انقلابى که روسيه تجربه ميکند انقلاب تمام مردم است. منافع کل مردم با منافع عده انگشت شمارى که حکومت خودکامه را تشکيل ميدهند و يا حامى آن هستند، در تضادى آشتى ناپذير قرار گرفته است. صِرف وجود جامعه کنونى که بر پايه توليد کالايى قرار دارد و در آن منافع طبقات و گروههاى اجتماعى بينهايت متنوع و متضاد است، نابودى استبداد، تثبيت آزادى سياسى و تجلى آشکار و مستقيم منافع طبقات غالب را در سازمان و اداره دولت، ايجاب ميکند. انقلاب دمکراتيک که جوهر اجتماعى و اقتصادى آن بورژوايى است، چيزى جز بيان نيازهاى جامعه بورژوايى بطور کلى نميتواند باشد.
با اين حال، اين جامعه که اکنون در مباره عليه استبداد، کل واحدى بنظر ميرسد، خود دچار شکافى است برطرف نشدنى که تضاد بين کار و سرمايه بوجود ميآورد. مردمى که عليه استبداد بپا خاستهاند مردم متحدى نيستند. کارفرمايان و کارگران مزدى، عده ناچيز اغنيا (“قشر هزار فاميل”) و دهها ميليون نفرى که زحمت ميکشند و چيزى از خود ندارند – ايندو، آنطور که يک انگليسى فاضل در اوائل قرن نوزدهم گفته است، براستى “دو ملتاند”[١]. مبارزه بين پرولتاريا و بورژوازى در سراسر اروپا در دستور روز است. اين مبارزه اکنون مدتهاست که به روسيه نيز سرايت کرده است. در روسيه کنونى، نه دو نيروى متخاصم، بلکه دو جنگ اجتماعى متمايز و متفاوت است که محتواى انقلاب را تشکيل ميدهد: يکى جنگى که در داخل نظام خودکامه- فئودالى حاضر انجام ميشود، و ديگرى که در نظام بورژوا- دمکراتيک آينده در ميگيرد و ما هم اکنون شاهد تولد آن هستيم. يکى مبارزه تمام مردم است براى آزادى (آزادى جامعه بورژوايى)، براى دمکراسى و بعبارت ديگر، حاکميت مردم، ديگرى مبارزه طبقاتى پرولتارياست عليه بورژوازى و براى سازمان سوسياليستى جامعه.
بدين ترتيب وظيفهاى دشوار و خطير بر عهده سوسياليستها قرار ميگيرد: وظيفه پيشبردِ همزمانِ دو جنگ، جنگهايى که در ماهيت، اهداف و ترکيت نيروهاى اجتماعى قادر به ايفاى نقش تعيين کننده در هر يک از آنها، بکلى متفاوتند. جنبش سوسيال دمکراسى انجام اين مهم را صريحا وظيفه خود قرار داده، و به برکت آنکه اکنون به صفوف ارتش سوسيال دمکراسى جهانى پيوسته – سوسيال دمکراسىاى که اصول مارکسيسم را بر پايه تجربه جنبشهاى متعدد دمکراتيک و سوسياليستى در شرايط کاملا متفاوت کشورهاى اروپا به تفصيل آزموده، آن را تأئيد و تبيين کرده و بسط داده – تاکنون قطعا از عهده انجامش برآمده است.
