عبدالرضا داوری مشاور سابق احمدی نژاد در توئیتی می نویسد: باید کمونیست ها را قلع و قمع کرد . همسر رضا پهلوی شعار مرگ بر سه مفسد را می دهد و خواستار مرگ کمونیست ها می شود. رضا پهلوی کمونیست ها را با پشه مقایسه می کند. وسایت های ریز و درشت هواداران استبداد گذشته مدام دم از اتحاد ارتجاع سرخ وسیاه می زنند که باعث وبانی فتنه ۵۷ بوده اند و چاقوهای شان را تیزمی کنند برای روز انتقام.
طرف دیگر این کمونیسم ستیزی راست های حکومتی هستند که برای تسویه حساب و به کنار زدن جناح حاکم پای کمونیست ها را به میان می کشند و آنان را متهم می کنند به داشتن اقتصاد کمونیستی و خط گرفتن از عناصر حزب توده و مدام در بوق می کنند که آن چه در اقتصاد ایران ساری و جاری ست همان راه رشد غیر سرمایه داری مرحوم اولیانفسکی است که حزب توده مبشر آن بوده است و در ایران دارد مو بمو اجرایی می شود و باعث وبانی تمامی بدبختی های مردم کمونیست ها هستند. کمونیست ها براستی این روزها شده اند مرغ سیاه که در عزا و عروسی سرش را می برند.
طرفه آن که این ادعا های دروغ و سخیف از جانب کسانی اقامه دعوا می شود که ردای استادی دانشگاه و بازوبند کارشناس اقتصادی بر بازو دارند و پهلوان پایتخت روزنامه های زرد حکومتی هستند از مهر نامه بگیر تا آخر. آیا براستی اینان نمی دانند اقتصاد کمونیستی و کمونیسم چیست یا بقول شاملوی بزرگ به تظاهر تزویر می کنند.
اقتصاد ایران
شکی نیست که اقتصاد ایران یک اقتصاد سرمایه داری ست اما نه آن سرمایه داری که در دیگر کشور های جهان ساری و جاری ست. بعضی اقتصاد ایران را یک اقتصاد رانتی می دانند. اقتصادی که مبتنی بر رانت حکومتی ست.که حرف پر بیراهی نیست. بعضی این اقتصاد را اقتصادی مافیایی می دانند .اقتصادی که مبتنی بر تقسیم منابع و مناطق نفوذ باند های قدرت است که این هم حرف غلطی نیست. بعضی دیگر بر این باورند که اقتصاد ایران یک اقتصاد نوفئودالی ست .
درنظام فئودالی ما با سه نوع مالکیت روبرو بودیم.نخست باید گفت که در اقتصاد ایران شاه مالک تمامی کشور بود از جان و مال گرفته تا موقعیت سیاسی و کرامت های اجتماعی . پس این شاه بود که می داد و می گرفت. در اقطاع شاه به نوکرانش که بیشتر جنگاوران فئودال بودند در ازای خدمت و کمک کردن به پادشاه در روزگار جنگ شهری یا روستایی را به او می سپرد تا از بهره مالکانه آن استفاده کند اما بمعنای مالکیتی موروثی نبود.
مغول با خود سیورغال را آورد که بمعنای هدیه بود .زمینی به نوکری بخشیده می شد و این بخشش می توانست جنبه موروثی پیدا کند. از صفویه ببعد ما با تیول روبروئيم، دادن شهری یا روستایی به نوکری در ازای خدماتی و دادن بخشی از بهره مالکانه به پادشاه، نوعی کنتورات اقتصادی.
این رویه بعد از سقوط پهلوی دوم شیوه متداول مالکیتی و تن چسب اقتصاد حکومتی شد.البته این بدان معنا نیست که اقتصاد رانتی و اقتصاد مافیایی و کازینویی در وجوهی از این اقتصاد دیده نمی شود.اقتصاد ایران ملغمه ای از سرمایه داری بی پرنسیب مشتی تازه بدوران رسیده خرده بورژواست که از اقتصاد غارت را می فهمند و خروج مداوم سرمایه به کشور های متروپول .
اما نقد این اقتصاد با هر برچسبی چه ربط دارد به کمونیسم و اقتصاد کمونیستی که تولید در خدمت انسان است و مالکیت نه از آن مشتی بروکرات ومیلیتانت که از آن عموم مردم است و سمت وسوی تولید در جهت زحمتکشان است نه خانه خرابی طبقه متوسط و فرودست.
آیا کسانی که ادعا می کنند اقتصاد ایران کمونیستی ست نمی دانند حقیقت ماجرا چیست .؟موجوداتی مثل محقق داماد و موسی غنی نژاد که یکی رئیس کتابخانه ملی ست و دیگری استاد اقتصاد در دانشگاه. آیا در آنچه بر اقتصاد و برنامه های اقتصادی جناح حاکم می گذرد رنگ وبویی از منافع زحمت کشان می بینیم.؟ هرگز.
مگر نمی بینند که ۷۰ درصد جامعه شیفت کرده است بزیر خط فقر و زحمتکشان روز بروز در حال عقب گرد و فلاکت هرچه بیشترند. براستی در سیستم حاکم کشور از مدیران سیاسی بگیر تا مدیران درجه دو و سه اقتصادی کدام فعال حزبی یا کنشگرکمونیستی دیده می شود. کمونیستی که در چند دهه گذشته از سال ۵۸ بگیر تا سال ۶۷ در دسته های چند ده نفری به تیرک اعدام سپرده شدند و در نسل کشی سال ۶۷ به تمامی راهی گورستان مسگر آباد شده اند و در این پاکسازی حتی به پیرمرد های توده ای که هیچ عنادی با حکومت اسلامی نداشتند رحم نکردند .
