مردسالاری و زن ستیزی تنها اختصاص به مردها ندارد، بلکه بسیاری از زنان نیز یا ناآگاهانه یا حتا آگاهانه هم مردسالاراند وهم به همین دلیل زن ستیز . زنان ِمسلمان حتاتحصیلکرده های شان ازجمله ی این زنان اند که به پیروی ازآموزه های دینی شان مردسالار و در نتیجه زن ستیز هستند. به این معنا که می دانند هم پیامبران ِالهی وهم امامان ِشان همه بدون ِاستثنا مردهستند،و زن در سلسله مراتب ِدینی – الهی کم ترین جایگاهی ندارد و از دیدگاه ِ دینی و الهی جنس ِ فروتر از مرد به حساب می آید و مرد حرف ِ اول وآخر را درمناسبات و روابط ِ اجتماعی، خانواده گی،اقتصادی وحقوقی را می زند وزن حق ِ هیچگونه تصمیم گیری و اظهار ِنظر ِتعیین کننده در این مناسبات ِیکطرفه به سود ِمرد را ندارد.این مرد سالاری ِ زنان که در واقع می توان گفت حالتی یا نوعی زن ستیزی ِ پنهان است، در تشکیلات های فرقه سالاران ِسیاسی کارهم دیده می شود. می دانیم در ساختار ِعمودی ِاین تشکیلات ها همانند ِ ساختار های دینی- مذهبی سلسله مراتب ِ رهبری از بالا به پایین وجود دارد. چرا که هیچکدام دموکراتیک در مفهوم ِ واقعی ِ آن یعنی انتخابی نیستند و یک رهبر ِ مادام عمر ِ مرد دارند که تا زمانی که او زنده است بر ساز وکارهای تشکیلات نظارت و فرماندهی دارد وپیش ازآنکه بمیرد رهبر ِبعدی را با وصیت انتخاب و به اعضای کمیته ی مرکزی ِ فرقه توصیه می کند که آن هم طبق ِ داده ها و تجربه های تاریخی یقینن هم مرد است و هم رهبر ِمادام عمر. دقیقن به شیوه ی امامان ِشیعه.باچنین شیوه وعملکرد ِمردسالارانه ای است که در تاریخ ِ پیدایش ِ فرقه گرایی و فرقه سالاری در مناسبات ِ سیاسی تشکیلاتی که عمدتن به دوران ِ سرمایه داری مرتبط است، هیچ زنی به رهبری ِ هیچ فرقه و دار و دسته ی سیاسی برگزیده نشده است. این کارکرد و شیوه ی تشکیلات داری ِ سیاسی کار، تصادفی هم نیست. بلکه دقیقن حساب شده و می توان گفت آگاهانه و نقشه مند بر طبق ِ الگوی موجودییت ِ فرقه و خصلت ِغیر ِدموکراتیک ِ آن است. چرا که آنچنان که می دانیم فرقه سالاران انتخاب کردن و انتخاب شدن برای مدت ِ معلوم را خصوصییتی لیبرالیستی می دانند وآن رامحکوم می کنند و متاسفانه این شیوه ی مردسالارانه ی غیر ِ انتخابی متعلق به دوران ِ پدرشاهی را به مارکس و مارکسیسم هم نسبت می دهند.
فرقه سالار، چه مرد باشد چه زن، بر طبق ِ همان الگوی پدرشاهی ناگزیر است از قواعد و مقررات ِ سلسله مراتبی ِ مردسالار ِ تشکیلات اش پیروی کند و گرنه از جرگه ی فرقه اخراج می شود چون به یکی از اصول ِ بی چون و چرای فرقه پای بندی نشان نداده است. جالب و تاسف بار است که همان قدر که زنان ِمتدین ومومن برسرکرده گی و برتری( رهبری ِ اختصاصی- مادام عمری) ِ پیامبر و امامان بر دیگر انسان ها و به خصوص زنان اعتقاد دارند، زنان ِ تشکیلات های سیاسی ِ فرقه گرایان نیز همین اعتقاد ِ متعصبانه را دارند، و تا کنون بعد ازگذشت ِ بیش از صد سال از مرد سالاری ِ در قدرت ِ سیاسی که شکل ِ پنهان ِوناپیدای ِزن ستیزی ِسیاسی است، هیچ اعتراضی به این سلسله مراتب ِجنسییتی ِتحقیر کننده ی زن از هیچ زنی مشاهده نشده است، به طوری که حتا بعد از مرگ ِ رهبر- مرد ِ تشکیلات هم به ذهن ِ هیچ زن ِ عضو ِ ارشد ِ تشکیلاتی نیز هرگز خطور نکرده و نمی کند که این سیستم ِ مرد سالار را زیر ِ سوآل بکشد و خواهان ِ حق ِ برابر ِ زن و مرد در رهبری شود. یعنی چنان به این سیستم ِ دوجنسییتی ِ ارجح شمرنده ی رهبری ِ مردانه عادت کرده اند که حتا برای ظاهر هم شده نیازی به رهبری ِزنان نمی بینند وندارند. چرای اش را باید از زنانی پرسید که این روزهای بزرگداشت ِ روز ِ جهانی ِ زن در تلویزیون ها و رسانه ها ظاهر می شوند و در ستایش ِ زن و خصوصن « زن،زنده گی، آزادی» داد ِ سخن می دهند!
حال،سوآل این است که:چرا نباید ساختار ِتشکیلاتی سلسله مراتبی ِفرقه گرایان ِ سیاسی کار را به همان ساختار ِ دینی- مذهبی ِرایج ِباقیمانده از دوران ِ پدر شاهی تشبیه نمود ونسبت داد؟ آیا فرقه گرایان و به خصوص زنان ِاین تشکیلات ها پاسخ ِقانع کننده ای دارند که به این سوآل تاکنون به طور ِ جدی مطرح نشده ای بدهند؟ این گوی و این میدان ِ گسترده ی رسانه و آزادی ِ بیان که خوشبختانه به فراوانی هم دارید!