سوسيال دمکراسى انقلابى ماهيت بورژوايى دمکراتيسم روسيه را، که طيفى از انواع ليبرال- نارودنيکى تا “آسواباژدنيه”اى[٢] – را در بر ميگيرد، مدتهاست نشان داده و به اثبات رسانده است. سوسيال دمکراسى انقلابى همواره خاطر نشان ساخته که دمکراتيسم بورژوايى ناگزير نيمبند، محدود و تنگنظرانه است. وظيفهاى که سوسيال دمکراسى انقلابى در دوره انقلاب دمکراتيک بر عهده پرولتارياى سوسياليست قرار داده اين است که تودههاى دهقانى را به جبهه خود بکشاند و با عقيم گذاردن نوسان و تزلزل بورژوازى، استبداد را در هم شکسته خُرد کند. پيروزى قطعى انقلاب دمکراتيک تنها در شکل ديکتاتورى انقلابى- دمکراتيک پرولتاريا و دهقانان ممکن است. اما هر چه اين پيروزى زودتر حاصل شود و هر چه کاملتر باشد، تضادها و مبارزه طبقاتى جديد در داخل آن نظام کاملا دمکراتيزه شده بورژوايى سريعتر و عميقتر رشد خواهد کرد. هر چه حصول انقلاب دمکراتيک کاملتر باشد، به وظايف انقلاب سوسياليستى نزديکتر ميشويم و مبارزه پرولتاريا عليه آن بنيان جامعه بورژوايى حادتر و قاطعانهتر خواهد بود.
سوسيال دمکراتها بايد بىامان عليه هر گونه انحرافى از اين نحوه طرح وظايف انقلابى- دمکراتيک و سوسياليستى پرولتاريا مبارزه کنند. ناديده گرفتن ماهيت دمکراتيک، بعبارت ديگر، ماهيت بورژوايى انقلاب کنونى پوچ و بيمعنا است، و از اين رو، پيش کشيدن شعارهايى چون شعار تشکيل کمونهاى انقلابى ياوهاى بيش نيست[٣]. کوچک شمردن وظايفى که شرکت – و آنهم شرکت رهبرى کننده – پرولتاريا در انقلاب دمکراتيک ايجاب ميکند، با پرهيز از، فىالمثل، شعار ديکتاتورى انقلابى- دمکراتيک پرولتاريا و دهقانان، کارى مُهمَل و ارتجاعى است. مغشوش کردن وظايف و پيششرطهاى انقلاب دمکراتيک با وظايف و پيششرطهاى انقلاب سوسياليستى، که تکرار ميکنيم، هم از نظر ماهيت و هم از نظر ترکيب نيروهاى شرکت کننده در آن متفاوتند، خطاى فاحشى است.
بجاست که جزئيات اين اشتباه اخير را بشکافيم. حالت رشد نيافته تضادهاى طبقاتى در ميان خلق بطور اعم، و در بين دهقانان بطور اخص، در دوران انقلاب دمکراتيک که براى نخستين بار توسعه حقيقتا وسيع و گسترده سرمايهدارى را پىريزى خواهد نمود، پديده غير قابل اجتنابى است. اين فقدان توسعه اقتصادى، به شکلى سبب ابقا و احياى اشکال عقب مانده سوسياليسمى ميشود که خرده بورژوايى است، چرا که ايدهآل آن اصلاحاتى است که از چهارچوب روابط خرده بورژوايى فراتر نميرود. توده دهقانى تشخيص نميدهد و نميتواند بدهد که کاملترين “آزادى” و “عادلانهترين” تقسيم حتى تمامى اراضى، سرمايهدارى را نه تنها نابود نميکند، بلکه برعکس، شرايط توسعه بويژه گسترده و نيرومند آن را بوجود ميآورد. در حالى که سوسيال دمکراسى صرفا محتواى انقلابى- دمکراتيک اين آمال دهقانى را بيرون کشيده و مورد حمايت قرار ميدهد، سوسياليسم خرده بورژوايى از اين عقبماندگى دهقانى تئورى ميسازد و با اين کار خود پيششرطها و وظايف يک انقلاب دمکراتيک واقعى، و پيش شرطها و وظايف يک انقلاب سوسياليستى خيالى را مغشوش ميکند و در هم ميريزد.
