومیه در وقایع اوایل «انقلاب اسلامی ایران» در استان ارومیه و برخورد با گروه هایی نظیر حزب دموکرات و کومه له کردستان «نقش اساسی» داشته و از «عناصر کلیدی» در منطقه نقده بوده و «غلام‌رضا حسنی شایسته» آن است که نامش در فهرست آثار معنوی ایران ثبت شود. حسنی در سال ۱۳۸۶-۲۰۰۸، در مصاحبه با هفته نامه چلچراغ گفته بود: «آثار باستانی دو نوع هستند. آن‌هایی که در خدمت اسلام هستند باید حفظ شوند و بقیه باید تخریب و نابود شوند.» حسنی، در طول سه دهه به‌عنوان امام جمعه شهر ارومیه بوده و خطبه‌های نماز جمعه و موضع‌گیری‌های سیاسی او، علاوه بر این که قساوت و بی‌رحمی‌اش را به نمایش می‌گذارند در عین حال سخنان او در خطبه‌های نماز جمعه این شهر، به شکل طنز دهان به دهان در آذربایجان می‌چرخد. بسیاری از مردم آذربایجان، به‌ویژه جوانان روزهای جمعه، سخنان حسنی را به‌مثابه «ساعاتی خوش» دنبال می‌کنند و برایش جوک درست می‌کنند.

برای مثال، حجت‌الاسلام و المسلمين در خطبه های نماز جمعه اروميه با اشاره به آيات ۱۴ سوره عمران و اشاره به متاع زندگی پست دنيوی كه انسان را از آخرت اغفال نموده است گفت: «الان اسب‌های نشان دار مورد نظر قرآن به ماشين‌های آخرين سيستم بنز ۵۰۰ ميليونی و يك ميلياردی تبديل شده‌اند ديروز از يك گاو حداكثر ۱۰ كيلو شير می‌دوشيديد و الان ۸۰ كيلو شير، ۶۰ كيلو ۴۰ كيلو و… می‌دوشيد. چرا به خود نمی‌آیيد و چسبيديد به متاع بی‌ارزش دنيا؟» امام جمعه اروميه، گفت: «بحثی كه در سرتاسر دنيا مطرح می‌باشد مسئله سوخت می‌باشد ما هر قدر به مسئولين خودمان فشار می‌آوريم به جايی نمی‌رسد و شب گذشته هم كه وزير كشور شرف حضور يافته بودند و مسائل در حال خصوص  و عمومی مطرح شد و به جايی نرسيد. ما بايد اعمال مان را اصلاح بكنيم تا پروردگار متعال در مقابل توبه و انابه ما گرما و سرما را تعديل نمايد والا از دست بشر خارج هستند.» به گزارش سرويس دين و انديشه خبرگزاری انتخاب از اروميه غلامرضا حسنی در خطبه‌های نماز جمعه، با اشاره «به فاصله گرفتن مردم از انقلاب و آرمان‌های انقلاب» گفت: «امام خمينی چه تقصيری داشت كه از اولاد و وطنش تبعيد شد و در نتيجه اسلام را مفت و مجانی در اختيار ما قرار داد و ما هم كم‌كم بيعت خود را هم‌چون كوفيان داريم با امام خمينی‌(ره) و امام خامنه‌ای می‌شكنيم.» نماينده ولی‌فقيه در آذربايجان غربی، با اشاره به عالم رجعت گفت: «در عالم رجعت امام زمان‌(عج) قاتلين امام حسين‌(ع) را پس از زنده شدن‌شان آتش زده و خواهد سوزاند.» او، با اشاره به حوادث روز عاشورا و فدا شدن فرزندان امام حسين‌(ع) در اين روز گفت: «آيا ما هم حاضريم هم چون امام حسين‌(ع) فرزندان‌مان را فدای اسلام كنيم چرا خجالت نمی‌كشيم.» ملاحسنی، در گفتگو با ویژه نامه نوروزی «همشهری ماه»، با بیان این که ۱۵ میلیون زن بسیجی می‌خواهیم، از لزوم تشکیل دوباره کمیته‌های انقلاب صحبت کرده است. در این ویژه‌نامه از او، به‌عنوان فردی همیشه مسلح نام برده شده است. او، گفته است خانم‌های چادر مشکی ما با کلاشینکف به خدمت چتربازان دشمن می‌رسند. البته ناگفته نماند که همه امام جمعه‌ها، هم جنایت‌کارند و هم طنزگو. امام جمعه مشهد، زنان «بی‌حجاب» را پیاده نظام دشمن می‌نامد؛ امام جمعه تهران کشف می‌کند که: دلیل زلزله «حجاب خانم‌هاست…» حسنی، در دور اول انتخابات مجلس از اروميه کانديدا شده و وارد مجلس شد و به کميسيون دفاع رفت. حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی، چند سال پیش خاطرات خود را منتشر کرده است. نی، به حدی جانی و بی رحم است که حتی به فرزند خود نیز رحم نکرد. ملاحسنی، امام جمعه و سرپرست كميته های آذربايجان غربی و نماينده مجلس و نمانیده رهبری نيز بود در راس ارگان‌های اجرايی حکومت، از اشخاصی مانند معبودی و مراد قطاری كه دارای سوابق مشخص ساواكی بودند و سیاست‌های نژادپرستانه ضدكرد نیز داشتند، در منطقه كردستان و آذربايجان غربی، فجايع بسيار زيادی به بار آورده است. او، علاوه بر دامن زدن به جنگ داخلی در کردستان، مرتکب قتل‌عام شده است. ملاحسنی، در بخشی از خاطراتش چنين می‌نویسد: «… او‌(رشيد، پسر بزرگ ملاحسنی) پس از پيروزی انقلاب ناگهان به گروه سياسی سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آن‌ها شد، به طوری كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربی بر عهده او بود… آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايی كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيت‌الله مهدوی كنی تماس گرفتم و گفتم يك موردی هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكی از محافظان خودم به نام آقای جليل حسنی را نيز همراه آن‌ها كردم. او از بچه‌های كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت يا فرار كند بزنيد نگذاريد فرار كند و اگر هم تسليم شد، دستگير كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آن‌ها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزی در كميته تهران بود. بعد برای بازجويی و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليت‌هايش استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد… حتی بعد از اعدام جنازه‌اش را هم به ما تحويل ندادند. وقتی خبر اعدام رشيد را شنيدم، چون به وظيفه خود عمل كرده بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هيچ شخصی ولو پسرم باشد، شوخی ندارم و با هيچ احدی در اين مورد عقد اخوتی هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر يكی از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبری خدای ناكرده فعاليت كند، همان كاری را خواهم كرد كه با رشيد كردم. حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتی را مرتكب نشده بود، يا كسی را نكشته بود تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستی داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسی نمی‌شود. حداكثر اين، اين است كه بايد به حبس ابد محكوم می‌شد. متاسفانه قاضی پرونده همين‌طور فله‌ای حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خيلی شلوغ بود، به مسائل انقلاب در اروميه و منطقه اشتغال داشتم… می‌خواستم به اين نكته اشاره كنم كه متاسفانه در اوايل پيروزی انقلاب، يك سری افراد وابسته به گروه های به ظاهر اسلامی و انقلابي در بعضی ارگان‌ها و به خصوص در دستگاه قضايي نفوذ كرده بودند و دست به يك سری كارها و صدور احكام تند و تيز می‌زدند كه هيچ ارتباطی با نظام اسلامی و شخصيت‌های اصيل انقلاب نداشت. خودم در اروميه به اين افراد مبتلا بودم…»

البته این جانی، شاید بعدها در مورد دستگیری و اعدام رشید، ذره‌ای دچار «تزلزل» و «عذاب وجدان؟!» شده، واقعه را این چنین تحریف می‌کند. چون کسانی که رشید را دستگیر کردند و کسانی که اعدامش کردند همگی ملاحسنی و رشید را خوب می‌شناختند و بدون اجازه ملاحسنی، موسوی تبریزی جرات نمی‌کرد حکم اعدام رشید را صادر کند تا چه برسد جنازه او را تحویل خانواده‌اش ندهند. چه‌طور ملاحسنی این قدرت را داشت که رشید را در تهران دستگیر و به تبریز انتقال دهند اما قدرت تحویل گرفتن جنازه او را نداشت؟

