فرمان اجرایی اخیر ترامپ در رابطه با ایران منجر به واکنشهای بسیار شدیدی از سوی خامنهای و شخص پزشکیان شد. ماجرا چیست؟ آیا این فرمان ویژگیهای خاصی دارد که موجب چنین عکسالعملهایی شده است؟ اگر نگاهی به متن فرمان بیندازیم متوجه میشویم اتفاق خاصی نیفتاده. این فرمان در واقع تکرارهمان شروطی هستند که مدتهاست به شکل شفاهی از سوی ترامپ مطرح شده است:
– اول، فعالیتهای هستهای بایست تقلیل پیدا کرده و توسط آژانس بینالمللی انرژی هستهای نظارت و کنترل شود.
– دوم: بساط نیروهای نیابتی رژیم بایست برچیده شده و هرگونه دخالتگری در منطقه با استفاده از این نیروها متوقف گردد.
– سوم ساختن موشکهای دوربرد که قادر به طی مسافتهای طولانی ورسیدن به اسراییل و اروپا هستند، متوقف شود.
این فرمان در واقع، تکرار دوباره همان خواستهاییست که سالهاست مطرح میباشد. بنابراین علت این واکنش را باید در جای دیگری جستوجو کرد. هفته پیش خامنهای گفت “مذاکره می کنیم اما با چشمهای باز، مذاکره با دشمن ایرادی ندارد”. معمولا هم همین طور است. طرفین با خواستهای حداکثری سرِ میز مذاکره مینشینند و چانهزنی آغاز میشود. برجام اول هم همین طور بود. پس چرا خامنهای چنین واکنش شدیدی نشان داد؟ موضوع چیست؟ به نظر من، پاسخ برمیگردد به سفرنتانیاهو به آمریکا – که قرار بود یک هفته طول بکشد اما تمدید شد و نزدیک به هشت روز به درازا کشید.- روزی که او به اسراییل برگشت فرمان اجرایی ترامپ صادر شد که به مفهومی نشان میدهد که این فرمان اجرایی تنها خودِ ترامپ نیست، نتانیاهو هم مداخله کرده. اگر توجه کنید ترامپ در انتها اعلام میکند: “من خودم کاملا با این موافق نیستم ولی از من خواسته شده”. چه کسی خواسته است؟ معلوم است، بنیامین ناتانیاهو خواسته که “این فرمان راصادر کنم که صادر کردم”، و این بخش از ماجرا با واکنش شدید جمهوری اسلامی روبهرو شد.
تمامی این هایوهویها و جاروجنجالها که خامنهای و دارودستهاش به راه انداختند، صرفا سراین موضوع بود نه محتوای فرمان، البته محتوایش قابل بحث است، اما جنجال بر سر این بود که ناتانیاهو متن این فرمان را نوشته و تاکید کرده و ترامپ هم الزاما با همه آن متن توافق ندارد. اما سروصدای این جنجالهاو سخنرانیهای کاملا مضحک پزشکیان به سرعت خوابید ودیگر صحبت خاصی نشد. دولت جمهوری اسلامی علیرغم همه ادعاهای آمریکاستیزی همواره ارتباطات خود را با این کشور حفظ کرده است. از هنگامی که سفارت آمریکا در ایران تعطیل شد سفارت سوئیس جایگزین آن گردید؛ علاوه بر، این در موارد خاص، کشورهای ثالثی مانند قطر هستند که نقش میانجی را بازی میکنند. در نتیجه، تمام این بحثها درباره شروع جنگ وتغییر رژیم وغیره بی اساس است. تمام این رجزخوانیها درواقع بخشی از جنگ سرد هستند. جنگ سرد به مفهوم چانهزنی و امتیازگیری و امتیازدهی. البته اگر سیاست به بنبست برسد، بله احتمال جنگ وجود دارد؛ اما جنگ نیز شرایط مادی خاصی از طرفین طلب میکند که در حال حاضر ایران ابدا واجد آن شرایط نیست.
ایران پس از تهاجمات اخیر اسرائیل تقریبا اغلب تسلیحات دفاعی خود را دست داده و نیروهای بازدارندهاش کاهش پیدا کرده است. به نظر میرسد بسیاری از منابع تسلیحاتی، نفتی و گویا تا حدودی هم مراکز افزایش غنیسازی اورانیوم لطمه دیده باشد. درنتیجه، رژیم در شرایطی نیست که بتواند آغازگر یک حمله نظامی باشد. به عنوان مثال، عملیات فجر صادق ۳ که وعدهاش را داده بودند، کلا منتفی شد، چون در حال حاضر توانایی انجام آن وجود ندارد. از نظر آمریکا هم شرایط برای یک حمله با هدف سرنگونی این رژیم آماده نیست. تودههای بسیار وسیع به دلیل وعدههای ترامپ برای برقراری صلح جهانی به او رأی دادند. ایشان قول داده من شخصا به ملاقات آقای پوتین میروم، در اوکراین صلح برقرار میکنم و مسئله ایران و فلسطین را حل میکنم. در نتیجه اذهان عمومی آمریکا آمادگی یک حمله نظامی مستقیم و اعزام پیاده نظام به ایران را ندارد و در صورت وقوع فرضی چنین اتفاقی، مردم امریکا علیه آن مقابله خواهند کرد. در نتیجه مسئله حمله نظامی آمریکا به ایران ، مانند قضیه عراق یا لیبی، منتفیست؛ تنها مورد ممکن، دادنِ چراغ سبز به اسرائیل برای تهاجم نظامی محدود است. البته آنها هم نمیتوانند به علت بُعد مسافت دست به تهاجم زمینی بزنند یا از طریق نظامیان چتربازان حمله کنند. این تهاجم میتواند شامل حملات هوایی و بمباران منابع نفتی و اتمی باشد تا فعالیت در آن زمینهها متوقف شوند یا به تعویق بیفتند. به نظر من احتمالا ترامپ چنین چراغ سبزی را به نتانیاهو داده که اگر احیانا به توافق نرسیدیم چنین حملاتی صورت بگیرد.
چانهزنیهای بین آمریکا و ایران هنوز شروع نشده که به احتمال قوی به زودی آغاز خواهد شد. احتمالا ترامپ مطالبات حداکثری خود را مطرح میکند و به احتمال قوی اکثر آن را خواهد گرفت، همان طور که در دوران اوباما درخواستهای حداکثری خود را در برجام اول اعمال کردند.
هدف رژیم ایران هم این است که نفسی بکشد و تا میتواند ماجرا را به تعویق بیندازد، و شاید اگر لازم شود ساختن بمب اتمی را به سرانجام برساند، اگرچه ترامپ اعلام کرده که اجازه چنین اتفاقی را نمیدهد. ایران به طور ضمنی چنین تهدیدی کرده. در زمان بوش (پسر) هم چنین چیزی گفت و به یکی از پایههای محور شرارت معروف شد که شامل ایران، کره شمالی وعراق بود. مسئله عراق با براندازی صدام حل شد، ولی درمورد ایران، وضعیت همواره به صورت فعلی باقی ماند. همین دو سه سال پیش آقای بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا گفت “ما با محور شرارت به رهبری رژیم ایران مواجه هستیم که به دنبال گشودن جبهههای جدید است”. اینبار هم باز همان محور شرارت را مطرح کردهاند که موضوع تازهای نیست. حتی نتانیاهوهم از زدن سرِ اژدها در ایران صحبت میکند. تقریبا بیش از دو دهه است که مسائلی مانند محورِ شرارت و سرِ اژدها وغیره مطرح شده. پس این مفهومی نیست که به تازگی آغاز شده باشد و این حرفها به معنای آغاز بدون تردید جنگ نیست که آقای رضا پهلوی چمدانهایش را بسته و آماده شده و سلطنت طلبها جشن گرفتهاند.
این خوابوخیالهای آمدن به ایران نشان میدهد که این آقایان نه درکی از سیاستهای امروز جهان و منطقه دارند و نه میخواهند درکی داشته باشند. همه این سروصداها و علمکردن رضا پهلوی وغیره با هدف امتیازگیری بیشتر صورت میگیرد. اینها میخواهند از رژیم امتیازات بیشتری بگیرند؛ همیشه همینطور بوده است. در دو سه مذاکره قبلی مجاهدین را مانند لولو سرِ خرمن علم کردند که اگر به درخواستهای ما پاسخ ندهید اینها را میفرستیم ایران. ظاهرا حالا رابطه با مجاهدین به هم خورده اما چه باکی! رضا پهلوی دمِ دست است، و هرکس هم که خیالی در سر دارد میرود پشت جناح رضا پهلوی. فکر میکنند مسئله دیگر تمام شده است.
نکتهای دیگری هم که میخواهم به آن اشاره کنم این است که ما از ابتدای شکلگیری جمهوری اسلامی وسپس به قدرت رسیدن خامنهای، شاهد وجود دو جناح در درون رژیم بودیم که به تدریج تکامل پیدا کرده وخامنهای تاکنون برای پیشبرد مقاصد خود با مهارت از این دو جناح استفاده کرده است. زمانی که میخواست سرکشی کرده و لبه جنگ با آمریکا را تیز کند جناحهای اقتدارگرا را به حاکمیت میرساند مانند احمدی نژاد و زمانی هم که میخواست سلسله امتیازاتی بگیرد و به اصطلاح صلح کند، جناح اصلاحطلب را؛ دوران خاتمی را دیدیم، دوران روحانی هم همین طور. این بار پس از مرگ رئیسی اینها شرایط را برای استفاده مجدد از اصلاحطلبان مناسب یافتند. بهترین زمان برای پیشبرد مقاصد بود؛ زمانی که آدمی مثل ترامپ قرار است بیاید و جایز نیست اقدامی علیه آمریکا صورت بگیرد، یا گروههای نیابتی دست به تحریک بزنند. حمله اسرائیل ایران را در موقعیت ضعیفی قرار داده بود و وقتی که حاکمیت در شرایط ضعف قرار میگیرد خامنهای اصلاح طلبها را به جلو کیش میکند تا مماشات کنند. کل این داستان اخیر – پیروزی چهل و چند درصدی پزشکیان درانتخابات – نیز از همین قماش بود.
منظور خامنهای از آوردن پزشکیان در واقع معامله با امپریالیسم آمریکا و حتی تا حدودی با اسرائیل بود. شرایطی که امروز میبینیم و از چند ماه پیش آغاز شده، نشانه همین گرایش است. جناح سومی ایجاد کردهاند که مطمئنا تحت نظارت و کنترل خود خامنهای قرار دارد. به نظر میآید که تعدادی از فرماندههای سپاه پاسداران جناح سومی به راه انداختهاند تا بتوانند به کمک آن و از طریق رضا پهلوی مماشاتی بین مخالفان درون حکومتی جمهوری اسلامی با آمریکا سازمان دهند.
اخیرا شخصی به نام مهدی نصیری علم شده که طی چند ماه گذشته مرتب در حال برگذاری میزگرد با سلطنتطلبهاست. این شخص طلبهای از قم بوده و احتمالا تمایلات سلطنتطلبانه داشته، اما فعلا تحت مراقبت علم شده است. چندی پیش به بهانه فیلمبرداری بدون مجوز یک روزدستگیرش کردند، ولی خب، بلافاصله با دخالت سپاه پاسداران آزاد شد. او احتمالا با بخشی از فرماندههای سپاه پاسداران در ارتباط است و نفوذ آنها باعث میشود که او بدون ترس درباره سلطنتطلبها تبلیغ کند، وگرنه چگونه امکان دارد در زمان و شرایطی که یکی به جرم فیلمسازی، رماننویسی یا شعرخوانی فورا دستگیر میشود ایشان صحبت از سرنگونی خامنهای میکنند و یا از رضا پهلوی حمایت میکند. ایشان در رسانههای ارتباط جمعی می گوید ۷۰ درصد مردم ایران طرفدار رضا پهلوی هستند. او در حمایت از رضا پهلوی مرتب با رادیو تلویزیونهای سلطنتطلب مصاحبه میکند و میزگرد میگذارد.
بنابراین این جبهه سوم به منظور خاصی ایجاد شده است. به منظوراین که اگر مذاکرات به هر دلیلی شکست خورد و یا حمله نظامی از سوی اسرائیل مسجل شد ( اسرائیل دیروز اعلام کرد که اگر مسائل ایران تا شش ماه دیگر حل نشود حمله نظامیاشان را انجام میدهند ) و اگر رژیم در شرایط سرنگونی قرار گرفت؛ خب، این جبهه سوم برای نجات و ماندگاری به میدان میآید که بتواند در ائتلاف با رضا پهلوی ارکان نظام را حفظ کند. اگر به بحثهای ترامپ گوش دهید ایشان مرتب میگویند ما با این رژیم کاری نداریم فقط برنامه هستهای را متوقف کند. حالا اگر به هردلیلی خامنهای فرد مناسبی برای مذاکرات نبود و یا در حین این مدت فوت کرد و خطر سقوط افزایش یافت؛ و یا اگر پس از مرگ او و در خلاء قدرت هرجومرجی پدید آمد که امکان رشد نیروهای کارگری را افزایش داد، در چنین شرایطی آمریکا هم بدش نمیآید با کمک این جبهه سوم و همکاری سرداران سپاه شخصی مانند رضا پهلوی را به قدرت برساند.
یکی از دستیارهای معروف آقای پهلوی به نام بیژن کیان که در حال حاضر در بسیاری از برنامههای تلویزیونی از طرف رضا پهلوی صحبت میکند و سالها مقیم آمریکا بوده، در ارتباط با سیا و وابسته به اف. بی. آی. آمریکا است که پرونده آدمربایی هم دارد و محاکمه هم شده است. ایشان امروز سخنگوی اصلی سلطنتطلبان در داخل آمریکا و در سطح بینالمللی است. ایشان میتواند از سوی آمریکا مقدمات این وصلت میمون را فراهم بیاورد. نظام سرمایهداران الیگارشی سپاه و آقازادهها برای حفظ موجودیت خود وجلوگیری از یک جنگ که موجب سرنگونی خودش خواهد شد حاضر است وارد هر معاملهای بشود.
جالب است که سلطنتطلبها، مشروطهخواهان و یا مدافعین سوسیالدموکراتها و دیگر جریاناتی که به سرمایهداری خارج از ایران توهم دارند و فکر میکنند ترامپ یا هر دولت غربی با نیتِ خیر برقراری دموکراسی در ایران مداخله میکنند، از خودشان نمیپرسند، اینها که این همه شروط برای معامله با ایران گذاشتند چرا شرط آزادی زندانیان سیاسی را نمیگذارند؟ چرا شرط نمیکنند که شما حق ندارید انسانهای شریفی که در اعتراض به حکومت به شکلی مسالمتآمیز در خیابانها هستند به گلوله ببندید و بکشید؟ چرا آقای ترامپ به این جنایتها اعتراض نمیکند؟ مگر رعایت حقوق بشر – آنگونه که ادعا میکنند – در سرلوحه دیدگاههای سیاسی تمام این سیاستمداران دنیای سرمایهداری درج نشده؟ “ما خواهان حقوق بشر هستیم” پس حقوق بشرتان چه شد؟ کجا رفت؟ فقط کافی است یک سلسله امتیاز بگیرید؛ بعد میروید و معامله میکنید. سرنگونی که هیچ، حتی حاضرید با آنها حکومت ائتلافی بسازید. مگر در افغانستان همین معامله را با طالبان نکردید؟ در واقع دورویی و دونصفتی دولتهای امپریالیستی در چنین شرایطی خودش را نشان میدهد. در چنین شرایطیست که مشخص میشود اینها اهمیتی به زندگی و جان مردم ایران نمیدهند.
آیا در هیچیک از بندهای مذاکرات صحبتی از کشتارها و این همه توحشی که توسط این رژیم، مشخصا بر زنان اعمال شده، به میان آمده است؟ البته نه! این موضوع مذاکرات نیست. مذاکره بر سرِ بده بستانهای هستهای و معاملات از بالاست. اما مردم با چشمهای باز به همه چیز با دقت نگاه میکنند. شاید بتوان در هر خیزشی فاکتورهای فراوانی را کنترل و دستکاری کرد، اما فاکتور خشم تودهها و به ویژه کارگران و زحمتکشان قابل کنترل و دستکاری نیستند، اگر که کارگران از همین امروز مقدمات سازماندهی کسب قدرت را فراهم آورند.
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
۲۷ بهمن ۱۴۰۳