از 1401 یعنی از دو سال ِقبل به این سو،که خیزش ِ دموکراسی خواهانه و جنبش ِ ضد ِ حجاب ِ اسلامی – اجباری در هم پیوند خورده، نقش ِ نوجوانان و جوانان ِ دهه ی هشتادی( متولدان ِ 1380 به بعد) در اعتراض های ضد ِ رژیمی برجسته و نمایان تر از دیگر اقشار ِ جامعه شده است. در واقع، جنبش ِ ضد ِ حجاب ِاسلامی- اجباری بخشی و اکنون بخش ِ مهمی ازخیزش ِهمه با همی یی است که هدف ِ مهم ،وکلیدی ترین وراهگشاترین و راهبردی ترین هدف اش آزادی های بی قید و شرط و بی چون چرای تا کنون مفقود ِتاریخی،یعنی آزادی های سیاسی است. چرا که محدودییت و ممنوعییت ِآزادی ِپوشش برای زنان که حاکمییت ِ ارتجاعی به آن جنبه ی قانونی و شرعی و سرکوبگرانه داده و برای سرپیچی از آن شدید ترین و وحشیانه ترین مجازات ها را وضع کرده ، خود به خود و به طور ِسیستماتیک تبدیل به مساله ای سیاسی و رو دررویی ِ مستقیم و روزمره با رژیم شده است. ازاین رو طبیعی است که درتقابل با این محدودییت،مبارزه برای آزادی ِبی قید وشرط ِ پوشش نیز یک مطالبه ی سیاسی در زمره ی دیگر آزادی های سیاسی تلقی گردد. از سوی دیگر،و از آنجا که محدودییت و ممنوعییت ِ پوشش ِ دلخواه و اختیاری فقط شامل ِ زنان ودختران می شود، بدیهی است که مخالفت و ضدییت با آن نیز از جانب ِ زنان و دختران صورت گیرد. این یک جانبه گی ِاجبار در پوشش و مخالفت اختصاصی ِ زنان با آن، این گمان و تصور را در برخی افراد و سازمان های سیاسی ایجاد نموده که ضدییت باحجاب ِاجباری اسلامی به مثابه یک قانون ِ مرتجعانه فقط مختص به زنان و دختران است و مردان سهم و مشارکت ِ فعالانه ای در آن ندارند، و ازهمین جاست که تصور ِ« انقلاب ِ زنانه» پیدا شده است، درحالی که چنین نیست. چرا که: درست است که زنان و دختران« هدف ِاصلی» ِ تحمیل ِ حجاب ِ اجباری- اسلامی هستند اما، مردان هم در مخالفت و ضدییت ِ تقابل آمیز با این تحمیل که جنبه ی شدید ِ سیاسی هم دارد سهمی، و سهم ِ بسیار مهمی دارند. خود ِ جنبه ی سیاسی یافتن ِ حجاب ِ اجباری مفهوم اش است که اولن در کلییت ِ خیزش ِ دموکراسی خواهانه ای قرار می گیرد که شامل ِهم زنان و هم مردان ِ جامعه می شود، ثانیین درعمل و در واقعییت نیز چنین نیست که مردان به مثابه ِبخشی از کلییت ِارگانیک ِجامعه نسبت به این مساله بی تفاوت باشند. مثال ِ روشن و آشکار ِ این حساسییت و فعالییت ِ مشترک را به ویژه در اسلام ستیزی و استبداد ستیزی ِ عملن مشهود در رفتار و کردار ِفردی وجمعی ِدهه ی هشتادی هااعم از دختر و پسر می توان مشاهده نمود. هیچ ایرانی ِ ساکن ِ ایران نیست که ندیده باشد و نداند دختران ِ حجاب ستیزی که در خیابان ها،پارک ها و دیگرمکان های عمومی رفت وآمد می کنند به تعداد ِدختران،پسران ِ حامی و همراه دارند که در مقابل ِ هرگونه تعرضی از سوی هر نیرویی که باشد از دختران حمایت می کنند. به همین دلیل هم هست که نیروهای سرکوبگر غالبن به دختران ِ تنها حمله می کنند، و یا آنها را مورد ِضرب وشتم واهانت قرار می دهند. خصوصن در پارک هاکه اتفاقن بیش ترین تعداد ِکشف ِ حجاب کننده گان در آنجا و به طور ِ گروهی ِ چند پسر و چند دختر باهم تجمع می یابند. یعنی با یک قرار ِاز پیش تعیین شده در یک زمان ِ معین چند دختر و دوست ِ پسرهای شان در پارک حضور پیدا کرده تا هیچ نیرویی نتواند به آنها صدمه برساند. جدای از این قرار داد ِ نانوشته میان ِ دختران و پسران ِ غالبن و عمدتن دهه ی هشتادی،خود ِخانواده ها حتا خانواده های سنتی نیز، هم دختران ِ شان را به نپوشیدن ِ حجاب ِ اجباری تشویق می کنند، و هم دورا دور مراقب اند که کسی برای « دور ِ همی » ِ شان ایجاد ِمزاحمت نکند.اتفاقن همه ی این خانواده ها می دانند که دختران ِ شان از خانه که بیرون می روند یک پسر در پارک یا در خیابان به او می پیوندد، به طوری که بعد از مدت ِ کوتاهی تعداد ِ پسران و دختران ِ یک جمع ِ دور ِ همی ِ دوستانه به ده- دوازده نفر می رسد که این جمع های از پیش قرار مدار گذاشته را می توان دید که با فاصله ای نه چندان دور از هم مشغول ِ بگو و بخند و یا حتا عشق بازی هستند. تا کنون دست ِ کم من که هر روزه برای پیاده روی می روم ندیده ام که نیرویی به خود اجازه دهد به آنها تعرض نماید و یا برای شان ایجاد ِمزاحمت کند. تنها ایجاد ِ مزاحمت در مکان هایی صورت می گیرد که دختران مجبوراند به تنهایی رفت و آمد کنند، مانند ِ سوار شدن به مترو، یا تاکسی، و یا در ِ ورودی ِ دانشگاه ها و ادارات ِدولتی و بانک ها. بنا براین، می خواهم از این « دور ِ همی» و« همه با همی» ِ گروهی ِ کوچک نسبت به دور ِ همی و همه با همی ِ بزرگ تر و عمومییت دارتر ِ جامعه ی چند ده میلیونی نتیجه ای تاریخی بگیرم، و آن این که: برخلاف ِ نظر ِ کسانی که از دور دستی برآتش دارند، حرکت ِ کنونی ِ جامعه ی متحد شده علیه استبداد ِ حاکم، حرکتی است دموکراسی خواهانه که هدف اش برقراری ِ آزادی های بی قید و شرط ِ پوشش برای زنان و دختران هم می شود و محدود کردن ِآن فقط به حجاب و فقط به زنان، درک ِنادرستی از این خیزش ِ عمومی در کلییت ِ همبسته ی استبداد ستیز و اسلام ستیز ِ آن است، و از این رو نمی توان آن را « انقلاب ِزنانه» نامگذاری نمود. چرا که اساسن این نامگذاری هم غیر ِعلمی و غیر ِتاریخی و هم به همین دلیل غیر ِ مارکسیستی است. پس همان بهتر و واقع گرایانه تر آن که حجاب ستیزی را بخشی، اگر چه بخش ِمهمی،از خیرش ِادامه دار وآگاهانه ی دموکراسی خواهانه ی موجود ِ این جامعه به شمار بیاوریم. چرا که با سرنگونی ِحکومت ِاسلامی و بر قراری ِدموکراسی وآزادی های بی قید و شرط و بی چون وچرای ِسیاسی، مشکل ِحجاب ِاسلامی تحمیلی هم خود به خود حل خواهد شد.
90