ترور اسماعیل هنیه در تهران و فواد شکر در بیروت، پدیده منحصر به فرد و غیر قابل انتظاری نبود. مشابه این ترورها در تداوم کشمکش کمپ های تروریستی دولتی و غیر دولتی به وفور وجود داشته است. تفاوت در محل و زمان ترور است، ترور هنیه در تهران یا قطر خیلی فرق دارد و نتایج متفاوتی ببار می آورد. ترور مهمترین عنصر حماس در تهران با امنیت ویژه آنهم یکروز بعد از مراسم تحلیف رئیس جمهور و در حفاظت شده ترین منطقه شمال تهران، بیانگر یک شکست امنیتی و اطلاعاتی حاکمیت است که فی الحال موجی از وحشتِ ترور را در میان سران و کاربدستان رژیم راه انداخته است. ترور چه توسط ماموران موساد مستقیماً صورت گرفته باشد و چه اسرائیلی ها از همکاری نیروهای امنیتی رژیم اسلامی برخودار بوده باشند، در هردو حالت، بمعنای از دست رفتن کنترل امنیتی رژیم و نمایش ناتوانی در حفظ امنیت باصطلاح مهمان خارجی در امنیتی ترین شهر و نقطه پایتخت است. این دیگر “باگ” و حفره امنیتی نیست، بلکه نشان از فروپاشی و فساد درون سیستمی است که روی آن نمیتوانند حساب ویژه ای باز کنند.
یک ادعای دیگر برخی از حکومتی ها اینست که ترور هنیه توسط عوامل داخلی صورت گرفته است، چرا که هیچ ردی از حملات هوائی مثل شلیک موشک از جغرافیای دیگر، توسط سیستم دفاع هوائی شناسائی و ثبت نشده است. معنی این ادعا اینست که ترور هنیه توسط باندی از رژیم در همکاری با دولت اسرائیل صورت گرفته است. عملیاتی که مستلزم دسترسی بالا به اطلاعات دقیق و تازه در لایه های امنیتی و حفاظتی است. اگر این سناریو درست باشد، آنوقت باید به معامله ای فکر کرد که تنها یک هزنیه اش همکاری رژیم در ترور اسماعیل هنیه در تهران است. پاکسازی های بلافصل امنیتی در درون نهادهای رژیم سرنخ هائی در باره این سناریو بدست خواهد داد.
کیش و مات نظام
در دوئل نتانیاهو و خامنه ای شیب زمین بازی در این مرحله به نفع نتانیاهو است. نتانیاهو مشتاقانه منتظر واکنش ها و دست زدن به اقدامات جنون آمیز است. اما خامنه ای چه جواب دهد و چه سکوت اختیار کند، زیر ضرب شدید است. لذا نظام از گزینه دیپلماسی تا “انتقام سخت” را روی میز دارد. علی باقری کنی، سرپرست وزارت خارجه جمهوری اسلامی از شورای امنیت سازمان ملل خواسته است که “علیه اسرائیل مداخله کند”. وی گفته است: “شورای امنیت سازمان ملل باید به مسئولیت خود برای مقابله با تهدید صلح و امنیت بینالمللی به واسطه اقدامات مستمر تروریستی و تجاوزکارانه رژیم اشغالگر اسرائیل عمل نماید”. وی ترور هنیه در تهران را “نقض فاحش اصول و قواعد حقوق بینالملل، منشور ملل متحد و بیحرمتی به امنیت ملی و تمامیت سرزمینی جمهوری اسلامی ایران” قلمداد کرده و ضمن محکومیت آن گفته است که “ایران حق پاسخ مناسب را محفوظ میداند”. راه حل دیپلماسی و توسل تروریستها به قوانین بین المللی که هیچکدامشان هم قبولش ندارند، یک راه فرعی مانور سیاسی و ادامه جنگ میدانی است.
همزمان جلسه سران سپاه و نیروهای نیابتی در تهران به بررسی اشکال متفاوت “پاسخ مناسب” پرداخته اند. کاری که به احتمال زیاد خیلی سریع انجام میشود. بسیار محتمل است که موجی از حملات همزمان یا زنجیره ای از چند جبهه توسط سپاه و نیروهای نیابتی از ایران و یمن و لبنان و سوریه و عراق صورت گیرد. مسئله تماماً اینست که آیا طرفین در این مرحله به یک پاسخ “هماهنگ شده” و “یک نوبتی” رضایت میدهند و برای دور بعد خود را آماه می کنند و یا هر پاسخی را با اقدامی تهاجمی تر جواب میدهند. معمولا آغاز جنگ دست هر کسی باشد، پایان آن دست وی نیست. این مشکل کنونی جمهوری اسلامی است. آوار اسماعیل هنیه در تهران روی سر خامنه ای و نظام ریخته و راه فراری برای حکومت باقی نگذاشته است. دولت اسرائیل نیز شعار میدهد که هر حمله ای را با تهاجم سنگین جواب میدهد و آمریکا نیز خط در میان بر حمایت از دولت اسرائیل تاکید میکند. ترور هنیه در تهران وضعیتی را ایجاد کرده که جنبش اسلامی نمیتواند ساکت بماند و هر جوابی در عین حال پتانسیل یک میلیتاریسم عنان گسیخته را در خود دارد. این وضعیت مشخص خطر گسترش جنگ را تشدید میکند. اگر هنیه در قطر یا دمشق به قتل میرسید، خامنه ای با مشکلی روبرو نبود.
یکی از فرماندهان “مقاومت اسلامی عراق” به خبرگزاری فرانسه گفته است: “ایران واکنش نخست را با مشارکت گروههایی از عراق، یمن و سوریه علیه اهداف نظامی رهبری میکند و حزبالله نیز پس از ایران در وهله بعدی، پاسخ خواهد داد”. این اظهارات با فرض تردید در آن که میتواند مانور تبلیغاتی باشد، در صورت نزدیک بودن به حقیقت از توافق جلسه تهران و پاسخ هماهنگ شده و اجباری خبر میدهد. امری که ظاهرا آمریکا و کشورهای منطقه نیز دنبال آنند و لااقل در این مقطع گسترش تنش نظامی را به نفع خود نمیدانند. اما نتانیاهو دنبال سیاست گسترش جنگ است و اگر فشار کافی روی سرش نباشد ظرفیت این را دارد که با درگیر کردن امریکا، کل منطقه را به آتش بکشد.
دو مخاطره گسترش تنش نظامی
گسترش جنگ از نیابتی به جبهه ای و منطقه ای برای نیروهای درگیر منافع و مشکلات خود را دارد اما دو مخاطره جدی دارد که هر دو علیه منافع مردم منطقه اند. اول، هر نوع تشدید تنش نظامی و جنگ در ابعاد یزرگتر، علیه روندهای آنقلابی و آزادیخواهانه در منطقه علیه سلطه دولتهای اسلامی و استبدادی و بطور مشخص علیه روند انقلابی و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. تشدید جنگ و میلیتاریسم معمولا مردم را از صحنه سیاست قیچی میکند و نیروهای دست ساز و جایتکار را میدان دار میکند. دوم، ده ماه از جنگ جنایتکارانه دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و سازماندهی یک نسل کشی میگذرد، مذاکرات مارتنی و توافقات هنوز عمل نشده ای صورت گرفته است. افکار عمومی مردم جهان هر روز بیشتر از حق مردم فلسطین و توقف جنگ و نسل کشی دفاع میکند. گسترش جنگ اولا، جنگ در غزه را فرعی میکند. ثانیا، هر توافق و سیر تاکنونی را کنار میزند. ثالثا، بحث دولت فلسطین و راه حل مسئله فلسطین را موکول به محال میکند. بدون حل مسئله فلسطین و تعیین تکلیف با جنبش ترویستی اسلام سیاسی، خاورمیانه از کانون بحران خارج نخواهد شد. تنها امید در مواجهه با گسترش جنگ و جنگ طلبان و تروریستها، برآمد توده ای و انقلابی و کارگری در کشورهای منطقه علیه دولتهای اسلامی و استبدادی و علیه نیروهای تروریستی اسلام سیاسی است. در ایران سرنگونی جمهوری اسلامی جنبش اسلام سیاسی را بشدت منزوی میکند و حل مسئله فلسطین زمینه جدال تروریستی راست نژادپرست و جنبش اسلام سیاسی را از بین میبرد. پاسخ این مخاطرات اجتماعی و طبقاتی و سیاسی اند. مقابله با تروریسم کار تروریستهای متفرقه نیست، کار بشریت کارگر و مردم آزاده ای است که منفعتی در اهداف ارتجاعی دولتهای نژادپرست و مستبد و نیروهای تروریستی دولتی و غیر دولتی ندارند.
کمونیسم کارگری و اردوی انقلابی بر هردو تاکید میکند: مسئله ملی فلسطین باید حل شود و دولت مستقل فلسطینی برسمیت شناخته شود. این یک جبهه مقابله با اشغالگری و آپارتاید و تروریسم است. حل مسئله فلسطین بهترین راه انزوای تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی است.
مردم ایران در یک کشاکش انقلابی برای سرنگونی بسر میبرند. جنگ میخواهد این فرصت را قیچی کند و با تشدید سرکوب و تبلیغات ناسیونالیستی و مذهبی، جذب نیرو کند و بماند. تنها سیاستی که میتواند ورق را برگرداند و فضای جنگی را منزوی کند، عروج اعتراضات توده ای و کارگری است. گسترش اعتراض جامعه علیه فقر و فلاکت، تبعیض و نابرابری، بسیار قدرتمندتر از ارتشهای تروریستی است و معادلات را به هم میریزد. دعوت ما از جامعه و جنبشهای آزادیخواه اینست که مبارزه برای سرنگونی را گسترش دهیم. هیچکدام از طرفین متخاصم منفعت ما را نمایندگی نمیکنند، اهداف آنها علیه اهداف ماست و سیاست ما علیه سیاست آنهاست. امروز هر مخالف جدی تروریسم و جنگ باید یک انقلابی باشد که برای سرنگونی انقلابی دولت بورژوازی “خودی” مبارزه میکند و در مقابل جنگ، پرچم انقلاب اجتماعی را برافراشته و تغییراتی زیر و رو کننده و رادیکال را نوید میدهد.
#انقلاب_اجتماعی
#جنگ_تروریستها
٢ اوت ٢٠٢٤