اینجا سخن از آلترناتیو سیاسی است و درواقع سؤال این است که جایگزین جمهوری اسلامی کدام است؛ این جایگزین چگونه ساخته می شود؟
اهمیت بحث آلترناتیو در این است که در افکار عمومی و در فضای ذهنی جامعه، نیاز به چشم اندازی و تصویری روشن از نوع و چگونگی نظام سیاسی آتی وجود دارد؛ از نظر روانشناسی اجتماعی، تصور روشن دولت آلترناتیو یکی از ملزومات ذهنی مردم برای شرکت در قیام و قبول یک هژمونی سیاسی و لذا از ضروریات تحقق سرنگونی بحساب می آید. در فضای سیاسی حاکم و غالب بر جامعه، آلترناتیو یک پروژه موقتی علیه حکومت فعلی است که عناصری از بالا با شعار منافع ملی و امکانات مالی نا روشن به ساختن و تبلیغ آن می پردازند. آلترناتیو از پایین اما، در جهت منافع عمومی و همگانی شهروندان، برای پاسخ به همه مسائل جامعه، و در پروسه مبارزه شکل میگیرد و تعین می پذیرد. بلحاظ تئوری، سوسیالیسم آلترناتیو سرمایه داری است؛ این جایگزینی در یک تصویر بزرگ و تاریخی و در یک پروسه تکاملی ماتریالیسم تاریخی رخ می دهد. بلحاظ عملی اما، سوسیالیسم نتیجه کشمکشهای بیوقفه و حاد طبقاتی است، که در لحظه حاضر (یعنی در عینیت تاریخ اجتماعی) آلترناتیو وضع موجود، و لذا قبل از هرچیز سیاسی و کشمکشی بر سر قدرت دولتی است. یعنی اراده جمعی شهروندان از دروازه عمل متشکل سیاسی برای جابجایی قدرت دولتی، وارد تاریخ عمومی/کلی می شود. لذا در یک تصویر جزئی که در یک زمان معین و در یک جامعه مشخص از صحنه تاریخ آن جامعه برداشته می شود، شاهد درگیری آلترناتیوها با قدرت حاکم هستیم. اینجا کشمکشی اجتماعی (و ناچاراً همه نوعه و با بازیگرانی از همه انواع منافع رنگارنگ) در جریان است که بر بنیان تضاد طبقاتی قرار دارد، در شکل و عمل سیاسی رقم میخورد و به پیش می رود. بنابراین سوسیالیسم از یک آلترناتیو تاریخی مابعد سرمایه داری، به یک آلترناتیو سیاسی روز تبدیل میشود، که نه فقط قدرت حاکم را به چالش میکشد، بلکه راه حل مصائب جامعه را بهتر از سایر آلترناتیوها (دموکراسی، لیبرالیسم، فدرالیسم، سلطنت، و غیره) در دسترس تشکلات و تجمعات و مبارزین میدانی قرار می دهد. بعیارت دیگرنه فقط آلترناتیو دولت حاکم امروز است؛ بلکه برای هر یک از دیگر هسته های قدرت هم آلترناتیو ارائه می دهد؛ بعنوان مثال، آلترناتیو اقتصادی دارد، آلترناتیو حقوقی دارد، آلترناتیو آموزشی دارد، آلترناتیو اجتماعی دارد و حتا برای سیستم امنیت اجتماعی و امنیت کشوری هم آلترناتیو ویژه ارائه می دهد. بعلاوه اکنون که حکومت منفور اسلامی در سراشیب سقوط است و بحث آلترناتیو توسط اپوزیسیون های گوناگون طرح و در مسیر رقابت و جدال و دشمنی هم قرار گرفته است، این بحث اهمیت تازه دارد. در چنین شرایطی بر کمونیستها وظیفه است که آلترناتیو سوسیالیستی را بعنوان امکانی در دسترس و حلال مشکلات مردم در معرض انتخاب جامعه ایران بگذارند؛ و نه الزاماً به دشمنی و نفی دیگر آلترناتیوها بپردازند.
آلترناتیوها، متفاوت از اپوزیسیون هستند؛ یک اپوزیسیون فقط تحت شرایط خاصی میتواند به جایگاه آلترناتیو صعود کند. همزمان چند جریان اپوزیسیون هم اتوماتیک به موقعیت سیاسی آلترناتیو نمی رسند، مگر آنکه سوار بر یکی از ارابه های سنتی قدرت سیاسی باشند؛ ارابه ای مانند دین و مذهب و ملیت و قومیت و دموکراسی و فدرالیسم و غیره. یکی از مشخصات یک آلترناتیو پایگاه تودهای زنده، یعنی اتکا داشتن بر یک جنبش اجتماعی است. بنایراین در بعد کلی، هر جامعه ای دارای جنبش های متعددی است و آلترناتیوها بر این جنبش ها هژمونی گفتمانی و عملی پیدا می کنند؛ و آن جنبش ها پرچم این آلترناتیوها را بدست می گیرند. اینجاست که آلترناتیوها مرتبا در حال شکلگیری و تغییر شکل و شیوه هستند، تا بتوانند توجه سیاسی آن جنبش ها را از طریق پاسخ دادن به مطالباتشان بخود جلب کنند. آلترناتیوها در شرایط خفقان سیاسی بزحمت در جامعه رخنه می کنند؛ اما به محض تضعیف شرایط اختناق، مردم به آلترناتیو ها هجوم میبرند و آنها را برای اهداف خود انتخاب می کنند؛ این انتخاب بسته به میزان کارایی آلترناتیوها در میدان جدال اجتماعی صورت می گیرد. در شرایط انقلابی آلترناتیوها شکل معین تر و اجتماعی تر به خود میگیرند، و لذا اپوزیسیون ها هم در جامعه رشد و هژمونی پیدا کرده، در مسیر و نتیجه انقلاب تأثیر تعیین کننده خواهند گذاشت. فقط اینجاست که کشمکش واقعی آلترناتیوها در سطح عملی و اجتماعی وارد جدال سرنوشت ساز خواهد شد. در حال حاضر سه آلترناتیو اصلی در جریان هستند؛ اول آلترناتیو شورایی است، دوم آلترناتیو فدرالی، و سوم آلترناتیو پادشاهی است. آلترناتیو های فرعی هم عبارت از جمهوریهای مبتنی بر حکومت حزبی/احزاب: چه حزب چپ، چه کمونیست، چه لائیک و سکولار، چه مشروطه. آلترناتیو دارای دو بخش تئوری و پراتیک است؛ اگرچه احزاب و سازمانهای سیاسی به نوعی دست به عمل دارند، اما هنوز در بخش تئوری یا برنامهای آلترناتیو قرار می گیرند؛ بخش عملی هر آلترناتیوی اعمال اراده توده های مردم در نهادها و تشکلاتشان بعلاوه راهکارهای فنی اجتماعی هستند.
اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب: آلترناتیو نمیتواند از داخل یک حکومت و بصورت تدریجی پدیدار شود و خواهان رفرم آن باشد؛ زیرا منظور از جایگزین صرفاً تعویض افراد و نهادها به منظور کارکرد بهتر در همان چهارچوب فی الحال حاکم نیست. آلترناتیو در تضاد وضع موجود شکل میگیرد تا بر تضادها و کشمکشهای اجتماعی و سیاسی پایان دهد، و نه اینکه آن را با عنوان و شکل و محتوا و صورت دیگری ادامه دهد. بنابراین اپوزیسیون اصلاح طلب و استحاله چی، نه فقط آلترناتیو نیستند، بلکه اصولاً اپوزیسیون هم نیستند. بر همین مبنا، تمام جریانات اپوزیسیونی که خواهان حکومت فردی و حزبی و استبدادی هستند؛ بواقع نمیتوانند آلترناتیو وضع موجود باشند. جایگزینی فیزیکی افراد و حتا تغییر شکل حکومتها بدون تغییرات وسیع و عمیق اجتماعی و سیاسی (ساختاری) آلترناتیو محسوب نمی شود. آلترناتیو نفی وضع موجود است در ابعاد مختلف، و قبل از هرچیز در حاکمیت موجود؛ آلترناتیو سیاسی به سیاست و دولت و قدرت محدود نمی شود، درواقع دامنه آن وسیع و گسترده یعنی همه هسته های قدرت اجتماعی را در بر می گیرد. آلترناتیو گزینه دیگری از حاکمیت است که بتواند نه فقط صورت جایگزین، بلکه تغییرات رادیکالی را نیز در محتوا با خود همراه آورد، تا بموجب آن مردم به همه مطالبات خود برسند. بنابراین آلترناتیو فقط وقتی آلترناتیو واقعی است که بصورت تمام و کمال یا همه جانبه حاکمیت فعلی یا نظم مستقر را نفی و جایگزینی با صفت و ماهیتی تماماً متفاوت مد نظر داشته باشد. یک آلترناتیو نمیتواند ذهنی و نظری و محدود در بعد ایدئولوژیک بماند، بلکه باید به مرحله مادی و عینی وارد و فعلاً منشاء و در آینده باعث تغییرات وسیع اجتماعی گردد. صد البته این آلترناتیو در یک جامعه معین و در یک مقطع زمانی محدود صورت عملی می پذیرد، و لذا با انقلاب گره خورده است. بعبارت دیگر آلترناتیو قدرت سیاسی حاکم و مستقر، نیرویی است مادی و اجتماعی که سازمانیافته و هدفمند و با برنامه و مطالبات مشخص، به قصد تصرف قدرت دولتی و سرنگون کردن حکومت فعلی با زور و اجبار، در یک بازه زمانی محدود و جامعه ای معین برای سازمان دادن یک نظم جدید، اقدام می کند. دولتها دارای فقط یک آلترناتیو نیستند؛ آلترناتیوهای متعدد و مختلفی میتوانند همزمان وجود داشته باشند. چرا که هر آلترناتیوی الزاماً به تمام مشکلات و معضلات و مصائب جامعه پاسخ روشن و معین و قابل اجرایی نمی دهد؛ مضافا اینکه، عاملان و مجریان اجتماعی آلترناتیوها دارای منافع متفاوتند.