خيره کنندهترين بيان اين ايدئولوژى مبهم، برنامه، يا پيشنويس برنامه “انقلابيون سوسياليست” است – کسانى که هر چه اشکال و ملزومات “حزب” در ميانشان کمتر بود، عجلهشان براى اعلام موجوديت خود بعنوان حزب بيشتر. ما قبلا در فرصت ديگرى که به هنگام تحليل پيشنويس برنامه آنان دست داد (رجوع کنيد به “وپريود” شماره ٣، مقاله “از نارودنيسم تا مارکسيسم”) متذکر شديم که نقطه نظرات “انقلابيون سوسياليست” در آراء نارودنيسم قديم ريشه دارد. معالوصف، به تدريج که کل پروسه اقتصادى روسيه، بتدريج که کل سير انقلاب روسيه، با شقاوت و بىرحمى تمام، پايههاى نارودنيسم ناب را روز به روز و ساعت به ساعت سستتر ميکند، ديدگاههاى “انقلابيون سوسياليست” نيز ناگزير رو به التقاطى شدن ميگذارد. آنان ميکوشند سوراخها و شکافهاى موجود در عقايد نارودنيکى را با وصلههايى از “انتقاد از مارکسيسم” اپورتونيستى و مُد روز، بپوشانند؛ اما وصله کارى اين لباس کهنه و مندرس را برازندهتر نميکند. برنامه آنها در کل چيزى جز سندى بيجان و ناقض خود نيست، سندى که صرفا بيانگر مرحلهاى است در تاريخ سوسياليسم روس بر بستر حرکتش از روسيه سرواژ به روسيه بورژوا، بر بستر حرکتش از “نارودنيسم به مارکسيسم”. اين تعريف که الگويى است براى توصيف جريان فکرى انقلابى معاصر، در مورد پيشنويس برنامه ارضى “حزب سوسياليست لهستان” (ح.س.ل)، مندرج در شماره هاى ٨-٦ Przedświt [پگاه] نيز صادق است.
در اين پيش نويس، برنامه ارضى به دو بخش تقسيم شده است. در بخش يکم، “اصلاحاتى در جهت تحقق بخشيدن به آنچه شرايط اجتماعى تحقق آن هماکنون فراهم شده است”، مطرح شده است؛ بخش دوم، “اجراى کامل و فراگير کردن اصلاحات ارضى مطروحه در بخش اول را فرمولبندى ميکند”. بخش يک خود به سه قسمت تقسيم ميشود: الف) حمايت از کارگر – خواستهايى در جهت منافع پرولتارياى کشاورزى؛ ب) اصلاحات ارضى (به معناى محدود کلمه – يا ميتوان گفت خواستهاى دهقانى)؛ ج) حمايت از روستانشينان (حکومت محلى، و غيره).
اين برنامه با تلاش خود براى استخراج نوعى برنامه حداکثر، با بدست دادن فورمولبندى کاملا مستقلى از خواستهاى پرولترى صِرف، يک قدم به مارکسيسم نزديکتر ميشود؛ بعلاوه، در مقدمه برنامه اين نکته تشخيص داده شده که “پر و بال دادن به غرايز مالکيت تودههاى دهقانى” به هيچوجه براى سوسياليستها جايز نيست. در واقع، اگر درباره حقيقت موجود در اين سخن اخير بقدر کافى فکر شده و نتيجه منطقى آن استنتاج شده بود، آن وقت ناگزير يک برنامه مارکسيستى به معناى اخص کلمه حاصل ميشد. مشکل اينجاست که ح.س.ل که آراء و انديشههاى خود را با طيب خاطر از آبشخور “انتقاد از مارکسيسم” اپورتونيستى برميگيرد، يک حزب پرولترى پيگير نيست. در مقدمه برنامه ميخوانيم: “از آنجا که ثابت نشده است که مالکيت ارضى گرايش به تراکم دارد، پشتيبانى صادقانه و مطمئن از اين شکل اقتصاد، و متقاعد ساختن دهقانان به اين که مزارع کوچک ناگزير از ميان خواهد رفت، قابل تصور نيست”.
اين چيزى جز بازتاب و تکرار اقتصاد سياسى بورژوائى نيست. اقتصاددانان بورژوا منتهاى سعى خود را ميکنند تا اين فکر را در اذهان دهقانان خردهپا رسوخ دهند که سرمايهدارى با رفاه و بهبود وضع زارع مستقل خرده پا سازگارى دارد. به همين دليل است که مسأله عام توليد کالايى، يعنى يوغ سرمايه، و زوال و تباهى زراعت خُرد دهقانى را با تأکيد بر مسأله خاص تراکم مالکيت ارضى پرده پوشى ميکنند. آنان چشم خود را بر اين حقيقت ميبندند که توليد در مقياس بزرگ در رشتههاى تخصصى کشاورزى که براى بازار توليد ميکنند، در زمينهاى کوچک و متوسط نيز در حال گسترش است؛ و اينکه اين نوع مالکيت بعلت بسط اجارهدارى در زمين و همينطور زير بار اقساط و فشار ربا، در حال زوال است. آنان حقايق مسلّمى چون برترى تکنيکى توليد در مقياس بزرگ در کشاورزى و تنزل سطح زندگى دهقانان در روياروىىاش با سرمايهدارى را پردهپوشى ميکنند. در عبارات ح.س.ل چيزى جز تکرار اين تعصبات بورژوايى، که بوسيله ديويدهاى[٤] امروزى احياء شده ، نميتوان يافت.
سستى و بىپايگى ديدگاههاى تئوريک بر برنامه عملى نيز ثأثير ميگذارد. بخش ١ را در نظر بگيريد – اصلاحات ارضى بمعناى محدود کلمه. از يک طرف، در ماده پنج ميخوانيم: “امحاى کليه محدوديتها در خريد سهميه زمين”، و در ماده ٦: “امحاى بيگارى (Szarwark)[٥] و وظيفه حمل و نقل اجبارى (خدمات اجبارى)”. اينها خواستهاى حداقل خالص مارکسيستى است، با ارائه اين خواستها (بخصوص در ماده ٥)، ح.س.ل از “انقلابيون سوسياليست” ما، که همپاى Moskovskiye Vedomosti[٦] در برابر شعار دهان پرکنِ “سهميه زمين را نميتوان بازپس گرفت” ضعف نشان ميدهند، يک قدم پيش ميافتد. ح.س.ل با ارائه اين خواستها به اين ايده مارکسيستى که مبارزه عليه بقاياى سرواژ را اساس و محتواى جنبش کنونى دهقانان ميداند، بسيار نزديک ميشود. هر چند ح.س.ل به اين ايده مارکسيستى نزديک ميشود، اما تا پذيرش کامل و آگاهانه آن هنوز راه درازى در پيش دارد.
مقاد اصلى برنامه حداقلى که اکنون مورد بررسى ما است، به شرح زير است: “١- ملى کردن از طريق مصادره املاک متعلق به دولت، خاندان سلطنتى و کليسا؛ ٢- ملى کردن املاک بزرگ اربابى در صورت عدم وجود وراثت بلافصل؛ ٣- ملى کردن جنگلها، رودخانهها و درياچهها”. طرح اين خواستها تمام معايب برنامهاى که خواست اصلى کنونىاش ملى کردن زمين است را داراست. تا وقتى که آزادى سياسى کامل و حاکميت مردم وجود نداشته باشد، يعنى تا زمانى که جمهورى دمکراتيک وجود ندارد، طرح خواست ملى کردن هم پيش از وقت است و هم نامناسب، زير ملى کردن يعنى انتقال به دولت، و دولتِ امروز دولتى پليسى و طبقاتى است؛ دولت فردا نيز در هر حال دولتى طبقاتى خواهد بود، اين خواست، بعنوان شعارى که به قصد رهمنونى جامعه بسوى دمکراتيزه شدن طرح ميشود، کاملا بىفايده است، چرا که تأکيد نه بر روابط دهقانان با ملاکين (گرفتن زمين از ملاکين توسط دهقانان)، بلکه بر روابط بين ملاکين و دولت ميگذارد. اين نحوه طرح مسأله در زمانى مانند زمان حاضر، يعنى هنگامى که دهقانان براى بدست آوردن زمين به شيوهاى انقلابى عليه ملاکين و دولت ملاکين هر دو، ميجنگند، بکلى نادرست است. کميتههاى انقلابى دهقانى براى مصادره، بعنوان ابزار مصادره – اين است تنها شعارى که نيازهاى چنين زمانى را برآورده ميسازد و مبارزه طبقاتى عليه ملاکين را اعتلا ميبخشد، مبارزهاى که با در هم کوبيدن دولت ملاکين پيوند ناگسستنى دارد.
مفاد ديگر برنامه حداقل ارضى در پيشنويس برنامه ح.س.ل به شرح زير است: “٤- محدوديت حقوق مالکيت در صورتى که مانعى بر سر راه هر گونه اصلاحى در وضع کشاورزى ايجاد نمايد، و در صورتى که چنين اصلاحاتى از طرف اکثريت افراد ذينفع ضرورى تشخيص داده شود؛… ٧- ملى کردن بيمه محصول غله در مقابل آتشسوزى و تگرگ، و بيمه احشام در مقابل بيماريهاى همه گير؛ ٨- تثبيت کمک دولت به تشکيل شرکتهاى سهامى و تعاونىهاى زراعى بصورت قانون؛ ٩- تأسيس مدارس کشاورزى”.
اين مفاد با روح “انقلابيون سوسياليست”، يا (در تحليل نهايى همانست) با رفرميسم بورژوايى، سازگارى کامل دارد. هيچ چيز اين مفاد انقلابى نيست. البته مترقىاند، در اين شکى نيست، اما مترقى در جهت منافع آنها که مايملکى دارند. مطرح کردن اين خواستها از طرف يک سوسياليست حاصلى جز پر و بال دادن به غرايز مالکيت در بر ندارد. طرح چنين خواستهايى همانند طرح خواست کمک دولت به تراستها، کارتلها، سنديکاها و انجمنهاى صاحب صنايع است، خواستهايى که در “مترقى” بودن دست کمى از خواست تعاونى، بيمه و غيره در کشاورزى ندارند. اينها همه ترقى کاپيتاليستى است، ابراز تمايل به درگير شدن در آنها نه کارِ ما، بلکه کار کارفرمايان و خبرگان امر سرمايهگذارى است. سوسياليسم پرولترى، در تمايز از سوسياليسم خرده بورژوايى، اين نگرانى در باره تعاونىهاى زمينداران – از بزرگ و کوچک – را به کُنتهاى Rocquingy، اعضاء زميندار زمستواها و غيره واگذار ميکند و خود تماما و صرفا به تعاونيهاى کارگران مزدى بمنظور پيکار عليه زمينداران ميپردازد.
اکنون به بررسى بخش ٢ بپردازيم. اين بخش تنها در بر گيرنده يک نکته است: “ملى کردن املاک بزرگ اربابى از طريق مصادره زمينهاى قابل کشت و چراگاههايى که به اين ترتيب نصيب مردم ميگردد ميبايست به قطعات مجزا تقسيم شده و با اجارههاى تضمين شده و طويل المدت در اختيار دهقانان بىزمين قرار گيرد”.
الحق که “اجراى کامل” مشعشعى است! حزبى که خود را سوسياليست مينامد، زير پوشش “اجراى کامل و فراگير کردن اصلاحات ارضى” چيزى را پيشنهاد ميکند که به هيچوجه سازمانى سوسياليستى براى جامعه نيست، بلکه يک اتوپى پوچ خرده بورژوايى است. در اينجا ما با يکى از گوياترين نمونههاى مغشوش کردن کامل انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستى و عجز کامل از درک تفاوت اهداف آنها، روبرو هستيم. انتقال زمين از ملاکين به دهقانان ميتواند يکى از اجزاء متشکله انقلاب دمکراتيک، يکى از مراحل انقلاب بورژوايى، باشد – و در حقيقت در همه جاى اروپا هم بوده است – اما تنها از عهده راديکالهاى بورژوا برميآيد که به آن نام “اجراى کامل” يا “تحقق نهايى” بدهند. تقسيم مجدد زمين بين اقشار مختلف خرده مالکين، بين طبقات مختلف زارعين، ممکن است براى پيروزى دمکراسى، يعنى براى امحاى کامل تمام آثار نظام مالکيت سرواژ، براى بالا بردن سطح زندگى تودهها، شتاب بخشيدن به توسعه سرمايهدارى و الخ، مفيد و ضرورى باشد؛ در دوران انقلاب دمکراتيک، قاطعانهترين پشتيبانى از چنين اقدامى ممکن است بر پرولتارياى سوسياليست فرض و واجب باشد، ليکن تنها توليد سوسياليستى ميتواند “اجراى کامل و تحقق نهايى” باشد و نه توليد خرده دهقانى. “تضمين” اجاره داريهاى کوچک دهقانى مادام که توليد کالايى و سرمايهدارى ابقاء گردد چيزى جز يک اتوپى ارتجاعى خرده بورژوايى نيست.
