15
پائیز سال ۱۳٥۸ بعد از بازگشت مجدد نیروهای پیشمرگ بە داخل شهرها ، با وجود اینکە تجربە و آمکانات کم بود در شهر سنندج شورای شهر و شورای محلات و شورای دانش آموزی و غیرە….و بنکە محلات برای پیش بردن کار و بار روزانە تشکیل شد و آمورات شهر بە نحو احسنی پیش میرفت ، سنندج حال و هوای دیگری بە خود گرفتە بود و رژیم داعش اسلامی هر چند حضور ظاهری داشت اما در کار و آمورات روزانە مردم دخالتی نداشت و می توان گفت در شهر دمکراسی برقرار بود سازمانها سیاسی آزادانە فعالیت خود را داشتند ،سندیکای کارگری فصلی ، پخش و نشر نشریات آزاد بود، هیچ پوشش اجباری برای زنان نبود و در این فعالیتها زنان و مردان دوش بە دوش هم فعالیت می نمودند، البتە این دست آوردها برای رژیم اسلامی هیچ خوش آیند نبود و رژیم هم همیشە در فکر اخلال و بهم زدن آن جو حاکم بر شهر بود مثلا در زمستان سپاە پاسداران کە بالای باشگاە افسران و در مرکز شهر مستقر بودند بسوی مردم عادی در خیابان شاهپور سنندج تیر اندازی نمودند کە منجر بە جانباختن ٤ نفر از همشهریها شد از جملە یک دختر چهار سالە اگر اشتباە نکنم بە اسم لیلا کە بعد از آن جریان تیر اندازی مردم شهر دست بە تحصن عمومی یک ماە و اعتصاب غذای ٥ روزە در استانداری شهر و مسجد جامع نمودند برای بیرون راندن نیروهای سپاە مستقر بالای باشگاە.
خوب بە یاد دارم همان روزهای اعتصاب بود برای رعب و وحشت در میان مردم گروهی دزد و سر گردنە گیر را مسلح نمودە بود کە کارشان در دروازهای ورودی و خروجی شهر جلو گیری از ماشینها و بە غارت بردن آموال ، از دست در آوردن النگو و گوشوارە زنان و غیرە بود می نمودند کە توسط پیشمرگان کوملە دستگیر شدند و در همان روزهای تحصن در میان مردم متحصن دادگاهی شدە و بە سزای اعمالشان رسیدند ، روزهای تحصن کە در زمستان بود با جود برف و سرما مردم قهرمان شهر سنندج حضور فعالی داشتند و متحصین تقریبآ بە خواستەهایشان رسیدند و بعد از یک ماە تحصن و اعتصاب غذای ٥ روزە بە پایان رسید.
کم کم بە نوروز سال ۱۳٥۹ رسیدیم بنا بە جوی کە در شهر حاکم بود روزهای نوروز مسافران نوروزی زیادی از دیگر شهرهای ایران برای مسافرت بە کردستان بخصوص شهر سنندج روی آوردە بودند و رژیم از آن جو و شرایط بە تنگ آمدە بود و در میان آن مسافرها هم سواستفادە کردە بود و تعدادی از بسیجیهای ساندیس خور را برای خرابکاری فرستادە بود کە در نتیجە خود را بە مقر کوملە نزدیک کردە بودند برای خرابکاری و دستشان لو رفت و بە آرزوی خود نرسیدند، و رژیم مرتب دنبال بهانەای بود برای گرفتن آن دست آوردهای مردمی از دست مردم مبارز سنندج ، آخرین روزهای فروردین ماە بود کە ستون عظیمی تا دندان مسلح از کرمانشاە بە طرف سنندج براە آفتاد بە بهانە فرستادن آرتش بە مرز ایران و عراق برای تقویت مرزها و قرار بود این ستون از داخل شهر بە پادگان لشکر ۲۸ بروند در صورتی برای همگان آشکار بود هدف رژیم تقویت خود برای حملە بە دستآوردهای مردمی بود و این ستون بە شهر سنندج نزدیک می شد توسط نیروهای چپ در شهر خبر پیچیدە شد و تمام شهر حالت تعطیلی بە خود گرفت و دستە ، دستە دانش آموزان دختر و پسر و مردم شهر بخصوص جوانان بە در ورودی شهر یعنی خیابان ششم بهمن رفتیم نزدیکیهای غروب بود کە ستون نظامی بە خیابان ششم بهمن رسید و توسط مردم محاصرە شد و جوانان با درجەداران و افسران و سربازان بە بحث و گفتگو پرداختند و مردم می گفتند ما آجازە نمی دهیم کە این ستون نظامی از داخل شهر عبور کند مگر از روی جنازهای ما رد شوید و در جریان بحث و گفتگوها درجەداران و سربازان گریە می کردند کە می گفتند دست ما نیست دستور از بالابالاهاست جوانان بروی ماشینهای نظامی و لولە توپ و تانک نظامی بالا میرفتند و با فیکساتور و ماژیک و غیرە شعار می نوشتند و بالاخرە با فشار نیروی مردمی مجبور بە عقب نشینی بە فرودگاە سنندج شدند مردم مبارز هم برای اینکە مبادا دوبارە ستون نظامی تصمیم بگیرد و شب هنگام از داخل شهر عبور کند خیابان ششم بهمن را بە وسیلە گونیهای شن و ماسە و سنگ و آجر و هر چە دم دست بود سنگر بندی نمودند و تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان آن شب را تا صبح در خیابان ششم بهمن بسر بردیم و با روشن کردن آتش و جمع شدن دور آن بە سرود خواندن و شعار دادن و خندیدن بحث کردن پرداختیم تا روشن شدن هوا کە هیچ وقت آن روزها فراموش نخواهد شد در ضمن آن شب ، شب تلخی هم برایم بود چون برای اولین بار سیگار لعنتی را دست گرفتم یاد آن دوران بخیر
۸.۱.۲٠۱٦ سعید خلیلی