آلترناتیو و اپوزیسیون، جدال آلترناتیوها: اجماع چهرهها و فعالین سیاسی ممکن است اپوزیسیون نام بگیرد؛ اما قطعاً آلترناتیو نیست؛ آلترناتیو اصول نظری و پایه اجتماعی لازم دارد. یک بدیل سیاسی محدود و موقت و مکانیکی و ایدئولوژیکی نیست. دو دسته اصلی آلترناتیو سنتی و مدرن داریم؛ سنتی ها از قهر تاریخ و سنتها و خرافات و فرهنگ سنتی جامعه تغذیه کرده و لذا «اعتماد سازی اجتماعی» و پیوند سیاسی با جامعه را لازم ندارند، آنها فی الحال در میان مردم ذهنیت اعتمادی و اعتباری و تاریخی دارند. احزاب و سازمانهای مذهبی (مانند مجاهدین خلق در سطح سراسری و سازمان خبات در کردستان)، و ناسیونالیستی (سلطنتی و شاهی و مشروطه چی و تمام تمامیت ارضی پرستها، و نیز قومی ها و فدرالیست چی ها) در این دسته اند؛ آنها با متد و شگرد پوپولیستی خود را نماینده مذهب و قومیت و ملیت مردم دانسته و از این راه به درون جامعه و دل مردم نفوذ کرده و در نتیجه اعتماد و هژمونی سیاسی به دست آورده و قدرت را بنمایندگی از مردم و درواقع برای خود بدست می گیرند. جریانات مدرن اما اعتماد مردم را به شیوه پوپولیستی جذب نمیکنند بلکه اعتماد سازی اجتماعی را باید از صفر شروع کنند و بسازند. بعلاوه باید با سنتهای سیاسی و اجتماعی، بخصوص وقتی این سنت ها در حاکمیت هستند، هم مبارزه کنند: تمام احزاب و سازمانهای کمونیست و سوسیالیست و بدرجه ای لیبرالها و لائیک ها در این دسته اند. همچنین آلترناتیو در کلیت خود به چپ و راست تقسیم می شوند. در ادامه اپوزیسیون ها هم تعدد زیادی دارند و میتوانند به تعداد زیادی متعلق به هر دو دسته آلترناتیو باشند. در عین حال اپوزیسیون ها با آلترناتیو ها همپوشانی هم دارند؛ گاهی یک اپوزیسیون با گفتمانی جدید و دارای پایگاه اجتماعی میتواند خود به آلترناتیو صعود کند، مانند کمونیسم-کارگری. در مقابل، اپوزیسیون های ضعیف و سنتی و ناکارآمد و کم نفوذی هم هستند که در بهترین حالت اپوزیسیون حکومت اسلامی هستند و بس و هیچوقت به جایگاه آلترناتیو نمی رسند. اپوزیسیون ها را هم میشود به انواع و اقسام تقسیم بندی کرد: جمهوری خواه یا فرد محور؛ مرکز گرا یا محلی گرا؛ مذهبی یا لائیک و غیره.
در پاسخ به این سؤال که آیا اپوزیسیون ها واقعیاند یا اپوزیسیون جعلی هم داریم؟ باید گفت از زاویه منافع مردم و یک جامعه باز و سالم، تمام اپوزیسیون های سنتی مردود هستند، چون نظم نابرابر موجود را تأیید و تثبیت می کنند؛ اما به نسبت حاکمیت فعلی و در برابر آن همگی واقعیاند. اپوزیسیون های جعلی درواقع دستی در حاکمیت فعلی دارند و از قبل وجود و تداوم حاکمیت فعلی منفعت می برند؛ مانند احزاب اصلاح طلب که بنوعی دولت درسایه و بواقع سوپاپ اطمینان نظام اسلامی هستند.
آیا اپوزیسیون واقعی ها، همه کارآمد هستند؟ خیر، بسیاری از جریانات اپوزیسیون اسمی و تبلیغاتی و دست ساز هستند.
آیا یک آلترناتیو محصول فرهنگ سیاسی مردم است و یا افکار عمومی مردم محصول تبلیغات مطبوعاتی و میدیایی است؟ یک آلترناتیو هم میتواند به افکار عمومی یک جامعه شکل دهد (آلترناتیو سوسیالیستی) و هم میتواند محصول فرهنگی آن جامعه باشد (آلترناتیو فدرالیسم). فرهنگ جامعه همیشه تعیین کننده نیستند؛ که گویا چون یک جامعه هنوز در سنتها غرق است، پس فعلاً آماده گی یک دولت مدرن و پیشرو را ندارد. کمااینکه نمیتوان گفت که در کشورهای پیشرفته که حقوق شهروندی در جریان است، احزاب ضد مردمی و فاشیست نمیتوانند بقدرت برسند. روند تاریخ در کلیت خود قانونمند است؛ اما در روند عینی یا در جریان روزانه خود بطور پیچیده و نامنظمی از اراده فردی و جمعی شهروندان جامعه و از وقایع و حوادث روزانه و نیز از مهندسی افکار تأثیرات تندی میگیرد که هیچوقت قابل محاسبه و پیشبینی نیست. بنابراین نباید منتظر ظهور بهترین آلترناتیو و بهترین اپوزیسیون و بهترین تشکیلات و بهترین پیوند داخل و خارج و بهترین شرایط بینالمللی و غیره بود، و بعد خواهان انقلاب اجتماعی شد؛ مهم و تعیین کننده این است که هردم درک دینامیک روندهای سیاسی-اجتماعی را داشته و بتوان حنبشهای معترض را راهبری و متحد نمایی.
آنچه که «جدال آلترناتیوها» اسم گرفت، عملاً به رقابتهای ناسالم و تخریب، خنثا سازی و خودزنی، زیرپا گذاشتن آزادیهای سیاسی، بی پرنسیپی ها، انشقاق و ترس در میان مردم، و نهایتاً بقای جمهوری اسلامی تبدیل شد. فحاشی ها و ترور شخصیتها و فضای نا امن هم بجای خود؛ لذا شرکت در جدال اپوزیسیون و انتظار برنده شدن، و سپس مورد انتخاب اجتماعی قرار گرفتن مردود و غیرواقعی است. آیا موفقیت یک آلترناتیو به معنای انتخاب آن توسط مردم است؟ میتواند چنین باشد یا نباشد. مردم هیچگاه فرصت اینکه بطور نظری دست به انتخاب یکی از اپوزیسیون ها بزنند، پیدا نمی کنند. در شرایط انقلابی، خود مردم بازیگرند و منشاء اثر؛ هم حوادث را بوجود آورده و هم از وقایع تأثیر میگیرند، این فعل و انفعال و کنش و واکنش از سطح محلی تا سراسری و خارجی باهم شبکه ای از پدیدههای پیشبینی نشده و غیرقابل کنترل خلق میکنند که در نتیجه یک سلسله اقدامها و برنامهها و مبارزه افراد و احزاب و تشکلات، سبب سبقت یک آلترناتیو بر بقیه شده و کسب اقبال عمومی می شود.
آلترناتیو شورایی: بنظر من این آلترناتیو در روند انقلاب به قویترین و بزرگترین آلترناتیو تبدیل خواهد شد؛ چرا که مردم چارهای نخواهند داشت جز دخالت مستقیم خود در مدیریت جامعه. در حال حاضر که استبداد فاشیستی از هرگونه فعالیت سیاسی مردم جلوگیری می کند، آلترناتیو شورایی ضعیف و فقط توسط کمونیستها در حد ادعا و بعضا برای جلب و جذب مردم مطرح می شود. فعلاً و در این شرایط کمتر کسی است که به صراحت از دولت شورایی و قرار گرفتن آن در راس احزاب سیاسی سخنی بگوید. اتمسفر فعلی این است که احزاب و سازمانهای کمونیست در کنار شوراها و باهم دولت را تشکیل می دهند؛ اما این غیر ممکن است، بنظر من احزاب به تقسیم قدرت با شوراها راضی نخواهند شد و بطرف قبضه قدرت پیش خواهند رفت. راه جلوگیری از دیکتاتوری حزبی بجای دیکتاتوری طبقاتی، محدود کردن احزاب در ذیل اتوریته شوراها است؛ بعلاوه، آزادی احزاب. وقتی همه نوع حزبی (از جمله احزاب راست و ضد سوسیالیست) بتوانند در شوراها به ارائه پلاتفرمهای سیاسی خود بپردازند؛ آنگاه همدیگر را کنترل کرده و مانع زیاده خواهی و یکه تازی همدیگر شده و به این ترتیب هیچ حزبی فرصت دور زدن شوراها و قبضه قدرت نخواهند داشت.
آلترناتیوی بنام رژیم چنج: رژیم چنج آلترناتیوی اجتماعی نیست، فقط سیاسی است و بیشتر محصول تبلیغات و کشمکش دولتهای قدرتمند با حکومت اسلامی است. رژیم چنج آلترناتیو بالایی ها علیه انقلاب پایینی هاست؛ در این نوع از آلترناتیو مردم در بهترین حالت سیاهی لشکر دست بدست شدن حکومت و دولت هستند، بدون اینکه منافع اجتماعی و سیاسی آنها تأمین شود. نیروهای راست با انواع و اقسام شعباتش منتظر همین نوع آلترناتیو هستند؛ زیرا نقش مردم را محدود و آنها را در سیاست دور می زند. در رژیم چنج هم نیروهای راست اپوزیسیون و هم «سیاست غالب بین الملل» به یک توافق نانوشته و نوشته می رسند، با این هدف که انقلابی رخ ندهد و منافع آنها را بخطر نیندازد. رژیم چنج آن نوع جابجایی قدرت دولتی است که باعث کمترین تغییرات در همه و هریک از هسته های قدرت شود؛ بخصوص نگاه داشتن مردم بدور از میداندار شدن و دخالت مستقیم در امر قدرت سیاسی، برای جلوگیری از مالکیت اجتماعی و حفظ مالکیت خصوصی بر ثروتهای همگانی. کل اپوزیسیون راست درواقع آلترناتیو وضع موجود نیستند، بلکه صرفاً اپوزیسیون حکومت اسلامیند. اما یک سؤال مهم: «اگر اینا برن، از کجا معلوم ایران تجزیه نشه!؟» شانس کوچک «آلترناتیو رژیم چنج» در پاسخ به این سؤال است. این اصطلاح «تجزیه» را نباید فقط بعنوان یک میل سیاسی و طبقاتی ناسیونالیسم تمامیت گرا فهمید. در دل جامعه و مردم یک ترس و نگرانی از ناامنی و خطرجنگ داخلی و کشت و کشتار انتقامجویانه و آوارگی میلیونی وجود دارد. بر این ترس منطقی مردم جریان اصلاح طلب عامدانه و آگاهانه دمیده است و از سوی راست پادشاهی خواه و سلطنت طلب و مشروطه چی هم به سختی مورد استقبال قرار گرفته است. راه حل این دو جریان گذار مسالمت آمیز از رژیم و جلوگیری از انقلاب اجتماعی است؛ بهترین آلترناتیو این دو ضلع ارتجاع رژیم چنج یا تغییر حکومت اسلامی با کمترین دخالت مردم و در سریعترین زمان ممکن با حفظ تمام ارگان ها و شالوده های موجود، برای «جلوگیری از هرج و مرج» یا درواقع ضدیت با انقلاب مردم است. اگر کسی نگران رژیم چنج است باید برای متحد و متشکل شدن اقشار آزادیخواه و برابری طلب بکوشد و نه تاختن و بد و بیراه گفتن به احزاب کمونیست موجود.
