شرایط و تحولات بین المللی همچون تکیه زدن دونالد ترامپ بر اریکه قدرت در کاخ سفید, سرنگونی بشار اسد, ضربه خوردن و تضعیف نیروهای نیابتی رژیم ولایت فقیه در اقصا نقاط خاورمیانه و… یک باور سطحی و ساده سازانه را در میان طیف وسیعی از ایرانیان مخالف و اپوزیسیون ایرانی بوجود آورده است که گویی رژیم حاکم بر ایران خودبخود در سراشیب سقوط، فروپاشی و سرنگونی قرار گرفته است، و اکنون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی استارت خورده است و فقط بحث زمان است و هر لحظه باید منتظر تحقق سرنگونی رژیم باشیم.
قبل از این که وارد بحث مکانیزم سرنگونی رژیم بشوم لازم میدانم به این واقعیت اشاره کنم که در سوریه انقلاب صورت نگرفت است, بلکه یک توافق منطقه ای – بین المللی با صحنه گردانی برخی کشورهای عرب منطقه خاور میانه و با شرکت روسیه و ترکیه… صورت گرفته است, روسیه به بشار اسد و خانواده اش ضمانت خروج امن برای رفتن به مسکو را داد، بشار اسد قبل از ترک سوریه طی پیامی از ارتش و نیروهای امنیتی خواست مقاومت نکنند, مردم سوریه خیزش و انقلاب نکردند, بلکه برخی نیروهای اسلامگرای جهادی مانند جبهه النصره و هیئه تحریر الشام با حمایت مالی و تسلیحاتی کشورهای عربی آمدند با الگوی سلطه طالبان بر افغانستان, و با سرعت برق و باد به دلیل نبود مقاومتی از سوی ارتش و نیروهای امنیتی به دمشق رسیدند.
در رابطه با بحث سرنگونی جمهوری اسلامی طرح برخی سئوالات برای زدودن هر گونه شبهه و ساده سازی را لازم و ضروری می دانم:
آیا سقوط خودبخودی یک رژیم در قدرت ممکن است؟
آیا بحران اقتصادی باعث سقوط یک نظام سیاسی خواهد شد؟
آیا مسائل منطقه ای و یا خارجی منجر به سقوط اتوماتیکی یک نظام سیاسی خواهد شد؟
آیا رژیم حاکم بر ایران همه ظرفیت و توان خود را مصرف کرده است و به جسدی بی جان تبدیل شده است, یا هنوز ظرفیت سرکوب در داخل و چانه زنی در خارج را دارد؟
آیا رژیم توان بازسازی آنچه را که از نیروهای نیابتی از دست داده است را دارد؟
آیا آمریکا و غرب و اسرائیل در شرایط کنونی آلترناتیوی بهتر از ملایان حاکم در ایران برای تامین منافع استراتژیک خود دارند؟
آیا رژیم در داخل توان سرکوب و کشتار دارد یا ندار؟
من ارزیابی خودم را از وضعیت رژیم بر اساس داده هایی که به طور ملموس در صحنه داخلی و بین المللی می بینم به صورت زیر شرح می دهم:
یکم: نیروهای نیابتی منطقه ای رژیم به طور ملموسی ضربه خورده و تضعیف شده اند اما بکلی از بین نرفته اند.
دوم: رژیم در درون دچار اختلاف و چند دستگی است، اما از انجا که همه عناصر رژیم تا خرخره در جنایات و در فساد رژیم سهیم هستند, همچنان به درجاتی انسجام و وحدت رهبری خودش را دارد. بخصوص که اپوزیسیون قوی, منسجم و پر تحرکی هم در مقابل رژیم در حال حاضر وجود ندارد.
سوم: از نظر غرب و قدرت های جهانی, آلترناتیو قابل قبول و مورد توافقی که بتواند مانند جمهوری اسلامی منافع آمریکا و اسرائیل در مطقه خاورمیانه تامین کند, تا این لحظه وجود ندارد.
چهارم: تضاد ها و تعارضات موجود بین رژیم و آمریکا تا کنون به درجه آنتاگونیستی و تعارض بی بازگشت نرسیده است و کماکان در مرحله چانی زنی و امتیاز گیری و امتیاز دادن است.
پنجم: فقدان اپوزیسیون قوی و مورد تایید همگانی, نبود گفتمان مشترک و آلترناتیو فراگیر و سراسری و نبود پلاتفرم حداقلی مورد توافق طیف های مختلف مخالفان جمهوری اسلامی, عامل مهم در وجود سردرگمی و تردید و یا توجیهی برای عدم حمایت بین المللی از ایده تغییر در ایران گردیده است.
سئوال مهم و اساسی که ما ایرانی ها لازم است جواب درست و واقعی برای آن بیانیم, اینست که آیا قدرت ها دلشان به حال خاورمیانه سوخته است که مثلا بعد از سالیان, الان به فکر حل و فصل مسائل خاورمیانه افتادند یا این که هدف از همه این تحرکات و تحولات در خاورمیانه تحقق اهداف اسرائیل است؟
باید دید که رژیم ولایت فقیه علیرغم آن همه ضربات جدی که نه از اپوزیسیون خود، بلکه از رقبا و حریفان منطقه ای و بین المللی خود دریافت کرده است، آیا باز هم ظرفیت و پتانسیل نرمش قهرمانانه، خفت بار و یا سر کشیدن جام زهر دیگری را دارد؟
به نظر من همه طیف های اپوزیسیون جمهوری اسلامی لازم است که به جای تصویر سازی و سناریو پردازی های غیر واقعی مبنی بر سقوط خودبخودی و شتابان رژیم، باید خود را برای بهره برداری از شرایط اضطراری که ممکن است پیش بیاید آماده و سازماندهی کنند.
کاوه آل حمودی
kaveh179@gmail.com