24 فوریه سه سال از جنگ و میلیتاریزم که دو طرف درگیر جنگ در اوکراین راه انداخنتد گذشت. جنگی که در یکسوی آن “ناسیونالیزم عظمت طلب روسی” به رهبری پوتین و شرکایش و در سوی دیگر این میلیتاریزم ارتجاعی دولت زلنسکی با حمایت دول غربی عضو ناتو به سرکردگی آمریکا بودند. جنگی ویرانگر سه ساله که با فرود آوردن میلیونها موشک و بمب بر سر مردم بیدفاع و سربازان اجیر شده، صدها هزار انسان را گوشت دم توپ، و میلیونها نفر را نیز آواره کرده و هیچ اثری از زندگی در چندین شهر بزرگ و کوچک در ایالتهای اوکراین را باقی نگذاشته و زیر ساختهای شهری را نیز به کلی نابود نموده است.
ایالت متحده و شرکای اروپایش وقتیکه استراتژی سیاسی و پروژه تحقق“نظم نوین جهان” پس از پایان جهان دو قطبی در جنگ خلیج یک و دو در منطقه ناکام ماند، و کشتی آن به گل نشست، و هر دوره خواه دمکراتها یا جمهوری خواهان که صحنه گردان سیاسی آن هستند و استراتژی هئیتهای حاکمه به آنها جهت اجرا دیکته میشود، در بیان واقع بلندپروازیهای ادعای قدرت بلامنازع جهان آنها با بزرگترین چالش ها هم در زمینه نظامی و هم در عرصه اقتصادی و فن و آوری و تکنولوژی از سوی سایر قطبهای جهانی مواجهه گشت. خارج کردن بخش وسیعی از نیروها و برچیدن پایگاههای نظامی در خاک کشورهای منطقه اعم از افغانستان، عراق، سوریه … با هر توجیهی که غرب برای آن داشت از این واقعیت به ذره نمی کاهد، این استراتژی میلیتاریستی نه به اهداف اساسیش مبنی بر جلوگیری از روند مبارزات رو به اعتلای انقلابی در کشورهای منطقه نتیجه داد، تا از طریق میلیتاریزم ارتجاعی و حکومتهای دست نشانده بتواند بازار کار این کشورها را تسخیر و هم نیروی کار ارزان آنها را اجیر کند، و نه به منابع و ذخایر نفت و گاز و فلزات گرانبهای آن نیز که درصد فراوانی از ذخایر مهم جهان را بخود اختصاص داده، دسترسی پیدا کرد. ضمنا غرب به هدف دیگر خود مبنی بر به چالش کشیدن سایر قطبهای جهانی در منطقه نیز نه تنها نائل نگشت بلکه طی این چند دهه چنان غرق در مسابقات تسلیحاتی و میلیتاریزم ارتجاعی در اینسو و آنسوی بود، رقبای جهانیش با تمرکز بر عرصه اقتصادی و فن آوری و تکنولوژی توانستند بزرگترین چالش منطقه ای و جهانی را برای آن بوجود آوردند، بگونه ای که امروز آمریکا حاضر نیست جنگ در اوکراین را ادامه دهد. .
در بیان واقع رویکرد میلیتاریزم اواکراین و دور دیگری از نسل کشی در فلسطین محصول این بن بست استراتژیک چندین دهه غرب به رهبری آمریکا بود. رویکردی تا بواسطه آن شکست و ناکامیهای چند دهه پیش به رهبری آمریکا در سطح منطقه و جهان را توجیه کند. اما جنگی که قطبهای میلیتاریستی در دو سو بر کشور اواکراین تحمیل کردند، سه سال را پشت سر گذاشت، دولت پوتین برغم هزینه و ضرباتی که از ناحیه جنگ متقبل شده، فاتح این نبرد در جنگ ارتجاعی اوکراین است. بعبارتی پروژه ملیتاریستی با حمایت دول غربی و ناتو و سرکردگی آمریکا نه تنها نتوانست شکست و ناکامیهای سابق و چالش هژمونی آنها را توجیه کند، بلکه به اهدافی که از طریق میلیتاریسم اوکراین نیز در تعقیب آن بودند، نرسیدند و زندگی میلیونها انسان بیدفاع در این کشور را نیز به تباهی کامل کشاندند.
