ما طی چند هفته گذشته، انتخاب پزشکیان از سوی خامنهای را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادیم. اما با اینحال بحثِ امروز ما نیز هنوز مرتبط به ایشان است. این بار گفتوگوی ما برسر نظرات وموضعگیریهای پیشتازان کارگری در داخل ایران و سوالهاییست که در مورد ریاست جمهوری ایشان طی یکیدو هفته گذشته در درون کارگران مطرح شده است. من برای شناخت بیشتر مطلب، رفقا و شنوندگان را به بحثهایی که در چند هفته پیش انجام دادیم، ارجاع میدهم. اما در اینجا لازم است اشاراتی کوتاه به آنها بکنم. مسئله کلیدی و اصلی ما توضیح این مطلب است که چرا ارزیابی پزشکیان از نقطه نظر پیشتازان کارگری مهم است.
برخی بر این باورند که اصولا این ماجرا چیز مهمی نیست، همه میدانند که او وابسته به دولت سرمایهداریست. پیشتازان کارگری و توده کارگر به اتفاقات در حال جریان واقف هستند. میدانند ماجرا چیست؛ دیگر نیازی نیست که در این مورد وقت بگذاریم و توضیح بدهیم؛ و ما به همین علت ساده شاهد سکوت آنها هستیم، آنها اشارهای به مواضع خود درمورد پدیده پزشکیان نمیکنند. آن ها پرداختن به ماهیت پزشکیان را بیاهمیت جلوه میدهند. بنابراین روشن نمیکنند آیا او میتواند قدمی در جهت بهبود اساسی مطالبات آنها بردارد، یا نه.
بخشی دیگر حتی فراتر از این میروند. آنها بیآنکه اشارهای بهنام پزشکیان بکنند، باور دارند که به هرحال این تغییرات مترقی و پیشبرنده است. آنها دست به صحنهسازیهایی در میان کارگرها میزنند تا این مطلب را اثبات کنند. درست در زمانیکه پزشکیان در اولین سخنرانی خود خطاب به کارگران گفته «شما خودتان تصمیم بگیرید که چه کسی لایق وزارت کار است، من هم بررسی میکنم و باهم تصمیم میگیریم»؛ یا «بازنشستگان باید سهمیه داشته باشند و غیره»، ناگهان کارگران شناختهشده و وابسته به اصلاحطلبها و مماشاتجوها ظاهر میشوند و خطابیه میدهند که: اینک صدها هزار کارگر در حال اعتصابند. چه همزمانی جالبی! رئیسجمهور اصلاحطلب جدید در جستوجوی رهبری آگاه از میان کارگران است و ناگاه کارگری اصلاحطلب که گویا رهبر کارگران هم باید باشد، بانگ برمیدارد که بشتابید صدها هزار کارگر در حال اعتصاب هستند و بهطور ضمنی راه را حل برای این مشکلات بر سر میز مذاکره نشان میدهد (البته ما درستی یا غلطی این ارقام را هم قبلا توضیح دادیم).
بنابراین مسئله امروز ما برخورد با این دونوع رویکرد است و ابراز نگرانی از اینکه چرا پیشتازان کارگری ما در این رابطه سکوت کردهاند. ما باید صحبت بکنیم، باید تبلیغ بکنیم و موضع خودمان را روشن کنیم. این موضعگیری از نظر تاریخی بسیار مهم است.
رفقا شاید دوران اولیه به قدرترسیدن این رژیم در دوران خمینی را بهخاطر دارند. در آن دوران مشاهده کردیم که بسیاری ازکارگران، شاید میلیونها نفر، تحت تاثیر توهم پا پیش گذاشتند و به خمینی رای دادند، تحت این عنوان که او آمده ما را از وضعیت وخیمی که دردوران شاه تجربه کردیم، نجات بدهد. مضاف برآن، بسیاری از نیروهای چپگرای بهظاهر مارکسیست که قاعدتا باید نیروی مترقی جامعه میبودند، در این توهم شریک شده و از خمینی حمایت کردند. ما تاریخچه سیاسی بسیار وخیمی را در داخل ایران تجربه کردیم. میلیونها نفر از مردم به شخص مرتجعی توهم پیدا کردند که پساز به قدرترسیدن تمام قولوقرارهایی را که داده بود پس گرفت و تمام زحمتکشان و تهیدستانی را که به امید وعدههای او و بهترشدن وضع خود، از او حمایت کرده بودند، سرکوب کرد.
در آنزمان ما تحت عنوان «حزب کارگران سوسیالیست» فعالیت خود را آغازکرده بودیم و تنها سازمانی بودیم که این مسئله را، حداقل در خوزستان، مورد سوال قرار دادیم، از خود خمینی نقد کردیم و در مناظرات تلویزیونی که چند تا هم داشتیم، خطاب به کارگران و احزاب دیگر گفتیم که دولت همان دولت است، فقط رژیم عوض شده، فقط عکسها تغییر پیدا کرده است. ما به طبقه کارگر هشدار دادیم: به هوش باشید! هیچ چیز عوض نشده. این رژیم هم شما را سرکوب خواهد کرد، همانطور که رژیم شاه کرد. بنابراین ازهمین ابتدا که وضعیت متلاطم است قدرت را بهدست خودتان بگیرید و از همین ابتدا نطفه این صدای نحس ارتجاعی را خفه کنید. مدارکش نیز موجود است. البته چندگروه دیگر نیز همین کار را میکردند. اولین زندانیهای سیاسی که ما بلافاصله شاهد دستگیریشان در خوزستان بودیم، از گرایشی بود که من به آن تعلق داشتم؛ و خود من نیز، به دلیل انتشار همین نظرات و اعتقاد به ارتجاعیبودن رژیم جدید وتاکید بر هشیاری کارگران و تلاش برای کمک به سازماندهی مستقل آنان، دستگیر شدم.
حالا چرا این تاریخچه را مطرح میکنم؟ چون مهم است که همیشه تجربه تاریخی را بیاد داشته باشیم و آن را مدام یادآوری کنیم. فراموش نکنیم که ظرف چهلوچهار سال گذشته بارها سرما کلاه گذاشتند و از توهم ما استفاده کردند. اما متاسفانه علیرغم وجود این همه تجربه ما بازه مکررا شاهد توهم تودهها به این گماشتگان به اصطلاح رئیسجمهور رژیم بودهایم.
در دوران اصلاحطلبان، دوران خاتمی و بعد هم روحانی، مشاهده کردیم که چهگونه میلیونها نفر بهدلیل توهم به ایشان و تغییراتی که وعده داده بودند رای دادند و نتیجهاش را هم دیدیم، شکست و سرخوردگی. نتیجه رایدادن به رفسنجانی هم که اصلاحطلب شد افزایش خصوصیسازیها بود. حالا چهطور میشود درباره رئیسجمهوری که کمترین تعداد آرا در طول تمام عمر دولت جمهوری اسلامی را داشته سکوت کرد و چیزی نگفت. آنهم کسیکه با توپِ پر وعدهها آمده و پیشاپیش تعدادی از کارگران هم دچار توهم شده و به ایشان رای دادهاند و حتی اعتراضات را به سکون دعوت میکنند. چهگونه میشود شانه بالا انداخت و گفت: همه پزشکیان را میشناسند! اگر میشناختند که رای نمیدادند؛ باید بر علیه او قیام میکردند. پس بنابراین نمیشناختند. باید به تودههای وسیع، مشخصا کارگران توضیح داد که خزیدن به مقام ریاستجمهوری،آنهم با کمترین آرا و بدون هیچگونه مقاومت، یعنی دیکتاتوری و تحقیرکردن اکثریت جامعه. آیا عریانتر از این میتوان کارگران، بازنشستگان، زنان، دانشجویان و ملیتهای تحت ستم را به سخره گرفت؟
چگونه است که همه ماهیت پزشکیان و رژیم او و سناریوسازیهایش را میدانند اما هیچ موضع انقلابی که گویای هشیاری کارگران آگاه باشد اتخاذ نمیشود؟ چرا همه این کانالهای مستقل کارگری در داخل ایران خاموش ماندهاند. با اینترتیب، مشخص میشود برخلاف آنچه که عنوان شده، شناخت درستی از این پدیده وجود ندارد.
از طرف دیگر، کسانیکه از معرفی بیشتر او خودداری کرده و سکوت میکنند، در واقع دارند ماجرا را دور میزنند و با این سکوت مرتکب یک دودوزه بازی میشوند. اینها که حتی در میان کارگران پیشتاز نیز نفوذ کرده و خودشان هم کارگر هستند، اما کارگرانی مماشاتجو و متمایل به حفظ رژیم، و انواع و اقسام سایتها، کانالهای تلگرامی و غیره هم باز کردهاند، با مسکوت نگاهداشتن اینکه چه ستم وحشتناکی علیه منافع کارگران، حتی امروز، در جریان است، میخواهند این مطلب را جا بیاندازید که انگار هیچ اتفاق بدی نیفتاده، گذشته، گذشته است! بسیار خوب، رئیسجمهور هم که عوض شده. دوباره برویم به سراغ طرح مطالبات صنفی خود برای این رئیسجمهور جدید، آنهم از طریق کار علنی، که خودمان را در معرض شناسایی قرار دهیم. برویم و از کسی که حالا سر کار آمده استمداد کنیم که به خواستههایمان پاسخ بدهد.
انگارنهانگار که ماهیت همان است و تنها چهره عوض شده. گویا نمیبینند که درست ظرف همین چند روز پساز انتخابات لااقل چهارنفر به حکم بغی محکوم به اعدام شدند، یکی اعدام شد و هیجده نفر در خطر اعدام هستند. نمی فهمند، و یا شاید صرف میکند خودشان را به نفهمی بزنند که دولت با این اعمال دارد میگوید: دلتان را خوش نکنید، اینهم مشت آهنین ما. و این آقایان بیشرمانه همه این حقایق را نادیده میگیرند و دوباره قفل التجا میزنند به ضریح این امامزاده جدید. دوباره روز از نو، روزی از نو.
و این، آن چیزیست که بارها و بارها تکرار شده و امروز نیز در حال تکرار و تداوم است. ما به عنوان سوسیالیستهای انقلابی، چه در ایران و چه خارج از ایران، وظیفه داریم که این تراژدی تکرار مکررات را به طبقه کارگر و به تمامی ستمکشان توضیح بدهیم. مهم نیست کسی گوش بدهد و یا ندهد، ترتیب اثر داده شود یا نشود. مهم وظیفهایست که بر دوش ماست، باید در همان روزهای اول به قدرترسیدن این شخص توضیح بدهیم که جریان چیست. در واقع نقش سوسیالیستها و مارکسیستهای انقلابی دقیقا این است که شرایط کنونی را در راستای تحقق حاکمیت کارگران تحلیل کرده و قدمهای بعدی را تعیین کنند و همه این اطلاعات را در اختیار پیشتازان بگذارند؛ تصمیم گیرنده نهایی خود تودههای کارگری خواهند بود.
علت اصرار و پافشاری ما در تحلیل همه جانبه وقایع این است که روشن کنیم علیرغم همه جابهجاییها، مسئله استثمار و سرکوب کارگران و زحمتکشان، یعنی اکثریت بسیار بالای جامعه ایران همچنان ادامه دارد. اصرار چند هفته گذشته ما در روشنکردن ماهیت واقعی این رژیم و جناحبندیهای درونی آن، و اینکه چرا هرازگاه یکی از طرفین قد علم میکند، و چهگونه این قد علمکردنها صورت میگیرند، که ما در چندهفته گذشته از زوایای گوناگون آن را توضیح دادیم، برای این است که مشخص کنیم که در این مقطع خاص، بهویژه از زمان روحانی به بعد، این خود خامنهایست، خوداستبداد و دیکتاتوری خامنهایست که در مقاطع مختلف تصمیم گرفته که از گرایشهای اصلاحطلب برای پیشبرد مقاصد خویش و حصول تبانی با امپریالیسم وسازش با آنها برای ادامه حیات ننگین خودش و جانشین احتمالی خود، پسرش مصطفی استفاده کند. دقیقا این ماجرا در شرف وقوع است.
ما باید اینها را توضیح بدهیم. کارگران باید کاملا هوشیار و آگاه باشند و بدانند چه رویدادهایی در جریان است و با چه چیز روبرو خواهند شد. آنگاه زمانی که آگاهی کسب شد، وقتی تبادل نظر بین کارگران پیشتاز داخل ایران صورت گرفت و همه به نظر مشترکی در مورد شیوه برخورد با این جریان کاملا ارتجاعی از بالا تحمیلشده رسیدند؛ آنوقت سازماندهی صحیح برای مقابله با این دولت را انتخاب میکنند. اما اگر کارگرها آگاه نباشند، اگرکارگران ندانند و کارگر پیشتاز رهنمودی در مورد ماهیت طبقاتی این رژیم ندهد، نگوید چهگونه و به چه دلیل این جناحبندیها به قدرت میرسند، و اینکه اصولا به چهدلیلی باید معترض این وضعیت باشیم؛ خب این آگاهی که به خودیخود در میان تودهها کسب نمیشود. همانطورکه دیدیم ظرف این چهلواندی سال بهشکل خودبهخودی کسب نشده است.
برای اینکار لازم است عناصری آگاه که در میان کارگران هستند، اعتبار دارند و مورد قبول آنان قرار گرفتهاند از وضعیت تحلیل بدهند. ممکن است امروز اتفاقی نیفتد. اما وقتی صحت آن گفتار روشن شد در دوره بعد گوش شنوا بسیار بیشتر خواهد بود. بنابراین سکوت جایز نیست. در فرهنگ عامه میگویند سکوت علامت رضاست. به این مفهوم اگر ما حرفی راجع بهماهیت این شخص نزنیم، یعنی به قبول او رضایت دادهایم. یعنی همین است که هست، حالا این آمده، ما هم خردهکاریهای خودمان را داریم؛ مثلا یکسری افشاگری، تبلیغات و مسائلی که بههرحال باید تقابل نظری کرد و غیره. به همین کارها ادامه میدهیم. این در حیطه مسئولیت ما نیست که توضیح بدهیم پزشکیان کیست و چهکار میخواهد بکند. همه میدانند که او هم مثل بقیه است.
خوشبختانه امروز مشاهده کردم اولین موضعگیری در بولتن کارگران پیشتاز سوسیالیست درداخل ایران صورت گرفته است. بولتن مقاله بسیارخوبی انتشار داد که توضیح میدهد ماهیت این آقای پزشکیان چیست. او به کجا میرود وکارگران در مقابل او باید چه عکسالعملی نشان دهند. به هر حال این دستاورد بسیار مهمی در میان پیشتازان کارگری داخل ایران است.
خب، حالا بپردازیم به سئوالات. در مورد مسئله ماهیت دولت سوالی مطرح کردهاند که در آن گفته شده دولت سرمایهداری است و ما مخالف دولت سرمایهداری هستیم. بسیارخب، این بهطور عمومی درست است اما ما باید مشخصا ماهیت دولتی که در جامعه ایران است روشن کنیم. این دولت همانطور که دوست ما گفتند دولتیست سرمایهدارانه که قدمتی طولانی، چیزی حدود دویست، سیصد سال دارد، دولتی سرمایهداری که از بالا و توسط امپریالیسم تحمیل شده است و کماکان در زمان رضا شاه، محمدرضا شاه و دوران فعلی ماهیت خود را حفظ کرده. دولت ایران حداقل در صدسال گذشته یک دولت تمام عیار سرمایهداری بوده و هست، منتها یک دولت سرمایهداری ناقصالخلقه، بدون برخورداری از سنتهای رایج در دولتهای سرمایهداری کشورهای اروپایی. ما در اروپا شاهد یک سرمایهداری رزمنده بودیم که علیه فئودالیسم و اشرافیت جنگید و در دورهای خصلتهای انقلابی داشت. اما در ایران چنین نبوده است. در ایران از همان ابتدا دولتی ذاتا متزلزل و ارتجاعی بوده. ارتجاعی، چون تحت هیچگونه شرایطی قابلیت اجرا و به فرجامرساندن تکالیف بورژوازی در جامعه را ندارد، تکالیف دمکراتیکی مانند آزادی بیان و مطبوعات، آزادی احزاب و گروهها، انتخاب دولت بر اساس مفاد یک مجلس موسسان دموکراتیک، آزادی زنان و آزادی ملیتهای تحت ستم. بورژوازی ایران هیچگاه نمیتواند این کار را انجام دهد؛ چه در دوران پهلوی، و چه در دوران جمهوری اسلامی. در این صد سال گذشته این مطالبات تحت هیچ حکومتی به سرانجام نرسید. این ماجرا درس بزرگی به ما میآموزد. این دولتها هرقدر هم چهره خود را آرایش کنند؛ اصلاحطلب باشند، یا اصولگرا؛ تاج بهسر باشند یا عمامهای؛ پیراهن یقه سهسانتی آخوندی بهتن کنند و از حوزه بیایند، یا عطر و ادوکلن بزنند با کراوات شیک از میان سوسیالدموکراتها و اساتیددانشگاه که بیستوچهار ساعته در تلویزیونهای امپریالیستی افاضه کلام میکنند؛ هیچکدام نمیتوانند کاری کنند. هرکدام از اینها بیایند ما باز شاهد تزلزلی جدید در صحنه اقتصادی و سیاسی کشورخواهیم بود.
این دولت ها ذاتا قابلیت حل مسئله طبقه کارگر را ندارند و نمیتوانند اینکار را انجام بدهند، حتی مسائل سندیکایی و دموکراتیک کارگران را؛ چون سرمایهداری متعارف نیستند. چون هر رژیمی که از طریق این دولت و این نظام بهحاکمیت رسیده باشد، ارتجاعیست. البته تفاوتهایی بین اصلاحطلب و اصولگرا هست، منتها تفاوت بر سر میزان سرعت ادغامشدن در بازار جهانیست. یکی میخواهد با دادن بیست درصد امتیاز این شرایط را آماده کند، دیگری حاضر است صددرصد امتیاز بدهد تا راه برای ورود سرمایهگذاری خارجی باز شود؛ و چیزی نصیب اینها شود و خردهای هم به کارگران بدهند و بعد اعلام کنند که از این طریق مسئله طبقه کارگر حل شده است. اما چنین نخواهد شد. بحران سرمایهداری عمیقتر از این حرفهاست. رژیم شاه بهعنوان نزدیکترین متحد امپریالیسم در منطقه نتوانست بر این بحران غلبه کند و این دلیل اصلی سرنگونی شاه بود. میلیونها نفر از کارگران، جوانان و زنان به خیابانها آمدند، به دلیل اینکه مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعیاشان حل نشده بود. بنابراین حتی اگر جمهوری اسلامی هم ساقط شود و رژیم دیگری با این ماهیت، ولی در لباس و چهرهای جدید به قدرت برسد، تفاوتی در اصل ماجرانمیکند. وضع همین خواهد بود.
