انتخابات اخیر شکستی مفتضحانه برای رژیم بود، اگرچه اینها مطابق معمول آمار غلوشده ارائه میدهند و ادعا میکنند که ۴۱ درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند و غیره، اما فیلمهایی که حتی خود رژیم در تلویزیون دولتی خودش پخش کرد خبر از چیز دیگری میدهد. بههرحال فعلا آمار دقیقی دردست نیست که بتوان بهآن استناد کرد، اما ازنظر سیاسی میتوان گفت که رژیم جمهوری اسلامی مورد نفرت اکثریت مردم هست، حتی بخشهایی که در درون بدنه نظام هستند تمایلی بهنظام ندارند. به هریک از جنایتهای چندسال گذشته که نگاه کنیم میبینیم هرکدام بهتنهایی برای ایجاد نفرت عمومی کافیست. جنایاتی مانند سرکوب جوانان و بهقتلرساندن ژینا امینی که خیزش نسل جوان را جرقه زد که در آن بسیاری از آنان کشته شدند، چشمهایی که هدف ساچمه قرار گرفت و بهویژه دختران جوانی که بینایی خود را از دست دادند، پرتابکردن دانشجویان معترض از پنجرههای خوابگاه، دستگیری و شکنجه هزاران نفر از جمله خوانندگان محبوب و معترض. بههمین دلیل آماری که رژیم داده مورد سئوال قرار میگیرد. بهنظرم با درنظرگرفتن چندهزارنفر هسته اصلی حکومت و خانوادههایشان، عدهای هم مزدوران سرکوب رژیم و خانوادههای آنها، و تعدادی هم که همیشه نانشان را بهنرخ روز میخورند و حاضرند با ذلت زندگی کنند، اما بههرحال زندگی کنند؛ با این احتساب شاید درمجموع درصد شرکتکنندگان حتی به ۲۰ درصد هم نرسد.
هشتاد درصد از مردم با تحریمی که کردند نشان دادند که مخالف این رژیم هستند. اما از این تحریم چه نتیجهای میشود گرفت. در این چندروز گذشته بسیاری از افراد و جریانهای اپوزیسیون راست و میانه و گاه برخی از چپها از این جریان نتیجه گرفتهاند که این تحریم تودهنی محکمی به رژیم بود که ما هم موافقیم، و در ادامه: اصولگراهایی که اخیرا حاکمیت را یکدست کرده بودند، اینک خودشان در موقعیت متزلزلی قرار گرفتهاند، در اقلیت کامل هستند و درنتیجه فروپاشی نظام فرارسیده وما بهزودی شاهد فروپاشی آن هستیم،که روی دیگر سکه غلوگوییست. یکطرف غلوگویی میکند و درباره انتخابات دروغ میگوید، طرف دیگرهم آرزوهای خودش را بهعنوان واقعیت مطرح میکند.
ما هنوز شاهد علائمی که نشاندهنده مرحله پایانی و فروپاشی نهایی این رژیم باشد، نبودهایم. درست است که تحریم یک مبارزه است و بیانگر نفرت عمومی از حاکمیت بهشمار میآید، اما هنوز یک مبارزه منفیست. چنین شکلی از مبارزه هنوز یک مبارزه رودررو بهشمار نمیآید، مانند مبارزاتی چون سازماندهی اعتصاب عمومی ویا مسلحشدن تودهها برای سرنگونی رژیم. چنین اتفاقی تاکنون نیفتاده؛ اعتصابات منفرد و مجزا هستند و تشکیلات سازماندهنده هنوز وجود ندارد. در نتیجه نمیشود از اتفاقی که افتاده این برداشت را کرد که فروپاشی در دستور روز هست. در واقع ما با بیان اینعبارت داریم آرزوهای خودمان را بیان میکنیم. البته آرزو داشتن برای همه مجاز است و ما هم بهعنوان گرایشهای مارکسیسی آرزوهایی داریم، مشکلی نیست، اما اینکه تبلیغ کنیم مثلا رژیم در حال فروپاشیست، میتواند نتیجه معکوس و منفی بدهد. بهاین معنا، که وقتی رژیم فرو نپاشید، رخوت و ناامیدی بیشتری درمیان تودهها بهوجود میآید. ازطرف دیگر، اینگفته ناقض امر سازماندهیست. این رژیم درحال فروپاشیست و بهزودی بهخودی خود فروخواهد پاشید. پس چه نیازی بهسازماندهی پیچیده داریم. همینکه بهخیابان بریزم و تظاهرات کنیم باعث میشود رژیمی که تا اینحد متزلزل است و حتی انتخابات هم نشان داده که محبوبیتی ندارد بهسرعت سقوط خواهد کرد. همه جریانات اپوزیسیون در مقابل این سئوال که قرار است رژیم بعدی چهرژیمی باشد؟ سکوت میکنند. عدهای بهدلیل آنکه پیشاپیش بدیل حکومتی خودرا ساختهاند، نهادهای مختلف دوران گذار وحکومت درتبعید ایجاد کردهاند. تعدادی از جریانات میانه و راست و برخی از چپها نیز احزاب خود را دارند و قرار است وقتی فروپاشی صورت گرفت این أحزاب بهحاکمیت برسند، و درمورد احزاب بهاصطلاح چپ، اینها معتقدند که کارگران پساز انقلاب به آنها میپیوندند. خب، اینها در واقع توهماتی بیش نیست. ما بهعنوان مارکسیستهای انقلابی باید واقعیتها را به تودهها بگوئیم نه آرزوها و رویاهایمان را، واقعیتهایی که امروز درمقابل تودهها قرار میگیرد و شرایط را برای انقلاب آماده میکند.
فروپاشی، یا بهمعنای دیگر، ورود بهدوران اعتلای انقلابی، نیازمند سه عامل اساسیست که درحال حاضر متاسفانه هیچیک از آنان وجود ندارند. این سه عامل عبارتند از:
– عامل اول:
– رژیم، صرف نظر از اینکه در این انتخابات چهمقدار رأی آورده، درحال فروپاشی باشد؛ یعنی هسته سخت و مرکزی حکومت کاملا دچار اغتشاش درونی شده و قابلیت حکومتکردن را از دست داده باشد. این فاکتور در حال حاضر وجود ندارد. البته شاید برای دورانی کوتاه پساز مرگ خامنهای که اینروزها بسیار صحبتش را بهمیان میکشند، بهوجود آید. مجلس خبرگان درحال آمادهکردن خود را برای رویارویی با این مطلب است. تلاش شد حاکمیت را یکدست کنند. آحتمال میرود که مجتبی خامنهای بهعنوان رهبر بعدی انتخاب شود، اما حتی این اقدامات پیشگیرانه هم دردی را دوا نخواهد کرد. مسلما پساز مرگ خامنهای مبارزه قدرت شدیدی شکل میگیرد و انشقاقات بسیاری در تمام سطوح آغاز خواهد شد. ما ازیکطرف روسای جمهور سابق را داریم که حذف شدهاند. بهاحتمال قوی اینها از هماکنون درحال تدارکات هستند. مثلا خاتمی را درنظر بگیرید. این اولین بار است که او در انتخابات شرکت نکرده. معمولا وی درگذشته باحفظ موضع انتقادی شرکت میکرد. اینبار حتی صلاحیت وی برای مجلس خبرگان تائید نشد. احمدینژاد که کموبیش و با صراحت فراوان انتقاد میکند. بهنظر من مرگ خامنهای موجب پارهپارهشدن درونی هیئت حاکم میشود. شکی نیست که آنها هم بیکار ننشسته و تلاش میکنند به هروسیله ممکن از ادامه انشقاقات جلوگیری کنند، ولی بههرحال فرصت مناسبی پیش خواهد آمد که عوامل مهمی در فروپاشی خواهد بود.
– عامل دوم:
– مسئله حضور متداوم، گسترده و هماهنگ مردم در اعتراضات خیابانی و اعتصابات کارگریست. اعتصاباتی نه با مطالبات حدااقلی و صنفی، بلکه با درخواستهای حداکثری و با هدف سرنگونی نظام و تدارک انقلاب. ما اعتراضات زیادی داشتیم، سال گذشته مردم رسما خواهان سقوط حکومت اسلامی بودند و این درخواست در شعارها نیز منعکس بود. امروزهم کارگران شریف خوزستان درحال اعتصاب هستند و هزینههای زیادی هم پرداخت کردند و میکنند، و ما نیز از تمام مبارزات و اعتصاباتی که این عزیزان در داخل ایران انجام میدهند، حمایت میکنیم؛ اما طبقه کارگر کماکان وارد مرحله اعتصاب عمومی یا تدارک آن نشده است. اعتصابات مجزا و پراکنده هستند. در برخی از شهرها هنوز اختلاف نظرها بین گرایشهای مختلف کارگری وجود دارد، بخصوص در ارکان ثالث و اصولا در جنوب، در صنعت نفت و پتروشیمی که رژیم تعدادی از نزدیکان بهخود را بهشکل رسمی استخدام کرده و آنان را در مقابل سایرین که قراردادی هستند، قرار داده است. این انشقاق را در میان واحدهای مختلف صنعتی نیز میبینیم و رژیم از طریق نفوذیهای خود به آن دامن میزند تا از یکپارچگی کارگران که برای سازماندهی اعتصاب عمومی ضروریست، جلوگیری بهعمل آورد.
درحال حاضر ما شاهد آن یکپارچگی که در دوران شاه اتفاق افتاد نیستیم. ما هنوز زمانیرا که تودههای وسیعی در خیابانها بودند و کارگران و کارمندان با اعتصاب عمومی سراسری شیرهای نفت را بسته و تمام ارکانهای اداری حکومت را مختل کردند نمیبینیم. اینها از یکپارچگی زمان شاه درس گرفتهاند و کارگران ما نیز باید بهاین مسئله توجه کنند و گرفتار بازیهای مکارانه جناح های رژیم نشوند.
– عامل سوم:
– که مهمتر از بقیه عوامل است و تاکید ما روی آن متمرکز شده، مسئله نبود ستاد رهبری در جامعه است، منظور من ستاد رهبری طبقه کارگر و اردوی کار است. اگر در جامعهای ستاد رهبری اردوی کار وجود نداشته باشد، این خلاء در زمان فروپاشی امکان مناسبی برای قدرتگیری آلترناتیوهای راست، میانه و سوسیال دمکرات و غیره که امروز در مورد حکومت آینده سکوت میکنند، بهوجود خواهد آورد. هرکشوری در صورت از دستدادن حکومت خود احتیاج بهنیرویی دارد که سکان امور را بهدست بگیرد و هنگامیکه ستاد رهبری اردوی کار وجود نداشته باشد بقیه نیروها در مقامی قرار میگیرند که بتوانند حاکمیت خود را اعمال کنند، «رژیم چنج» صورت بدهند. درواقع، یک حکومت ضدانقلابی سرنگون میشود و حکومتی دیگر باهمان مشخصات، اما در لباسی جدید جانشین آن میگردد.
بنابراین،متاسفانه آن آرزویی که ما بیان میکنیم و خواهان تحقق آن هستیم مستلزم وجود شرایطیست که امروز وجود ندارد. سلسله تکالیفی در مقابل ما قرار دارد که انجام آن، رسیدن ما به هدف نهایی را ممکن میکند. شاید بروز دوفاکتور اول چندان در کنترل ما نباشد اما مسلما حل فاکتور سوم یعنی تشکیل ستاد رهبری به فعالیتهای کارگران پیشرو و روشنفکران کارگری بستگی تام دارد.
این مسئله مهم باید از هماکنون باصراحت مطرح شود. ما لزوم تشکیل این ستاد رزمنده را مخفی نگاه نمیداریم؛ نمیگوئیم درحال حاضر خواهان سرنگونی این رژیم هستیم و قدم بعدی پساز سرنگونی تعیین میشود، مردم ما را انتخاب میکنند. خب این کاملا نقض غرض است. چون انتخاب مردم براساس مبارزات و آگاهی صورت میگیرد، براساس اعتباری که یکعده درخلال مبارزات در داخل ایران پیدا میکنند. سادهانگاریست که ما امروز لامتاکام حرفی از ستاد رهبری نزنیم، در حالیکه نیروهای راست و میانه با استفاده از همه امکانات ارتباط جمعی در حال تدارک تغییر رژیم هستند و انتظار داشته باشیم که پساز تغییر رژیم فضای مناسبی برای معرفی ستاد رهبری طبقه کارگر بهوجود خواهد آمد. دشمن امکان این را نمیدهد، همانگونه که در سال ۱۳۵۷ نداد. آنها ادعا می کنند رژیم چنج احتیاجی به ستاد رهبری اردوی کار ندارد. یکمشت نخبه حتی درخارج از کشور و از طریق رادیووتلویزیون میتوانند افکار عمومی را آماده کنند. اما از نقطه نظر ما، تغییر ریشهای نظام محتاج این ستاد رزمنده و کارگری است.
ما درحال حاضر هیچیک از این سه عامل را آماده نمیبینیم، اما این بهمعنای عدم امکان وقوع و شکلگیری آنها نیست. تجربه انقلابات جهانی نشان داده که در شرایط بحرانی همه این عوامل بهسرعت شکل میگیرند، اما نه بهخودی خود. باید تدارکات را از همین امروز آغاز کنیم، حتی یکروز تعلل هم دیر است.
ما از یکسو ادعاهای رژیم را رد میکنیم و از سوی دیگر صرفا آرزوهای خود را بیان نمیکنیم: و نمی گوییم که این رژیم حتی نتوانست یک انتخابات موفق برگذار کند، پس دیگر کار تمام است اینها رفتنی هستند. اینطور نیست. اینرژیم حتی میتواند انتخابات برگذار نکند و هنوز برای دورهای پایدار بماند، چون اسلحه دارد، چون وحشیانه سرکوب میکند. از طرف دیگر، درون سرکوبشدگان افتراق وجود دارد، ستاد رهبری وجود ندارند. در نتیجه چنین حکومتی بهحیات ننگین خود می تواند ادامه میدهد. آنها سالهاست که با اتکا بههمین بالانس قدرت بهحیات خود ادامه دادند.
اینها حتی میتوانند اختلافات خود را با کشورهای امپریالیستی حل کرده و دوصباح بیشتر حکومت کنند؛ کما اینکه میبینیم آقای «بایدن» و تمام کشورهای اروپایی باوجود تمام مسائلی که درداخل ایران اتفاق میافتد خواهان سرنگونی رژیم نیستند. میگویند ما با این رژیم کاری نداریم. برای ما مسائل اقتصادی مهم است؛ بههمین دلیل میخواستند برجام را احیا کنند، و بهاحتمال قوی اگر اینبار دوباره بایدن انتخاب شود همینکار را خواهند کرد؛ با رژیم معامله میکنند. آنها خواهان ازهم پاشیدن این رژیم نیستند، چون درحال حاضرآلترناتیو بهتری سراغ ندارند.
بنابراین، مسئله امروز ما مارکسیستها و بهخصوص گرایشهای سوسیالیستی کارگری داخل ایران که هستههایی ساختهاند و درحال دخالتگری در جنبش کارگری هستند، این استکه تدارک ستاد رهبری را بریزیم. شرط اولیه ساختن این ستاد رهبری ایجاد هستههای مخفیست؛ مخفی از این نظر که بدون کار علنی با اسم رو رسم واقعی خود، و در نتیجه بدون دستگیرشدن و کشتهشدن بهمبارزات ادامه دهند و ارتباطات حساب شده و مخفی ازطریق یک بولتن، یک نشریه کارگری ایجاد کنند و هماهنگیها را بهوجود آورند؛ و پساز دورهای که هستههای مختلف در سراسر کشور، یا لااقل در مراکز بزرگ صنعتی بهوجود آمد، که امروزآغازش را میبینیم؛ اینها در تجمعاتی مخفی که خودشان سازمان میدهند، بتوانند بنیادهای اولیه این ستاد رهبری معتبر را بسازند. معتبر بهاین معنا که، وقتی اتفاقاتی اینچنینی، مانند انتخابات میافتد، به تودههای وسیع فراخوان بدهند که این انتخابات را تحریم کنید. در آنصورت نهتنها اکثر جمیع آحاد انتخابات را تحریم میکنند، بلکه با رژیم مقابله هم میکنند. وقتی میگویند تودههای شریف کارگران خوزستان یکروز یا یکساعت همه دست ازکار برداریم، هزارها، دهها هزار، ملیونها نفر از کارگران ایران دست ازکار برمیدارند. ستاد رهبری باید چنین اعتباری پیدا کند. وقتی این ستاد رهبری در این موقعیت قرار گیرد و بگوید در فلان روز تظاهرات خیابانی را آغاز کنیم و همزمان اعتصابات عمومی نیز آغاز شود، چندین میلیون نفر در داخل ایران به این درخواست پاسخ مثبت بدهند
در چنین شرایطیست که ما میتوانیم باصراحت بگوئیم که وارد مرحله تدارک سرنگونی شدیم. تنها در آنزمان میتوانیم ادعا کنیم که این نظام درحال فروپاشی است و ما میتوانیم این رژیم را سرنگون کنیم.
۱۶ اسفند ۱۴۰۲