چرا جنگ در اوکراین!؟
اوکراین بدلیل موقعیت ویژه ژئوپلیتیکی و در هم تنیدیگی تاریخی با روسیه و خصوصا پیشینه ای از مبارزه توده های مردم علیه دولتهایی که نزدیک به یک قرن است با دست بدست کردن قدرت میان بالائیها، خواسته اند بر عرق ملی آنها بدمند، تا در پی اهداف منفعت جویانه خویش آنانرا قربانی کنند، برای روسیه مهم است، اوکراین به کدام سو می رود. پوتین طی این چند دهه از حاکمیت مقتدرانه خود را در جایگاه یکی از “امپراتوریهای بزرگ نه منطقه بلکه جهان!” می بیند. جایگاهی که اوکراین در معادلات منطقه ای می تواند دارا باشد، نزد پوتین غیر قابل چشم پوشی است! پوتین هم دقیقا نظیر سایر دولتهای بورژوازی رشد دو پدیده در سرزمین “اتحاد جماهیر شوروی” سابق برایش خط قرمز است. نخست اینکه مردم در کشور تحت حاکمیت او و کشورهای اقمار شوروی سابق به روند رو به رشد اعتلای انقلابی و کمونیزم روی آورند. و دومین خط قرمز از نظر روسیه، پیوستن کشوری نظیر اوکراین با موقعیتی استراتژیک به سازمان نظامی ناتو است، تا آنرا تبدیل به محل استقرار پایگاه نظامی ناتو در بیخ گوش روسیه کنند. از نظر پوتین این اقدام بزرگترین تهدید و تعرض به “حفظ تمامیت ارضی روسیه” معنا پیدا میکند.
بی جهت نبود در گرماگرم حملات نظامی فوریه 2022 روسیه به اوکراین، پوتین به شیوه ای مضحک به لنین تاخت. و بسیار آگاهانه تاریخ درخشان مبارزات «اوکراین شورایی» دوره حیات لنین که عاری از دسته بندیهای قومیتی و تفرقه فکنانه بود، و با روحیه متعالی و وحدت در برابر ارتجاع زمان خود ایستادند، مورد استهزا قرار داد. و مرزبندی روشن اوکراین شورایی را با حاکمیت دوران استالین و نیکیتا خروشچف که جوهر سموم ناسیونالیزم عظمت طلب روسی را دامن می زد، خواست بسیار عامدانه مخدوش کند. اگر از تاریخ درخشان «اوکراین شورایی» زمانی زیادی میگذرد، تا جامعه امروز روسیه و اوکراین با جزئیات آن تاریخ درخشان را مرور کنند، و هجوم پوتین به این تجربه تاریخی و مرزبندی آن با دوران استالنیزم تا فروپاشی دیوار برلین را بخاطر آورند، اگر پوتین فرض را بر این گرفته بود مردم کرملین و کیف به حافظه تاریخی خود کمتر مراجعه میکنند، اما دیگر دوران پسا جنگ سرد را خود شاهد تاریخ خونبار آن با جزئیات بوده اند. و فراموش نکرده اند، دولت پوتین در سایه جنگ افروزیش و با تحریف تاریخ فکر میکند، می تواند جنایات چندین دهه اش را نزد توده های مردم در روسیه و اوکراین را ساده انگارانه پرده پوشی کند. مردم روسیه و منطقه فراموش نکرده اند، کارگران و کمونیستها نزدیک به سه دهه است در کشور تحت سلطه پوتینها بیشتر اپوزسیون هستند! کمااینکه در کرملین تحت حاکمیت دلقک پرو غربی زلنسکی نیز نه تنها فضا علیه کمونیزم تشدید شده، بلکه هر مخالف سیاسی نیز حذف سیاسی و حتی فیزیکی میگیرد، بنوعی که بخشا به فعالیت زیر زمینی روی آورده اند.
پوتین با هدف اینکه دولتهای اقمارش نیز ضد کارگری و کمونیستی باشند و به این اعتبار جنگ سرد علیه کمونیزم را تشدید و تشدیدتر کنند، جالب اینکه آنوقت برای اقتدار “روسیه بزرگ” در اوکراین می جنگد تا “روسی تباران” منطقه دونباس یعنی جمهوری لوهانسک و دونتسک استقلالشان از سوی دولت فاشیستی اوکراین برسمیت شناخته شود! و از قید و بند “اوکراینی تبارها!” نجات یابند! بماند خود رژیمهای حاکم بر این دو جمهوری نیز در دونباس در سرکوب و کشتار کارگران و آزادیخواهان معترض به وضع موجود پیشینه ای مشابه دولت کرملین و اوکراین دارند. بهاطر داریم پوتین نخست با به رسمیت شناختن دو جمهوری منطقه «دونباس» دولت اوکراین را بگونه ای شوکه و غافلگیر کرد و بعد در 24 فوریه حمله به اوکراین را شروع کرد. حمله پوتین به اوکراین در آغاز آمریکا و ناتو را در لاک دفاعی فرو برد که از دخالت مستقیم در این میلتاریزم ارتجاعی که روی آن سالها سرمایه گذاری کرده بودند، بظاهر خود را بر حذر دارند. و طی یکی، دو روز از شروع جنگ حمایت خود از دولت اکراین را تنها معطوف به تشدید محاصره اقتصادی بیش از پیش پوتین کردند. اما چند روز از جنگ گذشت، بلاخره بخشی از کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا، اعم از آلمان، فرانسه، انگلیس، و حتی سوئد، فنلاند که هنوز عضو سازمان ناتو نبودند از این موضع تهدید محاصره اقتصادی پوتین فراتر رفتند، و شروع به کمکهای تسلیحاتی به دولت فاشیستی اوکراین کردند. حمایت از رئیس جمهوری که طی زمامداری چند ساله خود به بهانه مبارزه علیه شورشیان جدایی طلب در اوکراین، از هیچ جنایتی در برابر حتی مردم بیدفاع فرو گذار نبوده است.
ضمنا این مبرهن است هئیت حاکمه روسیه هم نظیر سایر هیئتهای حاکمه در جهان، با ایجاد استحکامات درون مرزهای “خود” و حراست از “خاک مقدس” که منافع سرمایه داران را تامین میکند بر متن این اعلان جنگ ناتو علیه تعرض به قلمرو آسیایی، تمام توان تسلیحاتی و فن آوری نظامی و حتی اتمی خود را برای گسترس حوزه نفود و اعمال هژمونی نه تنها بر منطقه بلکه بر کل جهان را تعقیب نماید. هیئت حاکمه روسیه نیز نظیر سایر هیئت های حاکمه سرمایه داری در جهان، جان انسانها نزدش پشیزی نمی ارزد. بعباراتی دیگر نه عاشق “خاک سیاه و سرزمین پهناور” اوکراین است نه عاشق شهروندان آن خواه “روسی زبان یا اوکراینی تبار! “، بلکه “خاک پاک” روسیه تا جایی برایش مقدس است که منافع، سودجوئی و اقتدار آنرا در سطح منطقه و جهان تامین کند، در غیراینصورت خاکش را به توبره میکشد و آمادگی برای دوئل هسته ای را جنون آمیزانه تر از دول غربی در سر می پروراند. کمااینکه در اواخر سال 2024 در پاسخ به موشکهای دوربرد بریتانیا و آمریکایی که در اختیار دولت کیف گذاشت، با شلیک موشک آرشنیک مافوق صوت قاره پیما مواضع دولت اوکراین را هدف قرار داد و دول غربی و آمریکا را عملا به دوئل هسته ای فراخواند و همه را چنان در شک و بهت فرو برد که آمریکا را وادار به تغییر رویکرد نمود.
بدنبال شلیک موشک آرشنیک، استراتژیستهای آمریکا بخوبی دریافتند میدان جنگی که علیه روسیه باز کردند آنهم با شکست روبرو گشته عقب نشینی آبرومندان از مواضع میلیتاریستی در اوکراین را تنها راه دیدند اما برای توجیه آن نزد افکار عمومی و خصوصا در داخل آمریکا میدان جنگ در سوریه را از طریق ژاندارم منطقه ای اسرائیل و دولت ترکیه و شرکایشان باز کردند. اسد را در مماشات با دولت پوتین و بده و بستانهایی که پشت درهای بسته در نشست دوحه انجام گرفت، در عرض 10 روز متواری کردند، و قدرت را از بالای سر مردم جان به لب رسیده سوریه (که سال 2011 طی خیزش توده ای خواستند رژیم اسد را با اتکاء به مبارزات خود به زیر بکشند، و آنزمان دولت روسیه و رژیم ننگین ایران اسد را از شکست حتمی و سرنگونی نجات دادند) دست بدست کردند، و احمد شرع نماینده ارتجاع اسلامی القاعده را بر مسند قدرت نشاندند.
اما آمریکا میبایست یک راه حل قطعی برای توجیه شکست استراتژی جنگ و میلیتاریزم ارتجاعی در اوکراین و تغییر رویه به جهان نشان دهد.
مبرهن است آمریکا نیز بخاطر استقلال طلبی اوکراینیها در بورس جنگ شریک نشد، بلکه اواکراین از نظر آنها نیز هم دارای موقعیت استراتژیک نظامی بوده، و هم یکی از شاهراههای اقتصادیی میباشد که آسیا و اروپا را بهمدیگر متصل می کند و دارای منابع و ذخایر غنی زیر زمینی است که دولت آمریکا همیشه به آن چشم دوخته است. فوقا ذکر شد غرب و در راسشان آمریکا نیز همه تغییر رویکردهایشان در منطقه و جهان نه به خاطر رهایی ساکنان این سرزمینها از اسارت رژیمهایست بلکه دنبال آنند با تسخیر کشورهای منطقه خود راسا بازار نفت و گاز و سایر منابع و ذخایر زمینی بدست بگیرند و هژمونی دیگر قطبهای جهانی را به چالش بگیرند.
بویژه وقتی غرب می بیند، دولت روسیه در کمتر از دو دهه تنها از طریق واردات گاز مایع خود به اروپا تریلیونها دلار پول را پارو کرده است، وقتی میبیند روسیه و چین اقمارشان در سازمان شانگهای و بریکس عرصه های اقتصادی و فن آوری و تکنولژی غرب را دارند بسرعت پشت سر می نهند، وقتی سه دهه مسابقه تسلیحات، میلیتاریزم منطقه ای از آسیا تا آفریقا با اتکاء به بازوی نظامی ناتو نه تنها نتوانست جلودار رشد در عرصه اقتصادی و فن آوری و تکنولوژی رقبایشان اعم از روسیه و چین اقمارش شود و هژمونی را به آمریکا برگرداند، بلکه دارند از قافله عقب می افتند….این امر استراتژیستهای آمریکا را بشدت هراسان، نمود که ناچارا به تغییر در استراتژی سیاسی و رویکرد جدید روی آورد.
***
پیامدهای مذاکره ترامپ با پوتین!
استراتژیستهای آمریکا خصوصا وقتی نتوانستند جنگ در اوکراین را بنفع خود تمام کنند، به صرافت این افتادند، رویکردشان را هم بلحاظ سیاستگذاری در اداره امورات داخلی آمریکا و هم در روابط بین المللی جهت رسیدن به اهداف دیرینه از اینسو به آنسو تغییر دهند. از عزل و نصب کردنهای غافلگیر کننده و شبه کودتا ده ها هزار نفری در سیستم اداری و دولتی گرفته، تا حدادی کردن سیاست ضدخارجی، تا تشدید نمودن اتخاذ مجدد سیاستهای تعرفه های گمرکی بر چین و کانادا، انگلیس… و اشاعه بیش از پیش سیاستهایی که بی قرابت به “استعمارنوین” نیست، وقتی از الحاق کانادا و جزیره گرینلند به خاک ایالت متحده دم می زند و متحدین دیرینه اش را یکشبه با یک فرمان بر سر مذاکره با پوتین و خاتمه جنگ اوکراین دور می زند!
هیئت حاکمه آمریکا برای رفتن بسوی این تغییر رویکرد در سطح جهان خیز برداشته و ترامپ فاشیست و ضد زن را بعنوان مجری این “رویکرد جدید” دوباره به جلو صحنه پرتاب کرده اند. رئیس جمهور ایالات متحده دونالد ترامپ که خود را مقید به هیچ پرنسیپ انسانی نمی بیند و بطور عجیبی شیفته آنست او را بعنوان تنها “امپراتور جهان” بشناساند، با مذاکره با پوتین میخواهد بگوید با امپراتوری دیگری در آنسوی جهان که آنهم عطش امپراتوری قدرتمند را در سر می پروراند حاضر است، برای خاتمه جنگ در اوکراین مصالحه کند، و با این شکل “استعمار نوین” پوتین سهمی ببرد، و دولت آمریکا هم سهمی. کمااینکه امضای توافقنامه قرار است دولت ترامپ و پوتین و بعید نیست سایر شرکایش در بلوک آسیا را وارد “سطحی نوین” از روابط بر متن شرایط جهانی کند.
اینکه دو طرف جنگ، طی سه سال هزینه های نجومی کردند تا شعله های آتش جنگ ارتجاعی در اوکراین را برافروخته نگه دارند، اینک بدون اینکه از آوارگی و کشتار و مصدوم نمودن دهه ها میلیون انسان ابایی به دل راه دهند، گستاخانه خود را بعنوان منادی “صلح و آشتی” به جهان معرفی کنند، و نقش جنایتکارانه خود در کشتار و به تباه کشیدن زندگی میلیونها انسان را به سادگی سفید شوئی کنند! ضمنا در این مصالحه هر کدام بتوانند به مقاصدی که در جنگ اوکراین تعقیب می کردند دست یابند. توافقنامه صلح میان دولت ترامپ و پوتین دولت اوکراین را ملزم به امضای آن مفادی کرده مبنی بر اینکه باید زلنسکی منابع و ذخایر مهم زیر زمینی خود را برای دولت آمریکا قابل دسترس بگذارد، تا صدها میلیارد دلار کمکهایی که به جنگ اوکراین شده را بازیابد. و دولت پوتین هم در عوض ایالتهای تسخیر شده طی سه سال جنگ و کشتار مردم بیدفاع اوکراین را می تواند ضمیمه خاک خود کند. ضمنا قضیه پیوستن اوکراین به سازمان ناتو نیز تماما منتفی است.
یعنی مذاکره ترامپ و پوتین علنا توافقی است برای تسخیر و چپاول کردن کشور اوکراین. تا اینجا روسیه فاتح این جنگ است، و به بخش زیادی از اهداف جنگی خود دست یافته است. و آمریکا با وارد شدن به مذاکره بدون مشارکت دادن کشورهای اروپایی، تلویحا شکست غرب به رهبری خویش در جنگ اوکراین را پذیرفته، و تنها با مقصر جلوه دادن زلنسکی و همتایش بایدن رئیس جمهور اسبق ایالات متحده و متحدین اروپایی و دور زدن شرکای دیرینه اش میخواهد از سنگینی بار این شکست تا حدودی بنفع دولت خود بهره ببرد. علم کردن پرچم “صلح خواهی و مذاکره” ترامپ بر سر جنگ در اوکراین پس زدن سیاست جنگی شرکای اروپایی و حزب رقیبش دمکراتها در آمریکا نیز هست که زلنسکی با شعار“جنگ جنگ تا پیروزی!” ترغیب و حمایت کردند.
سخنرانی معاونش «جیمز دیوید ونس” در کنفرانس سالانه مونیخ آشکارا پرده از این بر میدارد که اختلاف بر سر ادامه جنگ یا مذاکره با پوتین تنها منحصر به کشمکش میان جمهوری خواهان و دمکراتها در داخل آمریکا نیست، بلکه رویکرد خاتمه جنگ در اوکراین و مذاکره با پوتین حتی بین کشورهای اروپایی و آمریکا دو دستگی و شکاف بزرگ ایجاد کرده است و ناخشنود بنظر نمی رسید از اینکه بجای اتحادیه اروپا و سازمان ناتو ضعیف با بلوک مقتدر آسیایی اعم از چین و روسیه که خود ادعای امپراتوری بزرگ را در سر دارند بجای دشمنی همچون شرکا سیادت خود بر جهان را تامین کنند.
***
مذاکره پوتین بر سر خاتمه جنگ در اوکراین با ترامپ جدا از اهداف کلان که هر کدام آنرا تعقیب می کنند حاوی دو پیام مهم به جهان است. نخست هژمونی طلبی و یکه تازی آمریکا که فکر میکرد از چنان قدرتی برخوردارست که هم روسیه را در اوکراین شکست میدهد، و هم شرایط داخلی در روسیه را علیه پوتین می شوراند و از طریق فشارهای وارد کمپ آسیایی و پیشروی آن در معادلات جهانی را تضعیف می کند، با این تاکتیک سیاسی مذاکره با ترامپ همه و همه را دود هوا کرد. ثانیا نفس مذاکره بدون مشارکت اروپایی ها نیز میان دول اروپایی و متحدین دیرینه آمریکا چنان شکافی ایجاد نموده، حتی اگر رویکرد مذاکره با دولت ترامپ طبق نقشه آنان پیش نرود، زمان می برد تا آمریکا و غرب دوباره روابطشان را مثل سابق بهبود بخشند. پوتین هر آنچه سه سال پیش جنگ را بخاطر آن شروع کرد، به قیمت صدها هزار کشته و زخمی و میلیونها نفر آواره همه آنرا بدست آورده و اکنون در مقام برنده کارت مذاکره را نیز جلو دولت ترامپ گذاشته است. و آمریکا نیز که این جنایات در اوکراین با سرکردگیش با شکست مفتضحانه اتفاق افتاده را با علم کردن” بیرق صلح طلبی!” میخواهد توجیه کند.
این مذاکره که اساسا بده و بستان دو طرف ترامپ و پوتین است جدا از اینکه یکی بخشی از سر زمین اوکراین را ضمیمه خاک می کند و دیگری چپاول منابع و ذخایر آنرا، دولت آمریکا قرار است بدنبال امضای توافقنامه محدودیتهایی که طی این چند سال بر سر راه دولت پوتین قرار داده، اعم از محدودیتها بر سرمایه های مالی و بلوکه کردن سرمایه های بانکی روسیه را بردارد، و روسیه هم بین روابط خود با آمریکا بر سر جنگ در اوکراین با اروپا توفیر قائل شود. و اینبار این دو کشور از سر همکاری با همدیگر روابط را بهبود ببخشند …این تغییر رویکرد استراتژیک آمریکا متعاقبا نشست جنجالی و مضحک ترامپ و معاونش آقای «ونس» در روز 28 فوریه در کاخ سفید را بدنبال داشت. از آن نظر جنجالی و بحث برانگیز که دیالوگ این مقامات آمریکایی و اروپایی خصوصا دونالد ترامپ بیشتر به مشاجرات لفظی نازل سرشار از بیحرمتی و تحقیر همدیگر همراه بود که گوی سبقت را از هر سر دسته عشایری ربوده بود.
هئیتهای حاکمه آمریکا وقتی طی این چند دهه از طریق دولتها یکی پس از دیگری، نتوانست اساسا از مسیر رویکرد میلیتاریزم ارتجاعی سیادت خود را بر جهان تامین کند، و از طریق جنگ اوکراین و حمایت دولتهای غربی هم نتوانسته به اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامی مورد نظر خود برای تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه دست یابد، اینبار با رویکرد جدید جلب اعتماد روسیه بتواند در بلوک آسیایی نفوذ کند و اتحاد اقتصادی بریکس و پیمان شانگهای را به خود نزدیک کند، که آنچه را از بیرون نتوانست با اتحادیه اروپا و سازمان نظامی ناتو به کنترل و تحت هژمونی خود در آورد، شاید با تاکتیک “جنگ تروآ” از درون آنرا فتح کند!
ابتدا به ساکن این رویکرد با مخالفت شدید از درون بخشی از هیئت حاکمه آمریکا و هم اروپا مواجه شده است. اما استراتژیستهای آمریکا و نماینده سیاسشان ترامپ میدانند، کشورهای عضو اتحادیه اروپا و ناتو نیز بر سر مذاکره با پوتین و خاتمه جنگ در اوکراین یکدست نیستند. سیاستگذاران آمریکا اگر در این تغییر رویکرد موفق شوند روسیه را بخود نزدیک کنند، بخشی از شرکای دیرینه شان در اروپا را از دست میدهند، و در عوض رقیب یا رقبایی از بلوک آسیایی را بخود نزدیک کرده اند. و متقابلا تا جائیکه این پیمان”مذاکره و صلح” با ترامپ، روسیه را در موقعیت برتر بلحاظ داخلی و منطقه ای و جهانی قرار دهد، بعبارتی موانع و محدودیتها بر سر راه شرکای بلوک روسیه خصوصا در شانگهای و بریکس را بردارد، حتما به نفع دولت پوتین است. دولت پوتین بر این اصل مهم واقف است که آمریکا در صورت عدم موفقیت این رویکرد هنوز آنبخش از متحدین دیروز خود در اروپا را در مشت دارد که در بی افقی سیاسی و بحران عمیق اقتصادی که طی سالهای اخیرکشورهایشان را فرا گرفته، ادامه جنگ در اوکراین سهل است بازیافتن جایگاه سابقشان را در خود اتحادیه اروپا را نیز بسختی می توانند حفظ کنند. و به لحاظ نظامی هم در موقعیتی بمراتب ضعیف تر از گذشته هستند، وقتی ناتو به رهبری آمریکا نتوانست جنگ در اوکراین را بنفع غرب ببرد، یقینا سازمان ناتو در نبود آمریکا و اختلافات دیگر اعضای ناتو بر سر خاتمه جنگ در اوکراین، در بیان واقع چشم اندازی بجز شکست خفتبار و رفتن بسوی جنگ هسته ای پیش رو نمی بیند، این یک . دو، محاصره اقتصادی آمریکا و شرکایش به منظور به زانو درآوردن دولت پوتین نه تنها بوقوع نپیوست، بلکه روسیه از طریق سودهای حاصل از استثمار هر چه عریانتر و کار کشیدن اسارتبارتر از گرده طبقه کارگر این کشور از یکسو، و از دیگر سو بهره گرفتن از کانالهای نظیر اتحاد اقتصادی بریکس و پیمان شانگهای و با اتکاء به رونق گرفتن بازار جنگی و فروش تسلیحات بخش زیادی از این محدودیتهای را جبران نموده، و مضافا توانسته در سال 2024 به بالاترین درآمد سرانه تولید ناخالص داخلی در قاره اروپا صعود کند و بانک جهانی این میزان درآمد سالانه را 14 هزار و 250 دلار برآورد کرده است. تولید ناخالص داخلی این کشور از سال 2015 که 3.6% بوده به 11.2% در سال 2023 ارتقاء یافته و رشد صعودی اقتصادی 8.7% در بخش های مالی و 6.8% در بخش تجاری و 6.6% در بخش ساخت و ساز را نیز بمهراه داشته، و در اواخر سال 2024 و اوایل سال 2025 به بالاترین میزان صعود کرده است. ایندرجه از رشد شتابان اقتصادی بیانگر اینست دولت پوتین تنها در عرصه نظامی دول غربی را در اوکراین با شکست مواجهه نکرده، بلکه توانسته محاصره اقتصادی غرب به رهبری آمریکا را هم دور بزند، اینکه ترامپ از سر خودشیفتگی خود را “پیامبر آشتی” و”بزرگترین امپراتور جهان” فرض کند، چیزی از شکست مفتضحانه استراتژی میلیتاریستی ارتجاعی دولت آمریکا و شرکایش در جنگ اوکراین کم نخواهد کرد.
سخن آخر
میدانیم که دهه های پسا جنگ سرد نیز برغم فراز و فرودهایش میدان کشمکش و تقابل دو اردوی متخاصم کار و سرمایه از یکسو و از دیگر سو میدان رقابتهای گاهی تدریجی و گاها شتابان اقتصادی، فن آوری و تکنولوژی قطبهای جهانی و مسابقه تسلیحات و نظامی و اشاعه جنگهای نیابتی آنها بوده است تا در اینسو و آنسوی مرزها و محدودها آزادی را از اکثریت عظیم جامعه بشری سلب و سیادت بورژوازی را بر جهان تامین کنند. اما این آرزوی بند پروازانه با رشد شتابان خصوصا چند دهه اخیر دیگر قطبهای جهانی در عرصه اقتصادی، تکنولوژی و فن آوری و نظامی، که حتی مایه شگفتی استراتژیستهای غرب بود، بسرعت خوابنما گشت. اردوی سرمایه هر چند طی این چند دهه تعرض افسار گسیخته ای را در همه عرصه ها به اردوی کار سازمان داده و پرولیتاریای جهان را عموما درموقعیت بیشتر تدافعی قرار داده که عمده ترین تلاش مبارزاتی آن معطوف به فعالیتهای اتحادیه گرائی و سندیکائی گشته، اما هنوز نتوانسته مبارزه کل اردوی کار در میدان کشمکش و رویاروی را تماما به چهارچوب افق بورژوازی محدود کند. جنبش کمونیستی در جهان نیز که نیروی مادیش برای پراتیک کردن تغییر جهان بر همین اردوی کار استوارست، در بیان واقع برغم هزینه های سنگینی که در روند مبارزه متقبل گشته، اما نتوانسته نقش تعیین کننده و دورانساز خود در امر پراتیک کردن کمونیزم و هدایت، رهبری و سازماندهی این اردو در برابر اردوی سرمایه جهت به پیروزی رساندش وظایفش را بدوش بکشد، و بیشتر به خرده کاریهای از جنس فعالیت جنبشهای بورژوازی سرگرم بوده و از وظایف و رسالت خطیر تاریخی خود تماما دور مانده است.
کشورهای اروپای عضو ناتو در حالی هنوز بر طبل جنگ می کوبند که رهبر بلامنازعشان آمریکا باخت جنگ در اوکراین را عملا از روسیه پذیرفته است، و ادامه این جنگ را وارد شدن به جنگ با غولهای اقتصادی و نظامی اعم از چین و اقمارش می داند، که جنگی است بسی خطرناک و شوخی بردار نیست. و این مسیریست بی برگشت و اگر جهان را به این سمت سوق دهند، ابعاد فاجعه بار آن از دو جنگ جهانی هولناکتر خواهد بود و دیگر فاتحی در میان نیست و زندگی کل بشریت در معرض خطر جدی خواهد بود.
سناریویی که در آن گوشه جهان در فلسطین و اوکراین، لبنان، سوریه، افغانستان، عراق و سایر منطقه در جریانست و به جوامع تحمیل شده در یکسوی آن رژیمهای مستبد حاکم و در سوی دیگر هیئتهای حاکمه غربی و شرکایشان و دیگر کمپهای بورژوازی ذینفع در آن نقش ایفاء می کنند، بمعنای واقعی کلمه دامن زدن به توحش و بربریت است! تنها راه پایان دادن به این توحش و بربریتی که امروز به جامعه بشری در اینسو و آنسوی جهان اعمال شده، و بعید نیست در آینده دیگر کشورها منطقه را نیز تهدید کند، در گرو به میدان آمدن توده های میلیونی به رهبری جنبش کارگری و کمونیستی در سراسر جهان و خصوصا منطقه است. تنها آلترناتیو کارگری و کمونیستی است که می تواند با اتکاء به نیروهای پرولتاریای سازمانیافته ورق را برگرداند و در قبال بربریت این مناسبات ظالمانه بایستد و مانع اشاعه میلیتاریزم و نسل کشی گردد که قطبهای جهانی در پی منافع و مصالح حداقلی سرمایه داری انگل و تامین هژمونی خود، جهان را به دوزخی برای اکثریت عظیم جامعه بشری تبدیل کرده اند.
02.03.2025