وضعیت کنونی هیئت حاکم
مضحکه انتخابات اینبار بر اساس آمار رسمی وزارت کشور ایران، میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری در مقایسه با تمام دورههای قبل به پایینترین سطح خود رسیده است.
طبق آمار اعلام شده تنها ۴۰ درصد در انتخابات شرکت کردند. وزارت کشور ایران اعلام کرد آمار مشارکت در انتخابات امسال ۴۰ درصد است. پیش از این آمار پایینترین میزان مشارکت مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ بود که گفته شد در آن حدود ۴۹ درصد واجدان شرایط شرکت کردند. سخنگوی وزارت کشور صبح شنبه نهم تیر، ، اعلام کرد که «تعداد کل رایهای ماخوذه شمارششده (صحیح و باطله) در سراسر ایران ۲۴ میلیون و ۵۳۵ هزار و ۱۸۵ رأی است.»
بر اساس نتایج اعلام شده وزارت کشور ایران، مسعود پزشکیان و سعید جلیلی به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ راه یافتند. دور دوم انتخابات جمعه آینده، ۱۵ تیرماه، ، برگزار میشود.
نتیجه دو دوم انتخابات ۱۵ تیر ۱۴۰۳ چه مسعود پزشکیان اصلاح طلب باشد و چه سعید جلیلی اصولگرا هیچ تفاوتی برای اکثریت مردم ایران و در مرکز آن طبقه کارگر نخواهد داشد.
در اصل کارگران ایران باید خود را به حاکمیت رساندن خود متکی بر آرای اکثریت جامعه، آماده کنند و هیچ توهمی به هیچ یک از جناح های درونی این رژیم ارتجاعی نداشته باشند. شعار «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمام ماجرا» بار دیگر در سراسر ایران طنین افکنده است. مساله بر سر اینست که چه حاکمیتی و با چه روشی باید جایگزین این رژیم و دولت شود؟
امروزه، مسئله مطرح و مهم جنبش کارگری ایران موضوع عمیقتر شدن بحرانهای سیاسی در درون جنبش، و مشخصاً در مرکز آن، شرکت. نفت و پتروشیمی خوزستان است. این مطلب نتیجهی تهاجمات گسترده رژیم به حقوق کارگران بوده است. بحرانهای اقتصادی که مشخصه همیشگی رژیم جمهوری اسلامی بوده، اینک به مرحله بحرانهای سیاسی وارد شده و آن نیروی انقلابی که در مرکز این مبارزات قرار گرفته و پرچمدار تحولات نوین خواهد بود، همین کارگران نفت خوزستان هستند که در گذشته بهمن ۱۳۵۷ نیز با بستن شیرهای نفت، نظام شاهنشاهی را سرنگون کردند. در بهمن ۱۳۵۷ کارکنان شرکت نفت دست به اعتصاب عمومی زدند، شیرهای نفت بسته شد و شریانهای اقتصادی رژیم مسدود شدند و رژیمی بهمراتب وابستهتر به امپریالیسم سرنگون شد. در نتیجه، این رژیم هم به همینترتیب میتواند سرنگون شود. این منطقه، همانطور که در زمان شاه نشان داد، یکی از حساس ترینمناطق تبادل نظر، گفتوگوهای سیاسی و دخالتگریهای کارگریست. ما امروزه میبینیم که اعتصابات و اعتراضات تقریبا بهصورت هرروزه ادامه دارد. بیانیه صادر میکنند تجمعات و اعتصابات روزانه هست. ما تاکنون شاهد این درجه از مبارزات و در این اشکال نبودهایم. تقریبا میتوان گفت این اولین بار است که ما شاهد چنین شدت و عمقی از اعتراضات سیاسی ـ کارگری هستیم که بهنظر ما ناشی از حرکتهای تودهای در یکیدو سال اخیر است. روشن است که حساسیت سیاسی این منطقه خاص، به بحثهایی در درون کارگران، کارگران پیشتاز و همچنین کارگرانی که در حال اعتصاب هستند و یا آنانی که بهدلیل اعتصابات دستگیر میشوند، شکنجه میشوند، شلاق میخورند و خانوادههایشان از هم میپاشد و انواعواقسام مشکلات مضاعف برایشان پدید میآید، دامن میزند. بحثهایی درباره یافتن چشمانداز آینده و همچنین برای تعیین قدم بعدی مبارزه؛ مطالبی در انتشارات و کانالهای خبری هستهها و تجمعات کارگری دیده شده، نشان میدهد که این بحثها امروز در میان محافل کارگری جریان دارد و از نظر آنان مسئلهای بسیار مهم و حیاتی نیز تلقی میشود. اما برای یافتن جایگزینی این رژیم اختلاف نظر در میان پیشتازان کارگری وجود دارد.
رویکرد کارگران در دروهٔ پسا انتخابات
بهطور عمومی، و بهویژه در شرایط بحرانی فعلی ایران، سه بینش عمده در مقابل کارگران وجود دارد. این سه بینش همواره در میان جنبش کارگری وجود داشته و امروز هم دارد، منتها در شرایط بحرانی خود را بهصورت عمیقتری نمایان میکنند.
بینش اول، بینش چپروانه است. امروزه در ایران کسانی هستند که میگویند ما باید در انتظار ظهور شوراهای کارگری باشیم، نیازی بهبحث و صحبت درباره فعالیتهای سندیکالیستی و فعالیتهای بهاصطلاح دمکراتیک تودهها در شرایط حاضر وجود ندارد و ما در آن مداخلهای نمیکنیم، و غیره.
باید از حاملان این نظریات پرسید: پس چهکار باید کنیم؟ دست روی دست گذاریم و در رویاهای خودمان شرایطی را مجسم میکنیم که انقلاب روزی رخ دهد؟ و شوراها بهقدرت رسند؟ اینان در گذشته به نام حرکت «لغو کارِ مزدی» شناخته میشدند. یعنی کار مزدی را باید لغو کنیم و بعد همه مسائل حل میشود. این گرایش جنبش چپگرا در طی چهلو چندسال گذشته نشان داد که نتوانسته کوچکترین ارتباطی با پیشتازان کارگری و فعالیتهای آنان برقرار کند. این بینش راهوروش امتناع را انتخاب کرده است؛ برای نمونه، سندیکاهای کارگری شکل میگیرند، حرکتهایی آغاز میشوند؛ حرکتهای دموکراتیکی صورت میگیرد؛ و این افراد از مداخله در آن امتناع میورزند و میگویند: چیزی که ما میخواهیم شوراها و جنبش های وسیع کارگری ضد سرمایه داری است، نه طرح مطالبات صنفی و دمکراتیک. سندیکالیست ها جریانات خردهبورژوا هستند و ابدا ربطی به کارگران ندارند. استدلال می کنند که ما در کمین باقی میمانیم تا یکروزی شوراها بهپا خیزند و ما برویم و این لغو کار مزدی را اعمال کنیم و نهایتا انقلاب به مرحله انقلاب به اصطلاح کارگری برسد. این جریان همیشه در جنبش کارگری وجود داشته اما هرگز چندان مطرح نبوده است و امروز هم نیست. طرفداران این نظریه در شرایط کنونی بی تاثیر بوده و توسط فعالان کارگری طرد شده اند.
بینش دوم، بینش سندیکالیستیست. سندیکا کلمهایست که از زبان خارجی وارد کشور ما شده و بسیاری از آن استفاده میکنند و بهمعنای تشکیلات مبارزه روزمره طبقه کارگر برای بهبود شرایط اقتصادی و کاری کارگران است، اما مفهوم سیاسی این کلمه در واقع مترادف با مفهوم «اصلاحطلبی»ست. مانند همین اصلاحطلبهایی که در درون رژیم دیدیم که خواهان حفظ رژیم هستند. نمونه بارز آنرا پس از ۴۵ سال امروز در بحث ها و استدلال های مسعود پزشکیان مشاهده می کنیم. سندیکالیست هم مانند اصلاح طلبان درون دولتی، خواهان حفظ مناسبات و دولت سرمایهداری هستند، اما با یک سلسله رفرمها، یک سلسله تغییرات جزئی، که آب در دل بنیبشری تکان نخورد و در انتها امتیازاتی بگیرند. سندیکالیست ها در واقع نیروی فشار هستند و نه نیروی تغییر بنیادین وضعیت کارگران. اعتراض میکنند، به رژیم نقد میکنند، اما نه چیزی بیشتر. بخشهایی از جنبش کارگری در ارتباط با این اصلاحطلبهای کارگری هستند. بسیاری از کارگرها و یا کارگر زادهها به شکلی در ارتباط با این جریان قرار دارند. این جریان بحثهای نظری خود را از دودهه پیش در میان کارگران آغاز کرده است. بحثها هم از اینقرار است: ما نباید امروز خود را درگیر کارهای غیر سندیکالیستی کنیم، باید به وضیت موجود تمکین کنیم و با حمایت از «رهبر» و «نظام» و دولت، در عینحال بکوشیم که آنرا بهبود بخشیم. وضعیت قدمبهقدم بهتر خواهد شد.
این مماشاتجوییها تا درجهای پیش رفت که حتی افرادی هم پیدا شدند که تمکین میکنند و با رژیم مماشات میکنند. نمونههای فراوانی داریم، مشخصا در هفتتپه، کسانی مانند خنیفر و رضا رخشان که روزی جزو رهبران و سخنگوها بودند و امروز در خدمت رژیم هستند. این آدمها برای کسب یک سلسله امتیازها برای کارگران و یک مشت إصلاحات ناچیز با رژیم همکاری میکنند. عموما هم به همین مطالبات نمی رسند. اینها در واقع منافع طبقاتیاشان تغییر کرده است، به طبقه کارگر پشت کردهاند از سوی دیگر ما شاهد ظهور سندیکالیست های چپگرا هم هستیم که گرچه به ظاهرا سخنان رادیکال می گویند اما از چارچوب مطالبات حداقلی (سندیکالیستی) فراتر نمی روند. برخی هم با شیوه علنی کاری در اسرع وقت توسط حراست و اطلاعات شناسائی شده و دستگیر و ارعاب می شوند .
بینش سوم، که ما از آن جانبداری میکنیم. بینشی که بر تشکیل هستههای مخفی تاکید میکند. این هستهها از کارگران پیشرو و سوسیالیست تشکیل میشود و وظیفه آمادهسازی و تشکیل حزب مستقل کارگران را برعهده دارد. حزبی که نهایتا با تکیه بر شوراهای کارگری مقدمات انتقال قدرت بهشوراها را فراهم میکند. این هستهها با حرکت از آگاهی کنونی کارگران و طرح مطالبات انتقالی جنبش کارگری را قدمبهقدم بهسوی تعالی رهبری میکنند. افراد این هستهها مورد اعتماد بقیه کارگران بوده و در کلیه مبارزات صنفی و سیاسی آنان شرکت میکنند، اما هیچکس آنان را بهعنوان عناصر مخفی نمیشناسد. این هسته های مخفی سوسیالیستی در تعداد معدود آغاز به کار کرده اند. اما باید گسترش یابند تا قادر به تاثیر گذاری فراتر در جنبش کارگری شوند.
درعینحال هسته های مخفی سوسیالیستی حاضرند با سندیکالیستها وارد اتحاد عمل شویم. اتحاد عمل برسر مسایل صنفی، مسایل دموکراتیک، همان مسائل نانوپنیرِ کارگران. اما حتی پیشبرد همین مقاصد بسیار جزئی نیز نیاز به تدارکات دارد. سرمایهدارها اگر از مقاصد ما آگاه باشند هیچگاه اجازه این تدارک را نخواهند داد. بنابراین، ما احتیاج به هستههای مخفی داریم. هستههایی که کسی آنان را نمیشناسد، اما از طرف دیگر در میان تودهها هستند و سازماندهی میکنند، سازماندهی کاملا مخفی. امروز کارگران پیشتاز سوسیالیست در میان تودهها هستند. شما آنها را نمیشناسید و دلیلی هم ندارد بشناسید. خودتان بروید هستههای مخفی بسازید و تدارکات فعالیتهای مشترک را بریزید. اتحاد عملها میتواند صورت گیرد و راههایی وجود که بتوان بدون روبهرو شدن و شناسایی، هماهنگیهای لازم را انجام داد. این در واقع شیوه اصلی مبارزه انقلابی – کارگری در ایران است که به بینش سوم اختصاص دارد. بینشی که یک “نه” بزرگ نثار آن جریانات فرقهگرایی میکند که در چهارچوب محصور اتاقهایشان تئوریهای متکامل میدهند و از شرکت در هر مبارزه کارگری سرباز میزنند. و یک “نه” بزرگ به سندیکالیستها که میخواهند در چهارچوب همین نظام سلسله امتیازاتی بگیرند (که هرگز هم نخواهند گرفت).
ما معتقدیم، شرایط فعلی زمان مناسبیست که پیشتازان کارگری بتوانند ضمن نقد و افشای جریانات رفرمیست، وارد اتحاد عمل با آنان شوند. برای پیشبرد این اتحاد عملها نیز لازم نیست افراد یکبهیک همدیگر را بشناسند. از طریق افراد کاملا مطمئن تماس میگیرند، از طریق یک نشریه الکترونیکی هماهنگ میکنند. روز و ساعت مشخصی برای اعتصاب و یا اعتراض تعیین میشود و همه شرکت میکنند بدون آنکه کسی بداند سازماندهنده این اعتراض چهکسی بوده. دلیلی هم ندارد که کسی بداند. این اشتباهی بود که متاسفانه در هفتتپه شاهد آن بودیم. سازماندهندگان نباید بالای سکو سخنرانی میکردند. مثلا اسماعیل بخشی میتوانست کاملا مخفی این وظیفه را برعهده بگیرد. دلیل آنکه این اتفاق نیفتاد عدم وجود هستههای مخفی بود؛ و این درس بزرگیست که ما از هفتتپه باید بیاموزیم. علاوه براین وقتی مطالبات ضد سرمایهداری مطرح میشود، نکاتی مانند کنترل کارگری و باز کردن دفاتر دخل و خرج پیمانکاران، افزایش دستمزدها متناسب با تورم و غیره، سازماندهندگان اصلی باید صددرصد مخفی باشند، چهرههایشان باید مخفی بماند تا دستگیر نشوند. چراکه وجود آنان برای تداوم مبارزات کارگران در سطح کارخانه، منطقه و همچنین هماهنگی سراسری ضرورت دارد. اینهم درسیست که ما از نظر تشکیلاتی از هفتتپه آموختیم.
ما امروز در شرایطی قرار گرفتهایم که نیازمند یک هماهنگی سراسری هستیم. یک هماهنگی که بتواند بنیادهای اولیه یک تشکیلات انقلابی را پایهریزی کند. حزب پیشتاز کارگری حزبیست که اساساً به شکل مخفی ساخته میشود. سازماندهی مخفیست، اما دخالتگری بهصورت مستقیم صورت میگیرد. پیشتازان در تظاهرات و اعتصابات هستند و تلاش میکنند که به مبارزات تداوم ببخشند و آنرا بهسطح منطقه و سراسر ایران بکشانند. در چنین شرایطیست که این مباحثات و تبادل نظرها صورت میگیرد. این نخستین بار است که بحثهایی اینچنینی در جنبش کارگری صورت میگیرد. اما هنوز تعداد کارگرانی که به اعتقادات سوسیالیستی رسیده باشند، کسانی که چهارچوب نظام سرمایهداری را مورد سوال قرار داده باشند، فعلا در اقلیت قرار دارند؛ اما ما نباید باکی از “در اقلیتبودن” داشته باشیم. اما، باید توجه داشت که در ایران بحرانهایی صورت میگیرد و کسانی که بهطور مخفی سازمان دادند، آن کسانی که بیشترین اعتبار در میان تودهها را کسب کردند، آنانی که در کنار تودهها بودند و از پایین فعالیت میکردند، و در موارد مشخص هم دخالتگریهای درست کردند، و تجربه کسب کردند، و اگر اشتباهی هم مرتکب شدند بهخود نقد کردند و دوباره از نو فعالیت خود را ادامه دادند، اینها اعتبار کسب میکنند. در شرایطی که ما در یک بحران سیاسی بسر میبریم، که در آینده چنین خواهد شد (سال ۱۴۰۱- ۱۴۰۲ هم این اتفاق افتاد، این موقعیت انقلابی میتواند به یک انقلاب منجر شود، اما بهشرط آنکه این ستاد رهبری از پیش ساخته شده باشد و اعتبار لازم را کسب کرده باشد. به شرط آنکه این ستاد رهبری که قرار است انقلاب سوسیالیستی را سازمان دهد پیشاپیش این دوبینش انحرافی فرقهگرایانه ماورای چپ و مماشاتجویانه رفرمیستی را که خواهان حفظ وضعیت موجود است، بهکناری گذاشته باشد. یعنی باید مبارزهای طولانی در میان کارگران سوسیالیست و این دو انحراف صورت گرفته باشد تا آنان دفع شوند، و یا حداقل در اقلیت قرار بگیرند. درحال حاضر زمین بازی دست اینهاست، حداقل دست سندیکالیست های علنیکاری است که همه هم توسط وزارت اطلاعات شناساییشده اند. آن کسانی هم که بهمبارزه ادامه میدهند بلافاصله بعداز چند روز دستگیر میشوند (نمونه اسماعیل بخشی و یاسر احمدی نژاد و دهها نفر دیگر).واضح است که چرا رژیم چهلوپنج سال بر سرِ کار مانده؟ به همین علت ساده، وگرنه باید همان ماههای اول یا سالهای اول سرنگون میشدند. بنابراین مسئله اساسی کسب اعتبار در میان کارگران و همچنین در میان کل جامعه است که نهایتا شرایط را برای انقلاب کارگری آماده میکند.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
۱۰ تیر ۱۴۰۳