میرعلی پناهجو«تازه وارد در آلمان»
اسیر از خود بیگانگی، دل خوش به قربانی یک گوسفند بود تا با آن «پُز» بدهد دلیل خاصی برای «خودنمایی» در بین «پناهجویان» تا به اشنا و -دوست و رفیق فخری تازهی بفروشد…
برای فاصله گرفتن با «حقارتی» که در وجودش موج می زد- و دردهای ناشی از «سرخوردگی» یا از سر استیصال بتواند از ان بکاهد
با پس اندازه چندماهه از پول ماهیانه پناهجوی، یک بره گوسفند را قربانی و با آن عکس سلفی گرفت لباسهای نوش را پوشید و با مامانش ارتباط ویدویی برقرار کرد
عید را با پناهجویان «هیام» همراه با دل سیر از کباب و چند بطری مشرب الکلی نسبتا ارزن قیمت مست و شنگول با رقصی و -آوازی
روز وشب خوبی را سپری کردند…
این سنتهای غلطی مذهبی در جامعه ریشهدار است و مردم ما نیز «با شک کردن و، حقايق را جستند کاملا بیگانهاند» و با بیتفاوت پیمان اخوت بستند…
این سنتها بازتولید بیرحمی و جنایت است که ما را از انسان بودن خویش دور ساخت است به همین دلیل ساده «جامعه ما استبداد زده است…»
«عید قربان»
تاریخ عید قربان برای ما کنشگران روشن نیست و ما دسترسی به ادبیاتی که تصوير منطقی از عید قربان به ما بدهد نداریم
فقط ما با یک قصهی ابتدائی و تکراری بعنوان سند تاریخی عید قربان روبرو هستیم
قصهی عیدی که دهان به دهان به ما منتقل شده است و امروز بیش از صدها میلیون انسان در جهان به استقبال این آن می روند عیدی که ریشهی منطقی ندارد بلکه بر اساس یک شوخی جنون آمیز خدا که در سرسپردگی ابراهیم دچار شک و تردید میشود تا آنجا که ابراهیم را به سنگ محک می زند
و از ابراهیم میخواهد برای اثبات ایمان خود باید پسرش را قربانی کند
این شوخی بی مزه خدا با ابراهیم نشانهی از بی رحمی و خودخواهی خدا بود و شک و تردید را در ذهن ما کنشگران کاشت.
خدائی که در تضاد با ارزشهای انسانی ست، در حقيقت این خدا نیست یک غول است یک غول بی رحم که دیوانهوار جنایت می آفریند…
و بعدا ابراهیم متوجه می شود که خدا با او شوخی کرده و برای ابراهیم یک گوسفند می فرست تا آن را قربانی کند
از این داستان ناقض و غیر منطقی،که وجود خدا و دیوانگی ابراهیم را غيرقابل باور و احمقانه به نظر میرسد
من به این باور رسیدم که برای رشد فکری
ایمان را در دل خاک دفن کرد
برای انسان بودن باید بدور از هر دین و مذهبی بی خدا بود و من بدون خدا و ایمان با منطق تر از هر زمان اختیار را انتخاب کردم…
۱۷ ژوئن ۲۰۲۴میلادی “شمی صلواتی”