بحث امروز ما پاسخ به مطلبی است که رفیق عزیزی مطرح کرده است. این رفیق میگوید: «هیچیک سازمانها احزاب، گروهها و گرایشات مختلف سوسیالیستی هنوز درنیافتهاند که بایست تشکیلاتاشان را به روز کنند تا اگر مبارزات مردم وارد مرحله انقلاب شد بتوانند آنها را سازماندهی کنند». بخش نخست این جمله در ارتباط با درک ما از مفهوم حزب معنا پیدا میکند. این مفهوم اصولا مشکلزا بوده وما بر سر آن توافق نداریم. تصور اکثریت احزاب سیاسی از مفهوم حزب یک تشکیلات خارج از طبقه است که ایجاد میشود و این تشکیلات خود را برای انقلاب آماده میکند. در چنین شرایطی گفته این رفیق صادق است که «اینها خودشان را به روز نکردهاند»، اما آیا قرار است حزبی ساخته شود تا طبقه کارگر را رهبری کند؟
خب، این یک سؤال مرکزیست که اگر بتوانیم به آن پاسخ بدهیم بسیاری از مسائل روشن میشود. از منظر ما و نظرگاه لنینی قرار نیست که حزبی جدا از طبقه کارگر ساخته شود و طبقه کارگر را رهبری کند. حزب لنینیستی چنین حزبی نبود. لنین در کتاب «چه باید کرد» صحبتی کرده که چنین تصوری را ایجاد میکند. گویا قرار است آگاهی توسط حزب از بیرون طبقه به داخل آن وارد شود. لنین در این مورد اشتباه کرده بود و چند سال بعد مقالهای در رابطه با این موضوع مینویسد و خودش را اصلاح می کند. او میگوید: من در مقابله با اکونومیستها که میگفتند همه چیز طبقه کارگراست سرِ ترکه را بیشتر به طرف مخالف خم کردم. او خودش میپذیرد که چنین درکی اشتباه بود و بعد در همان مقاله توضیح میدهد: پرچمداران طبقه کارگر که در راس مبارزات طبقاتی قرار گرفتهاند حزب خود را تشکیل میدهند و کسانی که ادعا میکنند حزب باید از بیرون و به قیمومیت از طبقه کارگر ساخته شود پرچمهای دروغین برافراشتهاند، این بحث لنین است. ما این نقلِ قول لنین را چندین بار ذکر کردهایم و همین چند وقت پیش در مقالهای درباره حزب دقیقا این نقل قول را بازگو کردم. اصولا قرار نیست عدهای روشنفکر، کتابخوانده ومارکسشناس آنهم خارج از کشور، دورِ هم جمع شوند و برای طبقه کارگر حزب بسازند. چنین چیزی مطلقا مرتبط به تجربه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نیست. حزب باید از دل پیشتازان کارگری ایران به وجود بیاید و کمکی که روشنفکران انقلابی میتوانند بکنند انتقال نظرات مارکسیستی و تجارب تاریخی به این پیشتازان کارگریست. روشنفکرانی که ما آنها را «روشنفکرـ کارگر» مینامیم و جهتگیری کارگری خود را در عمل به اثبات رساندهاند و مورد اعتماد پیشتازان هستند. اینها مسلح به نظرات مارکسیستی هستند و تجارب تاریخی را دنبال میکنند. بنابراین ما در حزب پیشتاز کارگری که باید در ایران تشکیل شود دو دسته متفاوت میبینیم؛ از یک سو «کارگرـ روشنفکر» داریم، کارگران پیشتاز کارگران سوسیالیست که به درجهای از آگاهی ضدِ سرمایهداری رسیدهاند و از سوی دیگر روشنفکرانی که آنها را «روشنفکرـ کارگر»مینامیم، یعنی روشنفکرانی که در خدمت طبقه کارگر هستند. پیشتازانِ طبقه کارگر این روشنفکران را دستچین میکنند، نه برعکس.