آن‌طور که من از طریق فامیل‌هایم که با ملاحسنی در ارومیه در محله‌ای به نام «بند» همسایه بودند شنیده بودم رشید برخلاف ادعای پدرش، قبل از انقلاب و دوره‌ای که در دوارن حاکمیت پهلوی دانش‌جو بود به چریک‌ها پیوسته بود. این موضوع را خود ملاحسنی هم خوب می‌دانست. هم‌چنین یادم می‌آید که ملاحسنی از همان ماه‌های نخست انقلاب ۵۷، به همسرش هشدار داده بود رشید را هر جا ببینم شکم او را تا آخرین گلوله کلاشینکف، سوراخ‌سوراخ خواهم کرد. رشید آدم شوخ طبعی بود و همواره برای پدرش جوک درست می‌کرد. از این‌رو، هر موقع رشید در ارومیه، به دیدن مادرش می‌رفت دریچه‌ای که به باغی باز می‌شد باز می‌گذاشتند تا اگر ملاحسنی از در اصلی خانه وارد شد رشید از در فرعی فرار کند. در آن دوره، همه خانه‌هایی که در این محله لوکس واقع شده بودند شکل ویلایی داشتند و پارک بزرگ و خوش آب و هوایی نیز پشت آن‌ها قرار داشت و کمی پایان‌تر هم رودخانه‌ای جاری‌ست که زیبایی خاصی به این منطقه می‌داد به‌عنوان تفریگاه مورد استفاده قرار می‌گرفت. ما فامیل نزدیکی داشتیم که با ملاحسنی همسایه بودند مادر رشید، این مسایل به آن‌ها تعریف کرده بود و من هم در آن دوره، از زبان آن‌ها شنیده بودم.

ملاحسنی در میان آدم‌کشانی که به نقده حمله کردند

شهر نقده با ترکیب کرد و ترک‌نشین، پل ارتباطی میان شهر‌های کردنشین اشنویه در غرب، پیرانشهر در جنوب غرب، مهاباد در جنوب نقده با ارومیه مرکز استان، محسوب می‌شود. مصطفی چمران در توصیف موقعیت این شهر گفته است: «نقده دروازه آذربایجان است. برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر، حیاتی است. برای نفوذ به آذربایجان، سیطره بر نقده ضروری است….»

یکی از طرح‌های هولناک حکومت جنگ نقده بوده است. حزب دموکرات برای برپایی میتینگ مسلحانه در شهر نقده، در روز جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۵۸، اقدام به یک فراخوان و دعوت گسترده از کرد‌ها نمود. همین بهانه‌ای شد تا حکومت طرح غیرانسانی خود را پیاده کند.

از نظر سوق‌الجیشی و استراتژیک، نقده دارای موقعیت خاص نظامی است. نقده محل تدارکات و پشتیبانی پرسنل ارتش مستقر در پادگان‌های جلدیان، پسوه و حتی پیرانشهر محسوب می‌شد. باید این مانع به‌نوعی از سر راه برداشته می‌شد. بنابراین، برای حکومت حضور نیروهایش در این شهر بسیار مهم بود پس نخست باید ایجاد رعب و وحشت در میان مردم نقده می‌شد و سپس آن‌جا کاملا میلیتاریزه می‌کرد. بسیاری از مردم کرد و تکر مجبور به ترک این شهر شدند.

در شامگاه روز یک‌شنبه دوم اردیبهشت، غلامرضا حسنی همراه با عده‌ای از نفرات بسیجی ارومیه‌ای، با دو نفربر ارتشی از طریق جاده خاکی حیدرآباد، ابتدا وارد حسنلو و سپس وارد نقده می‌شوند. با ورود او و نیرو‌های همراه، طرفداران ترک حکومت، روحیه تازه‌ای می‌گیرند. نیروهیا تحت حسنی همراه با مردان طرفدار حکومت در شهر، به سمت ستاد فرماندهی دموکرات‌ها یورش برده و آن‌جا را به تسلط خویش درمی‌آورند. آن‌‌ها به قسمت جنوب‌غربی شهر حرکت می‌کنند و آن‌ها را در محاصره خود قرار می‌دهند و جنگ و کشتار آن‌ها در شهر نقده در نهایت، در عصر روز دو‌شنبه ۳/ ۲/۱۳۵۸ طرح وحشیانه خود را به سرانجام می‌رسانند. در چهارمین روز با حضور تعدادی نفربر و تانک ارتش در نقده، شهر را به تصره خود درمی آورند و ملاحسنی و همراهانش پس از کشتار مردم کرد، خانه و کاشاشنه آن‌ها غارت می‌کنند.

