در مورد «جنگ، صلح یا انقلاب»، باید گفت: در شرایط فعلی جنگ و صلح چه در سطح بینالمللی و چه در ایران در ارتباط با جریانات ارتجاعی معنا پیدا میکند. این جنگها در درون خانواده سرمایهداری بینالمللی جریان دارد. جناحهای مختلف این نظام گاه نمیتوانند به شکلی مسالمتآمیز به توافق برسند و در شرایطی وارد نبردهایی با هم میشوند. بنابراین موضوع جنگ و صلح بین اینها اصولا ارتباطی به طبقه کارگر ندارد. ما به عنوان بخشی از طبقه کارگر، چه در سطح بینالمللی و چه مشخصا ایران، تدارکات و اقدامات خود را جدا از وضعیت بین جناحهای سرمایهداری ادامه میدهیم. اما بایست از این وضعیت شناخت داشت. عدم شناخت از تضادهای درونی سرمایهداری میتواند حتی در میان بخشهایی از طبقه کارگر ایران توهم ایجاد کند. توهماتی مانند: گویا دارد اتفاقی میافتد و ما به زودی سرنگونی این رژیم خواهیم دید. همان طور که دیدیم جریانات سلطنتطلب چند هفته پیش از به قدرت رسیدن ترامپ بر اساس همین توهم جشن گرفته بودند که هنوز هم ادامه دارد. البته با کمی تغییر؛ حالا میگویند: ترامپ بلافاصله حمله نمیکند. او در این موقعیت مانور طرح مذاکره را پیش گرفته تا سرِ رژیم را شیره بمالد – دقیقا واژه خود سلطنتطلبهاست.
شخصی بنام بیژن کیان که مداوم به برنامههای تلویزیون صدای آمریکا و ایران انترنشنال و بی بی سی و غیره دعوت میشود و به عنوان سخنگوی سلطنتطلبان صحبت میکند فردی کاملا ارتجاعیست. ایشان یکی از اعضای اف بی آی آمریکاست که چند سال پیش به دلیل آدمربایی (دستگیری یکی از مخالفین اردوغان و تحویل وی به دولت ترکیه در ازای دریافت پول) محاکمه و محکوم شده بود. اما چند سال پیش با دخالتهای ترامپ و جریاناتی که مرتبط به سیا و اف بی آی بودند، آزاد شد. او امروز سخنگوی سلطلبطلبان و ظاهرا سخنگوی شخص رضا پهلویست. بیژن کیان که به رضا پهلوی خط میدهد، مرتبط به هیئت حاکم آمریکا و از دستیارهای نزدیک ترامپ در دوره پیش بود. او امروز هم در همکاری مستقیم با ترامپ است و رسانهها مرتب از این شخص دعوت میکنند که در مورد وضعیت سیاسی ایران نظر بدهد. اما تا اینجا که ما دیدیم تمام بحثهای مانور سیاسی، و پیشنهاد مذاکره و غیره برای شیره سرِ رژیم مالیدن و سرنگون کردن آن بیپایه و اساس از آب درآمد.
از نظر ما دولت سرمایهداری ایران و امپریالیستها علیرغم همه اختلافات، دو تافته جدابافته از هم نیستند و منافع سرمایهدارانه آنان درهم گره خورده است. این دو جناح هم مانند هر جناح مخالفی در درون یک خانواده ترجیح میدهند تا آنجا که بشود معامله و سازش کنند. البته ممکن است اگر اختلافات بالا بگیرد و معاملات سرنگیرد جنگی هم اتفاق بیفتد، اما در شرایط فعلی اینها در حال گفتوگو و معامله هستند؛ همان پیشبینی که ما چند وقت پیش کردیم و گفتیم این اتفاق خواهد افتاد. در حال حاضر این دقیقا روالیست که دارد طی میشود. ما در هر دو جبهه علائم تمایل را مشاهده میکنیم.در جبهه جمهوری اسلامی خامنه در عرض دو هفته، دو نطق کرد، در نطق اول گفت اینها هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، آمریکا همیشه دشمن ماست، از ما میترسد؛ در زمان صدام نشان داد چه قدر از ما میترسدو غیره. او با کوبیدن بر طبل تبلیغات ادعا کرد که «در عرض چند صباح کوتاه آمریکاییها و اسرائیلیها را درهم خواهد کوبیم و داغان خواهیم کرد» و این که ما هیچوقت شکست نخوردهایم. اما سخنرانی هفته پیش او صدوهشتاد درجه با حرفها و تبلیغات دو هفته پیش متفاوت بود: «بله، میتوانیم مذاکره کنیم، به شرطی که دشمن را بشناسیم». انگار پس از چهلوپنج شش سال به قدرت رسیدن، ابدا دشمن را نمیشناسند، اختلافات را نمیدانند. بنابراین ایشان توصیه میکنند: «با چشمهای باز دشمن را بشناسیم» – انگار تا به حال بسته بود – ولی بههرحال، برویم و معامله بکنیم. خب، خامنهای مدام پیامهای ضدونقیض میدهد. این دوگانهگی حرفهای خامنهای در واقع یکی از ترفندهای او به عنوان یک دیکتاتور است؛ دیکتاتوری کاملا ورزیده، دیکتاتوری که تاکتیکهای صحبتکردن در معامله با امپریالیسم را میشناسد.
در تعریف بسیاری از نیروهای حتی چپگرا مانند حزب کمونیست کارگری و غیره که صحبت از اسلام سیاسی میکنند، گویا اگر این اسلام سیاسی کنار برود، مسئله دیگر حل است. گویا رژیم اسلام سیاسی چیزی متفاوت از رژیمهای دیگر دیکتاتوریست که در کشورهای جهان سوم به حاکمیت میرسند. آنها با استفاده از این واژه «اسلام سیاسی» دوباره همان تئوری نخنماشده مرحلهبندی انقلاب را مطرح میکنند. در ابتدا بایست «اسلام سیاسی» کنار برود، تا زمینه برای رشد دموکراسی و طبقه کارگر فراهم شود. آنها با این تحلیلهای اشتباه و همچنین سازشکاری در واقع به بورژوازی میگویند ما در مبارزه بر علیه این «اسلام سیاسی» در کنار شما هستیم، البته اگر در حکومت آینده نقش و مکانی هم برای ما در نظر بگیرید. در صورتی که تاریخا جمهوری اسلامی پدیده جدیدی نیست. روحانیت شیعه یا همان «اسلام سیاسی» طی سیصد سال گذشته در قدرت سیاسی همه هیئتهای حاکم شرکت داشته. تنها تفاوت امروز با گذشته در این است که اگر درگذشته روحانیون همراه پادشاهان – نمایندگان خدا در زمین – نظام را اداره و حفاظت میکردند، امروز خودشان بلاواسطه هردوی این وظیفهها را برعهده گرفتهاند. روحانیت شیعه پدیده جدیدی مانند داعش نیست که به تازگی شکل گرفته باشد. این روحانیت سابقه تاریخی دارد، با امپریالیسم انگلیس در دوران مشروطه همکاری کرد تا نظام را حفظ کند. در زمان رضاشاه چنان قدرتی داشتند که او به محض احساس خطر ناچار شد به سرش کاهگل بمالد و پای پیاده همراه دستههای سینهزنی تا شابدوالعظیم برود تا تائید مجدد آنان را به دست بیاورد. اگر این روحانیت در کودتای بیستوهشت مرداد به کمک شاه نیامده بود، حکومت پهلوی سرنگون میشد. روحانیت و سلطنت در همه دورههای تاریخی به کمک هم آمدند تا بنیادهای نظم بهرهکشی را حفظ کنند. اگر اختلافاتی هم پیدا میشد، یا یکیدونفر از روحانیون هم در این میان قربانی میشدند، این امر خدشهای در همکاری مذهب و دربار به وجود نمیآورد.
امروز اگرچه سلطنت نیست، اما پایه دیگر قدرت، یعنی روحانیت شیعه، وجود دارد و خود بخشی از سرمایهداری بینالمللیست و تضاد عمدهای با امپریالیسم نداشته و معامله را بر جنگ ترجیح میدهد. البته گاه ممکن است حتی در میان دوستان نیز کدورت ایجاد شود و حتی به مرحله نزاع هم بکشد، مثلا در دوران صدام در عراق. ولی این اتفاق زمانی میافتد که درِ مذاکرات و معاملات کاملا بسته میشود. در مورد صدام، او در واقع چنان سرکشی کرد که مجبور شدند کنارش بگذارند، البته جایگزینش را پیشاپیش پیدا کرده بودند. در ارتباط با خامنهای چنین نیست، اینها بسیار ورزیده هستند. با امپریالیسم آشنایی دارند و با حکام لیبی، عراق، داعش و سایر جریانات تفاوتهای زیادی دارند. اینها به سرمایهداری بینالمللی پیوند خوردهاند. تمامی اسنادی که تاکنون ارائه شده از جمله اسناد اخیر دانشگاه استنفورد آمریکا صحت این ادعا را تائید میکند.