باور رفیق نگارنده این نامه و همه احزاب موجود این است که حزب و تشکیلات کارگری را عدهای روشنفکر میسازند که طبقه کارگر را رهبری کند. همان طور که حزب کمونیست کارگری زمان منصور حکمت میگوید: اینها کارگرهای بیرمقی هستند و حزب بایست اینها را رهبری کند. خب این تناقض را پیش از ورود به بحث حزب بایست حل کرد. از نظر ما حزب از پیشتازان به وجود میآید. پیشتازان کارگرانی هستند که به درجهای از آگاهی ضدِ سرمایهداری و حتی سوسیالیستی میرسند، اینها به «تئوری» هم نیاز دارند و تئوریسینهایی که قرار است در سطح معرفت مارکسیستی و تجارب تاریخی به اینها کمک کنند، توسط خود کارگران انتخاب میشوند و نه بر عکس. این فرق میکند با حزبی که عدهای روشنفکر جدا از طبقه کارگر ساختهاند و کارگران هم به آن ملحق میشوند و به دنبال آنان حرکت میکنند. در مدلِ ما، کارگران حزب پیشتاز را میسازند و در جریان ساختن حزب روشنفکران کارگری را انتخاب میکنند تا در کنار آنان در پروسه ساختن حزب شرکت کنند. اگر پیشتازان کارگری در ایران با شما تماس نگرفتهاند یعنی در ارتباط با انقلاب آتی ایران مفید تشخیص داده نشدید. روشتان را عوض کنید، تغییر دهید، بروید به سوی یافتن پیشتازان در ایران، اگر نمیتوانید و میخواهید به همین شکل ادامه دهید، بسیار خب، ادامه دهید، ولی بیحاصل است. شما به این ترتیب هرگز نمیتوانید ارتباطی با پیشتازان کارگری برقرار کنید و بدون آنان هرگز نمیتوانید انقلابی را سازمان دهید.
پیوند بین کارگران پیشتاز و روشنفکران کارگری در عمل و به ابتکار خود پیشتازان کارگری داخل ایران که به درجهای از آگاهی رسیدهاند، شکل میگیرد. البته هردو طرف در جستوجوی این پیوند هستند. آگاهی کارگر پیشتاز از روی خواندن کتابهای مارکس و لنین و تروتسکی به وجود نمیآید. شاید اسم این آدمها را شنیده باشند و تا حدودی هم با آنان آشنایی داشته باشند، اما دانش مبارزاتی ضدِ سرمایهداری آنان از عینیت زندگی روزانه خودشان و تولید کالایی و کار جمعی به وجود میآید. اینها مجهز به تمام تئوریها نیستند، اما به عنوان رهبران عملی در رأس مبارزات ضد سرمایهداری قرار گرفتهاند. اینها خودشان به این نتیجه میرسند که نیاز به تئوری دارند و این تئوریسینها کسانی هستند که دوشبهدوش آنها مبارزه میکنند. روشنفکر کارگرانی که شاید نه فیزیکی، اما در سطح نظری و مداخلات سیاسی همیشه در کنار خود احساس میکنند. هنگامیکه این پیوند بین «کارگرـ روشنفکر» و «روشنفکرـ کارگر» ایجاد شد، درواقع نطفههای اولیه حزب پیشتاز کارگری بسته شده است. این حزب بایست حتما در داخل ایران باشد و بیتردید متشکل از همین پیشتازان کارگری و روشنفکران سوسیالیستی که خود پیشتازان انتخاب میکنند. این حزب بایست حتما مخفی باشد. یعنی کسی سروصدایی راه نمیاندازد که ما پرچم فلان را بلند کردیم، ما تظاهرات را سازمان دادیم، ما خیلی کار شاقی کردیم، ما در مقابل رژیم ایستادگی کردیم و از این مزخرفاتی که ما سالها از این احزاب شنیدهایم. یک حزب مخفی چنین برخوردی ندارد.
اگر بخواهیم جمعبندی کنیم؛ تدارک ساختن چنین حزبی در داخل ایران حزب امریست بیسروصدا و بدون هوچیگری، با پاهایی که استوار روی زمین قرار گرفته و در کنار پیشتازانی که رهبران عملی مبارزات کارگری هستند. چنین حزبی انقلاب سوسیالیستی را سازمان خواهد داد. چنین حزبی میتواند در شرایطی که در آغاز ذکر کردم: رژیم در حال فروپاشیست و اختلافهای درونی به شدت بالا گرفته و از طرف دیگر تودههای ملیونی مداوما در خیابانها هستند، در هر ماجرایی دخالت کند. این حزب میتواند نه تنها ستاد رهبری جنبش کارگری ایران را ایجاد کند، بلکه ستاد رهبری کل اردوی کار را به وجود بیاورد. اردوی کاری که شامل هشتاد، نود درصد از مردم ایران و متشکل از تمام نیروهای اجتماعی مانند معلمان، پرستاران بازنشستگان و غیره که در مقابل رژیم ایستادگی کردهاند، میباشد.
بنابراین ما تدارک انقلاب در داخل ایران را با این چشم انداز میریزیم، نه اینکه عدهای از خارج بیایند یا عدهای در خارج دستورالعمل صادر کنند که بروید انقلاب بکنید، بروید اعتصاب بکنید .پیشتازان برای این فراخوانها پشیزی ارزش قائل نیستند. احزاب چهلوپنج سال این کارها را کردند. حالا زمانش رسیده که اگر مثقالی به فعالیتهای پیشتازان کارگری در ایران اهمیت میدهند دست از این شیوهها بردارند؛ اما اگر میخواهند ادامه بدهند، مختارند، اما باید بدانند که در فردای انقلاب حضور فعالی نخواهند داشت.
حال برگردیم به پاسخ مشخص به رفیق عزیزمان؛ احزاب ما دچار بحران رهبری هستند اما این بحران با به روز شدن حل نخواهد شد. بحران بر سر درک مفهوم حزب و رهبری انقلاب است. دستِ کم انقلاب روسیه این تجربه را نشان میدهد. بلشویکها بر اساس همین درک از منشویکها جدا شدند. منشویک ها خواهان ساختن حزب فراگیری بودند که هرکس میتوانست وارد آن شود اما بلشویکها به دنبال ساختن حزبی از پیشتازان طبقه کارگر بودند. آنان بدون دادوفریاد و خودنمایی، آگاهانه در میان کارگران مبارزه کردند، اعتصابات سازمان دادند بدون این که حتی کسی بداند اینها بلشویک هستند، طرفداران لنین هستند. آنچه که مهم بود تداوم مبارزات بود. در نتیجه بلشویکها بایست حزبی میداشتند که مخفی باشد تا دستگیریها را کاهش دهد. زمان تزار هم شبیه دوران ما بود. از طرف دیگر این حزب عقاید غیرسوسیالیستی، عقایدی که متاثر از تفکرات بورژوایی بود به درون خود راه نمیداد.
یک حزب انقلاب کاملا مخفی و مجهز به برنامه انقلابی میتواند دو عنصر را دفع کند؛ یکی عنصر پلیس مخفی و جریانات وزارت اطلاعات و غیره تا بتواند به حیات خویش ادامه دهد. دوم جلوگیری از ورود ایدئولوژی هیئت حاکم که این ایدولوژی میتواند متعلق به رژیم باشد یا تمام جریانات مختلف خارج از کشور، ازسلطنتطلبها گرفته تا جریانات سوسیالدمکرات و این احزاب به اصطلاح کمونیست. چنین تشکیلاتی برای تداوم انقلاب مجهز خواهد بود و میتواند احتمالا در شرایط مشخصی که ذکر کردم ما را به پیروزی برساند.
گفتار مازیار رازی در کلاب هاوس https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
دی ۱۴۰۳
https://youtu.be/trJaA8vqV9Q
حزب پیشتاز کارگری چگونه حزبی است؟ / مازیار رازی