5
ناموزونی موقعیت سه عنصر مهم: جنبش اجتماعی، قلمرو جرافیایی و حزب سیاسی در مبارزات جاری
به این زودیها نوشتەای تحت عنوان «چرا چپ، چرا کردستان، چرا کومەلە؟» منتشر میشود. پیشاپیش مختصری از این نوشتە را اینجا گذاشته میشود.
گزار ساختاری از نظام کنونی در ایران و استقرار نظامی دموکراتیک نیازمند هم پوشانی سه عنصر حیاتی جنبشهای اجتماعی پیشرو، هویت مبارزاتی مشترک و حزب سیاسی پیشگام با جایگاه اجتماعی است. این سه عنصر نه تنها تعیین کننده مسیر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کوتاه- و میان مدت اند، بلکه نقاط ضعف و قوت آنها می تواند سرنوشت جامعە ایران را برای نسلها رقم بزند. در نوشتەای که در آیندە نزدیکی منتشر خواهد شد، جایگاه هر یک از این عناصر در بستر وضعیت کنونی ایران تحلیل شده و چالشها و فرصت های پیشروی آنها مورد بررسی قرار می گیرد. این بررسی از زاویە موقعیت جنبش چپ، به عنوان جنبشی مطالبەجو، کردستان به عنوان تنها زادگاه هویت مبارزاتی مشترک، و کومەلە به عنوان الگویی نسبتا موفق از حزبیت، انجام می گیرد. این بحث نهایتا به این نتیجە می رسد که:
١. #جنبش_چپ
گزار ساختاری از مناسبات کنونی در ایران به سمت تأسیس یک نظام مبتنی بر مطالبات مردمان تحت ستم، مستلزم وجود یک جنبش چپ با جایگاه اجتماعی و ظرفیت بالفعل هژمونیکسازی است. این در حالی است که مشاهدات عینی نشان میدهند که جنبش چپ ایران دچار یک دوگانگی شدە است که به موازات آن بخشی از این جنبش، یعنی «چپ اجتماعی»، عمدتا به دلیل سرکوب سیستماتیک، فاقد وحدت ارگانیک، انسجام سازمانی، مکانیسمهای بسیج تودەای و کسب نفوذ فراگیر در جامعە است. اگر چه این بخش از چپ با تلاش برای گفتمان سازی، عملکرد نقادانه و رویە تقدس شکنانه پا به میدان جدال قدرت نهادە است، اما هنوز در مسیر تعامل با مناسبات ناهمگون وهویت کثرت جامعه ایران و بافت طبقاتی، جنسیتی، سنی و ملی آن، موفق نبودە است.
دیگر بخش جنبش چپ، یعنی «چپ متحزب»، با ناموازنه میان موقعیت عینی و تصورات ذهنی مواجه است. از سویی دچار جمود ایدئولوژیک و جزم اندیشی شدە است، به شکلی که خود را حاویه پیام تاریخی برای رهایی می پندارد، و از دیگر سو در مقابل ناکامی در ایفای این نقش لاقید است. لاقیدیای که وی را بی نیاز از نوسازی در مواجه با ضرورتهای زندگی سیاسی و اولویتهای مبارزاتی کردە است. ناتوانی چپ متحزب و غفلت وی در شناخت این عدم توازن (موقعیت عینی و تصورات ذهنی)، وی را همزمان از درون بحران زدە کردە است و در بیرون در مواجه با جامعه، به ویژه در مواجه با چپ اجتماعی، غیابش را اجتناب ناپذیر کردە است. این ناموزونی در عین حال چپ متحزب را به حاشیەسازی خودانگیخته سوق داده است. موقعیتی که به جای تلاش برای کاستن از نابسامانیها، چپ متحزب را به سوی زیستن با افتخارات ایدئولوژیک و اندیشەهای جزمی سوق دادە است. این فرآیند، استعداد چپ متحزب ایران را – در آنچه «خودسازگاری تکاملی» نامیدە می شود- از بین بردە است و استعداد آنچه «سرکوب درونزا» شناختە شدە است را پروراندە است. سرکوبی که هر درجه از نقادی، شکاکیت، نوآوری، نواندیشی و فرا رفتن از قالبهای ناکارآمد را، که رکن اساسی چپ بودن است، با استدلالات ایدئولوژیک خنثی می کند.
به بیان دیگر، در شرایطی که جامعه ایران بدون یک جنبش چپ قدرتمند، مرکب از جنبش های اجتماعی پیشرو و احزاب چپ تودەای، نمی تواند مسیر گزار ساختاری را طی کند، بخشی از این جنبش در نتیجه سرکوب با عدم سازمانیافتگی مواجه است، و دیگر بخش آن، که می توانست این کمبود را تا حدی جبران کند، در جمود ایدئولوژیک و ناتوانی از نوسازی گیرافتادە است. وضعیتی که امکان شکل گیری آنچه گرامشی «ائتلاف ضد هژمونیک» می نامد، و لازمه تغییر ساختاری است را، به تعلیق درآورده است و احتمال کسب قدرت راستگرایان را تقویت کردە است. اکنون نیاز عاجل و اولویت درجە اول این است که گفتمان چپ را، چە در بعد اجتماعی آن و چه در بعد حزبی آن، تقویت کرد.
٢. #کردستان
تحلیل وضعیت کردستان نشان میدهد که این منطقه، بە رغم محدودیتهای گسترده اقتصادی، جغرافیایی و ژئوپولیتیک، موفق به ایجاد آنچه «وحدت ارگانیک» نامیدە می شود، شدە است. وحدتی که مبتنی بر هویت مشترک مبارزاتی و قدرت بسیج اجتماعی است. این موقعیت می تواند الگویی کارساز برای مبارزە در کل ایران باشد که از چنین وحدتی برخوردار نیست. سایر مناطق ایران، از جمله بە دلیل تکثر هویتهای محلی، ملی، طبقاتی و محدودیتهای تاریخی، فاقد چنین وحدت ارگانیکی هستند، امری که با مفهوم «بحران ارگانیک» گرامشی همخوانی دارد؛ بحرانی که در آن ناتوانی جامعه سیاسی در جذب خواستەهای جامعه مدنی به گسست مبارزاتی میانجامد. چنین وضعیتی که طبق آن بخش به اصطلاح «حاشیەای» از لحاظ مطالبات و خواست و روشهای مبارزاتی پیشرفتهتر و پیشروتر از آنچه «مرکز» نامیدە می شود، است. این بە نوبە خود چالشها و فرصت های جدیدی را بە همراه دارد.
تجربه کردستان بەعنوان الگوی پیشتاز در شکلدهی به هویت مبارزات مشترک، ظرفیت تبدیل شدن به کاتالیزوری برای ایجاد یک «بلوک انقلابی» در سطح همە ایران را داراست. این امر اما مستلزم از سویی عبور بخشهای دیگر ایران از گفتمانهای مرکزمحور و از دیگر سو عبور کردستان از محدودیتهای جغرافیایی-ژئوپولیتیک است. محصورماندن مبارزات مردم کردستان در قلمروی جغرافیایی خود، توان کنشگری فرامنطقەای وی را تضعیف میکند و امکان دوام آورن را کاهش می دهد. در واقع، رادیکالیسم سیاسی کردستان در مطالباتی نظیر تمرکززدایی، تقدس گریزی، رهبری جمع محور، حقوق زنان، و عدالت اجتماعی، درصورت عدم پیوستگی سایر جنبشهای معترض دیگر مناطق ایران به این سطح، با «واگرایی تقاضا-امکانپذیری» مواجه میشود. وضعیتی که ناشی از ناتوانی ساختاری در تبدیل سرمایه اجتماعی به قدرت کنشگری کلان است، به ویژه با توجه به محرومیتهای اقتصادی تاریخی کردستان و محدودیتهای ژئوپولیتیک ناشی از موقعیت مرزی و مناسبات منطقەای و بین اللمللی.
از سوی دیگر، شکاف میان سطح رادیکالیسم مطالباتی در کردستان و ظرفیت تحقق آنها میتواند به سرخوردگی مبارزاتی بینجامد. زمانی که انتظارات و مطالبات فزاینده با موانع تحقق آنها مواجه میشوند، کنش جمعی به جای امید به یأس گرایش مییابد. این مسئله در کردستان با توجه به نقش پیشتاز آن در مبارزات اخیر (مانند جنبش زن، زندگی، آزادی)، پیامدهای استراتژیک دارد و می توان آن را «امتداد انقلاب» شناخت، بدین معنا که موفقیت تغییرات ساختاری منوط به ایجاد زنجیرۀ همبستگی میان کانونهای مبارزاتی در سطح وسیعی است.
٣. #کومەلە
کومەله، بەعنوان یکی از معدود جریانهای چپ در ایران، در دورەهایی با تکیه بر «سازگاری تکاملی » توانست خود را با شرایط مبارزاتی هماهنگ کند و همین امر وی را بە تنها جریان چپ در ایران تبدیل کرد که بطور نسبی موقعیت اجتماعی قابل توجە اجتماعی خود را طی دهەهای گذشتە حفظ کند. این خودسازگاری، مبتنی بر ادغام آرمانهای سیاسی با ضروریات مبارزاتی در هر مقطع زمانی و اتکا بر بسیج نیروهای اجتماعی ممکن شد. بااینحال، یافتەهای دهەهای اخیر حاکی از روند رو به نزول این موقعیت است که طبق آن این سازمان به تدریج گرایش جمود ایدئولوژیک را در خود تقویت کردە و استعداد خودسازگاری تکاملی را تضعیف کردە است. همین امر این جریان را با انشعابات نظام مند و دفع نیروی توانا و کارآمد مواجه کردە است و وی را از جلب نیروی جدید محروم کردە است. یکی از پیامدهای این روند، اتکا به رهبری فردمحور، فرهنگ تایید و رضا، زیستن با افتخارات گذشتە و تسلی بخشی از طریق برانگیختن احساسات رمانتیک و و هیجانات مقطعی بودە است. این امر در عین حال کومەلە را با شکاف سنی، جنسیتی و دانشی مواجه کردە است. روندی که می رود جنبش چپ ایران را از بهترین تجربه حزبیت محروم کند و تنها عملگرای سیاسی چپ را بە تاریخ بسپارد.
از آنجاییکه تشکیلات حزبی به مثابه نهادهای پیشگام، سازماندهندە، رهبری کنندە و فرهنگساز، نقشی محوری در گزار از رژیمهای استبدادی به نظامهای مبتنی بر مشارکت جمعی ایفا میکنند، در بستر ایران، غیاب احزاب سیاسی پیشرو با پایگاه اجتماعی گسترده، فرآیند گزار ساختاری از وضعیت کنونی را با مخاطرات جدی مواجه ساخته است. پژوهشها نشان میدهند احزابی که از مکانیسمهای خودسازگاری برای پاسخگویی به تحولات اجتماعی-سیاسی بهره نمیگیرند، به تدریج جایگاه خود را در رقابتهای سیاسی از دست میدهند. این مسئله به ویژه در احزاب چپ ایران، با پیشینه تاریخی طولانی، مشهود است که متاسفانه اکنون به حاشیه رانده شدەاند.
اکنون کومەلە تنها جریان چپ است با درجەای نسبی از ظرفیت و استعداد نوسازی و شکستن تله به حاشیەراندە شدن چپ. آیا کومەلە بە این موقعیت خود آگاه است و آمادە است این نقش تاریخی خود را ایفا کند؟ یا اینکه وی هم با انکار این واقعیت، می رود تا به عضوی از خانوادە احزاب چپ حاشیەای تبدیل شود؟
عادل الیاسی