“بنظر من حتى اگر هوش ارثى باشد، سفاهت ديگر قطعا اکتسابى است”. منصور حکمت
در پی کشتن شدن حسن نصر الله، رهبر حزب الله لبنان، بازوی سرکوب گر منطقه ای جمهوری اسلامی موجی از شادی در میان مردمی که وسط یک مبارزه انقلابی علیه جمهوری اسلامی هستند، به واسطه اینکه این اتفاق موجب ضعیفتر شدن حکومت اسلامی میگردد، شکل گرفت. بلافاصله اما کسانی مانند آذرماجدی پیدا شدند که پا برهنه وسط این شادی پریدند که وجدانتان کجا رفته!: ” آیا خندۀ سرمست از مرگ نصرالله می تواند گریه و فریادهای درد و خشم مردم و کودکان بیگناه لبنان را خشک و ساکت کند؟” بله این چنین مردم شادمان را شرمنده خود کردند که چقدر بی وجدان هستید! و حکم هم دادند:” ماجرای قتل نصرالله با قتل او شروع نشده و به آن نیز ختم نخواهد شد.” بله، درسته، ماجرا با قتل نصر الله شروع نشده، بلکه از ۴۵ سال پیشتر شروع شده که جمهوری اسلامی با سو استفاده از جنبش بر حق مردم فلسطین برای داشتن دولت مستقل و برخورداری از سرزمین به جنگ میان یهود و اسلام تبدیل کرد. این وسط معلوم نیست چرا ما مردم باید شماتت شویم. در واقع شماتت مردم بهانه ست ، حزب کمونیست کارگری نشانه ست! نوک حمله متوجه حزب کمونیست کارگری است که به روایت ایشان ” اعلام جشن و شادمانی” کرده است.
آذر ماجدی و دوستان که نزدیکی و دوری سیاسی شان به همدیگر، بسته به میزان مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی ادعایی ایشان و مهمتر حمله به حزب کمونیست کارگری دارد هیچ چیزی در نفرت پراکنی علیه حزب کم نمیگذارند. جلیل بهروزی تیتر زده است:” ح ک ک ا و انقلابی که در انتظار ارتش اسرائیل است!” و اینکه حزب کمونیست کارگری به ” خیل سورچرانی جریانات راست و بعضا فاشیست ایرانی پیوست… به نحوی که امروز باید به ارتش اسرائیل این جلاد کودکان فلسطین برای پیروزی انقلاب مردم در ایران دخیل ببندد! ” آذر ماجدی هشدار میدهد اعتبار حزب کمونیست کارگری پودر میشود و به هوا میرود! اول این دود است که هوا میرود نه پودر! دوم اینکه، یکی نیست به ایشان بگوید خب چه بهتر حداقل این جوری شما یک نفر از دست این حزب که آنرا لنجزار میدانید راحت میشوید! بهرحال ایشان هشدار میدهند که سناریو سیاه در پیش است و حزب کمونیست کارگری به عنصر این سناریو سیاه تبدیل شده است! پایین تر به بحث سناریو سیاه برمیگردیم.
اما دلیل شادمانی ما مردم ایران و تایید این خوشحالی از سوی حزب کمونیست کارگری از مرگ نصر الله.
بعید میدانم دلایل ما را کسی که بلاهت را سر لوحه کارش قرار داده است بتواند درک کند چون هدفش نه سرنگونی جمهوری اسلامی بلکه دشمنی با امریکا است. هما ارجمند به همراه آذر ماجدی در یک برنامه تلویزیونی به مجری گری کریم نوری خیلی سر راست و روشن وظیفه خود و دوستان را سازماندهی مبارزات جاری مردم ایران نمیدانند. این مبارزات اساسا مسئله شان نیست، چون به زعم خود به این مهم دست یافتند “حزب سوسیالیستی وجود ندارد”، در نتیجه مبارزات مردم بیهوده است. سوال این است حال که چنین قاطعانه از نبود حزب سوسیالیستی سخن میگویند چرا به اندازه حتی یک قدم برای تشکیل آن اقدام نمی کنند؟ دلیلش خیلی روشن و ساده است؛ به روایت هما ارجمند آن سازماندهی که ایشان سه بار بر آن تاکید میگذارد برای ” نه به جنگ، نه به اسراییل، نه به سیاستهای امریکا” که دو بار هم روی این تاکید دارد لازم دارند؛ مجری یاد آوری میکند: ” و نه به جمهوری اسلامی!” ایشان تازه یادش می آید گاف داده است، با لبخندی زورکی می گوید: “اوه! البته جمهوری اسلامی!” بهرحال مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی فرصتی برای مبارزه با جمهوری اسلامی نمی گذارد! در نگاه عقب مانده جنگ سردی ایشان دنیا بطرز غریبی به امپریالیسم و ضد امپریالیسم تقسیم میشود. در این نگاه بقول حمید تقوایی از تاریخ جا مانده، جمهوری اسلامی برای خودش یک پا “خرده امپریالیست” است! (این را یک نفر در یکی از برنامه های تلویزیونی چپ سنتی، اگر خطا نکنم به اسم نورایی میگفت) برای این مبارزه نیاز به سازماندهی است که ظاهرا ایشان به آن اذعان دارند، اما سازماندهی تشکیلات میخواهد، ایشان اما نیازی به آن ندارند، کمی هیجان با چاشنی عصبانیت در کلام، و نهایتش شرکت در پانلی یا تظاهراتی برای ایشان همه کاری است که حاضرند انجام دهند.
در دنیای واقعی، نصرالله، هنیه؛ حزب الله و حماس نماد سرکوب، نفرت از زندگی و شادی است. برای همین کسی که فقط کمی منصف باشد با شنیدن خبر مرگ هر یک از سران ایشان خوشحال میشود. حزب الله لبنان، برای ما مردم ایران به طریق اولی برای حزب کمونیست کارگری ایران، نه یک نیروی سیاسی در یک کشور دیگر، بلکه یکی از بازوان مهم سرکوب جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی بوسیله حزب الله و نیروهای نیابتی دیگرش سعی داشته به ما مردم ایران، دشمنان اصلی اش، ثابت کند که خیلی قدر قدرت است، ایران که سهل است کل منطقه را میتواند به آتش بکشد! اما نتیجه اعمالش بهانه بدست امثال ناتانیاهو داده که در غزه و لبنان کشتار وسیعی راه بیندازد و هر چیزی که نشانی از زندگی است نابود کند.
آذر ماجدی هر جنایتی که از اسراییل را به خاطر دارد یادآوری و به حق محکوم میکند، اما معلوم نیست چرا به حزب الله، جمهوری اسلامی و یا حتی پوتین میرسد، با کلی گویی مانند این که ” خوب معلومه اینها سرکوبگرند”، آنرا درز و خاطر خود را مکدر نمی سازد که چیزی را به خاطرش آورد! اما مواردی را لازم است یادآور شویم که چرا مردم ایران و مردم در شهرهای از لبنان و سوریه از مرگ نصرالله شادمان شدند.
نمونه اول: در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۹ مردم لبنان به بخاطر بستن مالیات بر بنزین و دخانیات و تماس های آن لاین مانند واتساپ دست به اعتراضات وسیع میزنند، که به سرعت به اعتراض به دست به دست شدن قدرت میان احزاب و دارو دسته های قومی و مذهبی تبدیل شد. مردم در همان ابتدا علاوه حمله به امکان دولتی به دفاتر جنبش اسلامی امل و حزب الله در شهر نبتیه لبنان حمله میکنند. اعتراضات چندین ماه متوالی ادامه می یابد و یکی از نیروهای اصلی سرکوب این اعتراضات نیروهای حزب الله و امل بودند. یکسال بعد هم در نتیجه انبار کردن مواد قابل انفجار توسط حزب الله در بندر بیروت، انفجار عظیمی رخ میدهد که کشتار دهشتناکی راه می افتد. حسن نصرالله و حزب الله با قلدری و با اتکا به توان سرکوبشان به هیچکس جوابگو نبودند و نیستند.
نمونه دوم؛ سرکوب بی نهایت خشن مردم عراق در سال ۲۰۱۹؛ ” اعتراض به ۱۶ سال فساد، بیکاری و خدمات عمومی ناکافی بعداً به فراخوان برای براندازی حکومت و توقف مداخله ایران در عراق انجامید”؛ دولت عراق همراه با نیروهای رسمی سرکوبش به کمک نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی این اعتراضات که مردم عراق آنرا انقلاب نامیدند، به سعبیت تمام مانند آنچه در ایران تجربه کردیم و میکنیم به خاک و خون کشید. این وقایع مصادف بود با آبان ۹۸ ایران که مردم عراق پیام دادند: سر اژدها در تهران است. مورد دیگر؛ شایعات بسیار قوی وجود دارد که در جریان سرکوب اعتراضات سال ۸۸ از نیروهای حزب الله لبنان نیز استفاده شده است. و مورد دیگر؛ حزب الله لبنان به همراه سپاه پاسداران رسما در سرکوب مردم سوریه نقش مستقیم داشتند. و باز هم مورد دیگر؛ در جریان اعتراضات مردم خوزستان در فاجعه فروریختن ساختمان متروپل از نیروهای نیابتی حشدالشعبی عراق استفاده کردند. به همین دلیل مرگ سران این نیروها نه تنها در ایران بلکه در لبنان و سوریه هم موجب شادمانی و پایکوبی مردم میگردد.
نفرت مردم ایران، که زیر بار فلاکت کمر خم کرده اند از شخص نصرالله یک دلیل مهمش دیگرش این است که در یک سخنرانی به صراحت گفت تا جمهوری اسلامی پول دارد ما نگرانی نداریم! همه چیزمان از سلاح و مهمات و درآمدمان از پول نفت ایران است، خلاص! یکی از رهبران حماس اذعان کرده در یک مورد شخص قاسم سلیمانی چمدانهای پر از دلار به ایشان تحویل داده است و ایشان نتوانستند همه را ببرند چون اضافه بار محسوب میشده! این حرفها در گوش مردمی که به گرسنگی محکوم شده اند طنین بسیار نفرت انگیزی دارد. یک دهن کجی و تحقیر آشکار ما مردم ایران است. بعید است ضد اسراییلی های این حرفها را درک کنند. و متوجه نیستند یک نفس وظیفه خود را ضد اسراییلی معرفی کردن یعنی در کنار نصرالله ها ایستادن.
به خود جرات میدهم و مدعی میشوم که از سر ریاکاری است که ماجدی یا جلیل بهروزی می نویسند دنیا بدون نصرالله جای بهتری است. اگر واقعا اینگونه بود خوشحالی مردم را به ریشخند نمی گرفتند. در پی مرگ رئیسی آذر ماجدی نوشت: ” مرگ رئیسی، جلاد دهۀ شصت، یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشری در یک سانحۀ هوایی، باعث خشنودی بسیاری شد. ( این یعنی ایشان جز آن “بسیاری” نیستند!) بستگان جانباختگان دهه شصت، لبخند آرامشی بر لب آوردند، که بالاخره این جانی و قاتل بخاموشی رفته است.” و بلافاصله سعی میکند تخم ترس را در دل مردم بکارد: “مساله اینجاست که شادی و پایکوبی می تواند زود فرجام باشد. این مرگ می تواند پیش درآمد یک کشتار و ویرانی بسیار وسیعتر و جانکاه باشد.” ایشان از مرگ هنیه که همراه با آن هیچ غیرنظامی دیگری کشته نشد، که ما مردم را شماتت کند، هم خوشحال نشد بلکه سخت نگران شد! آذر ماجدی در یادداشتی با عنوان “اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند، چه باید کرد؟” نوشته است: “یک هفته از ترور اسماعیل هنیه در ایران توسط اسرائیل می گذرد. یک هفته حدس و گمان و پیش بینی یک جنگ گسترده منطقه ای در رسانه ها و سوشیال میدیا و در عالم سیاست… اما کلیۀ این مباحث و حدس و گمان و خبر و شایعه بیانگر یک تنش بسیار وسیع و خطرناک در منطقه است. اذهان بر واکنش رژیم اسلامی به حمله اسرائیل متمرکز شده است.” اگر آلفرد هیچکاک استاد دلهره در عالم سینماست و شما را بر صندلی میخکوب میکند، ایشان استاد دلهره در عالم چپ سنتی و هپروتی است که شما را به تبسم، تبسمی از سر افسوس می اندازد.
این دلهره آفرینی به سبک آذر ماجدی از حمله پوتین به اوکراین شروع شد. به روایت ایشان اما این ناتو و غرب است که دنیا را به سوی جنگ سوم جهانی سوق میدهند! این نشد، البته خوشبختانه! فعلا پوتین مانند آن چهار پای محترم تو گل مانده است، ببخشید ناتو این بلا سرش آمده است! حماس که جنایت ۷ اکتبر را آفرید، لوکیشین دلهره آفرینی تغییر یافت.
آذر ماجدی در پی حمله اول موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل اعلام کرد : “این عملا بمعنای جرقۀ جنگ جهانی سوم است.” در پی ترور هنیه ایشان نوشت: “ گسترش جنگ در منطقه، در خاورمیانه باقی نمی ماند. این آغاز جنگ جهانی سوم است.” و در پی موشک باران دوم جمهوری اسلامی ایشان نوشته است: “ این دیگر سوت آغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود.” ایشان در برنامه تلویزیونی که بالاتر ذکر شد و نیز در یک برنامه دیگر که همان آقایی نورایی حضور داشت نیز مدام تاکید میکرد: “ این دیگر سوت آغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود.” البته ایشان شکست نفسی هم کرد و چند بار تکرار کرد که “امیدوارم من اشتباه کرده باشم!” این تاکیدها بر اشتباه نه شکست نفسی، بلکه تاکیدی است بر اینکه گوینده آن سخت مشتاق است این اتفاق روی دهد تا تحلیل ایشان ثابت شود. گیرم که ثابت شود ایشان درست میگوید، راه کار چیست؟ تنها هشدار و افشاگری!
دیگر اما در حوصله این یادداشت نیست که اشاره کنیم به اندازه همین جنگ جهانی سوم، وحشت آفرینی از رژیم چنج برای ایشان موضوعی حاد است. و برای ایشان که این چنین بر این امر تاکید دارد و برای مقابله با آن، سازماندهی مبارزات جاری و عمق بخشیدن به جنبش چپ اجتماعی اصلا و ابدا مسئله نیست؛ چیزی که مهم است، فقط افشاگری ست… بگذاریم و بگذریم!
بهرحال چه ایشان خوششان بیایید یا نیایید در واقعیت هر درجه تضعیف جمهوری اسلامی موجبات خوشحالی ما مردم ایران میگردد چون نهایتا این یعنی تضعیف بیشتر جمهوری اسلامی. “برای ما مردم که در پی سرنگونی این حکومت آدمکش هستیم و جنگ اصلی را با این حکومت به پیش می بریم، شکست سیاسی و نظامی حکومت اسلامی، بسیار خوشحال کننده است و فرصتی است که خود را برای وارد کردن ضربات کاری تر به آن و به زیر کشیدن حکومت درمانده و مستاصل اسلامی آماده تر کنیم”. (از بیاینه حزب کمونیست کارگری- در مورد هلاکت حسن نصرالله)
برگردیم به مسئله سناریو سیاه. این ساز جدیدی است که ایشان کوک کرده اند. البته اصل بحث مال خودشان نیست از آن منصور حکمت است، و ایشان تبحر عجیبی دارند که مباحثی که منصور حکمت طرح کرده و به پراتیک عملی حزب سیاسی تبدیل کرده تا منتها درجه لوث کنند. خودشان اعتبارشان را به باد داده اند و سعی دارند از اعتبار منصور حکمت خرج کنند. دوستان متفق القولند که سناریو سیاه در پیش است و به روایت ایشان گویا این را منصور حکمت سی سال پیش که نه جنگی بود نه کشت و کشتاری و نه ویرانی، برای امروز پیش بینی کرده بود!
منصور حکمت سناریو سیاه را وضعیتی تعریف میکند که “جریانات ارتجاعی” قادر میشوند شیرازه مدنیت جامعه را از هم بپاشانند به وقتی که ” عجز و استيصال عمومى ” بر جامعه حاکم شده است؛ و تاکید میکند میان “تلاطم انقلابی” با سناریو سیاه ” یک دنیا تفاوت است: “بحث سناريوى سياه صرفاً بر سر وقوع درگيرى و کشمکش خونين نيست. تصوير ارتشى که روى مردم شليک ميکند و مردمى که فرياد ميزنند “توپ تانک مسلسل ديگر اثر ندارد” تصويرى از يک سناريوى سياه نيست. اين تصويرى از يک انقلاب است. در انقلابِ مردمى هم خون ريخته ميشود. اما مشخصۀ سناريوى سياه عنصر استيصال در جامعه است. ناتوانى جامعه در درک اينکه اين وضعيت چرا پيش آمده، تا کى ادامه پيدا ميکند، چگونه ختم ميشود. انقلاب صحنۀ کشمکش است. کشمکشى، گاه بسيار خونين، که از نظر خودِ تودۀ مردم براى بهبود اوضاع اجتماعى ضرورى شده است. هيچ سير تحول تاريخى بى مشقت پيش نرفته است. اما من سناريوى سياه را به وضعيتى اطلاق ميکنم که در آن صحبت نه بر سر تحول جامعه، بلکه بر سر تخريب چهارچوب مدنى جامعه برخلاف ميل و اراده مردم و در متن عجز و استيصال عمومى است.” و در مقابل سناریو سیاه، سناریو سفید را مطرح میکند: “ روش و نسخه ما براى يک سناريوى سفيد، سازماندهى انقلاب عليه جمهورى اسلامى به رهبرى طبقه کارگر در ايران است. حکومت کارگرى جامعترين و کاملترين نمونه آن رژيم سياسى مدرن و سکولار و آزادى است که از آن سخن ميگویيم. حکومتى که با تضمين آزادى و برابرى همه و با گشودن صحنه براى دخالت وسيع و مستقيم مردم در سرنوشت خويش، کليه جريانات ارتجاعى را منزوى و خنثى خواهد کرد.”
سی سال پیش، در نیمه اول دهه ۷۰ شمسی، منصور حکمت بر مبنای مشاهدات خویش از وضعیت جهان بعد از فروپاشی شوروی که اندیشمندان بورژوازی آنرا “پایان تاریخ” اعلام کردند و متعاقب آن در اروپای شرقی در جمهوریهای شوروی سابق دارو و دسته های ارتجاعی بر متن “عجز و استیصال عمومی” که شکل گرفته بود به جان جامعه افتادند، بخصوص در یوگسلاوی سابق و همزمان در مرکز افریقا، در رواندا کشتارهای عظیمی به بهانه قومیت و مذهب براه افتاد و صحنه دهشتناکی جلو روی کل جهان گذاشته شد. در ایران هم همزمان بعد از قتل و عام وسیع زندانیان سیاسی، ترور اپوزیسیون در خارج از کشور، سعی در کشتن روشنفکران و نویسندگان به صورت جمعی، خفه کردن هر صدای در داخل، فراری دادن هر فعال سیاسی به خارج از کشور، و وجود دارو دسته های مانند مجاهدین خلق در عراق، و امکان اینکه در صورت اضمحلال حکومت اسلامی هر باندی مسلحی از حکومت گوشه ای از ایران را به تصرف خود در آورد و علیه بقیه اعلام جهاد کند؛ در بستر چنین اوضاعی منصور حکمت از امکان وقوع سناریو سیاه هشدار میدهد، وبه هشدار کفایت نکرد موضوع را به قعطنامه حزبی تبدیل کرد تا برای مقابله با آن در دستور کار حزب کمونیست کارگری قرار گیرد و از اپوزیسیون خواسته شد “ زير يک بيانيه امضاء بگذارند که در آن امضاء کنندگان نه فقط امکان چنين روندى را مورد توجه قرار ميدهند، بلکه به موازين و اصولى براى اجتناب از آن متعهد ميشوند.” منصور حکمت در مصاحبه ای تاکید کرد :” تمام قضيه بر سر دشوار کردن بروز يک چنين کابوسى در ايران است. بنظر من فعلا احتمال اين سناريوى سياه خيلى بيشتر از يک روند متعارف سرنگونى حکومت و جايگزينى آن با حاکميت ديگرى است.”
سی سال گذشته و سال به سال “بروز چنین کابوسی در ایران” کمتر و کمتر گردیده است. و این امر تنها یک دلیل مهم دارد. و آن این است که آن وضعیت استیصال و عجز عمومی از بین رفته است. از سال ۷۶ بدین سو بخصوص وقایع سال ۷۸، ۸۸، ۹۸،۹۷،۹۶، و ۱۴۰۱ جامعه به یک وضعیت “تلاطم انقلابی” وارد شده است. جنبش های بزرگ اجتماعی شکل گرفته است و به مبارزه مستقیم علیه حکومت اسلامی میپردازند. تا وقتی که خود منصور حکمت زنده بود بعد از سال ۷۳ که این مبحث را مطرح کرد، بعد از مشاهده تحرکات عمیق در جامعه، و شکل گرفتن ” جنبش سرنگونی” دیگر هیچگاه به این موضوع بازنگشت. تا آنجا که من بررسی کردم جز در یک سخنرانی در کنگره سوم در معرفی “قعطنامه اوضاع ايران و موقعيت ويژه حزب کمونيست کارگرى” به آن اشاره ای دارد، دیگر هیچ کجا لازم ندید به احتمال وقوع سناریو سیاه اشاره کند، حتی وقتی به دنیای پس از ۱۱ سپتامبر پرداخت و از جنگ تروریستها گفت. چرا؟ چون تمام بحث سناریو سیاه بر این استوار است که جامعه مستاصل و عاجز زمینه امکان این سناریو را فراهم می آورد.
در وضعیت کنونی، در متن مبارزات دو ساله گذشته که انقلاب زن زندگی آزادی خوانده میشود، جامعه نه تنها مستاصل نیست بلکه به شدت در حال مبارزه به اشکال گوناگون با جمهوری اسلامی است. جنبشهای اجتماعی قوی در ایران شکل گرفته است، چپ اجتماعی حتی به اذعان برخی از چپهای سنتی در بطن جامعه در جریان است، چپی که هویت انسانی و برابری طلبی هدف اصلی او و شاکله اصلی این جنبشها را شکل میدهد. برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب فقط به یک نمونه از این جنبشها به مثابه مشت نمونه خروار اشاره میکنم. جنبش علیه اعدام چنان عمیق و گسترده شده است، که اکنون “کارزار سه شنبه ها علیه اعدام” از داخل خود زندان شکل گرفته و محدود به زندانیان سیاسی هم نیست، بلکه زندانیان عادی هم در آن نقش دارند. و جا دارد اشاره شود که خانواده های زندانیان عادی محکوم به اعدام، “جنبش نه به اعدام” را به کف خیابانها بردند. کمپین ۲۴ ساعته آن لاین در سی هفتمین این کارزار به حدی قوی و موثر بود که نماینده ویژه سازمان ملل بر خود واجب دید برای این کمپین، پیام حمایتی بفرستد. آیا این جامعه مستاصل است یا آنقدر توان و نیرو دارد که به مقابله با هر سناریوی سیاهی برخیزد؟
در جریان و اوج تظاهرات اعتراضی توده ای در سال ۱۴۰۱ برخی مفسران سیاسی و مجریان برنامه تلویزیونی ماهواره ای برای اینکه مثلا همبستگی خود را با مردمی که در کف خیابان به مبارزه با جمهوری اسلامی در نبرد بودند ادعا میکردند: ” حال جامعه خوب نیست!”؛ آذر ماجدی و دوستان هم سخت معتقدند حال جامعه خوب نیست. هما ارجمند در همان میزگرد تلویزیونی که بالاتر اشاره شد تاکید میکند: زن زندگی آزادی دستاوردی مهمی نداشته جز اینکه حجاب کمتر شود که آن هم قانونی نشده است! آذر ماجدی در یادداشتی با عنوان ” عملیات نظامی جمهوری اسلامی؛ کوس جنگ تمام عیار بصدا در آمده است!” که در آن بعد از هشدار این دیگر سوت شروع جنگ جهانی سوم است ادامه میدهد: “ این سناریو کابوسی سیاه برای مردم ایران، منطقه و جهان رقم می زند. باید تلاش کرد تا با بسیج انسانیت شریف و آزادیخواه در سطح جهان در مقابل تحقق این کابوس ایستادگی کرد.” (راست میگویند که سنگ بزرگ علامت نزدن است!) باید در عین حال برای مقابله با حمله خود را آماده نمود. (چطوری؟) سازمانیابی مردم برای حمایت از یکدیگر و کمک های متقابل از ضروریات است . ( خب چطوری؟) سازمانیابی و اتحاد موجب قدرتمندی مردم شده ( بابا چطوری؟) و عوارض سیاه و تاریک اسارت در یک سناریوی سیاه را کاهش می دهد. ( وقتی معلوم نیست چطوری مردم باید سازمان دهی شوند، نتیجه باید همین شود که عوارض را کاهش دهد!) ایجاد هشیاری و آمادگی؛ اتحاد و سازمانیابی اولین پاسخ ما در صورت رویداد این فاجعه است.” خواننده زیاد فکر خود را مشغول نکند که دومین پاسخ ایشان چیست، چون اولین پاسخ ایشان اصل فاجعه را پاسخ نمی دهد بلکه فقط هشیاری را قرار است بالا ببرد!
جلیل بهروزی خطاب به حزب کمونیست کارگری پرسیده است از کدام انقلاب! حرف میزنید که قرار است ضربه کاری به جمهوری اسلامی بزند؟ جواب انقلاب زن زندگی آزادی است، که طنین اش در جهان پیچیده است. برای آذر ماجدی و دوستان در مقابله با احتمال سناریوی سیاه، امری که اصلا مسئله شان نیست سازماندهی انقلاب است و گرنه نمی پرسیدند کدام انقلاب.
–
یاشار سهندی