شکایت اتهام زنندگان کمونیسم به اقتصاد حاکم این است که آزادی اقتصادی به شکل تام وتمام در ایران اجرا نشده است که اگر شده بود ایران هم اکنون بهشت روی زمین بود. بعد از پذیرفتن قطع نامه و پیش آمدن خوردن جام زهر پدر معنوی اصلاح طلبان اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی قدرت اجرایی را بدست گرفت و با شعار آزادکردن اقتصاد قند در دل سرمایه داران وطنی و هوادارانشان آب کرد .آزادی معاملات،آزادی بازار، آزادی تجارت و آزادی علم ودانشگاه که متبلور بود در دانشگاه آزاد که به تمامی در خدمت باند هاشمی رفسنجانی بود.
قرار براین بود که با آزادی اقتصادی ایران بشود گلستان . شد؟. نشد . قرار بود با آمدن مردم به اقتصاد و سپردن کارها بدست مردم میلیون ها مسکن ساخته شود و دیگر در ایران بی خانه و مستاجر پیدا نشود. اما چه شد ؟به بی خانمان های وبی مسکن ها گور خواب ها و پشت بام خواب ها اضافه شد.
اشکال در تئوری نبود اشکال در چهار عمل اصلی بود. اشکال در آن بود که آن مرغی که انجیر می خورد نوکش کج بود. آزادی اقتصادی و سپردن کارها بدست مردم اسم مستعار اقتصادی بود که رانتی و خصولتی بود و بخشیدن اموال دولت به ثمن بخس به پسر خاله ها و پسر عموها بود که باید سوپر میلیاردر می شدندبه یمن اهرم های قدرتی که خویشان آن ها در حکومت در دست داشتند.
می گفتند قیمتها را آزاد کنیددست نامریی بازار حق را به حق دار می رساند.قیمت ها نه تنها افزایش نخواهند یافت کاهش هم می یابند دست نامرئی بازار هرچیزی را به عدالت بر سر جای خودش می نشاند . نشد ومحال بود هم بشود چرا که این بازار و این اقتصاد و این آزاد سازی ربطی به آن چه در تئوری توسعه می گنجید نداشت. بازار و قیمت ها و صادرات و واردات در دست پسر خاله ها و پسر عموهای مافیایی بود که با دلار دولتی جنس می آوردند وبا دلار آزاد می فروختند وآنچه که از صادرات بدست می آوردند یا در بانک های خارجی پسنداز می شد یا در پشت مرزها منتظر می ماند تا به موقع وارد بازار ارز شود و به قیمت آزاد فروخته شود.
همین داستان در مسکن و درمان اجرا شد . بیمارستان های دولتی بدون بودجه به امان خدا رها شدند تادست ناپیدای بازار پوست از گرده مردم بکند و طبقه نوکیسه را از ارتزاق از جان وخون مردم فربه و فربه تر کند و زحمتکشان پشت درهای بسته بیمارستان های دولتی صف بکشند تا بمیرند.
و هیچ کدام از منتقدین ریزو درشت این تباهی نامه ها و مهرنامه ها و قوچانی نامه ها به این صرافت نیفتادند تا نشان بدهند حقیقت ماجرا چیست . وچپ رفتند و راست آمدند تا با چپ ها تسویه حساب کنند و دزدی و رانت و فساد و ارتشاء را سعی کردند به حساب کمونیست ها و اقتصاد کمونیستی آب بندی کنند. در یک کشور سرمایه داری کمونیسم در قالب حزب ، سندیکا و روزنامه و متینگ های سیاسی واعتصاب های کارگری معنا می شود.حزب کمونیست پیشکش کجاست سندیکای کارگری و کجاست فعالین سندیکایی .تمامشان در زندانندوبا حبس های سنگین و اتهام جاسوسی و با اتهام تماس با گروه های برانداز و ضد انقلاب از میدان های کارگری حذف شده اند.
از اعتصاب های کارگری و متینگ وتظاهرات و روزنامه هم می گذریم .ده ها تریبون کوچک و بزرگ را داده اند دست ضد کمونیست ها و تواب ها تا جایی که می توانند در ذهن نسل بی خبرتر از هرجا تزریق کنند که کمونیسم چه بیماری مرگباری ست که اگر کسی بدان مبتلا شودهیچ راه نجاتی ندارد و دریغ از یک صفحه روزنامه و یک تریبون برای پاسخ گویی.
رابطه سیاست و دروغ
قبل از اینکه به رابطه میان سیاست و دروغ بپردازیم نیاز به تعریف دروغ و سیاست داریم. دروغ سیگنالی است که فرستاده می شود تا چشم وگوش و احساس مخاطب را مشغول کنداما ماهیت آن سیگنال تهی از حقیقت است . دروغگویی گره می خورد با دوساحت؛ ضعف در حقیقت یا ضعف درعدم شناخت. سیاست در نزد پروپاگاندی اندیشه راست چیزی نیست جز تزویر.تزویری که به ظاهر تاکتیک است اما در نهایت با استراتژی شان یکی ست.تزویری تعارضی تا حقی را از دیگران به نفع خود مصادره کند.برای برون رفت از بحرانی که گریبان آن ها را گرفته است.
نطق معروف ناپلئون را بیاد بیاورید که برای حقانیت بخشیدن به دروغ هایش می گفت:
برای پایان دادن به جنگ و اندوه کاتولیک شدم. برای استقرار در مصر خودم را مسلمان قلمداد کردم ، برای جلب کشیش های ایتالیا طرفدار پاپ شدم. و اگر بنا باشد بر یهودیان حکومت کنم ، هیکل سلیمان را دوباره می سازم.
–
مهرداد لطفی