به گفته شاهدان عینی، جنگ نقده جنگ ترک‌‌ها و کردها نبود بلکه اولین پیامد جنگ نقده فروپاشی تجربه دموکراتیک دو ماه اداره شورایی شهر و نابود کردن همبستگی مردمی ترک‌ها-کردها از سوی ملاحسنی بود. حتی در میان کردها شایع شده بود که ملاحسنی و «قاسم‌علی ظهیرنژاد»، فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه، اسلحه و ادوات جنگی سبک و سنگین در اختیار نیروهای وابسته و تحت فرمان قرار داده‌اند و هر آن ممکن است که ارتش هم برای سرکوب کردها وارد شهر شود. جنگ سه روز ادامه‌ داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدودا ٣٠٠ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم ارتش وارد شهر شد. ملاحسنی در گفت‌و‌گویی با کیهان ادعا کرده است: «از نقده خبر رسيد كه در محاصره هستند و مهمات‌شان رو به اتمام است و اگر چاره‌اي نينديشيم جوانان را مي‌كشند و به نواميس هم رحم نمي‌كنند. البته قبل از آن با هليكوپتر شنوك به پادگان جلديان رفته بودم كه آموزشي بود و دو تانك چيفتن هم داشت. قاسملو رفته بود پادگان مهاباد و آن‌جا را خلع سلاح كرده بود و من مي‌خواستم مردم را مسلح كنم. با فرمانده پادگان تماس گرفتم و گفت چون اين‌جا به‌خاطر آموزشي بودنش اسلحه و مهمات زياد دارد ابتدا غارت مي‌شود. چند روز كار ما اين بود كه نظارت كنيم هليكوپترها اسلحه و مهمات را به پادگان قوشچي انتقال دهند. آنهم در حالي كه اطراف پادگان محاصره بود و مرتب به سمت هليكوپترها تيراندازي مي‌كردند. اما خوشبختانه كار با موفقيت انجام شد. من به مرحوم ظهيرنژاد گفتم كه من از اين اسلحه‌ها هزار قبضه مي‌خواهم. ايشان گفت اجازه ندارد و بايد سرلشكر قرني اجازه دهد. وي به شهيد قرني گفت، اين طلبه هزار قبضه از سلاح‌هايي را كه خودش به قوشچي آورده، مي‌خواهد. ايشان هم پس از صحبت با من موافقت كرد. من همان موقع كه اوايل فروردين ۵۸ بود اطلاعيه راديويي دادم كه نقده در محاصره ۱۲ هزار نفر مسلح است و هر كس مي‌خواهد بجنگد من به او اسلحه مي‌دهم تا به آن‌جا برويم. حتي تاكيد كردم هر كس تراكتور و تريلي هم دارد بياورد يعني بسيج همگاني كرديم و از صبح تا ساعت ۲ بعد از ظهر جمعيت زيادي آمد.

خودم هم روي يكي از نفربرها نشستم و عده‌اي پياده راه افتادند.

بقيه را هم تراكتورها و تريلي‌ها جابه‌جا مي‌كردند تا اين‌كه ساعت ۱۱ شب به نقده رسيديم و ديديم غوغاست. گلوله از دو طرف به سمت پل آن‌جا شليك مي‌شد. من با بلندگو به طرفين درگيري اخطار دادم و گفتم شما را نمي‌شناسم ولي بدانيد كه مفبه نظر من غائله‌ نقده يك توطئه‌ بين‌المللي بود كه در پشت پرده از سوي شيطان بزرگ آمريكا سازماندهي و هدايت مي‌شد. آن‌ها به همه‌ گروهك‌ها وعده داده بودند و آن‌ها را با يك ترفندي به اين منطقه آورده بودند. ما در ميان كشته‌شدگان مهاجم، افرادي را پيدا كرديم كه اين‌ها از اعضاي سازمان پ.ك.ك. در تركيه بودند،

چنان‌كه بعدا از اهالي دشت بل آمدند و براي من نقل كردند و گفتند:

تعداد زيادي از جنازه‌هاي اعضاي اين گروه را كه در جنگ نقده کشته شده بودند، در چندين وانت بار زدند و از طريق نوار مرزي به تركيه انتقال دادند. همه‌ اين‌ها را به اميد تشكيل كردستان بزرگ به مركزيت اروميه به شهر نقده آورده بودند و واقعا هم اگر موفق مي‌شدند امروز نه تنها كردستان بلكه آذربايجان و حتي استان زنجان هم باقي نمانده بود؛ اما به حول قوه‌ الهي و با همكاري و حمايت مردم، اين توطئه در نطقه خفه شد و دشمنان آرزوهاي شيطاني خود را به گور بردند. … باتفاق جمعيت به درون نقده رفتيم و من با مسلسل به سمت چپ و راست شليك مي‌كردم تا اين‌كه به وسط نقده رسيديم…‌(کیهان، مصاحبه حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی با روزنامه کیهان ، شنبه ۱۷ اسفند، سال ۱۳۸۱)

تصویری از تجمع ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ – نقده

روز شنبه، ١٦ مردادماه ۱۴۰۰ نیز، یک جوان کرد در شهر نقده در یک دعوا، مورد ضربات چاقو قرار گرفت و جانش را از دست داد. حضور عناصر حکومت و فرصت‌طلب در میان مردم ترک و کرد که از هر حادثه‌ای به‌دنبال سوء‌استفاده، در راستای ایجاد ناامنی هستند، باعث شد یک اتفاق معمول که در خیلی از مناطق کشور هم روی می‌دهد به یک بحران تبدیل شود. بعد از به قتل رسیدن فردین ابراهیمی بدست یک شهروند آذری زبان، بلافاصله شبکه‌های حکومتی دست به کار شدند تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و این بار باز هم به سراغ راه‌انداختن جنگ ملیتی و جنگ کرد و ترک رفتند. هم‌زمان با وقایع مذکور نیروهای سرکوبگر انتظامی، با حضور در خیابان‌های شهر نقده، دست به قدرت‌نمایی زدند و در نتیجه این درگیری‌هایی، برای ساعاتی شهر نقده را متشنج کرد. اما با هوشیاری به موقع مردم آگاه کرد و ترک نقده که سال‌های سال است در این شهر به‌خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند، به عوامل حکومتی و فرصت‌طلبان اجازه ندادند به اهداف شوم خود دست پیدا کنند.

مهندسی نمایش «انتخابات»‌ها

غلامحسین عماری، فرماندار اورمیه انتخابات شورای نگهبان را طوری مهندسی کرده بود که ترک و کرد با هم رقابت بکنند و با آمدن به پای صندوق‌های رای، تحریم انتخابات توسط مخالفان را خنثی نمایند. او در جریان انتخابات از حمایت همه‌جانبه استاندار کرد آذربایجان غربی و نیز سران عشایر کرد، کارتل قاچاق و ماموستاها بر خوردار بود و توانست خاطرات منفی گذشته را زنده کند و نقشه حکومت برای تشدید اختلافات ترک و کرد را عملی سازد. اسمعیل سیمیتقو که در پایان جنگ اول جهانی در اورمیه و سلماس کشتار کرده و تاریخ اورمیه هرگز جنایات او را فراموش نخواهد کرد اکنون دوباره به عنوان قهرمان ملی کردها تبلیغ می‌شود زیرا آرمان سیمیتقو، نوه اسمعیل سیمیتقو مهمترین مهره بازی جمهوری اسلامی در آذربایجان غربی شده است. آرمان سیمیتقو‌(نوه اسمعیل سیمیتقو» در سال ۲۰۲۱ رییس ستاد تبلیغات ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی در اورمیه بود و بعد از آن‌که ابراهیم رئیسی، رییس جمهور شد، آرمان سیمیتقو را به‌عنوان «سرپرست اقوام و عشایر در آذربایجان غربی» تعیین کرد و در جریان انتخابات مجلس دوازدهم فرماندار اورمیه توانست عشایر کرد را توسط او به پای صندوق‌های رای گیری بیاورد و برای اورمیه نمایندگان کرد انتخاب کند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم برای تامین هزینه‌های مهندسی انتخابات در اورمیه از امکانات مالی یک کارتل بزرگ مواد مخدر استفاده کرد. در آستانه انتخابات شایع شد که ناجی شریفی زیندشتی برای کشاندن کرد‌ها از شهرهای دیگر به اورمیه، پول‌پاشی می‌کند. ناجی شریفی زیندشتی که قبلا پدر و برادرش هنگام قاچاق در درگیری مسلحانه با ماموران مرزبانی کشته شده‌اند، اکنون همکار نزدیک سپاه پاسداران است و پرونده‌های مختلف او نشان می‌دهند که وی ۲۰ درصد قاچاق مواد مخدر ایران و ۳۵ درصد توزیع مواد مخدر در تهران را کنترل می‌کند. زیندشتی در سال ۲۰۰۷ به اتهام دست داشتن در قاچاق دستگیر و به اعدام محکوم شده بود اما ظاهرا توانست با کمک‌های غیبی از زندان فرار بکند و به ترکیه برود. زیندشتی با تشکیل یک باند مسلح به قاچاق مواد مخدر در رابطه با سپاه پاسداران ادامه داد و در آدم‌ربائی و قتل مخالفان جمهوری اسلامی از جمله مسعود مولوی در ترکیه نیز شرکت نمود که منجر به دستگیری او و ۱۳ نفر از اعضای باند او در ترکیه گردید. اما با مذاکرات پشت‌پرده بین ایران و ترکیه وی آزاد شد و به ایران بازگشت. او از سال ۲۰۱۸ در اورمیه مستقر شده، پاساژی به نام مادر خود ساخته و انجمن خیریه‌ای درست کرده است و بنیاد امداد خمینی هم از او کتبا تقدیر کرده است اما به گفته اهالی محل، کار اصلی او هم‌چنان انتقال مواد مخدر از ایران به ترکیه و اروپاست. گفته می‌شود هر رای در انتخابات مجلس بین صد هزار تومان تا یک میلیون تومان‌(بین ۲ الی ۲۰ دلار) خرید و فروش می‌شد. اخیرا یک فایل صوتی از سخن‌رانی جواد ظریف وزیر خارجه سابق ایران که در یک محفل دوستانه سخن‌رانی می‌کند به بیرون درز کرده بود. در آن فایل صوتی جواد ظریف وزیرخارجه دولت حسن روحانی می‌گوید: در انتخابات مجلس دوازدهم، سردار محمدعلی جعفری فرمانده سابق سپاه پاسداران و حسین طائب رییس سابق سازمان اطلاعات سپاه پاسداران که هر دو از معتمدین علی خامنه‌ای هستند، همه‌کاره انتخابات بودند. این دو نفر که ظاهرا از مسئولیت کنار گذاشته شده‌اند، در پشت پرده از تصمیم‌گیرندگان اصلی هسته سخت قدرت در ایران می‌باشند و مهندسی انتخابات زیر نظر آنان انجام گرفته است. اظهارات جواد ظریف مدرک درون حکومتی معتبر از مهندسی انتخابات در ایران است مخصوصا که جواد ظریف اصالت فایل صوتی را بعدا تایید کرد. آذربایجان غربی نیز به دلیل موقعیت سوق‌الجیشی مهم خود همواره مورد توجه نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بوده است و مهندسی انتخابات در آن‌جا برای همگان آشکار بود. غلامحسین عماری فرماندار اورمیه ۵۴۹ صندوق رای در آذربایجان غربی گذاشته بود که از این تعداد ۵ صندوق برای آشوری‌ها و کلدانی‌ها و یک صندوق نیز برای ارامنه بوده است و بقیه صندوق‌ها برای مسلمانان اعم از شیعه و سنی اختصاص یافته بود. بسیاری از ترک‌ها و کردها، شرکت در انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی را تحریم کرده بودند، اصلاح‌طلبان جمهوری اسلامی نیز غیرمستقیم انتخابات را تحریم کرده بودند و تلویزیون‌های فارسی زبان خارج کشور اپوزیسیون ایران نیز مردم را به تحریم انتخابات فرا می‌خواندند و همه این موارد به نفع حکومت بود تا راه‌انداختن رقابت بین ترک و کردها، بازار رای‌دهی را داغ‌تر کنند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی»

در سال ۲۰۲۲ در تبریز در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در شهرها آذربایجان علواه بر این که شعار داده شد: یاشاسین آذربایجان، بژی کوردستان؛ هم‌چنین مقدار قابل‌توجهی دارو و کمک‌های اولیه در تبریز توسط فعالین سیاسی آذربایجان جمع‌آوری شد و برای کسانی که در درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی زخمی شده بودند به مهاباد ارسال گردید. همین دو حرکت کافی بود تا حکومت احساس خطر بکند و به نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی هشدار دهد که امکان دارد ترک‌ها و کرد‌ها علیه حاکمیت جمهوری اسلامی با هم متحد شوند پس باید به طراحی و اجرای طرح‌های تفرقه‌انگیز و نژادپرست متمرکز گردند. یکی از مهم‌ترین اعتراض‌ها و جنبش‌های سال‌های گذشته که دست‌کم به مدت ۶ ماه ادامه پیدا کرد، اعتراض‌های «زن، زندگی، آزادی» بود؛ اعتراض‌هایی که در پی قتل حکومتی ژینا‌(مهسا) امینی به دست پلیس امنیت اخلاقی در ایران شکل گرفت. این جنبش از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با تجمع اعتراضی در مقابل بیمارستان محل مرگ ژینا‌(مهسا) امینی در تهران آغاز شد و تا بهمن سال ۱۴۰۱ ادامه پیدا کرد. در جریان این اعتراضات بر پایه گزارش‌های برخی سازمان‌های حقوق بشری بیش از ۵۰۰ شهروند، از جمله ۷۲ کودک کشته شدند. سرانجام پیکر ژینا به تبریز برده شد و بعد از تبریز به سقز، تا با این کار خانواده و مردم را گمراه و از برگزاری مراسم خاک‌سپاری با حضور گسترده مردم جلوی کنند. ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، پیکر ژینا ساعت ۵ بامداد به سقز رسید. نیروهای امنیتی قصد داشتند او را همان موقع به خاک بسپارند، اما مردم زودتر به آرامستان آیچی رفته بودند و مانع از این کار شدند.

تهران – ۲۸ شهریور ۱۴۰۱

خانواده ژینا‌(مهسا) امینی هم مخالف بودند که او ساعت ۵ صبح بدون حضور مردم به خاک سپرده شود. آرامستان آیچی در روستایی به همین نام در جاده سقز-بانه قرار دارد و فاصله‌اش با شهر سقز ۸ کیلومتر است. ساعت ۶ صبح، مردم بیش‌تری در آرامستان آیچی تجمع کردند و اجازه ندادند جنازه ژینا از آمبولانس بیرون بیاید و زودتر از موعد مراسمی که خانواده او اعلام کرده بودند، به خاک سپرده شود. با روشن‌تر شدن هوا به تعداد جمعیت افزوده شد. اینترنت موبایل نیز در سقز قطع شد. حوالی ساعت ۱۰ صبح مراسم خاکسپاری با حضور انبوهی از مردم شهر سقز برگزار شد. از همان لحظه اول خاک‌سپاری مردم شعارهایی در حمایت از حقوق زنان سر دادند، سپس شعارهای دیگری در مخالفت با جمهوری اسلامی سر داده شد. جمعیت سرود خواندند و کف زدند. بسیاری از فعالین حقوق زنان بر مزار ژینا سخن‌رانی کردند، از جمله لیلا عنایت‌زاده، فعال زنان اهل سقز و بیانیه‌ای خواند که در آن آمده بود:

گشت ارشاد باید جمع شود. برابری حقوق زن و مرد بدون همکاری مردان امکان‌پذیر نیست. همان زمان ویدیویی از خاله ژینا نیز منتشر شد که بر سر مزارش گریه می‌کرد و می‌گفت:

«ژینا شهید است… ژینا راه آزادی را برای ما باز کرد… به خدا از منزل من بیرون رفت، به قدری پوشیده بود که حتی بچه‌های من، بچه‌های شما هم این‌قدر پوشیده نبودند، مانتویش تا اینجا بود (به پایین پایش اشاره می‌کند)… گل ما را پرپر کردند…» بر اساس گزارش‌ الهه محمدی، روزنامه‌نگار روزنامه‌ هم‌میهن که در محل مراسم حضور داشت، پدربزرگ ژینا با گریه شعری از شیرکو بیکس، شاعر نامدار کُرد با عنوان «تهران برای هیچ‌کس نمی‌خندد» را خواند. الهه محمدی گزارش داد که امجد امینی، پدر ژینا از مردم خواست اجازه ندهند برای او و خانواده‌اش مشکلی پیش بیاورند و مردم پاسخ گفتند: «نترس، نترس!» مژگان افتخاری، در حالی که با بسیار غمگین و بهت‌زده بود، با گریه می‌گفت: «بلند شو ژینا، مردم برای تو آمده‌اند.» زنان در مراسم خاکسپاری ژینا‌(مهسا) امینی در حالی که روسری را از سر برداشتن و در هوا می‌چرخانند، برای اولین بار شعار «ژن، ژیان، ئازادی – زن، زندگی، آزادی» را سر دادند؛ شعاری که به نماد جنبش اعتراضی سال ۱۴۰۱ تبدیل شد. تا تاریخ ۲ آبان ۱۴۰۱، در توییتر‌(ایکس) بیش از ۳۰۰ میلیون بار از هشتگ #مهسا_امینی استفاده شد. در واکنش به کشته شدن ژینا‌(مهسا) امینی، اکثر شهرهای کُردنشین در چهار استان کردستان، کرمانشاه، بخش‌های وسیعی از آذربایجان غربی و ایلام با اعتصاب عمومی کسبه و بازاریان آغاز شد.

مهاباد – ۲۸ شهریور ۱۴۰۱

اعتراضات هم‌چنان در شهرهای مختلف از جمله سردشت، تهران، سنندج، همدان، زاهدان، ارومیه، نوشهر، بابلسر، آمل، سمنان، رضوان‌شهر، اصفهان، تالش، کرج، اردبیل، شیروان، بابل، اهواز، اسفراین، اردبیل، لنگرود، ایوان، زنجان و سراسر ایران دست‌کم به مدت ۶ ماه ادامه پیدا کرد.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که در بالا اشاره شد جمهوری اسلامی ایران از روز اول به قدرت رسیدن خود از تاکتیک‌های ارتجاعی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده کرده این تاکتیک در مناطق غیرفارس‌نشین و در جاهایی که ترکیب اتنیکی مختلط داشته بیش‌تر از جاهای دیگر به‌کار گرفته شده است. حاکمیت ایران که به شوونیسم و مذهب شیعه متکی است، همواره از جانب ترک‌ها و کردها احساس خطر می‌کند و به همین دلیل، در آذربایجان به ترفندهای نژادپرستی علیه مردم کرد متوسل می‌شود. احساس خطر جمهوری اسلامی از ترک‌های آذربایجان کم‌تر از احساس خطر آن از کردها نیست. زیرا تعداد ترک‌ها زیاد است به علاوه، ترک‌های آذربایجان در سراسر ایران نیز حضور دارند. احساس خطر جمهوری اسلامی ایران از ترک‌ها و کردها باعث می‌گردد که حکومت تلاش کند برای مهار این دو ملت، به نژادپرستی و چماقداری متوسل شود تا حاکمیت خود را در منطقه حفظ نماید. جمهوری اسلامی به‌ویژه در آذربایجان غربی و کردستان، پایگاه اجتماعی چندانی ندارد و بسیار ضعیف است و به همین دلیل، کارگزاران محلی حکومت، همواره در تلاشند تا بین مردم ترک و کرد اختلاف بیاندازند تا مانع همبستگی و هم‌زیستی آن‌ها شوند. عدم سرمایه‌گذاری در کردستان و میلیتاریزه کردن دایمی مناطق کردنشین و هم‌چنین خشکاندن عمدی دریاچه اورمیه، جلوگیری از آموزش به زبان مادری، مهندسی انتخابات در آذربایجان غربی و حمایت‌های آشکار از گروه‌های نزادپرست ترک و کرد، همگی پروژه‌های فرامنطقه‌ای هستند که توسط عوامل منطقه‌ای حکومتی اجرا می‌شوند. با آن‌چه که در بالا گفته شد کردستان در ۴۶ سال گذشته، همواره به یک دژ محکم و شکست‌ناپذیر همه آزادی‌خواهان جامعه ایران و جنبش‌های اجتماعی آزادی‌خواه و برابری‌طلب و کمونیست‌های سراسر ایران تبدیل شده است. آذربایجان نیز تاریخا جرقه انقلاب‌ مشروطه و انقلاب ۵۷ را زده است. به‌علاوه، همبستگی مردم کرد و ترک و زندگی مسالمت‌آمیز آن‌ها در کنار هم تازه‌گی ندارد چرا که آن‌ها، قرن‌ها در کنار هم و در فضایی سالم و سازنده و دوستان با همدیگر زیسته‌اند و هیچ مشکلی با همدیگر ندارند. اما مشکل را عوامل حکومتی و جریانات پان‌ترکیست-‌پان‌کردیست‌ها می‌آفرینند و سعی دارند با آلوده کردن فضای سالم جامعه، منافع حقیر خود را تامین کنند. مردم آگاه و جنبش‌های اجتماعی و احزاب و سازمان‌ها چپ و کمونیست، همواره این طرح‌ها و سناریوهای سیاه حکومتی و جریانات فاشیستی و نژادپرست را افشا می‌کنند و مردم را آگاه می‌سازند. در این میان، مردم باید هوشیار باشند و به چماقداران و عربده‌کشان حکومتی و جریانات نژادپرست میدان ندهند.

یک‌شنبه سوم فروردین ۱۴۰۴-بیست و سوم مارس

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری