- آیا تاریخ ایران در سوریه تکرار می شود؟
- چه سرنوشتی در انتظار جنبش ”روژآوا” است؟
فضای سیاسی مخالفان بشار اسد، و به تبع آن مخالفان رژیم اسلامی ایران به عنوان اصلی ترین حامی منطقەای رژیم سرنگون شدە اسد، سرشار از حس پیروزی است. قابل درک است که قربانیان حاکمیت بیش از نیم قرن خاندان اسد چنین حادثه تاریخی را جشن بگیرند که دهەهاست فرا رسیدن آن را در رویای خود میپرورانند. همچنین خوشحالی مخالفان رژیم اسلامی ایران هم قابل درک است زیرا سرنگونی رژیم اسد به عنوان شکستی برای حاکمان تهران هم تلقی می شود.
با این حال، ما با یک واقعیت تلخ مواجه هستیم که این حس سرشار از خوشحالی و پیروزی را کوتاه مدت خواهد کرد. قبل از هر چیز باید به این واقعیت آگاه بود که رژیم اسد از طرف نیروهای جهادی با حمایت چند دولت منطقە سرنگون شد که ماهیتا نمی توانند آنچه مردم تحت ستم سوریه در رویای خود می پرورانند را تحقق ببخشند. این بدان معناست که در صورت تحکیم حاکمیت گروههای جهادی، یک رژیم اسلامی از نوع رژیمهای اسلامی در ایران، افغانستان و عربستان سعودی پایه گذاری خواهد شد. همچنین باید به این واقعیت آگاه بود که در نتیجه جنگ داخلی چندین ساله در سوریه و قدرت گیری گروههای اسلامی، نیروهای پیشرو مردمی تضعیف شدە و چه بسا از بین رفتەاند. از این رو انتظار نمی رود که با جنبشهای پیشرو اجتماعی مواجه باشیم که مانع تسلط نیروهای جهادی شوند.
یک مقایسە تاریخی
سرنگونی رژیم اسد و روند قدرتگیری گروههای اسلامی در این کشور شباهتهای قابل توجهی با سرنگونی رژیم شاه و به قدرت رسیدن رژیم اسلامی در ایران دارد. سرنگونی رژیم شاه در سال ۱۹۷۹، که با خوشحالی بسیاری از مردم ایران و گروهههای مخالف آن رژیم همراه بود، به روی کار آمدن یک نظام اسلامی منجر شد که نزدیک به نیم قرن است محدودیتهای جدی را بر آزادیهای سیاسی و اجتماعی، بهویژه حقوق زنان، اعمال کرده است و زندگی مادی و معنوی مردم را به ویرانی کشاندە است. نشانەهای زیادی مبنی بر تکرار یک سناریوی مشابه در سوریه وجود دارد. بسیاری از مخالفان اسد که در ابتدا به دنبال دموکراسی و آزادی بودند، با گذشت زمان از صحنه مبارزاتی حذف شدەاند، کشور را ترک گفتەاند و بخشی از آنها حتی به گروەههای اسلامی پیوستەاند. تجربه ایران نشان میدهد که سرنگونی یک رژیم دیکتاتور بدون حضور قدرتمند جنبشهای پیشرو اجتماعی، به جای بهبود فاجعەای به مراتب بدتر از گذشتە ببارخواهد آورد.
در ایران، سقوط شاه امیدهای بسیاری را برای ایجاد یک حاکمیت دموکراتیک بوجود آورد، اما این امیدها به دلیل عدم حضور قدرتمند جنبشهای پیشرو اجتماعی که هم سکان سرنگونی رژیم شاە را در دست داشته باشند و هم بتوانند دوره بعد از سرنگونی را مدیریت کنند، تسلط یک نیروی ایدئولوژیک افراط گرای اسلامی را در پی داشت. سرنگونی بشار اسد نیز خطر مشابهی را به همراه دارد. گروههای مخالف اسد، که در ابتدا وعده اصلاحات و دموکراسی میدادند، بهتدریج به نیروهای ایدئولوژیک و جهادی تبدیل شدند که اکنون بنیاد نهادن یک حاکمیت اسلامی مبتنی بر شریعت را در دستور کار خود قرار دادەاند. مردمان آزادیخواهی هم که مبتکر بخشی از اعتراضات اولیە علیه رژیم اسد بودند از طرف این رژیم و یا نیروهای اسلامی سرکوب شدەاند. غیاب نیروهای آزادیخواه در قالب جنبشهای اجتماعی تسلط یک نظام استبدادی اسلامی را اجتناب ناپذیر کرده است. نظامی که نهتنها حقوق زنان و آزادیهای مدنی را برای مردم سوریه محدود میکند، بلکه به یک جمهوری اسلامی دیگر در منطقه تبدیل می شود.
شباهت دیگر این دو رویداد، یعنی قدرتگیری یک رژیم اسلامی در ایران و قدرتگیری گروههای اسلامی در سوریه، در پیامدهای اجتماعی و اقتصادی آنها نهفته است. در تشابه با ایران، انتظار می رود که با به قدرت رسیدن یک رژیم اسلامی افراط گرا در سوریه، بحرانهای مزمن اقتصادی، عقب ماندگی صنعتی، انزوای بین المللی، عدم رشد ساختارهای تولید و فرار مغزها را به دنبال خواهد داشت. این وضعیت نشان میدهد که چگونه تغییر در ساختار سیاسی (تغییر دولتها) بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی میتواند شرایطی به مراتب بدتر از وضعیت اولیه را به وجود آورد.
جنبش ”روژآوا” تنها امید سوریه
تنها امیدی که اکنون در سوریه وجود دارد جنبش کردهاست که به جنبش ”روژآوا” شناختە شدە است. برخلاف بخشهای دیگر سوریه که در آن گروههای اسلامی افراطی قدرت را در دست گرفتەاند، در شمال و شرق سوریه یک جنبش اجتماعی آزادیخواهانه و سکولار شکل گرفتە است که اهداف آن به تغییر ساختار سیاسی محدود نمی شود. این جنبش نه تنها بر حقوق کردها تأکید دارد، بلکه به آزادیهای مدنی، برابری جنسیتی، عدالت اقتصادی و اجتماعی برای همه و همزیستی مسالمت آمیز گروههای مختلف ملی پایبند است. این جنبش در مناطق تحت کنترل خود مدل جدیدی از حاکمیت مردمی را پیاده کرده است که بر اصول دموکراسی مستقیم، مشارکت اجتماعی و احترام به تنوعات فکری استوار است و بر بهبود شرایط زندگی مادی مردم تاکید ویژەای دارد. به بیان دیگر، جنبش روژآوا سوای تغییر در ساختار سیاسی، تغییر در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی را نیز در نظر دارد. این در تضاد کامل با اهداف گروهههای اسلامی و سایر گروهههای سنتگرا، که مذهبی هم نیستند، قرار دارد که اهداف آنها به تغییر دولت محدود می شود. جالب اینکه جنبش روژآوا شباهتهای زیادی با موقعیت جنبش مردم کردستان در ایران بعد از سرنگونی رژیم شاه دارد. در آن دورە هم جنبش مردم کردستان در ایران تنها جنبش منسجم و سازماندهی شدە در سطح تودەای بود که توانست علیه شکل گیری رژیم اسلامی ایستادگی کند و یک حاکمیت دموکراتیک را، ولو کوتاه مدت، تجربه کند. در حالی که در بخشهای دیگر ایران توهم به رژیم اسلامی فراگیر بود و جنبشهای پیشرو به شدت سرکوب شدە بودند، مردم کردستان با بسیج اجتماعی توانستند دیواری از مقاومت علیه رژیم اسلامی شکل دهند که بعد از چهار دهه الگوی مبارزات کل مردم ایران شدە است و پدیدەای همچون جنبش زن، زندگی آزادی را به دنبال داشتە است. به عبارت دیگر، جنبش کردستان توانست در ساختارهای اجتماعی و فرهنگ کل جامعه ایران تغییراتی را ایجاد کند که اکنون امیدبخش ایجاد آیندەای روشن شدە است.
جنبش روژآوا در مخاطرە جدی
شرایط جغرافیایی، جنبش روژآوا را بسیار آسیب پذیر کردە است. مناطق تحت کنترل کردها در شمال و شرق کشور سوریه همجوار با عراق قرار دارد که در آن یک نظام غیر دموکراتیک اسلامی حاکم است. در شمال با ترکیه هممرز است که مخالف سرسخت کردها و مدافع نیروهای جهادی است. از طرف غرب نیز با نیروهای اسلامی جهادی همجوار است که اکنون مرکز و جنوب کشور را هم در کنترل دارند. عدم دسترسی به مرزهای آبی تلاشها برای بهبود وضعیت اقتصادی، گسترش تجارت و تبادل کالا را برای مردم کردستان محدود کردە است که به نوبه خود درجه وابستگی آنها به همسایگان را، که همه جزو مخالفان هستند، اجتناب ناپذیر کردە است. غیاب خطوط هوایی، راه آهن و یک اقتصاد تولیدی درجه این آسیب پذیری را تقویت می کند. در عین حال انتظار می رود که نیروهای اسلامی با تثبیت قدرتشان در مرکز تحت عنوان ”حفظ تمامیت ارضی، مقابله با تجزیه طلبان و کفار” به جنبش روژآوا حملەور شوند. حتی در شرایط عدم تثبیت یک دولت مرکزی و به موازات آن بروز جنگ داخلی میان گروەههای مختلف اسلامی، روژآوا می تواند مورد حمله نیروهای مختلف اسلامی و دولت ترکیه قرار بگیرد.
با این حال روژآوا سه ابزار موثر برای دفاع از خود را در دست دارد. اول، حفظ ماهیت مردمی جنبش و قدرت بسیج اجتماعی در مناطق تحت نفوذ خود. دامنه چنین بسیج عمومی می تواند در ادامه خود به همه سوریه سرایت کند و با جنبش های آزادیخواهانه که در آیندە در مناطق دیگر سوریه شکل می گیرند پیوند بخورد. دوم، حمایت آزادیخواهان در سطح بین المللی که آنهم یکی از رمزهای موفقیت تاکنونی این جنبش بودە است و از این به بعد هم از اهمیت ویژەای برخوردار است. در همین مسیر حمایت بخشهای دیگر کردستان از جنبش روژ آوا و تقویت همبستگی تاریخی که در این زمینه وجود دارد مطمئناً میتواند پشتوانه قائمی برای جنبش این جنبش باشد. سوم، دیپلماسی خردمندانه که رهبران روژآوا با استفادە از آن توانستەاند موقعیت جنبش را تقویت کنند. در این میان ادامه این دیپلماسی خردمندانه و حفظ رابطه با دولتهای منطقه و سایر دولتها، به امر حفظ تنها جنبش امید بخش در سوریه یاری می رساند. چنین دیپلماسیی شامل رابطه با حاکمان جدید در دمشق و تلاش برای شرکت در تشکیل دولت جدید در مرکز و نیز برقرار کردن رابطه با دولت ترکیە هم می شود. هر روز تاخیر در بروز جنگ داخلی به نفع جنبش روژآوا است و باید از طروق مختلف چنین جنگ احتمالی را به تعویق انداخت.
عادل الیاسی