اکنون ميبينيم که خطاى اصولى ح.س.ل تنها مختص اين حزب نيست، نمونهاى منفرد يا تصادفى نيست، بلکه به شکلى روشنتر و متمايزتر (از شعار دهن پرکن “اجتماعى کردنِ “انقلابيون سوسياليست” که خودشان هم نميفهمند چيست) خطاى اساسى تمامى ناردونيسم روس، تمامى ليبراليسم و راديکاليسم بورژوايى روس در مسأله ارضى را منعکس ميکند؛ منجمله ليبراليسم و راديکاليسم بورژوايى که اخيرا (در ماه سپتامبر) در مباحثات “کنگره زمستواها در مسکو” مطرح گرديد. اين خطاى اساسى را ميتوان به شرح زير بيان کرد:
در ارائه اهداف آنى، برنامه حزب سوسياليست لهستان برنامهاى انقلابى نيست. در اهداف غائىِ خود سوسياليستى نيست.
به عبارت ديگر: عجز از درک تفاوت بين انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستى سرانجام به عجز در بيان جنبه حقيقتا انقلابى اهداف دمکراتيک ميانجامد؛ در عين حال، بىشکلى و آشفتگى جهانبينى بورژوا دمکراتيک يکسره به اهداف سوسياليستى منتقل ميگردد. نتيجه شعارى است که براى يک دمکرات بقدر کافى انقلابى نيست، و براى يک سوسياليست بنحو غير قابل بخشايشى در هم و مغشوش است.
در طرف ديگر، برنامه سوسيال دمکراسى قرار دارد که هم واجد تمام شرايط لازم براى پشتيبانى از دمکراتيسم اصيل انقلابى است و هم ارائه دهنده يک هدف روشن سوسياليستى. در جنبش انقلابى کنونى، ما شاهد مبارزهاى عليه سرواژ، مبارزهاى عليه ملاکين و دولت ملاکين هستيم. ما از اين مبارزه پشتيبانى کامل ميکنيم. تنها شعار صحيح براى چنين پشتيبانىاى اين است: مصادره از طريق کميتههاى انقلابى دهقانى. اين که با زمينهاى مصادره شده چه بايد کرد، مسألهاى ثانوى است. حل اين مسأله به عهده ما نيست بلکه با خود دهقانان است. به هنگام حل اين مسأله، در درون توده دهقانى مبارزهاى بين پرولتاريا و بورژوازى در خواهد گرفت. به همين دليل است که ما يا اين سؤال را باز ميگذاريم (چيزى که براى برنامهريزهاى خرده بورژوا اينهمه ناخوشايند است) و يا صرفا آغاز راهى را که بايد در پيش گرفت نشان ميدهيم – از طريق طرح خواست بازگرداندن زمينهاى غصبى – (خواستى که اشخاص بى فکر، عليرغم توضيحات مکرر سوسيال دمکراسى، آن را مانعى بر سر راه جنبش ميبينند).
براى آنکه بتوان به رفرم ارضى، که در روسيه کنونى اجتناب ناپذير است، نقشى دمکراتيک- انقلابى بخشيد، تنها يک راه وجود دارد: رفرم ارضى بايد به ابتکار انقلابى خود دهقانان، در رويارويى با ملاکين و بوروکراسى و در رويارويى با دولت، بعبارت ديگر، بايد به کمک ابزارى انقلابى، انجام پذيرد. بدترين نحوه توزيع زمين پس از انجام رفرمى از اين نوع، بر کليه نظريههاى کنونى ما از هر جهت برترى دارد. اين است راهى که ما با طرح خواست اساسى و اولين خود يعنى تشکيل کميتههاى انقلابى دهقانى نشان ميدهيم.
اما در همان حال خطاب به پرولتارياى روستا ميگوييم: “راديکالترين شکل پيروزى دهقانان، که شما بايد با تمام قوا به حصول آن کمک کنيد، شما را از شر فقر خلاص نخواهد کرد. اين خلاصى تنها به يک طريق ممکن است: پيروزى تمام پرولتاريا – صنعتى و زراعى هر دو – بر تمام بورژوازى و ساختن جامعهاى سوسياليستى”.
همگام با دهقانان خرده مالک، عليه ملاکين و دولت ملاکين؛ همگام با پرولتارياى شهر، عليه تمام بورژوازى و همه دهقانان خرده مالک. اين است شعار پرولتارياى آگاه روستا. و در صورتى که خرده مالکين کوچک فورا اين شعار را نپذيرند، يا حتى اگر آن را بکلى رد کنند، معذالک باز اين شعار شعار کارگران قرار خواهد گرفت، کل سير انقلاب بر آن صحه خواهد گذاشت، ما را از شر توهمات خرده بورژوايى خلاص خواهد نمود و با صراحت و قاطعيت هدف سوسياليستىمان را به ما نشان خواهد داد.
“پرولتارى” شماره ٢٠، دهم اکتبر (٢٧ سپتامبر) ١٩٠٥
زيرنويسها
[١] لنين به بنيامين ديسرائيلى نويسنده و سياستمدار انگليسى اشاره ميکند.
[٢] آسواباژدنيه Osvobozhdeniye مجله ارگان بورژوازى ليبرال سلطنت طلب بود که در سالهاى ١٩٠٥ – ١٩٠٢ به سردبيرى پتر استروه Struve, Peter (1870-1944) هر دو هفته يکبار در خارج از روسيه چاپ و منتشر ميشد. اعضاى “آسواباژدنيه” بعدها هسته حزب عمده بورژوازى روسيه يعنى حزب کادت را تشکيل دادند. (زيرنويس ترجمه فارسى)
[٣] رجوع کنيد به مقاله “سوسياليسم پرولترى و سوسياليسم خرده بورژوايى” که به فارسى ترجمه و منتشر شده است. (زيرنويس ترجمه فارسى)
[٤] ادوارد ديويد – اقتصاددان آلمانى و هوادار برنشتاين. لنين در جزوه “مسأله ارضى و منتقدين مارکس” نظرات او را به نقد کشيده است.
[٥] Szarwark – کار اجبارى براى تعمير و ساختمان جاده، پل، و ساير بناها – عمدتا بناهاى نظامى – که در لهستان بر دهقانان تحميل ميشد.
[٦] Moskovskiye Vedomosti (Moscow Recorder) روزنامهاى که در ١٧٤٦ تأسيس شده بود. از سالهاى شصت قرن نوزدهم نقطه نظرات ارتجاعىترين بخشهاى سلطنت طلب ملاکين و روحانيت را منعکس ميکرد. از سال ١٩٠٥ يکى از ارگانهاى اصلى “باندهاى سياه” شد. انتشار آن تا انقلاب اکتبر ١٩١٧ ادامه داشت.
مقاله پنجم از “هفت مقاله درباره مسأله ارضى و جنبش دهقانى”، لنين – انتشارات “اتحاد مبارزان کمونيست” (سهند)، آذر ١٣٥٨
lenin.public-archive.net #L1371fa.html