این مطالب را توضیح میدهیم تا روشن شود چرا امروز صحبت درباره ماهیت دولت در ایران مهم است. بهویژه با این اغتشاش نظری که هنگام صحبت در مورد حاکمیت و دولت مرتبا در بحث دوستان مشاهده میشود. بسیاری این دو مقوله را یکی تصور میکنند. درنتیجه، بدون هیچ شناخت و تحلیلی میگوییم دولت ایران سرمایهداریست. خب چه نوع از سرمایهداری؟ مانند کشورهای اروپایی یا از نوعی دیگر؟ اکتفا به اینکه بگوئیم سرمایهداریست که تحلیل نمیشود. باید روشن کنیم ماهیت این دولت چه هست و رژیمی که سوار بر این دولت شده چه ماهیتی دارد. اینها اگر مترادف با هم نباشند بحرانی که به این صورت در چهلوپنج سال گذشته در داخل ایران دیدیم ادامه پیدا خواهد کرد. طبقه کارگر باید به این نظرات سیاسی آگاه شود. این نظراتی نیست که از یک کشور خارجی وارد شده باشد. اینها دانش سیاسی بینالمللی ماست. این نظرات چکیده دستآورد صدوهفتاد، هشتاد سال مبارزه طبقاتی در سراسر جهان است که به ما منتقل شده و ما هم به نوبه خود به پیشتازان کارگری جوان داخل ایران منتقل میکنیم. وقتیکه میگوییم انقلاب یک انقلاب آگاهانه است یعنی اینکه قادر باشیم تشخیص بدهیم و تحلیل کنیم که نیروی بازدارنده چیست؟ نیروی سازنده در جامعه کدام است؟ نوع انقلاب چه باید باشد؟ که از نقطه نظر ماانقلاب کارگری ارزیابی میشود؛ و سرانجام برای رسیدن به آن انقلاب از امروز چه تدارکاتی باید صورت بگیرد؟ که از نظر ما تدارکات تشکیل ستاد رهبری حزب پیشتازکارگری در داخل ایران است.
خب، ما امروز باید این بحثها را در میان کارگران باز کنیم، نمیتوانیم به بهانه آنکه این مسائل در شرایط فعلی مسئله ما نیستند، آنها را مسکوت بگذاریم و بگوئیم من فعلا باید مثلا مچ فلانی را بگیرم، این تحلیلها را همه میدانند و از این حرفها. اگر اینطور باشد که دیگر نیازی به سوسیالیستبودن نیست. بدون سوسیالیسم هم میتوان مچ افراد را گرفت و یا تبلیغات ضدرژیم کرد، که میکنند. سوسیالیستها آگاهترین بخش جامعه هستند و باید اعتبار کسب کنند. اعتبار چهگونه کسب میشود؟ هر اتقاق مهمی که میافتد با اتکا بهتجارب غنی صدوهفتاد، هشتاد ساله مبارزه طبقاتی آنرا تحلیل کرده و توضیح میدهند. کاری که متاسفانه برخی از رفقای پیشتاز ما در مورد اتفاقی به این مهمی با تاخیر انجام دادند، و برخی فراوانتر هنوز حرفی در مورد آن نزدهاند. اینها مشکلاتی درمیان پیشتازان کارگری بودند که در هفتههای گذشته با آن روبرو بودیم.
حالا کمی هم در مورد کسانی که سکوت میکنند. همانطور که در هفته گذشته اشاراتی کردم، بسیاری از کانالهای کارگری موجود در ارتباط با اصلاحطلبان هستند. اینها ظاهرا تبلیغات رادیکالی هم میکنند. خط سیاسی مشخصی هم دارند، خط سیاسی آنان نقد و زیر سئوالبردن استبداد روحانیت است. ولی در محتوا همان خط اصلاحطلبان، یعنی حفظ و تداوم مناسبات سرمایه داری، اما با شکل و لعابی متفاوت را دنبال میکنند. اختلافشان در حد شکل رژیم است اما درعین حال برسر موجودیت نظام سرمایهداری و بهرهکشی از کارگران، نابرابری زنان و ملیتهای تحت ستم با هم متحد و یاریدهنده همدیگر هستند. هردوی این جناحها بر سر حفظ دولت سرمایهداری توافق دارند؛ اختلاف آنها بر سر نوع آرایش و چهگونگی برخورد با کشورهای امپریالیستیست: به چه صورت، در چه مواردی و چه مقدار راه را برای گرفتن امتیاز باز کنند یا نکنند. در نتیجه اختلافات در همین حد است.
در چنین شرایطی بسیاری از این سایتها که مرتبط به اصلاحطلبان هستند در دوهفته گذشته غلوگوییهای زیادی کردند و مشخصا پساز سخنرانی پزشکیان این غلوگوییها برجستهتر شده است. سخنگویانی هم دارند که فعال شدهاند. افراد شناختهشدهای وابسته به اصلاحطلبان و مماشاتجوها، ازجمله،شخصی بنام گیلانینژاد که هفته پیش اشاره کردم. ایشان دقیقامشغول غلوگویی در مورد اعتصابات کارگری هستند: که در حال حاضر صدهزار نفر در حال اعتصاب هستند وتعداد آنها در حال افزایش است. از طرف دیگر هم در این کانالها تبلیغ میکنند که آقای پزشکیان خواهان همکاری با کارگران است. این عده جاده صافکنهای پزشکیان هستند، اصلاحطلبانی درمیان کارگران، در میان پیشتازان کارگری، پیشتازان کارگری که در خطر دستگیری و زندان قرار دارند. این جاده صافکنها چنین تبلیغاتی در میان این کارگران انجام میدهند. حالا چرا ما میگوئیم اینها هدف پلیدی در سر دارند. به این دلیل که اینها در ابتدا مطرح میکنند درحال حاضر جمع عظیمی ازکارگران در حال اعتصاب هستند (که صحت دقیق ندارد) تا نشان دهند در این کشوردموکراسی وجود دارد، توده ها اجازه دارند به خیابانها بیایند و اعتراض کنند، حق اعتصاب دارند و غیره. بعد هم حلال این مشکلات آقای پزشکیان است که میآید و مشکل کارگران را حل میکند. به این ترتیب میشود سازش کرد. پزشکیان میتواند ما را نجات دهد. همانطور که صدها هزار نفر کاگر اعتصابی را با مذاکره به سر کارهایشان برگرداند، که همه بلاشک اتفاق نظر داریم که این تبلیغات کاملا واهی و بیاساس است. چنین اتفاقی در دوره هیچ اصولگرا و یا اصلاحطلبی نیقتاده و نخواهد افتاد. تجربه اینرا ثابت کرده. صدهزار نفر هم در حال اعتصاب یکماه و بیشتر نیستند.
ما باید هوشیار باشیم. اینها بدون داشتن هرگونه پرنسیپ و همسویی با منافع کارگران، اخبار مختلفی را که پیشتازان کارگری، چپگراها وسوسیالیستها و همچنین گرایشهای مختلف فعال منتشر میکنند، جمعآوری کرده و پساز بزرگنمایی در کانالهای خود بهخورد بقیه کارگران میدهند. کارگران عادی که در واقعیت شاهد چنین اتفاقاتی با این درجه از وسعت و عظمت نیستند، به پیشتازان خود بیاعتماد میشوند و به این ترتیب بین کارگر پیشتاز و آنان انشقاق میافتد.
این افتراق بهدرون کارگران پیشتاز نیز رسوخ کرده است، بین کارگران پیشتازی که مستقل هستند و کارگران پیشتازی که هنوز آگاهانه یا ناآگاهانه فکر میکنند که میشود از طریق اصلاحات به پیش رفت و هنوز در مورد نقش پزشکیان اصلاحطلب مردد هستند. ادعاهای کارگران مشخصا اصلاحطلبی مانند گیلانینژاد هم بر تردید پیشتازان مردد میافزاید. فکر میکنند بد نیست به او زمان بدهیم شاید بتواند مشکل ما را فیصله دهد و به این ترتیب برای مدتی در مبارزات وقفه ایجاد میشود. اگرچه با توجه به حدت بحران به زودی توهم کارگران فرو خواهد ریخت، همانطور که در دوران خاتمی و روحانی ریخت، ولی بههرحال سکسکه ایجاد شده است.
درحال حاضر ما در چنین شرایطی قرارگرفتهایم. جهتگیری ونظر ما تقویت و حمایت از مواضع کارگران سوسیالیست است. اگرچه این کارگران در گذشته آماج حملههای شدیدی قرار گرفتند و حتی از سوی همقطاران ناآگاه خودشان متهم شدند که از روسیه یا چین آمدهاند و مزخرفاتی از این دست که از طرف جریانات ارتجاعی ضدسوسیالیست تقویت میشود؛ لیکن ما کماکان شاهد شکوفاشدن و ازدیاد هستههای کارگری در پالایشگاهها و مراکز صنعتی دیگر مانند ارکان ثالث، فولاد، بازنشستگان و معلمین و غیره هستیم. دخالتهایی صورت میگیرد. ارتباطاتی، هرچند ناچیز شکل گرفته و گزارشهایی درون کانالهای مختلف ردوبدل میشود. شرایطی آماده شده که برای نخستینبار ظرف این چهلوپنج سال عقایدسوسیالیستی در میان خود کارگران مراکز مختلف در حال رشدونمو است. هستهها درحال رشد هستند. اگرچه شرایط فعلی بسیار شکننده است و هستهها بهکندی تشکیل میشوند، اما در آینده باید انتظار شرایط نوینی را داشته باشیم. شرایطی که هستههای مخفی سوسیالیستی با رعایت اکید مسائل امنیتی در صدد ایجاد یک شبکه متحد در میان خود هستهها باشند.
رعایت مسائل امنیتی به این مفهوم که لزومی ندارد افراد همدیگر را حتی ملاقات کنند و شناسایی شوند. خوشبختانه دنیای مجازی شرایطی بهوجود آورده که ارتباطگیریها میتواند بدون اینکه لطمهای به کسی وارد شود، صورت بگیرد. ازیاد این هستهها منجر به ایجاد یکشبکه سراسری در داخل ایران خواهد شد. و این به هرحال سمتوسویی است که هستههای سوسیالیستی برای پیشبرد مقصد نهایی، یعنی آمادهشدن برای انقلاب کارگری باید مدنظر داشته باشند. آماده درجهت اینکه برای اولین بار در تاریخ ایران یک حزب پیشتاز کارگری که متعلق به خود کارگران است و از دل خود کارگران بیرون آمده، در خود ایران تشکیل شود.
ما تاکنون حزبی با این مشخصات که از دل مبارزات مخفی علیه نظام سرمایهداری سازماندهی شده باشد، نداشتهایم. حزب توده و گرایشهای مائویست و دیگر گرایشات و احزاب و سازمانهایی که در خارج از کشور بوجود آمدهاند هیچ ارتباطی به مسئله سازماندهی انقلابی در داخل ایران، چه در گذشته و چه امروز نداشته، و در آینده نیز نخواهند داشت.
در نتیجه این تشکیلات باید الزاما در داخل ایران بوجود بیاید، باید الزاما مخفی باشد، و الزاما متشکل از پیشتازان. پیشتازانی که به چشمانداز نهایی آگاه هستند. به عقاید سوسیالیستی مسلح هستند و در همه تحولات جامعه دخالتگری میکنند. اینها مهمترین درسهائیست که ما باید بهعنوان یک سوسیالیست بیاموزیم:
اتفاقات را با دقت دنبال کنیم. به ماهیت آنها آگاه شویم و آنرا با اتکا به چشمانداز خود تحلیل کنیم و سپس این اطلاعات را در اختیار تودههای کارگری بگذاریم. فراموش نکنیم که این اطلاعات باید منطبق با آگاهی کنونی آنان باشد. هدف ما ارتقا قدمبهقدم این آگاهی به مرحله آگاهی ضد سرمایهداری و سوسیالیستی، و نهایتا آگاهی لزوم سرنگونی دولت است. مطمئن باشیم که تودههای کارگر و زحمتکش مسلح به چنین شکلی از آگاهی در زمان مناسب حرکت مناسب را نیز انجام خواهند داد.
سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
۶ تیر ۱۴۰۳
آگاهی از ماهیت حکومت برای مقابله با آن / مازیار رازی