قتل‌عام و تحقیر مردمانی که فراموش شده‌اند!

عباس فرد

در حالی که نیروهای مدعی ترقی‌خواهی و انقلاب‌گرایی در سطح جهانی به‌طور همه‌جانبه‌ای روی جنایات اسرائیل در غزه و ادعای حمله‌ی ایران به‌اسرائیل متمرکز شده‌اند، هزاران نفر در جنگ داخلی سودانْ جان خودرا از دست داده‌ و بیش از 10 میلیون انسان نیز آواره شده‌اند. واقعیت این است‌که همان جنایات، کنش‌های منجر به‌نسل‌کشی و تخریب زیرساخت‌های لازم برای بقای زیستی که غزه را به‌جهنمی سوزان‌تر از جهنم خدایان تبدیل کرده است، در جنگ داخلی سودان نیز دیده می‌شود و با سرعت شتابنده‌ای‌ در جریان است.

صرف‌نظر از «تلاش»های به‌اصطلاح صلح‌طلبانه‌ی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای که از یک‌سو ندای صلح و سازش نیروهای متحاصم را سر می‌دهند، و از دیگرسو به‌آتش جنگ‌ها و ازجمله جنگ داخلی در سودان می‌دمند؛ اما  کم‌توجهی نظری‌ـ‌عملی نیروهای مترقی به‌فجایع جاری در سودان تا آن‌جایی است‌که حتی بعضی از کارکنان سازمان ملل هم جنگ داخلی سودان را «بحران فراموش شده» می‌خوانند و دست تمنای صلح‌طلبانه در ممانعت از بروز قحطی همه‌گیر به‌سوی نیروهایی دراز می‌کنند که اگر علت‌العلل این جنگ نباشند، ازجمله‌ی هیزم‌آوران معرکه‌ای هستند که ذاتی نظام سرمایه‌داری و به‌ویژه سرمایه‌داری فراملی است: نظامی‌که گرایشات نئوفاشیستی را به‌اشکال گوناگون و در عرصه‌ی جهانی یاری می‌رساند، و به‌مثابه‌ی زیرساخت نیز مدت‌هاست‌که روند شکل‌گیری دولت‌های پلیسی‌جهانی را در قالب روساخت و در اشکال گوناگون برنامه‌ریزی می‌کند.

جنگ داخلی سودان که نیروهای ارتش به‌اصطلاح رسمی به‌سرکردگی ژنرال عبدالفتاح البرهان در مقابل شبه‌نظامیان موسوم به نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) به‌سرکردگی محمد حمدان دقلو (معروف  به‌حمیدتی) قرار گرفته‌اند، بدون دخالت‌های خارجی و به‌ویژه دخالت‌های رقابت‌آمیز عربستان سعودی و امارات متحده‌ی عربی «سوخت» کافی برای شعله‌ور شدن نداشت و نمی‌توانست ادامه پیدا کند. به‌‌بیان دیگر، درگیری بین عبدالفتاح برهان (ارتش به‌اصطلاح رسمی) و ‌حمیدتی (نیروهای پشتیبانی سریع) فقط یک ستیز و تناقض داخلی نیست. سودان نه تنها پلی است که خاورمیانه و آفریقا را به‌هم پیوند می‌دهد، بلکه منابع طبیعی فراوان این سرزمین پهناور به‌این معناست که نبرد برای سلطه بر خارطوم ابعاد منطقه‌ای هم به‌خود گرفته است. در واقع، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، کشورهای ثروتمند خاورمیانه، این جنگ را فرصتی برای تثبیت موقعیت هژمونیک خود در منطقه می‌دانند.

عمر البشیر که متهم به‌نسل‌کشی 200 تا 400 هزار نفر از مردم دارفور بود، پس از تقریباً 30 سال حکومت، در سال 2019 از طریق کودتای نظامی از قدرت برکنار شد. او به‌دلیل نزدیکی‌اش به‌ترکیه و قطر هیچ‌گاه روابط مناسبی با امارات و عربستان سعودی نداشت. اما سقوط او برای ‌امارات عربی متحده و عربستان این فرصت را فراهم کرده است که نه تنها سودان را به‌مثابه مرکزی برای سرمایه‌گذاری‌های عظیم ببینند، بلکه بسیاری از شرکت‌های‌شان را هم برای سرمایه‌گذاری به‌سودان بفرستنند.

نسل‌کشی در دارفور و به‌طورکلی در سودان  یکی از فاجعه‌بارترین جنایات علیه بشریت در قرن بیست‌ویکم بوده است. این بحران از سال 2003 آغاز شد و به‌دنبال آن صدها هزار نفر کشته و میلیون‌ها نفر آواره شده‌اند. ریشه‌های این نسل‌کشی به‌منازعات قومی و نزاع‌های طولانی‌مدت بر سر زمین و منابع در منطقه دارفور بازمی‌گردد.

دارفور منطقه‌ای در غرب سودان است که ساکنان آنْ به‌لحاظ قومی و قبیله‌ای متنوع، و دربرگیرنده‌ی گروه‌های مختلفی (ازجمله اقوام عرب و غیرعرب) است که به‌عنوان «آفریقایی‌ها شناخته می‌شوند. در طول دهه‌ها، بی‌عدالتی‌های اقتصادی و سیاسی علیه جوامع غیرعرب، به‌ویژه جوامع کشاورز، باعث تنش‌های شدید بوده است.

در سال 2003، دو گروه شورشی در دارفور به‌نام‌های «جنبش عدالت و برابری» (JEM) و «جنبش آزادی‌بخش سودان» (SLM) به‌دلیل تبعیض‌های اقتصادی و سیاسی علیه جوامع غیرعرب، دست به‌شورش زدند. دولت سودان به‌رهبری عمر البشیر به‌جای تلاش برای حل مشکلات از طریق مذاکره و ایجاد وضعیت اقتصادی‌ـ‌اجتماعی مناسب، سرکوب نظامی این شورش را انتخاب کرد. دولت برای مقابله با شورشیان از نیروهای شبه‌نظامی عرب، معروف به«جنجوید» حمایت کرد. این شبه‌نظامیان با حمایت دولت و ارتش، حملات وحشیانه‌ای علیه جمعیت‌های غیرعرب، به‌ویژه قوم‌های فور، ماسالیت و زغاوا انجام دادند.

از این تاریخ است که جنجوید با همکاری نیروهای دولتی سودان به‌حملات گسترده‌ای دست زدند که کشتار، تجاوز جنسی، تخریب روستاها و آواره‌سازی جمعیت‌های غیرعرب را نیز دربرمی‌گیرد. این حملات توسط جامعه بین‌المللی به‌عنوان نسل‌کشی شناخته شده است. برآورد می‌شود که تداوم نسل‌کشی در طول این سال‌ها بین 200 تا 400 هزار نفر کشته به‌جا گذاشته و تاکنون بیش از 10 میلیون نفر را به‌آوارگی کشانده است.

جوامع به‌اصطلاح بین‌المللی (که اینک حتی به‌عنوان نهادهای بین‌دولتی نیز رمق چندانی ندارند)، و به‌ویژه سازمان ملل متحد، تلاش‌هایی برای پایان دادن به‌این بحران سیاسی‌ـ‌اقتصادی‌ـ‌انسانی انجام داده‌اند، اما این تلاش‌ها ازجمله به‌دلیل مخالفت دولت سودان و عدم همکاری کامل برخی کشورها و از همه مهم‌تر،‌روند تبادلات سیاسی‌ـ‌اقتصادی سرمایه‌داری فراملی جهانی در هم‌سویی با منافع سرمایه‌داران برخاسته از عربستان سعودی و امارات متحده‌ی عربی نه تنها نتیجه‌‌ی چندانی نداشته‌اند، چه‌بسا موجب تشدید این وضعیت بحرانی نیز شده‌اند. به‌همین دلیل، علی‌رغم این‌که دادگاه کیفری بین‌المللی (ICC)، در سال 2008، علیه عمر البشیر به‌دلیل نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت حکم جلب صادر کرد، اما او تا زمان سرنگونی‌اش در سال 2019 هم‌چنان در قدرت باقی ماند.

گرچه درگیری‌ها در دارفور، در مقایسه  با اوایل دهه‌ی 2000، به‌لحاظ کمّی تااندازه‌ای کاهش یافته، اما وضعیت امنیتی هم‌چنان ناپایدار است، بسیاری از آوارگان نمی‌توانند به‌خانه‌های خود بازگردند، و از این‌ها همه مهم‌تر، وضعیت از جنبه‌ی کیفی (یعنی، رفتارهای غیرانسانی و جنایت‌کارانه) به‌گونه‌ای است‌که برشدت آوارگی نیز افزوده است.

واقعیت این است‌که کشورهای حاشیه خلیج فارس از زمان برکناری بشیر نقش مهمی در سودان ایفا کرده‌اند. ابوظبی و ریاض بلافاصله با کمک 3 میلیارد دلاری، بودجه‌ی شورای نظامی انتقالی، حکومتی که قدرت را در دست گرفت، تأمین کردند. در آن زمان، منافع عربستان و امارات در سودان به‌طورکلی هم‌سو بود و هردو به‌ایفای نقش در انتقال دموکراتیک کوتاه مدت قدرت سیاسی در این کشور کمک کردند؛ و متقابلاً امتیازاتی هم از خارطوم گرفتند: سودان از عربستان سعودی در یمن حمایت نظامی کرد و امارات متحده عربی نیز در الحاق خارطوم به‌توافق‌نامه‌ی ابراهیم میانجی شد.

ریاض و ابوظبی، هر دو، برای چندین دهه در ظاهر امر عضو شورای همکاری خلیج فارس (Gulf Cooperation Council = GCC)، و با یکدیگر متحد بودند. اما رابطه‌ی آن‌ها همیشه نشانه‌ای از رقابت برای برتری منطقه‌ای نیز داشته که از چندین سال پیش در حال افزایش هم بوده است.

ابوظبی و ریاض در سال 2009، زمانی که در مورد محل استقرار بانک مرکزی پیش‌نهادی شورای همکاری خلیج فارس که می‌توانست اقتصاد خلیج فارس و واحد پول مشترک را ارتقا دهد، اختلاف نظر داشتند. شورا موافقت کرد که امارات متحده عربی این بانک را مستقر سازد، اما ریاض در آخرین لحظه بدون هرگونه توضیحی از این پروژه خارج شد. از آن زمان، نه تشکیل بانک و نه ارز مورد نظر به‌نتیجه نرسید. درعوض، تنش‌ها بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی به‌شکل حباب‌هایی ظاهر شده است که گاهی از طریق نیروهای نیابتی به‌خشونت هم کشیده می‌شود.

برای مدتی طولانی، تنش‌ها در خاورمیانه ایجاب می‌کرد که عربستان سعودی و امارات، مشارکت را بر رقابت ترجیح دهند. اکنون، در حالی که ریاض روابط خود را با رقیب اصلی خود تهران عادی کرده است، و به‌نظر می‌رسد که در لبنان، سوریه و هم‌چنین در میان احزاب سیاسی متخاصم فلسطینی میانجی‌گری می کند؛ محمد بن سلمان (ولیعهد عربستان) رقابت خود با امارات را تااندازه‌ای ارتقا درجه داده است.

می‌دانیم که امارات متحده عربی شریک جنگ مستمر عربستان سعودی علیه شورشیان حوثی در یمن بود. با وجود این، از همان زمانی که درگیری در سال 2015 آغاز شد، اهداف ریاض و ابوظبی به‌تدریج ازهم جدا شد؛ زیرا ریاض از دولت به‌رسمیت شناخته شده‌ی بین‌المللی عابد ربه منصور هادی، رئیس جمهور یمن حمایت کرد، درحالی‌که ابوظبی تصمیم گرفت از شورای انتقالی جنوب حمایت کند. این امر به‌امارات متحده عربی کنترل بسیاری از بنادر و جزایر یمن و درنتیجه دسترسی به‌تنگه باب‌المندب و شاخ آفریقا را می‌داد.

بدین‌ترتیب است‌که ریاض و ابوظبی از چندی پیش، به‌عنوان هژمون‌های نوظهور خاورمیانه، باهم در تقابل قرار گرفته‌اند. هریک از این دو قدرت نوظهور به‌دنبال کنترل منابع، انرژی و دروازه‌های لجستیک سودان در هم‌سویی با برهان ویا حمیدتی‌اند. این در حالی است که منافع آن‌ها در این کشور در ابتدا هم‌سو بود؛ به‌ویژه زمانی که بشیر در طول محاصره‌ی  سعودی‌ـ‌اماراتی علیه قطر بی‌طرف ماند. اما این هم‌سویی، بنا به‌نفس وجودی‌اش نمی‌توانست پایدار بماند و ناگزیر به‌رقابت و حتی ‌ستیز هم می‌انجامید که انجامیده است.

به‌طورکلی، تغییرات ژئوپلیتیکی به‌واسطه‌ی تغییرات اقتصادی و تحولات جهانی تقویت شده است. طی سال‌های اخیر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی بر تنوع بخشیدن به‌اقتصاد خود، به‌دور از نفت تمرکز کرده‌اند، و نقش‌های برجسته‌تر منطقه‌ای و بین‌المللی را در حمل‌ونقل هوایی، ورزش، زیرساخت‌ها و سایر زمینه‌ها ایجاد کرده‌اند. ریاض در زمان محمد بن سلمان از هویت تحت سلطه‌ی اسلام به‌فراملی‌گرایی تغییر مکان داده است. این درحالی است که ابوظبی در زمان رئیس جمهور محمد بن زاید سیاست فرهنگی را اتخاذ کرده که تنوع مذهبی و پذیرش‌های متنوع‌تری را ترویج می‌کند.

ابوظبی تا سال 2018، در مجموع 7.6 میلیارد دلار در سودان سرمایه‌گذاری کرده بود. در مقابل، امارات، از زمان سقوط بشیر، 6 میلیارد دلار دیگر سرمایه گذاری کرده که شامل پروژه‌های کشاورزی و ایجاد یک بندر در دریای سرخ می‌شود. در اکتبر 2022، ریاض اعلام کرد که تا 24 میلیارد دلار در بخش‌های اقتصاد سودان از جمله زیرساخت‌ها، معادن و کشاورزی سودان سرمایه‌گذاری خواهد کرد.

درحالی‌که عربستان سعودی در حمایت از برهان با مصر همکاری می‌کند، امارات متحده عربی از طریق گروه شبه‌نظامی واگنر در حمایت از نیروهای نیروهای پشتیبانی سریع با روسیه همکاری کرده است. گروه واگنر از سال 2017 در سودان فعال بوده است، زمانی که قراردادهایی را با وزارت منابع این کشور برای پروژه‌هایی در دارفور، جایی که نیروهای پشتیبانی سریع در آن فعال بود، امضا کرد. واگنر در سال 2019 در لیبی فعال شد و به‌نمایندگی از حفتر جنگید. (پس از شورش نافرجام واگنر در روسیه، آینده آن نامشخص است، اگرچه گزارش‌ها حاکی از آن است که این گروه هم‌چنان «طبق معمول» در بسیاری از کشورهایی که در آن‌ها فعال بود، هم‌چنان فعالیت می‌کند).

با توجه به‌مشروعیت نسبی بین‌المللی برهان، شانس پیروزی نیروهای پشتیبانی سریع بر ارتش سودان بسیار اندک است. محتمل‌تر این است که برهان و حمیدتی حوزه‌های کنترل رقابتی را در سودان ایجاد کنند که شبیه وضعیت لیبی است؛ جایی‌که رقابت مداوم بین جناح‌های مختلف سیاسی و نظامی، دولت متلاشی شده‌ای را با مراکز متعدد قدرت ایجاد کرده است. در چنین سناریویی، نیروهای پشتیبانی سریع خاری در چشم برهان و «خیرین» خارجی او خواهند بود که به‌امارات متحده عربی اهرم قوی‌تری برای آینده این کشور می‌دهد و به‌تقویت ابوظبی به‌عنوان مدعی قدرت در خلیج فارس کمک می‌کند.

سرمایه‌گذارهای اماراتی‌ها و سعودی‌ها از زمانی که وارد سودان شده‌اند هزاران هکتار زمین‌های حاصلخیز کشاورزی در این کشور را خریدند، و تمامی محصولات کشاورزی را از طریق دریای سرخ به‌سرعت به‌عربستان و امارات که زمین‌های حاصلخیز برای کشاورزی ندارند، صادر کرده‌اند. از طرف دیگر، اماراتی‌ها به‌واسطه نفوذ و کنترل حمیدتی بر معادن طلای سودان در غرب این کشور، یکی از سودآورترین راه‌ها برای ورود طلای ارزان قیمت به‌دوبی را که ‌بهشت جواهرات خاورمیانه نام‌گذاری شده، پیدا کرده‌اند.

شواهد بسیاری نشان می‌دهند که بدون حمایت‌های مالی اماراتی‌ها از شبه‌نظامیان، قدرت تسلیحاتی امروز آن‌ها در این حد و اندازه نبود که بتوانند در مقابل ارتش رسمی سودان مقاومت کنند. از سوی دیگر، مصر از اولین روز آغاز درگیری‌های نظامی در سودان کمک‌های تسلیحاتی فراوانی به‌ارتش این کشور (ازجمله اعزام خلبان و جنگنده) کرده است. این باور در بین دیپلمات‌های مصری وجود دارد ‌که دولت مصر هیچ‌گاه برتری یک گروه شبه‌نظامی را در مرزهای جنوبی خود تحمل نخواهد کرد.

از طرف دیگر، به‌نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی ایران به‌طور فزاینده‌ای در جنگ داخلی سودان درگیر شده و از ارتش سودان در برابر نیروهای نیروهای پشتیبانی سریع حمایت می‌کند، که توسط امارات متحده عربی به‌عنوان نیروهای نیابتی برای دسترسی به‌دریای سرخ حمایت می‌شوند.

*****

سقوط سودان تحت کنترل برهان یا حمیدتی (یا همتی)، و درنتیجه، گسترش حوزه نفوذ عربستان یا امارات باعث تغییر موازنه قدرت در خلیج فارس و تشدید تنش بین ریاض و ابوظبی خواهد شد. اما بعید است که نتیجه‌ی جنگ به‌این صراحت و روشنی باشد: احتمالاً، سودان نیز مانند لیبی در امتداد افزایش درگیری‌های قومی و قبیله‌ای، بیش‌تر از این که هست، درهم شکسته خواهد شد؛ و توده‌ی انسانی وسیع‌تری را به‌ورطه‌ی مرگ و آوارگی می‌کشاند.

گسترش روسیه و چین در آفریقای مرکزی و غربی، و اقدامات سیستماتیک ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه برای ایجاد پایگاه نظامی روسیه در دریای سرخ، ایالات متحده را بر آن داشته تا موقعیت خود را در آفریقا تغییر دهد. واشنگتن به‌کنیا به‌عنوان دروازه‌ی جدید ورود خود به‌آفریقای مرکزی و شرقی روی آورده است، که یک چشمش به‌سودان، اتیوپی و سومالی و چشم دیگرش به‌تنگه باب‌المندب در دریای سرخ است. به‌همین دلیل است که آمریکا طی ماه‌های گذشته به‌کنیا پیش‌نهاد کرده که با حمایت نظامی از نیروی هوایی کنیا و امکان تبدیل مقر خود در این کشورِ آفریقای شرقی به‌عنوان پایگاه اصلی در منطقه برای نیروهای آمریکایی، به‌متحد برجسته‌ی غیرناتویی آمریکا تبدیل شود.

*****

جنگ علیه مردم فلسطین و جنایت‌آفرینی اسرائیل به‌واسطه‌ی حمایت‌کنندگان رنگارنگ شرقی یا غربی‌اش با حدود 40 هزار کشته‌ی رسمی، بیش از 100 هزار قربانی رسماً شماره نشده و نزدیک به‌ 3 میلیون آواره به‌یک‌سالگی خود نزدیک می‌شود. این درگیری نظامی (همان‌طور که قبلاً هم گفتیم، چیزی جز نسل‌کشی نیست و هدفی هم جز حذف سرزمینی به‌نام فلسطین و مردمی به‌نام فلسطینی ندارد)، چنان چشم و گوش جهانیان و رسانه‌های اجتماعی را در ابعاد مختلف به‌خود خیره و میخ‌کوب کرده است که دیگر جنگ‌ها و درگیری‌های طبقاتی و غیرطبقاتی در سراسر جهان را تحت‌الشعاع قرار داده و مثلاً جنایت‌کاران و عوامل نسل‌کشی در سودان در سکوت خبری و نبود هرگونه عکس‌العمل و اعتراضی چنان عمل می‌کنند که گویا از خدایان سرمایه‌داری جهانی برای نسل‌کشی مجوز گرفته‌اند.

سرچشمه‌ی این سکوت خبری مرگبار کجاست؛ و چرا نیروی‌های مدعی ترقی‌خواهی در مقابل نسل‌کشی و آوارگی مردم سودان سکوت کرده‌اند؟ چرا همان کنش‌های اعتراضی که در تقابل با نسل‌کشی اسرائیل انجام می‌شود، در مقابل وضعیت جنایت‌کارانه‌ی جاری در سودان که به‌شدت تحت تأثیر عربستان و امارات قرار دارد، انجام نمی‌شود؟

در پاسخ به‌این سؤال‌ها و این سؤال که چه عاملی مردم سودان و جنگ خانمانسوز داخلی در این کشور را به‌انزوای شدید خبری و انفعال عمل اعتراضی مطلق بین‌المللی کشانده است، تنها می‌توان روی سیطره‌ی ایدئولوژیک بورژوازی فراملی و قدرت مالی عربستان سعودی و امارات متحد عربی انگشت گذاشت. صرف‌نظر از بررسی ترقی‌خواهی یا واپس‌گرایی نیروهایی که در مقابل دولت ذاتاً جنایت‌کار اسرائیل قرار گرفته‌اند، آن‌چه درگیری در غزه یا کرانه‌ی باختری و به‌طورکلی نسل‌کشی دولت اسرائیل را برای مدیای تحت سلطه‌ی سرمایه فراملی‌ـ‌جهانی «مهم» جلوه می‌دهد و به‌انعکاس خبری وامی‌دارد، منابع نفتی و وضعیت سوق‌الجیشی منطقه‌ای است‌که عربستان، امارات و بقیه کشورهای «پسانفتی» ارکان اساسی آن را تشکیل می‌دهند. هیچ‌یک از کشورهایی مانند سودان، چاد، اتیوپی، اوگاندا، لیبی (پس از متلاشی شدن توسط ناتو) و حتی مصر، به‌لحاظ میزان ثروت با عربستان یا امارات قابل مقایسه نیستند، و مجموعه‌ی این کشورها نیز به‌لحاظ اهمیت ژئوپلتیک به‌گَرد پای نیازهای سرمایه فراملی نمی‌رسند. بنابراین، در وضعیت جهان کنونی (یعنی، سلطه‌ی روزافزون سرمایه فراملی بر همه‌ی ارکان زندگی از یک‌طرف، و نا‌توانی شدید و پراکندگی جنبش‌های مترقی اجتماعی از طرف دیگر) «طبیعی» می‌نماید که نه تنها نسل‌کشی در سودان نادیده گرفته شود، بلکه فجایع جاری در این سرزمین نیز در پسِ بلاهایی که دولت اسرائیل بر فلسطینی‌ها آوار می‌کند، پنهان بماند.

پس، در این‌گونه موارد و موارد مشابه چه باید کرد؟

گرچه جواب به‌این سؤال، متناسب با کسانی‌که درصدد پاسخ به‌آن برمی‌آیند، متفاوت خواهد بود؛ اما این تفاوت‌ها نقطه‌ی مشترکی هم دارد: مبارزه‌‌ی آگاه‌گرانه با بُروز هرشکلی از ناسیونالیسم در ازای ترویج نظری‌ـ‌عملی و گسترش‌یابنده‌ی انترناسیونالیسم نوعی‌ـ‌انسانی در هرگام و با استفاده از هر امکانی که ناچیز به‌نظر می‌رسد.

ضرورت مبارزه‌ی طبقاتی و رهایی‌بخش در تقابل با گسترش نیروهای دستِ‌راستی و فاشیسم قرن بیست‌ویکمی (به‌مثابه‌ی ابزار اِعمال قدرت سرمایه فراملی) ایجاب می‌کند که به‌جای تکیه به‌مدیای تحت کنترل سرمایه فراملی به‌ارتباطاتی تکیه کنیم که مجموعاً می‌توانند به‌منبع خبری هم فرابرویند. تحقق عملی این ضرورت ایجاب می‌کند که در کنار سازمان‌یابی سیستماتیک مبارزاتی و به‌لحاظ استراتژیکْ سوسیالیستی، با استفاده از کوچک‌ترین ارتباطات (حتی ارتباط‌های زودگذر، موقتی و تصادفی) روی  حقیقت نوعی‌ـ‌انسانی تکیه کنیم، درباره‌اش حرف بزنیم و استدلال کنیم که همه‌ی انسان‌ها در بدو تولد و به‌لحاظ ارزشی‌ـ‌تبادلاتی برابرند، و نابرابری‌هایی که دشمن‌خویی‌هایی را هم در پی می‌آورند، حاصل وضعیت موجود است‌که امکان دگرگونی فرارونده‌ی آن نیز وجود دارد، و می‌توان دگرگونش کرد.

ضرورت رهایی از نئوفاشیسم در حال گسترش در گوشه‌وکنار جهان حکم می‌کند که در برخورد با هر تیتر و خبر و مقاله‌ی منتشره در رسانه‌های اجتماعیِ در دسترسْ از خودمان بپرسیم و به‌دیگران نیز بیاموزیم که از خود بپرسند شأن نزول و علت نهائی نگارش این مقاله و جهت‌گیری سیاسی‌ـ‌اجتماعی این «خبر» چیست؟ بدین‌ترتیب، در نبود امکان کار سازمان‌یافته و سیستماتیک جمعی، ضمن این‌که می‌توانیم از وقوع بسیاری از وقایع مطلع شویم، درعین‌حال زنجیر کنترل‌کننده‌ی رسانه‌های به‌اصطلاح اجتماعی نیز به‌واسطه‌ی بررسی و تحلیل خودمان و تبادل نظرمان با دیگرانی که در دسترس‌اند و تمایل هم دارند، توان کنترل‌کنندگی و جهت‌دهندگی خودرا از دست می‌دهند، امکان نگاه همه‌جانبه‌تری که مقدمه‌ی بررسی نوعی‌ـ‌انسانی است، به‌لحاظ نظری تااندازه‌ای فراهم می‌شود.

خلاصه‌ی کلام این‌که اعتراض به‌نسل‌کشی در غزه و کرانه‌ی باختری رود اردن بدون اعتراض روبه‌گسترش به‌نسل‌کشی در سودان و دیگر نقاط جهان، گرچه بی‌اثر نیست؛ اما این اثرگذاری در سطح و پوسته متوقف می‌شود و به‌مانع جدی در برابر ذات انسان‌ستیز سرمایه و به‌ویژه سرمایه فراملی تبدیل نمی‌شود. به‌بیان دیگر، اعتراض و مقابله‌ی هم‌زمان به‌نسل‌کشی دولت اسرائیل و قتل‌عام فلسطینی‌ها و مردم سودان توسط نظامی‌ها و شبه‌نظامی‌ها ضمن این‌که کنش جدی‌تری در مقابله با دولت اسرائیل است، درعین‌حال مبارزه با اساس هرشکلی از نسل‌کشی در هرگوشه‌ای از جهان خواهد بود که عملاً گامی ضدسرمایه‌دارنه است.

*****

شواهد و اخبارِ تأیید شده‌ توسط گروه‌بندی‌های مختلف مردم حاکی از این است که جمهوری اسلامی ضمن نوحه‌سرایی سیاست‌بازانه برای فلسطینی‌ها و حمایت از حماس و حزب‌الله و غیره، به‌طور هم‌زمان  ـ‌آشکار و پنهان‌ـ روی طبل ضدیت با مهاجرین افغانستانی می‌کوبد تا مشکلات ناشی از وجود جنایت‌کارانه‌ی خودرا فرافکنی کند و دستمزد کارگران افغانستانی را از این‌که هم‌اکنون هست، بازهم بیش‌تر کاهش بدهد. بدون درنظر گرفتن دیدگاه سوسیالیستیِ نوعی‌ـ‌انسانی که براساس داده‌های فراوان علمی و تاریخی از برابری ذاتی همه‌ی انسان‌ها (منهای نژاد و مذهب و تبار و ملیت) استدلال و گفتگو می‌کند؛ اما شواهد بسیار متعددی نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی ایران حاصل کارهای سخت و زیان‌آور، ساعت‌های طولانی و دستمزد پایین‌تر از حداقل‌های دولتی کارگران افغانستانی‌تبار است. بنابراین، قابل محاسبه و تصور است که اگر کارگران افعانستانی فقط چند روز دست از کار بکشند و اعتصاب کنند، چرخه‌ی عادی زندگی در شهرها و روستاها از حرکت می‌افتد و همه‌چیز به‌حالت فلج درمی‌آید.

بنابراین، مبارزه‌ی معقول و متکی براساس شواهد عینی در راستای حق اقامت مهاجرین افغانستانی در ایران نه تنها وظیفه‌ای نوعی‌ـ‌انسانی‌ـ‌انترناسیونالیستی است که عملاً در مقابل هرشکلی از نسل‌کشی  و فاشیسم قرن بیست‌ویکمی قرار می‌گیرد، بلکه درعین‌حال دفاع از وضعیت اقتصادی کنونی مردم فرودست و تمام کارگران و حقوق‌بکیرانی است‌که بیش‌ترین قرابت و هم‌سویی را با مهاجرین افغانستانی دارند.

افغانستانی‌های مقیم ایران در انواع مختلفی از مشاغل به‌کارند که بسته به‌منطقه‌ی جغرافیایی و شرایط اجتماعی متفاوت است. این مشاغل عمدتاً در بخش‌های کارگری و خدماتی متمرکز است. برخی از مشاغل رایج میان افغانستانی‌ها در ایران عبارتند از:

ــ ساختمان‌سازی و کارگری ساختمانی، بسیاری از افغانستانی‌ها در صنعت ساختمان و کارهای ساختمانی کار می‌کنند که یکی از محرک‌های مهم در افت‌وخیزهای اقتصادی است.

ــ بسیاری از افغانستانی‌های مقیم ایران در مناطق روستایی به‌کارهای کشاورزی و دامداری مشغول‌اند، و در مزرعه‌ها، باغ‌ها و گلخانه‌ها کار می‌کنند.

ــ بخشی از افغانستانی‌ها در کارگاه‌های صنعتی و تولیدی کوچک و حتی در کارگاه‌های فرش‌بافی کار می‌کنند که نه تنها دستمزد ناچیزی می‌گیرند، بلکه ساعت کار آن‌ها به‌دلخواه و مصلحت صاحب کارگاه تعیین می‌شود.

ــ برخی از افغانستانی‌ها در منازل به‌عنوان کارگر خانگی، نظافتچی، یا سرایدار هم کار می‌کنند.

*****

به‌عنوان نتیجه‌ی نهایی می‌توان گفت که اعتراض در مقابل نسل‌کشی فلسطینی‌ها در غزه و کرانه‌ی باختری بدون اعتراض مداوم و گسترش‌یابنده در مقابل ‌نسل‌کشی دهشتناک و صدها هزار نفری در سودان اثرگذاری رادیکال و ماندگاری نخواهد داشت؛ چراکه نه تنها سرمایه (به‌مثابه‌ی جوهره اساسی نظام موجود)، جهانی است، بلکه منهای لفاظی‌های فریب‌دهنده‌ی انتخاباتی، فراملی‌گرایی‌اش ـ‌عملاًـ از مرزهای ملی گذر کرده و ناخواسته مبارزه‌ی جهانی و انترناسیونالیستی برعلیه هرشکلی از استثمار و ستم را در دستور کار نیروی‌های مترقی جهان قرار داده است. بنابراین، دفاع از حقوق مهاجرتی و انسانی افغانستانی‌های مقیم ایران یکی از مهم‌ترین وظایف ترقی‌خواهانه‌ی نیروهای غیردولتیِ ایرانی (در داخل و خارج از ایران) است.

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری