۱ دلا ای دل دلا ! دیدی که زیرک زاده ی حسرت به سلطانی،
۲ برای سلطه بر ایران و ایرانی، که محروم است بر آن
۳ این چنین اش چند سالی، چِل چل ِچندین ِ چن سالی،
۴ چگونه می شود اول ترین عامل، برای تفرقه یا تفرقه سازی،
۵ و می شیند به کُرسی ها و می گوید که می خواهد شود خود،
۶ عامل ِ اصلی برای اتحاد ِ اتحاد ِ اتحاد ِ هر رقم از نوع ِ ایرانی !
۷ چنانش هست زیرک زاده ی اعلا و ارشد تر به این یکتا
۸ سپهر تیره ی اکنون ! و خلاق است بسیاران برای دادن ِ
۹ حرف و نظر، نوع ِنظر پرداز ِ ِبرترها، درخشان ها، وَ می خواهد خودش
۱۰ تاج وُ کلاه ِ پادشاهی را به سر گیرد بدون رفعه و دعوای ِغاز و نان !
۱۱ تمام ِ هم و غم ِ او به این چِل سال و اندی قرن می باشد همین فقدان ِشاهی ها !
۱۲ نظر دارد که او گردد یکی یک “پادشاه ِمنتخب از راه ِصندوق ها ” !
۱۳ که ترکیبی است از نیمی به جمهوری و نیمی هم به سلطانی ِسلطان ها !
۱۴ که یعنی او نباشد چون پدر یا آن جدش، دست ِ نشانده از سر ِبالای والایان !
۱۵ توانایی ندارد که زن اش را در میان هاله ی بوسه وَ آغوش وُ کمی نرمش، به سیرابان !
۱۶ زن اش افتاده در کار ِ ِ اجاره از برای بوسه و آغوش ِ آقایان !
۱۷ بهانه می شود اما هنر اندر هنر بر کار ِ یوگا و مربی جان ِ یوگاها !
۱۸ زن اش گشته گدای ِ روی زیباروی ِ مردان ِ “فرنگی -ورزشی کاران” !
۱۹ و نوش اش باد ، ما هم که بخیل ِ عشق و آغوش ِ محبت هم نمی باشیم اکنونان !
۲۰ غرض این است، اویش ادعا دارد که سیرابه کند مردم به آن ایران !
۲۱ ولی اما علیل وُ بدعلیلان است بر یک همسر و آن سه ، به فرزندان !
۲۲ خودش افتاده در آن مجلس ِبلژیک و آن آمفی تئاتر ِ استراسبورگان !
۲۳ به دنبال ِکلاه ِ پُر پَر ِطاووس ِتخت ناز ِ طاووسان ِ تهران است وُ
۲۴ روی اش هم چو روباهی به سوی ِ مردم ِ داغیده ی ایران ! و مایوس است از
۲۵ دربار ِ استعمار ِ اربابان ِ والایان ! وُ اکنون که به این ساعت، گل آلود است،
۲۶ بسیاران وُ بسیاران ! فضای ِخاور ِنزدیک وُ آن خاورمیان، غرقه به آن خونان،
۲۷ به دنبال یکی صید است ، صید ِ تاج ! ، صیّاد ِزرنگ ِما ! رَوَد با خط ِ مامان جان ،
۲۸ به سوی این رسانه آن رسانه، آن بُلن گوهای ِ پُر بوق ِ از آن ِ جان ِ اربابان !
۲۹ و صیّاد ِزرنگ ِما، فقط دنبال ِتاج ِخود، که حسرت مانده اما شاهی ایران !
۳۰ و شعرم رو به پایان است وُ آری مطمئن باشد که او میرد به تبعیدش دهان بازان!
۳۱ به ناکامی ِ شاهک جان ! نمی گردد شهنشاهی دگر ، در تارک ِ تاریک ِ آن ایران !
۳۲ که در اقبال ِاو شاهی نمی باشد، به فردا رادیو، گوید مداوم ها، نمی خواهد ولی
۳۳ “سهم ِ چنان چربی برای خود” ! دوشنبه او سخن گوید از آن جمهور ِ جمهوران !
۳۴ به یک آتش، سه شنبه یاد ِ او رفته است آن چیزی که ریسیده به شیوای کلام ِ
۳۵ آن یکی دیروز ِ دیروزان ! جلوی مردم ِ تبعیدی ایران ! یکی داده است او وعده ،
۳۶ برای برق ِ خورشیدی که مجانی شود توزیع در ایران ِ ایرانی ! نمی گوید
۳۷ مهندس های ایرانی همه خندند بسیاران به این “وعده-فریب ِ” روبه شاهی !
۳۸ گرانگونه ترین برق است در دنیا ، همین یک برق ِ ناب ِ خوب ِ سبز وُ زرد ِخورشیدی !
۳۹ ولی محروم چون گشته است از شاهی، به حاتم بخشی پوچی دهد وعده به این سَبکی،
۴۰ برای برق ِخورشیدی ! که ناممکن بود، امر ِمحال ِعلمی ِ توزیع ِبرقش هم به مجانی !
۱۰ می ۲۰۲۴ برابر با ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
فرانسه ، در سایه سار دریاچه، حومه ی اندیشه ورزی برای ایران و ایرانی
پانوشت شعر:
=======================================================
از نظر زبان شناسی دو کلمه ی “فرنگی -ورزشی کاران” در مصرع ۱۸ با خوانش سکون در هر دو حرف ی، و “وعده-فریب ِ” در مصرع ۳۶ با خوانش سکون در حرف ه، دو نو آوری این شعر و این شاعر گوشه نشین در حوزه ی زبان شناسی است که از ترکیب لولایی دو کلمه و سکون کردن حرف آخر در محل اتصال لولایی در بخش دیگری از کلمه روی داده است. این نوآوری در راستای مفتضیات وزن شعر رخ داده است، ولی وظیفه ی اصلی هر شاعر قبل از تعهد اجتماعی و تاریخی، و بازی با وزن و قافیه، کار زبان شناسی و خلاقیت واژگانی است !
** کلیه حقوق این شعر محفوظ است و شامل قانون مالکیت روشنفکر ی می باشد، هر گونه کپی برداری و سرقت جزیی و کلی از آن اکیدا ممنوع است. این شعر متعلق به شاد ی سابُجی میباشد. باز نشر این شعر بدون هر گونه تحریف و ارجاع دهی به آن مجاز می باشد. هر متنی صاحب حقوق است، حقوق روشنفکر ی متن و خالقیت ادبی متن ، که آن را باید به رسمیت بشناسیم .