آلترناتیو فدرالی: اختاپوس فدرالیسم در ایران، دارای چهار بازوی قوی و کلهای پوک و توخالی است: یک بازوی فدرالیست گری در جریان اصلاحات است، و بازوی دیگر در میان ناسیونالیسم ایرانی (مجاهدین)؛ بازوی سومش در میان ناسیونالیسم قومی، و بازوی چهارم و آخرش در جریانات چپ (حزب چپ ایران) قرار دارد. فدرالیسم یک آلترناتیو قوی و خطرناک است؛ قوی است چون دهها حزب و سازمان از آن حمایت می کنند، و خطرناک است چون مساله اش نه درد انسان و شهروند و جامعه و حل آنها، بلکه انتقام از تاریخ است. در تاریخ صد ساله اخیر ایران، ناسیونالیسم مرکزگرا فجایع بزرگی را علیه مردمانی انجام داده که زبانشان و مذهبشان متفاوت از زبان و مذهب رسمی بوده است. دامنه کشتار و ترور و قتل و اعدام و تبعیض و ظلم و ستم و سرکوب و تبعیضهای فردی و جمعی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی چنان وسیع است که اسم بردنشان هم ناممکن است. این فاجعه تاریخی امروز برای ناسیونالیست های این مردمان سرکوب شده تبدیل به فرصتی شده است تا مدعی شوند برابری شهروندی ناممکن است و حتا اگرهم ممکن باشد جبران سرکوبهای گذشته نیست و فقط دولت فدرال است که آنها را به ماندن در چهارچوب یک کشور (ایران) راضی می کند. در مقابل، این مطالبه با دو مخالف بزرگ روبروست: یکی ناسیونالیسم مرکزگرا و دیگری سوسیالیسم کمونیستها. ناسیونالیستهای تمامیت خواه فدرالیسم را مقدمه جدایی طلبی دانسته و آن را بعنوان تجزیه طلبی محکوم و مردود میدانند و خود را برای سرکوب آن آماده می کنند. علیرغم ادعای ناسیونالیست های فدرالچی، مخالفت کمونیستها در کنار مخالفت مرکزگراهای ناسیونالیست قرار ندارد؛ مساله کمونیستها خاک و جدایی و استقلال نیست، چه عضوی از جامعه مرکز باشند و چه عضوی از جامعه پیرامونی. کمونیستها خواهان حل «مسائل ملی» هستند و استدلال میکنند که فدرالیسم قادر به حل این مسائل نیست، بعلاوه بر همبستگی اجتماعی و همسرنوشتی کل مردم تأکید دارند.
باید پرسید، این چه آلترناتیوی است که ابتدا مردم و جامعه را برحسب زبان و یا جغرافیایی تقسیم میکند و بعد مشکل آنها را حل می کند؟ تقسیم جغرافیایی اپوزیسیون ممکن است، اما تقسیم جغرافیایی آلترناتیو نداریم؛ یعنی آلترناتیو نمیتواند در یک جغرافیا کارا و مشکلگشا باشد و همان آلترناتیو در جغرافیای جامعه همسایه بی پاسخ و عقیم باشد. درواقع چون این اپوزیسیون ها دنبال حل مسائل جامعه نیستند بلکه کسب قدرت و ثروت هدفشان است، ناچارند این قدرت را فقط در چهارچوب مرزهای معینی بخواهند که متعلق به «مردم خودشان» است؛ اما مساله این است که این «چهارچوب» نامعین و ناروشن و مورد اختلاف طرفین است. فدرالیست طلبان سوسیالیسم را رد می کنند، چون سوسیالیسم قدرت را به شوراهای مردم می دهد؛ حال آنکه این احزاب نمیتوانند انتظار طولانی خود برای کسب قدرت و ثروت و منصب و شهرت را فدای شوراهای مردم بکنند. بفرض اینکه فدرالیسم مساله ملی را حل کند؛ تکلیف حل دیگر مسائل جامعه چه می شود؟
آلترناتیو سلطنتی و پادشاهی و مشروطه خواهی: یکی از عقب ماندگیهای جریانات ارتجاعی، همین تاریخ زدگی و ماندگاری در قرون سپری شده بلحاظ سیاسی است. اینان به حکم داشتن تجربه حکومت، اتوماتیک در مقام آلترناتیو قرار می گیرند؛ اینکه جامعه ایران آیا این آلترناتیو تاریخ مصرف گذشته را بار دیگر امتحان میکند یا نه معلوم نیست. البته منطقن خیر و محال ممکن است؛ اما منطق سیر حوادث تاریخی همیشه معقولانه پیش نرفته است؛ گاهی شرایط بینالمللی به نفع ارتجاع عقب می رود. بعنوان مثال، شکستهای یک سال اخیر «محور تروریسم»، و بقدرت رسیدن ترامپ و بطور کلی دست بالا داشتن راست افراطی در جهان باعث شده است تا راست افراطی ایرانی هم خود را برای بازپس گیری قدرت از جناح اسلامیش آماده کند. این وضعیت باعث خواهد شد تا میدیای مزدبگیر و محافظه کار خود را هرچه بیشتر در خدمت این نیروی شبه فاشیست قرار داده و به این ترتیب توجه جامعه ایران را بخود جلب کرده و بر افکار عمومی بنفع خود تأثیر بگذارند. بنظر من این تأثیرات موقتی خواهد بود و در یک تقابل اجتماعی، سرانجام جریانات ارتجاعی شکست خواهند خورد، چون پاسخی به مسائل مردم ندارند. این جریانات خود را آویزان تاریخ جعلی کرده و بر نفرت مردم از حکومت اسلامی و بر نوستالژی گذشته گرا حساب باز کرده اند. غافل از اینکه به هر اندازه این جماعت عقبمانده سیاسی توانسته اند تاریخ جعل کنند، قربانیان هم تاریخ نویسی خود را تدوین کرده، و لذا هر دو طرف آماده خون دادن و خونریزیند: آن «خاک پر گهر» ی که اینها برایش حاضرند هرجنایتی انجام دهند؛ بعنوان نمونه در کردستان، ناسیونالیستها آن را «خاک زیرین» نامیده و حاضرند برایش جان دهند. این تناسب در آذربایجان و خوزستان و بلوچستان هم هست و نوید جنگی خونینی با خود دارد
آلترناتیو واقعی، آلترناتیو سازی تبلیغاتی: آلترناتیو واقعی شوراها هستند؛ شوراهای مدیریتی فقط کارگری نخواهند بود، بلکه همگانی و یا شهروندی باید باشند. در هر مرکز کار و زندگی، شورای همان مرکز و مکان در راس اداره امور خواهد بود؛ شورای برق و آب و محله و شهر و راه آهن و پتروشیمی و روستاها و مناطق، هر یک مسئول اداره و مدیریت همان مرکز خواهد بود. شوراها دارای پلاتفرم سوسیالیستی هستند، اما خودشان به کارگری ملقب نیستند زیرا با اجتماعی کردن ثروتهای جامعه، طبقه کارگر بعنوان طبقه اقتصادی و اجتماعی از بین میرود و لذا باید بعنوان طبقه سیاسی هم از میان برداشته شود، و جامعه مدنی و قانونی و انسانی و علمی با «پلاتفرم کارگری» جانشین وضع موجود گردد. {پلاتفرم کارگری ضد استثمار سرمایه از کار و ضد مالکیت خصوصی بر ثروتهای اجتماعی است، و نه دولت کارگران و زحمتکشان علیه سرمایه داران و طرفداران سرمایه داری} شوراها به همه آحاد جامعه تعلق دارند و نه به کارگران علیه غیر کارگرها. چپ سنتی با چپ زدنهای کودکانه نه فقط جامعه را از قبضه قدرت (توسط کارگرانی که در یک حزب متشکلند و یا توسط حزبی که نماینده طبقه است و یا این ادعا را دارد)، توسط حزب کمونیستی می ترساند؛ بلکه اصولاً توان اجرایی آن را هم ندارند، به همین علت هم هست که باوری هم به عملی بودن سوسیالیسم نداشته و هنوزمبلغ «دموکراسی شورایی» و یا «سوسیالیسم دموکراتیک» هستند.
آلترناتیو تبلیغاتی درواقع محصول تبلیغات و سفارشی صاحبان قدرت میدیایی است که موجودیت چنین آلترناتیوی بیشتر در ساحت گفتاری و شنیداری قرار دارد، در مقابل حضوری مشهود و مادی که قابل محاسبه باشد، در جامعه ندارد. آلترناتیوهای تبلیغاتی فرد محور هستند؛ اپوزیسیون فرد محور و الیت محور و نماینده محور داریم، اما یک آلترناتیو نمیتواند فرد محور باشد، مگر نوع دینی و مذهبی و شاهی با ادعاهای پوچ اذلی و ابدی و نمایندگی خدا بر زمین.؛ مانند مجاهدین و سلطنت طلبان.
آلترناتیو سازی از بالای سر مردم توسط قدرتهای جهانی و منطقه ای با ابزار میدیا و بروش دیپلماتیک و بند و بست های پنهانی، خطری است که میتواند در غیاب حضور میدانی مردم و احزاب کمونیست و شورایی، صورت بگیرد؛ اما آلترناتیو سازی تبلیغاتی و وابسته به قدرتهای جهانی و منطقه ای فقط وقتی میسر است که یا مردم کاملاً از دخالت در سرنوشتشان محروم مانده باشند، و یا از یک سناریوی وابسته حمایت کنند. در جامعه ایران چنین امکانی بسیار ضعیف است؛ اغلب آلترناتیوها یا دارای پایگاه اجتماعی اند و یا خود را به بخشی از مردم عرضه و فروخته اند. اما بخصوص در برابر تشکلات و شوراهای تودهای قادر به بکرسی نشاندن آلترناتیو دست ساز نخواهند بود.
اپوزیسیون آلترناتیو: اپوزیسیون، مخالف سازمانیافته یک حکومت است. اما اتوماتیک هر مخالف سازمانیافته را نمیتوان آلترناتیو دانست؛ زیرا اغلب اپوزسیون ها هم در اندیشه سیاسی، هم در پلاتفرم و برنامه مطالباتی مشخص، و هم در جلب و جذب شهروندان به موقعیت آلترناتیو نمی رسند. آلترناتیوها نه فقط دارای بنیان فکری و برنامه ای، بلکه دارای استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی هستند و لذا در میدان مبارزه اجتماعی نیرو جابجا میکنند و منشا تغییر می شوند. آلترناتیوها پایگاه اجتماعی دارند؛ یعنی در میان طبقات و اقشار اجتماعی نه فقط نیرو دارند، بلکه خود از میدان مبارزه اجتماعی بیرون آمده اند. آلترناتیوها در میان مردم متشکل پایگاه داشته و در جامعه ریشه دارند؛ و در عین حال از طریق هسته تحزب یافته اش در سطح بینالمللی پرچم بالا گرفته است. اپوزیسیون آلترناتیو قادر است و پتانسیل این را دارد که با تضعیف حاکمیت سرکوبگر، فوری بازوی مسلح خود را سازمان بدهد و از مصادره قدرت دولتی از بالای سر مردم، جلوگیری نماید. آلترناتیوها همواره با اپوزیسیون ها اشتباه گرفته شده اند: اپوزیسیون شورایی، اپوزیسیون دموکراتیک، اپوزیسیون پارلمانی، و نهایتاً اپوزیسیون سلطنت داریم؛ اما اتوماتیک همین اپوزیسیون ها، آلترناتیو نیستند. آلترناتیو مشمولیت سرتاسری و راه حل همه گیر دارد؛ اینجا منظور دربرگیرندگی سراسری جغرافیایی نیست، بلکه برابر دانستن همه آحاد جامعه است. آن جریان و نیرو و سازمانی که فقط بخشی از جامعه را نمایندگی می کند، اپوزیسیون هست اما آلترناتیو نیست، زیرا برای دیگر بخشهای جامعه و مسائلشان راه حل ندارد؛ بعنوان مثال مجاهدین یک سازمان اسلامی است و حرفی برای غیر مذهبیا و پیروان دیگر ادیان ندارد. هم مجاهدین و هم پادشاهی خواهان آلترناتیو مردمی و اجتماعی نیستند، اینها آلترناتیوهای تاریخ مصرف گذشته هستند. چنین اپوزیسیون هایی حتا همان بخش حامی خود در جامعه هم نمایندگی نمی کنند؛ زیرا قادر به پاسخگویی به همه مسائل همان بخش هم نیستند. مجاهدین آلترناتیو ملاها هستند و نه حتا حکومت اسلامی، تا چه رسد به آلترناتیو وضع موجود، بنابراین تا زمان سقوط جمهوری اسلامی احتمالاً نقش منفی بازی نخواهند کرد (اگر دست به ترور کور بزنند، همین احتمال هم از بین می رود)، اما بعد از سرنگونی خود به معضلی در راه پیشروی انقلاب و دولت شورایی تبدیل خواهند شد. چرا که بجز مخالفت با حکومت ملاهای جنایتکار، هیچ درد دیگری از جامعه ایران برایشان قابل درمان نیست.
وقتی هم نیرویی به موقعیت آلترناتیوی میرسد، هنوز عمق نفوذ اجتماعی این نیرو در حل و فصل مسائل جامعه را باید محسوب محاسبه کرد. برای نمونه آیا این جریان معین اپوزیسیون فقط اپوزیسیون حکومت فعلی است و یا برای مسائل پر شمار جامعه هم راه حل دارد و لذا آلترناتیو وضع موجود و یا اپوزیسیون کل سیستم است!؟ بله اپوزیسیون کل سیستمی که بحران های چاره ناپذیرش هر دم بشریت را به کام خود فرو برده و مصائب تمام نشدنی و بیشماری را موجب شده است. بنابراین بدون تخفیف باید همه آلترناتیوها را نقد کرد و از سلطه سیاسی و فاجعه آفرینی آنها جلوگرفت. با کمی بررسی متوجه میشویم که چپ های برابری طلب، آزادیخواهیشان ضعیف است؛ لیبرالها ادعای آزادیخواهی فردی دارند، اما برابری طلبیشان هیچ؛ فدرالیست طلبان عدالت جوند و آزادیخواهیشان پوچ؛ مجاهدین اسلامیند و ادعاهایشان پوچ-پوچ؛ سلطنت طلبها قدرت طلبند و ادعاهایشان پوچ تر. بنظر من تنها امید کمونیستها هستند؛ و در راس آنها کمونیستهای متشکل که فی الحال چهرهها و سیاستها و برنامه هایشان رو به جامعه اعلام شده باشد. اما همین احزاب کمونیست هم فقط برای مبارزه و سرنگونی جمهوری اسلامی مورد حمایت قرار بگیرند؛ در حکومت آینده این احزاب اگر بر شوراها تسط پیدا کنند، خود به معضل و مسأله تبدیل خواهند شد.
نتیجه گیری: آیا احزاب سیاسی آلترناتیوند (آلترناتیو کیست) و یا آن برنامه و سیاست و خط مشی و رژیم سیاسی و سیستمی که جایگزین میشود (آلترناتیو چیست)؟ احزاب سیاسی اپوزیسیونند و نه آلترناتیو، هرچند در اصطلاح سیاسی بعنوان آلترناتیو کیست لقب گرفته اند. اما وقتی صحبت از آلترناتیو چیست می شود، دیگر یک سیستم اقتصادی و اجتماعی مد نظر است که برای همه مقولات ریز و درشت جامعه موجود پاسخهای اساسی و همه گانشمول و دراز مدت دارد. آلترناتیو را یک فرد و یا اراده چند نفر نمیتواند بسازد؛ آلترناتیوها ابداعی افراد نیستند بلکه در فضای فکری و فلسفی جامعه فی الحال موجودند، و نیازمند جنبش متشکل اجتماعی برای اجرا هستند. آلترناتیوها پایه اجتماعی دارند و این یعنی جامعه با این آلترناتیو روابط متقابل و کنش-واکنشی تاریخ داری دارد. آلترناتیو سیاسی فقط وضع موجود را نفی و درب باغ سبزی نشان نمی دهد، بلکه خود چگونگی ساختن آن دنیای بهتر را ارائه و پیش پای جنبشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی می گذارد. همه جریانات مدعی «حاکمیت مردم» هستند؛ اما در عمل خود را جانشین مردم کرده و بنام مردم حاکمیت را قبضه می کنند. اما حاکمیت مردم کدام است که هم طرفدران حکومت حزبی و هم فدرالیست طلبان و هم پادشاهی خواهان و هم انواع جمهوری خواهان از آن دم می زنند؟ آیا اگر منافع اقتصادی و اجتماعی نبود، نباید همه این انواع اپوزیسیون ها با حاکمیت مستقیم مردم، یعنی دولت شوراها، موافقت می داشتند؟ حتا رضا پهلوی که حکومتش نمیتواند حکومت یک درصدیها نباشد از «حاکمیت مردم» می گوید؛ آیا محال ممکن است که اپوزیسیون بتواند به این صراحت بنام مردم علیه مردم مدعی شود؟ اما جای نگرانی نیست، در پروسه مبارزه و انقلاب، شوراها از پایین شکل گرفته و خواهند گرفت؛ کمونیستها وظیفه دارند در این شوراها شرکت کنند، چه در شکلگیریش، چه در رهبریش، چه در پیوندها و اعمال اراده اش، و چه در دفاع از بقا و موجودیتش تحت هر شرایطی..
در پایان شاید مهمترین سئوالی که مطرح میشود اینست که بهترین آلترناتیو یا بدیل کدام است؟ بهترین جانشین حکومت اسلامی کدام آلترناتیو خواهد بود؟ پاسخ خیلی ساده است؛ بهترین آلترناتیو در یک پروسه مبارزاتی و در مسیر انقلاب-در-جریان (انقلاب زن زندگی آزادی) درواقع شکل میگیرد و در میدان مبارزه با جمهوری اسلامی خود را در سنگرهای مبارزه مردم بر دیگر آلترناتیوها برتری می دهد. یعنی حتا شاید لازم نباشد مردم بخواهند مابین چند آلترناتیو یکی را انتخاب کنند، چراکه آلترناتیو مطلوب در عمل به ابزار مبارزه و به شکل دولت آتی و به محتوا آن تعین می بخشد. در همین میدان عمل و مبارزه میدانی است که آلترناتیوهای طبقه حاکم کم خواهند آورد و از پروسه پاسخگویی عقب خواهند ماند. مردم مبارز در مبارزه شان متوجه خواهند شد که هیچ ناجی و نجات دهنده ای وجود ندارد مگر خودشان؛ این دستهای خودمان است که قادرند کاری انجام دهند، و سپس اتحاد میان همین دستان و مبارزین است که توان تغییر و تعیین سرنوشت خودمان و کل جامعهمان خواهد داشت. نقطه قوت آلترناتیو سوسیالیستی این است که با مردم و همراه آنها شکل میگیرد و رشد میکند و رقبایش را کنار میزند و میدان نبرد سیاسی و طبقاتی را از حضور پیروزمند خود قرق می کند؛ و البته با اولین گشایش در فضای خفقان، تحزب خود را هم سازمان خواهد داد. ما کمونیستها هم از همین آلترناتیو میدانی و مردمی و شورایی دفاع می کنیم؛ که رهبران خود را در میدان آزادی خواهی و برابری طلبی پرورش داده و به جامعه معرفی کرده است و نه الزاماً فرد و افرادی که دارای شهرت کشوری باشند. یک آلترناتیو سیاسی منوط و محدود به فرد رهبر و یا حتا یک شورای رهبری نیست؛ بلکه قبل از هرچیز یک گفتمان سیاسی است که راه حل مصائب جامعه را دارد و تمام اقشار جامعه میتوانند زیر چتر آن به مطالبات خود برسند. از سوی دیگر، یک آلترناتیو سیاسی باید بتواند هم با جریانات مختلف اپوزیسیون و هم با دول منطقه و جهان مناسبات و همزیستی داشته باشد؛ یعنی دارای سیاست حذفی و جنگی نباشد و آینده امن و صلح آمیزی را به همه مردم و کل جامعه تضمین دهد. صلاحیت و کارایی و مشروعیت و حقانیت یک آلترناتیو اینگونه تأمین میشود که خود آلترناتیو ازعمق جامعه و از دل مبارزات مردم و در پروسه نبردهای مطالباتی و حق طلبانه جنبش های اجتماعی شکل گرفته باشد. اینجاست که بسیاری از آلترناتیوهای خودخوانده ناکارآمدی و حاشیهای و بیربط بودن و بیگانه بودن خود را با امروز و آینده خوشبخت مردم نشان می دهند. کم نیستند جریاناتی که با شعار «نجات ایران» و «آزادی ایران» خود را آلترناتیو معرفی می کنند؛ اما پیروزی چنین جریاناتی، چیزی جز پیروزی «%۱”ها نخواهد بود. منظورشان از «نجات و آزادی»، رهایی قدرت از دست آخوندهای تمامیت خواه و ولایت مطلقه است؛ و نه رهایی مردم از فقر و فلاکت، اینان خواهان آزادی برای مردم نیستند، برابری آحاد مردم را قبول ندارند و اصولاً مطالبات مردم را اتوپیا و غیرواقعی و مغایر با «مانند همه کشورهای دنیا» می دانند. آنچه که بواقع اتوپیاست شانس سوخته جریانات راست است؛ سلطنت طلب و پادشاهی خواه آلترناتیوهای امتحان پس داده، و مجاهدین آلترناتیو سوخته ای است که رژیم اسلامی هیچ آبرویی برایش باقی نگذاشته است. آنچه که واقعبینی است تلاش برای دولت شورایی و الغای مالکیت خصوصی بر ثروتهای همگانی و عمومی است.
یازده ژانویه ۲۰۲۵
اقبال نظرگاهی