این اسناد در مورد روابط روحانیت ایران، یعنی خمینی با هیئت حاکمه آمریکا در دوران کارتر است. تمامی این اسناد جمعآوری شده و اخیرا انتشار پیدا کرده است. بر اساس این نوشتهها هنگامی که وضعیت داخلی ایران در نتیجه بحرانهای اقتصادی شدیدا برهم ریخت و رژیم شاه در شرف سرنگونی قرار گرفت، اپوزیسیون راست از طریق یزدی، قطبزاده و بهشتی مقدمات معامله با ژنرال هاویزر، نماینده ویژه امپریالیسم را هموار کرد. این معامله برای حفظ مناسبات سرمایهداری و جلوگیری از گسترش اپوزیسیون چپ صورت گرفت. آنان با در آوردن خمینی از آبِ نمک نجف و بردنش به پاریس امکان قدرتگیری جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با رژیم شاه را فراهم آوردند. بنابراین روحانیت تضادی بنیادی با امپریالیسم ندارد. مخالفتهای آنان تنها در چهارچوب گرفتن امتیازاتی برای خودشان است که از نظر آنان تا به حال داده نشده و چه بسا ممکن است داده شوند.
ما به عنوان انقلابیون و همچنین کل طبقه کارگر و پیشتازان آن بایست شناخت کافی و مشخص از خامنهای و حاکمیت داشته باشیم. ما بایست دشمنان خود را دقیقا بشناسیم و با مکانیسم عمل آنها آشنا باشیم تا بدانیم چه گونه خودمان را سازماندهی کنیم، نتیجه معاملات هرچه میخواهد باشد.
سخنرانی دوم خامنهای چراغ سبزی بود برای ظریف تا دوباره همان کاری که در دوره روحانی کرد این بار هم انجام دهد. آن بار همه چیز داشت به روال عادی پیش میرفت که ناگهان ترامپ معامله برجام را به هم زد، اما به نظر میرسد این دفعه امکان برهم زدن بسیار کمتر است. این بار خود ترامپ دارد شرایطی را آماده میکند تا این به اصطلاح روابط دیپلماتیک و سیاسی به نتیجه برسد. اصولا ترامپ به عنوان یک تاجر به اینکه ابزار سرکوب رژیم آدمکش هستنذ، زنان را در خیابانها کتک میزنند، دستگیر میکنند، چشمها را در میاورند، به طرف مردم شلیک می کنند، زندانیهای زیادی در زندانها هستند، سانسور شدیدی وجود دارد، روشنفکران ما را دستگیر و اعدام میکنند وبه زنان ما که به عنوان قهرمانان بینالمللی شناخته شدهاند، حمله نظامی میشود، کاری ندارد. ترامپ اصولا سر این مسائل صحبت نمیکند. میخواهد روابطش را با این رژیم ارتجاعی حسنه کند و دوباره تمام منابع نفتی ایران و حاصل دسترنج زحمتکشان و کارگران ایران را غارت کند. مورد اخیر غزه هم نشان داد. او به عنوان یک سرمایهدار که حالا سیاستمدار هم شده است به منافع مالی ناشی از ریویرای خاورمیانه میاندیشد و برایش اهمیتی ندارد که این ریویرا بر بستر خون هزاران زن و مرد و کودک ساخته شود. البته منفعت سیاسی هم محو کامل فلسطین است، اما از نظر او منافع مادی در درجه اول اهمیت قرار دارند.
به همین دلیل ترامپ دست به اقدام سیاستمندانهای زده است که شاید ارتباط مستقیمی به مسئله ایران نداشته باشد، ولی به نظر من تا حدودی مربوط است. ترامپ بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید اعلام کرد که کمکهای بشردوستانه بینالمللی، مثلا کمک به پیشرفت دموکراسی در سطح جهان و غیره را فعلا به مدت سه ماه قطع میکند. از جمع سیونه میلیارد دلار کمک سالانه به شبکههای مختلف رسانهای و دیگر ارتباطات بینالمللی، مبلغ شصتوپنج میلیون دلار به ایرانیان اختصاص دارد. این کمکها تحت عنوان برنامه دموکراسی منطقه خاورمیانه موسوم به “نیرت” در اختیار اپوزیسیون راست از جمله ایران انترنشنال قرار میگرفت و حالا دولت آمریکا، این کمکها را فعلا قطع کرده است. به نظر من میتوان این را به نوعی چراغ سبز به رژیم تلقی کرد. البته ممکن است خیلیها بگویند فقط ایران که نیست، اما نگاهی بیاندازید به مطبوعات رژیم، به خصوص مطبوعاتی که مرتبط به خامنهای و حزباللهیهای رژیم است، مثلا «تسنیم»؛ میبینید چه جشنی به راه انداختهاند: ترامپ کمکهای مالیشان را قطع کرده، اینها همه مزدور بودند و غیره. این علائم نشان میدهد رژیم فوقالعاده از این اقدام ترامپ خوشحال شده که خواه ناخواه برای او محبوبیتی بین این قشر ایجاد میکند. به نظر من این اقدام تا حدود زیادی حساب شده بود. سه ماه وقت بدهند ببینند چه میشود، یک سری امتیازات بدهند، دریچهای باز کنند تا شاید آن بخشی که مخاطب ما میزنیم، ما داغان میکنیم و غیره خامنهایست، به معامله رضایت بدهد. بخش اصلاحطلب که همواره خواستار معامله بوده و اصولا هدفشان این است؛ میماند بخش حزباللهیها و مرتبطین به خامنهای که بایست راضی بشوند. این هم دلیل و شیوه خوبی برای جلب رضایت: ترامپ پول ضدِا نقلابیون خارج از کشور را قطع کرده است. بنابراین ارتباطات مقداری آرام میشود.
کاری که تقریبا همیشه خامنهای کرده تا کودتایی در درون طیف خودش اتفاق نیفتد؛ همیشه دوگانه صحبت میکند؛ از یک طرف انعکاس واقعیتها، یعنی انتخاب نمایندههای خودش در میان اصلاحطلبان که معاملات را جوش بدهند. از طرف دیگر ژستهای ایدهآلیستی آمریکاستیزی که از بنیاد دروغ است؛ اما هنرپیشه به اندازه کافی ماهر است که بیننده را متقاعد کند. او مجبور است کارهایی بکند که پایههای حزب اللهی خود رژیم کودتا یا طغیان نکنند. به نظر میرسد که این اقدام ترامپ میتواند در میان بسیاری از تودههای حزباللهی رژیم رضایتی ایجاد کند که چندان سختگیری نکنند.
در شرایطی که امروز با آن روبهرو هستیم به احتمال قوی این معاملات صورت میگیرد، مگر اینکه اتفاق خارقالعادهای بیفتد. مجددا نوعی برجام امضا میشود، اما برجامی که در آن رژیم امتیازات به مراتب بیشتری به امپریالیسم خواهد داد. در واقع، کاملا تسلیم خواهد شد. دست جمهوری اسلامی در این قمار کاملا خالیست. سه شرط مورد نظر ترامپ: اول، توقف اعمال ایذایی توسط نیروهای نیابتی، که عملا این گروهها تقریبا از هم پاشیده شدهاند. دوم، کاهش یا توقف فعالیتهای هستهای که قبلا این کار را کردند، البته غنیسازی در حالِ حاضر به نود درصد رسیده که مسلما بحث بر سرِ آن جزئی از مذاکرات خواهد بود. سوم، مسئله موشکها و موشکپراکنیها که بایست محدود کنند. به نظر من در شرایط فعلی رژیم هر سه شرط را میپذیرد؛ یعنی در واقع، تسلیم امپریالیسم میشود تا خودش را نجات دهد و بتواند بقای حکومت را تضمین کرده و توسط نیروهای مخالف داخل و یا خارج سرنگون نشود.
در ارتباط با جنبش کارگری ما قبلا مفصل صحبت کردیم. ما بایست جدا از معاملات بین جریانات ارتجاعی مانند ترامپ و خامنهای به فعالیتهای خودمان ادامه بدهیم. لزومی ندارد که از این معاملات خوشحال یا بدحال شویم، یا آرزو کنیم که مثلا یکی بیاید و این رژیم را سرنگون کند. امپریالیستها در شرایط فعلی این رژیم را ساقط نخواهند کرد، چون جانشین مطمئنی ندارند. آنها در این شرایط ترجیح میدهند وارد معامله شوند؛ البته اگر اتفاقی داخل ایران بیفتد و مردم قیام کنند دیگر ماجرا از اختیار امپریالیستها خارج خواهد بود، ولی مطمئنا آنان فکر چنین سناریویی را نیز کردهاند. در نتیجه ما هم باید به فکر سناریوی ساختن حزب پیشتاز و ایجاد جایگزین مناسب کارگری باشیم. ما باید تشکیلات خودمان، تشکیلات کارگری را بسازیم. رژیم جمهوری اسلامی و امپریالیسم که دارند با هم سازش می کنند.
در وضعیت فعلی نمیتوان به هیچیک از جریانات که فکری به جز معامله ندارند، اعتماد کرد. ما آرزو نمیکنیم که اتفاقی بیفتد، فرجی ایجاد شود و وضع ما بهبود پیدا کند. ادعاهایی مانند سرمایهگذاری ترامپ یا ایلان ماسک در یزد و زنجان غیره و قول پیشرفتهای تکنولوژیک خزعبلاتی بیپایه و اساس هستند. حتی اگر تصور کنیم چنین اتفاقی بیفتد وضعیت کارگران که بهتر نمیشود. همین امروز دهها هزار کارگر و کارمند زحمتکش آمریکایی و رنگین پوست توسط همین دارودسته ترامپ و ایلان ماسک از کار بیکار شدهاند و مطمئنا فشارِ کار بر گرده کارگران آمریکا افزایش پیدا کرده است. آیا فکر میکنید چنین مگاسرمایهدارهایی به فکر بهبود وضعیت نیروی کار ارزان ایران هستند؟
در تحلیل نهایی طبقه کارگر باید متکی به تشکیلات خودش باشد و تدارک ستاد رهبری خودش را ببیند تا بتواند نظام سرمایهداری را زیر سوال برده و آن را به زیر بکشد. تنها در صورت سرنگونی نظام سرمایهداری ایران چهره واقعی دموکراسی نمایان خواهد شد. تنها در چنین شرایطی میتوانیم مسئله زنان را حل کنیم. حل نابرابری و ستم اجتماعی – اقتصادی بر زنان یکی از ابتداییترین گامهای ضروری پس از تسخیر قدرت توسط طبقه کارگر و زحمتکشان اردوی کار ایران خواهد بود. اولین قدمی که حکومت کارگران پس از پیروزی انقلاب اکتبر هزارونهصدوهفده در روسیه برداشت به رسمیت شناختن حقوق مساوی برای زنان و مردان جامعه بود. اگرچه این حق در دوران استالین مجددا مورد هجوم قرار گرفت اما هیچگاه به شرایط پیش از انقلاب بازنگشت.
ایران نیز در چنین شرایطی به سر میبرد و رفع تمام مشکلاتی که تاکنون داشتهایم منوط به قدرتگیری تودههای وسیع اردوی کار تحت هدایت ستاد رهبری کارگران پیشتاز است. چنین قدرتی قادر است این رژیم را سرنگون کرده و دستهای امپریالیسم را برای همیشه از ایران کوتاه کند. این رژیم مقوله ویژهای نیست که ما آن را تحت عنوان اسلام سیاسی معرفی کنیم. این یک رژیم سرمایهداریست که با ظاهر و البسهی آخوندی ظاهر شده، اما از نظر عملکرد اقتصادی و اجتماعی تفاوت چندانی با رژیم شاه ندارد. همه دولتهای صد سال گذشته، از زمان رضا شاه و شاه تا خمینی و خامنهای دولت سرمایهداری بودهاند، اگرچه ظواهر رژیم ها با هم تفاوت داشت.
امروز تنها راه موجود در مقابل جنبش کارگری و فعالین طبقه کارگر داخل و خارج ایران تاکید بر مسئله مرکزی سازماندهی در داخل ایران است. این سازماندهی الزاما در داخل ایران و الزاما متشکل از پیشتازان کارگری خواهد بود. فعالیتهای این تشکیلات الزاما برای دورهای مخفی خواهد بود تا دستگیریها، اعدامها و فشارها متوقف شود و پیشتازان بتوانند با خاطری راحتتر تدارک انقلاب را انجام دهند. در نتیجه ما نگاهامان را به اختلافات درونی جبهه ارتجاع نمیدوزیم. شناخت این اختلافات در شرایطی که این معاملات دارد صورت میگیرد از آن جهت مهم است که شناخت عمومی از وضعیت جهانی و همچنین از وضعیت دولت سرمایهداری ایران به ما مدد میرسانند تا بر اساس تحلیلی واقعبینانه از وضعیت موجود داخلی و بینالمللی سازماندهی انقلاب سوسیالیستی کارگری را تسریع ببخشیم.
اسفند ۱۴۰۳
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری