اعدام ابزار سرکوب دولتی

اقبال نظرگاهی

اعدام در ایران ابزار سرکوب جامعه توسط دولت برای تداوم حاکمیت ضد مردمی است؛ دیگر ابزارهای سرکوب مانند سانسور، دستگیریها، شکنجه، زندان، جریمه، تهدید و ارعاب، کتک زدن و حمله شبانه به محل سکونت مخالفان، ناپدید کردن مخالفان، قتل های مخفیانه و غیره همگی در خدمت بقای حکومتی است که با «نه» مردم مواجه شده است. اعدام فقط علیه خانواده زندانیان و برای نابودی مخالفان نیست؛ اعدام برای به تسلیم واداشتن و به سکوت کشاندن کل جامعه است. سلاح اعدام، آتش دولت به خانه و خانواده شهروندان است؛ جنگ حکومت علیه همه شهروندان برای شکست دادن جنبش و قیام آنهاست. اگرچه هر جنگی آغاز و پایانی دارد، اما اعدام جنگ بی وقفه و ناتمام دولتی است که حکم عدم مشرپعیتش را از جامعه گرفته است. در شرایط انقلابی، مانند اکنون که آتش انقلاب زن-زندگی-آزادی زیر خاکستر سرکوب نظامی وحشیانه حکومت اسلامی نهفته است، اعدام شلیک مستقیم به حیات انقلاب است. اگر جامعه نتواند قدرت خود را در توقف این اعدامهای جنایتکارانه به نمایش بگذارد، اگر مردم نتوانند فرزندان خود را از چنگ هیولای خون آشام اسلامی نجات بدهند؛ جامعه در جهت منفی رادیکالیزه خواهد شد. در جامعه قطبی شده ی کنونی که اکثریت غالب مردم در جبهه واحدی علیه تداوم حیات حکومت جنایتکاران قرار دارند، چنانچه اعدامها تداوم پیدا کند و باعث زخمی شدن مردمان گردد، جامعه بطرف رادیکالیزه شدن انتقامگرانه پیش خواهد رفت. سلطه نظامی حکومتیان ابدی نخواهد بود و در اولین فرصت دست انتقام مردم دردمند نه فقط یقه که جان آیت الله ها و وابستگانشان را خواهد گرفت.

تعابیر و تعاریف متعددی از اعدام می شود که بعضا از نگاه یک جانبه نگرانه و اغلب غیر سیاسی است. اعدام در ایران، قبل از هرچیز یک فعل سیاسی توسط حاکمیت سیاسی و با هدف سیاسی صورت می گیرد، که تنها واکنش و بلکه عمل سیاسی کل مخالفین جمهوری اسلامی را می طلبد. درک نکردن و یا ملاحظه نکردن اکت ویژه حکومت اعدام اسلامی در ایران، باعث پرداختن به ارزیابی علی العموم مقوله اعدام در گذشته ها و در جوامع مختلف شده است، این را می باید از راست سیاسی جامعه انتظار داشت و نه از چپ سیاسی جامعه؛ اما متاسفانه حتا کمونیستها هم از سر ایجاد یک جامعه عاری از اعدام در آینده به معضل پرداخته و متوجه زدن به هدف نیستند. و یا به اعدام به عنوان «چرخه خشونت» اشاره می شود؛ انگار در مورد جامعه آمریکا و یا اسپانیا صحبت می شود. اعدام در ایران یعنی شلیک حکومت اسلامی به جامعه معترض؛ نه بحث حقوقی در مورد اعدام، نه بحث تاریخی، نه بحث روانشناسی اجتماعی و فرهنگ جوامع، و نه بحث آرمانی جامعه بدون زندانی سیاسی و بدون اعدام، علا رغم خوب و مفید بودن این بحث ها، اما هیچکدام انگشت روی اصل موضوع نگذاشته و لذا در ارایه راه حل هم نهایتا به نتیجه فعالیت حقوق بشری و انسان دوستانه می رسد. چپ سنتی مثل همیشه برای توجیه بی عملی خود متوسل به «فقط مبارزه طبقاتی» شده و مبارزه با اعدام را بعنوان فعالیتی بشردوستانه و لیبرالی از حوزه «فعالیت کمونیستی» خارج می سازد. همانطور که قبلا در مورد دفاع از پناهندگان و دفاع از آزادی پوشش کردند و حتا مدعی شدند که ما از حق پناهندگی و یا آزادی پوشش «همه» دفاع نمی کنیم، چون نمی خواهیم مرزهای طبقاتی خدشه دار گردند. حال آنکه مبارزه با اعدام، یک سنگر مبارزاتی و طبقاتی است، چراکه دولت طبقه حاکم با اعدام بعنوان ابزاری جنایتکارانه سعی در تداوم حاکمیت طبقاتی خود دارد؛ لذا اینجا اعدام صرفا یک مجازات حقوقی (ناشی از شرع و تاریخ و فرهنگ این یا آن جامعه) نیست.

نتیجه اینکه کار ما نه بررسی، نه ارزیابی، تفسیر و قضاوت اعدام، بلکه مشخصا برچیدن حکم اعدام با ایجاد مقاومت اجتماعی (هم مدنی و هم انتقامی -منظورم از انتقامی، کشتن قضاتی است که این حکم ها را صادر می کنند،) است. وظیفه ما سازمان دادن به تلاش جمعی، چه بعنوان تحصن و تجمع جلو درب زندانها، چه به عنوان ایجاد نهادهای خانواده زندانیان سیاسی در همه شهرها، و چه بعنوان فعالیت های گوناگون خارج کشوری است. بنظر من سیاست زدایی از احکام اعدام اسلامی، کار چپ محور مقاومتی و دفاع غیر مستقیم از حکومت اسلامی است. محور مقاومتی ها آمار درآورده اند که اعدام مختص به ایران نیست و در شصت کشور و ازجمله در خود آمریکا رایج است؛ آنها همچنین از «حکم شرعی» گفته و تلویحا صدور حکم اعدام را به گردن الله انداخته و حکومت اسلامی را از مسولیت مستقیم این جنایت بیرون می برند، که گویا قضات و مجریان خود اسیر احکام الهی هستند و لذا قادر به نفی و لغو آن نیستند. از نگاه چپ محور مقاومتی، حکومت اسلامی خود قربانی فرامین و احکام الهی است و نه خالق و مجری آن احکام خود ساخته.

آیا کار ما نشستن و «تاریخ قتل عام گل ها را نوشتن» (شعری از فروغ فرخزاد) است؟ و یا وصف اینکه «یک نفر در آب دارد می سپارد جان» (شعری از نیمایوسیج)؟ آیا اعتراض به اختلاس، به بی قانونی، به جنایت «قدم در راه بی برگشت گذاشتن» (شعری از اخوان ثالث) است؟ آیا برای گریه و التماس و مطالبه عدالت (مادران دادخواه)، دیر نشده است؟ چند جوان دیگر باید «بسوزند تا شب روشن شود» (شعری از ناظم حکمت)؟ تا کی باید «دستان خونی را ببینیم و عدل خدایشان را بشنویم» (شعری از میرزاده عشقی)؟ نباید به لغو این یا آن حکم اعدام راضی گردیم، «باید به دنبال گرفتن حقمان» (شعری از برشت) باشیم. باید بر روی پاهای خود بایستیم و این نظم جنایتکارانه را زیرو رو کنیم. باید خدا را پایین بکشیم و حق را بجایش بنشانیم (حسین پناهی) آیا وقت آن نیست خود، در شوراهای مستقیم مردمی، اجرای عدالت را بدست بگیریم؟

اقبال نظرگاهی

۱۸ فبریه ۲۰۲۴

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری