شوک درمانی پزشکیان در باره استراتژی جدید بقای نظام

سیاوش دانشور

جمهوری اسلامی در نمایش انتخابات با تقلب و صحنه سازی مسعود پزشکیان را روی صحنه آورد. حکومتیها و شخص خامنهای بهتر از هر کسی میدانند که شکست مفتضحانهای خوردند. مضحکه انتخابات به هر حال تمام شد و بحث راجع به آن فاقد اهمیت است. آنچه که مهم است، سناریوی جدیدی است که فی‌الحال پیش پرده آن را دیده‌ایم. از سقوط عجیب هلی کوپتر رئیسی جلاد و همراهان و به حاشیه راندن باندی از جناح خشکه مقدس‌های رژیم تا به صحنه فراخواندن جناح اصلاح طلب و اعتدالگرا، بر ضرورت و نیاز بلافصل رژیم اسلامی در وضعیت کنکرت داخلی و جهانی حکومت دلالت میکند.

شخص پزشکیان و سیاست گفتار درمانی انتخاباتی‌اش، نیروهای پرو-‌ رژیمی را همراه با جناح متبوعشان مجدداً تا اطلاع ثانوی در دفاع از ارتجاع اسلامی به رهبری خامنه‌ای بخط کرد اما کمترین ارزشی برای بحث ندارد. این نیروها تنها باید بعنوان زائده رژیم ارتجاع و آپارتاید اسلامی افشا و ایزوله شوند. برخلاف تبلیغات پوک رایج، پزشکیان گوشه‌ای از پروژه جدید نظام اسلامی برای وقت خریدن و سازش و بند و بست و مرحله جدیدی از استراتژی بقای نظام در متن یک دوره بحرانی داخلی و منطقه ای و جهانی است. جمهوری اسلامی بدنبال خیزش انقلابی ۱۴۰۱ دو هدف اساسی را دنبال میکند: اول، بقای نظام. دوم، بازتعریف مناسباتش با جهان پیرامون. این دو رکن بیش از هر زمان به هم مربوطند و هر کدام فاکتوری غیر قابل حذف در دیگری‌اند. امری که بیش از دوره‌های قبل برای نظام اسلامی ضرورت دارد.

تشدید بحران و جنگ بقا
نه بحران در رژیم اسلامی جدید است و نه سیاست بقای نظام. بقدرت پرتاب شدن رژیم اسلامی محصول و نیاز کاپیتالیسم ایران در یک بحران انقلابی در متن جهان دوقطبی دوره جنگ سرد بود. از آن مقطع جمهوری اسلامی با بحران زیسته است و از هر بحران برای بقای نظام با هر هزینه ای بهره جسته است. شعارها و تهدیدهای توخالی و تبلیغاتی در مقابل نیازهای بقای نظام بسرعت رنگ باخته اند. برآمدهای توده ای و کارگری در سالهای اخیر انعکاسی از تشدید بحران سیاسی و اقتصادی و فرهنگی حکومت است. سیاست رژیم اسلامی سرکوب خشن در تقابل با اعتراض برای استیفای هر حقوق پایه‌ای بوده است. اما سرکوب بطور نامحدود کارکرد ندارد. قدرتمندترین و سرکوبگرترین حکومتها در مقطعی این تنها ابزارشان به ضد خود بدل شده و فرو پاشیده یا سرنگون شده‌اند. سرکوب هنوز یک مانع واقعی است اما پاسخی برای تمام فصول نیست. سرکوب نسخه‌ای نجات بخش برای دردهای بی درمان رژیمی غرق در بحرانهای فلج کننده نیست. سرکوب مانند مسکن عمل میکند و بروز مجدد درد را عقب می‌اندازد. سرکوب نهایتاً وقت خریده است و زمان بروز بحران های حاد را مقداری به تعویق انداخته است اما نه علل پایه‌ای بحران را منتفی کرده است و نه توانسته بحران را حل کند. اگر قبلتر در دوره‌های ده ساله و کمتر با شورش‌های شهری و اعتراضات توده‌ای روبرو بودیم، در سالهای اخیر فاصله آنها به دو سال و یکسال رسیده و رشد کمی و کیفی اعتراض یک روند ثابت بوده است. تجربه زیسته جامعه ایران بر حقانیت و روشن‌بینی این حکم پایه‌ای کمونیسم کارگری دلالت میکند که سرمایه‌داری ایران با جمهوری اسلامی راهی برای حل بحران ندارد. این اساس موضوع و دلیل ریشه ای بحران رژیم اسلامی است. لذا بحران و تشدید بحران در صور مختلف محوری است. وقتی بحرانها در شکلی ترکیبی همزیستی دارند، لاجرم بروز حلقه‌های بعدی بحران شدیدتر، مخرب‌تر، خردکننده‌تر و خطرناک‌تر برای رژیم قد علم میکنند. لذا برخورد با بحران برای رژیم نیز به طرق سابق بی اثرتر و کارکرد آن ضعیف‌تر است.

بحران اقتصادی
این قاعده در هر موردی در اقتصاد و سیاست و فرهنگ صادق است. اقتصاد هر روز درهم ریخته‌تر، فاسدتر، بی‌آینده‌تر میشود. نه فقط استثمار بسیار وحشیانه‌تر و فقر و فلاکت و شکاف طبقاتی به اوج رسیده است بلکه طبقه سرمایه‌دار و دولت اسلامی حافظ آن بیش از پیش به شکل باندهای مافیائی عمل میکنند. تشدید بحران اقتصادی به سهم خود پیامدهای خود را برای کاپیتالیسم و نفس اداره روزمره جامعه و بده و بستان منطقه ای و جهانی ایجاد میکند. اقتصاد سایه، اقتصاد قاچاق، دولت سازمانده فساد و ارتشأ و اختلاس و عدم پاسخگو، سقوط پی در پی ارزش پول، زنجیره ای از مشکلات و پیامدهای این اوضاع خارج از کنترل، به تشدید و تعمیق بحران اقتصادی و بروز بحران در هر حلقه به شکلی شدیدتر منجر میشود.

بحران سیاسی
بحران سیاسی هم از همین قانون تبعیت میکند. این واقعیت که رژیم اسلامی دیگر نمیتواند با اقتصاد کوپنی و شبه دولتی دوره خمینی و میرحسین موسوی و زمان جنگ ایران و عراق کار کند، یا کفگیر سیاست بازار آزاد و خصوصی سازی رفسنجانی علیرغم تکرار و اجرای حلقههای آن در دولتهای خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و رئیسی به ته دیگ میخورد، قبلا از اینکه به “سیاست اقتصادی” مربوط باشد به ماهیت جمهوری اسلامی و ریشه سیاسی بحران اقتصادی ارتباط دارد و دلیل اساسی شکست پروژه رفسنجانی و خاتمی و اصلاح طلبی اسلامی است. اینکه دولت احمدی نژاد و رئیسی فقط بحران را تشدید میکنند گواهی دیگر بر این واقعیت است. بحران سیاسی رژیم اسلامی و سوختن کارتهای بازی حکومت در دوره‌های مختلف، نخواستن مردم و انفجار این نخواستن بعد از دوره ای انتظار، همه گواهی بر تشدید بحران سیاسی و ناتوانی رژیم در حل بحران است. وقتی میگوئیم جمهوری اسلامی وصله ناجوری بر پیکر جامعه ایران است راجع به این واقعیات مسلم و بارها اثبات شده سخن میگوئیم. از شکست پروژه اصلاح طلبی تا عروج سرنگونی خواهی بعنوان بستر اصلی سیاست ایران از سال ۹۶ تا ۱۴۰۱ و شکست خفت بار رژیم در چند دور انتخابات، همه دلالت بر تشدید بحران سیاسی و کوتاه شدن زمان بروز بحران در شکل اعتراضات و انفجارهای توده ای و اعتراضات کارگری است. شکاف بین مردم و حکومت هر روز آنتاگونیزه تر میشود. نه رژیم کوتاه می آید و تسلیم خواست مردم میشود و نه مردم در عقب نشینی رژیم متوقف میشوند.

بحران فرهنگی
بحران فرهنگی رژیم نیز به حد انفجار و تعرض فرهنگی جامعه به حاکمیت رسیده است. قبلتر تناقض فرهنگ جامعه با فرهنگ حکومت و طبقه حاکم مطرح بود. این واقعیت که حکومت تلاش داشت جامعه را اسلامی کند و جامعه زندگی خودش را به طرق سکولار میکرد. دو دنیای متفاوت در خیابان و خانه بموازات هم در جریان بودند. دیری نپائید که آنچه زیرزمینی بود به خیابان آمد و آنچه که قانون و حاکم بود به حاشیه رفت. تحولات عظیمی در جامعه و مناسبات شهروندان و جامعه شهری و رابطه مردم با حکومت صورت گرفته است که در کنار توحش اسلامی و عقب ماندگی و زن ستیزی و جنایت علیه زنان به صورت‌های مختلف رخ نشان میدهند و رژیم اسلامی در مقابل آنها تماماً فلج است. عروج زنان در قالب بزرگترین شورش زنانه تاریخ، تعرض نسل جدید علیه اسلام و آخوند، موج برگشت آنتی‌اسلامیستی، از تشدید بحران فرهنگی رژیم اسلامی و لاینحل شدن این بحران میگویند.

بحرانهای دیگر مانند بحران محیط زیست، غیرقابل زیست شدن تدریجی بخشی از ایران، بحران آموزش، بحران سلامتی، بحران‌های متعدد همه از عواقب بحرانهای اساسی حکومت و بن بست همه جانبه رژیمی هستند که دیگر نمیتواند جامعه را با روشهای سابق در انتظار نگاهدارد. تعرض جامعه به حکومت درست مانند تعرض حکومت به جامعه، هر دو برای بقا است. جامعه هم دیگر فقط برای استیفای حقوق پایمال شده نمی‌جنگد بلکه ناگزیر برای بقای خویش است. در جنگ بقا هر طرف راهی جز نفی دیگری ندارند. در این اوضاع مشخص و فاز تشدید شده بحران همه جانبه است که پزشکیان و پروژه جدید حکومت کلید خورده است. اما پزشکیان ویترین کدام پروژه رژیم اسلامی است؟

تجدید آرایش حاکمیت
بارها اشاره و تاکید شده است که انتخابات در جمهوری اسلامی مکانیسمی برای تجدید آرایش جناح‌های اصلی و بدنه هیئت حاکمه و گوشه‌ای از جنگ برسر قدرت و دسترسی بیشتر به ثروت و رانت است. اما خود این تجدید آرایش تابعی از استراتژی و خط مشی بقا و کنترل و مدیریت “مخاطراتی” است که در داخل و خارج نظام را تهدید میکند. این رویه که در هر دور عده ای “حذف” میشوند یا دیگر برای پست‌های کلیدی تائید صلاحیت نمیشوند، هیچوقت به معنی کوتاه شدن دست شان از بدنه نظام نبوده است. حتی وقتی در “حصر” خانگی و تصویری و خبری قرار دارند. خارج شدن از دایره “خودی”ها و یا حذف فیزیکی تنها در شرایط ویژه ای صورت میگیرد. برای همین است که اصلاح طلبانی که تا جاسوس آمریکا و اسرائیل و محاکمه و شکنجه و زندان رفتند، در زمانی که ضروری است جلودار میشوند. خاتمی و باند آدمکشان پیشکسوت نظام و طایفه رفسنجانی- کارگزاران و اعتدالیون موسوم به میانه رو از این زمره‌اند. اینها جزو هزار فامیل نظام‌اند که با پیوندهای خانوادگی و اقتصادی و تاریخ مشترک به هم تنیده‌اند.

نیاز امروز جمهوری اسلامی بعد از امتحان همه چهارچوبها و به بن بست رسیدن همه آنها؛ از “حزب فقط حزب الله” و “راه قدس از کربلا میگذرد” موسوی و “ایران ژاپن میشود” و “سردار سازندگی” رفسنجانی تا “اصلاحات و جامعه مدنی” خاتمی و “عر و تیز ضد آمریکائی” و مستضف پناهی احمدی نژاد و “برجام روحانی” و “سید محرومان” رئیسی، آهی در بساط نمانده است. خط مشی مشترک اقتصادی همه این دولتها از دوره رفسنجانی تاکنون تهاجم به سطح زندگی طبقه کارگر، کاهش مستمر دستمزدها و ارزان سازی نیروی کار با هدف فربه تر کردن سرمایه داران متفرقه در کل هیئت حاکمه نظام اسلامی بوده است. باندهای حکومت هر اختلافی باهم برسر خط مشی بقای نظام داشته باشند، در مواجهه با مردم و چلادن طبقه کارگر و تسری اختناق و سرکوب توافق کامل داشتند. حتی اصلاح طلبانی که در حاشیه نظام بودند برسر کوبیدن مردمی که از همه شان عبور کردند فالانژتر از برادران “انحصار طلب” شان ظاهر شدند. پرونده همه شان در این زمینه تاریک و سنگین است.

امروز جمهوری اسلامی بنا به موقعیت مشخص داخلی، اوضاع پس رفته “میدان” و “محور مقاومت”، شرایط خطرناک منطقه و پتانسیل و مخاطرات بالقوه گسترش جنگ، فشار تحریم ها، پرونده هسته ای، تشدید تقابل قطبهای سرمایه داری و صف بندی های منطقه ای حول آن، باضافه فاکتور مهم اوضاع داخلی و کوه آتشفشانی که میتواند هر لحظه زبانه بکشد، نیازمند درجه ای از کنترل اوضاع و زمان خریدن و بند و بست و مذاکره است. جامعه و شرایط مستعد انفجار نیازمند بازکردن سوپاپ های اطمینان و دفع فشارها حتی بصورت موقت است. بویژه “خطر” داخلی و سرکوب آن نیازمند یک اطمینان خارجی است. جمهوری اسلامی همواره دنبال تامین و تضمین امنیت خویش از جانب دولتهای غربی بویژه آمریکا بوده است و در هر شرایطی حتی آنجا که سیاستهای پوک و ارتجاعی ضد آمریکائی در اوج بودند، مشغول معامله و بند و بست با همین دولتها بوده است. باز کردن این دریچه در صورت ظاهر با دولت رئیسی ممکن نبود همانطور که با دولت احمدی نژاد ممکن نبود. اما مذاکراتی که در دوره احمدی نژاد بصورت مخفیانه و غیرعلنی در عمان آغاز شد در دولت روحانی بصورت علنی به برجام منتهی شد. امروز نیز همان روند ماههاست که در جریان است و دولت پزشکیان و ترکیب وزرایش قرار است شکل علنی آن را پیش ببرد.

اینبار مذاکرات فقط برسر پرونده هسته ای و احیای “برجام” نیست، کم کردن یا رفع تحریم ها و مسائل منطقه ای و همان تضمینی که رژیم بدنبال آنست از وجوه مذاکراتی است که در چند ماه گذشته مقدماتش فراهم شدن است.

شوک های اقتصادی در راهند. آن “شیب کم و تدریجی” گرانی گاز و بنزین و برق رئیسی، باضافه طرح حذف یا کاهش یارانه ها، اجرای تمام و کمال برنامه موسوم به “توسعه هفتم” که گسترده ترین تهاجم به سن بازنشستگی و صندوق های بیمه و اندوخته کارگران است، موج جدید خصوصی سازیهای صنایع و اموال جامعه از رئوس کار دولت پزشکیان است. امری که با تشویق های مکرر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و دولتهای غربی روبرو میشود. جمهوری اسلامی قرار است هر کارتی در دست دارد برای گرفتن تضمین و بقای خویش در بده بستان جدید بازی کند. همه اینها لازم شده تا بتوانند با خیال آسوده تری به سرکوب جنبش انقلابی و اعتراضات وسیع در داخل بپردازند.

رژیم اسلامی با مترسک پزشکیان به این نیاز جواب میدهد. فردی که در بیرون توسط رسانه ها “اصلاح طلب” و “میانه رو” و “پراگماتیست” لقب میگیرد و رسانه های نوکر از جمله مفسران قلم به مزد فارسی زبانش برای آن سنگ تمام خواهند گذاشت. اما یک چیز را خوب نخوانده اند؛ تناقض و تقابل جامعه با حکومت نه فقط با پزشکیان رفع نمیشود بلکه تشدید خواهد شد. جامعه به جمهوری اسلامی رضایت نمیدهد و اتفاقا سیاست گفتار درمانی پزشکیان مردم را متعرض‌تر میکند و برای همین است که رژیم پیشاپیش به “سرکوب پیشگیرانه” پسا-انتخاباتی روآورده است تا بگوید مبادا از شکست خفت‌بار انتخاباتی و ضعف حکومت به نفع تعرض مجدد استفاده کنید. اما فقر و فلاکت مشدد اینها سرش نمیشود. نیاز جنگ بقا امری دو طرفه است؛ نه جامعه خودکشی میکند و نه در انتظار وعده‌های یک من یک غاز پزشکیان می‌نشیند. سیاست جمهوری اسلامی با پزشکیان شوک اقتصادی و سرکوب در داخل و بند و بست و معامله در خارج است. معضلات وخیم جامعه با گفتار درمانی جناب دکتر پاسدار استرنجلاو رفع و رجوع نمیشوند. دور جدید برآمدهای توده ای و کارگری در راهند.

١٨ ژوئیه ٢٠٢٤

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری