افسانه‌ی کوبا

سایت سوسیالیستی

در زمانه‌ی حاضر کافی‌ست که نشان داس و چکش یا ستاره را بر روی پرچم یک کشور ببینید تا بلافصله ذهنتان، بدون اینکه شاید خودتان هم قصد این را داشته باشید، سراغ همه پلیدی‌ها و کثافات موجود در جهان برود. این تصور ناشی از حملات همه جانبه‌ایست که از آغاز شکل‌گیری کمونیسم وجود داشته است و تا پایان عمر سرمایه‌داری نیز وجود خواهد داشت. حدود ۳۰ سال از فروپاشی شوروی میگذرد اما هم‌چنان از هر فرصتی برای بدگویی به کمونیسم استفاده می‌شود. میگویند: «کمونیسم برای همیشه شکست خورده و به تاریخ پیوسته است.» اما مشخص است که ذره‌ای هم به حرف خود ایمان ندارند، وگرنه نیازی به این حجم از بدگویی و نفرت‌پراکنی نمی‌بود. نوآم چامسکی، نویسنده و فیلسوف آمریکایی اینچنین میگوید: «کمونیسم‌هراسی با فروپاشی شوروی و بلوک شرق جای خود را به «اسلام‌هراسی» داده و این یک ابزار رسانه‌ای و ایدئولوژیک است برای دیوسازی از افراد و جریانات و ایجاد نفرت عمومی نسبت به مقوله‌ای که مطابق خط‌مشی‌های آمریکا نیست، تا افکار عمومی را با خود هم‌گام سازد.»

اما این ترس در اصل یک ترس واقعی از کمونیسم است. برخلاف نظر چامسکی، تا زمانی که اندیشه‌ی کمونیستی آن هم در قالب یک ساختار سیاسیِ رسماً موجود متجسد است لزوم مبارزه با آن از ترسی بسیار واقعی و تهدیدی به شدت ملموس ناشی می‌شود. کوبا هم‌چنان برای نظام سرمایه‌داری هم‌چون نمونه‌ی زنده‌ی یک اهریمن واقعی‌ست چرا که بهخوبی میدانند که کمونیسم از رگ گردن به آن ها نزدیک‌تر است.

کوبا یکی ازمعدود کشورهای سوسیالیستی با گرایش مارکسیستی‌ـ‌لنینیستی است که برخلاف دیگر کشورهای بلوک شرق از فروپاشی جان سالم به در برده، اما از گزند تهاجمات امپریالیستی، چه تهاجم نظامی، چه ایدئولوژیکی، و چه حتی شایعات و بدگویی‌های خرافه‌آمیزی که توسط دم و دستگاه پروپاگاندای آن همیشه رواج داشته، در امان نمانده است. کوبا همانند سایر کشورهای سوسیالیستی همیشه تحت فشار شدید اقتصادی و سیاسی بوده است و همواره زیر بمبارانی از دروغ و مُهمل‌بافی قرار داشته است. بهطوری که در این میان گاهی تشخیص واقعیات از بین این حجم از دروغ و شایعه‌پردازی مانند یافتن سوزن در انبار کاه می‌شود.

این کشور همواره با استبداد، عقب‌افتادگی، فلاکت، بدختی و فقر در روزگار حاضر به تصویر کشیده می‌شود و دائماً آن را به دلیل کمونیستی بودنش می‌کوبند. هر آن‌چه به ذهن متعفن و بیمار بورژوایی خطور می‌کند ـ‌راست یا دروغ‌ـ برای حمله به کوبا به هر قیمتی که شده، به هم می‌بافند و هرچه از دهن‌شان درمی‌آید نثار آن می‌کنند. از نقض حقوق بشر، استثمار خلق زحمتکش کوبا توسط دولت مرکزی (به‌مثابه یک طبقه استثمارگر جدید و جایگزین شدن آن با طبقه سرمایه‌دار) و سیاستمداران فریبکار و فاسد گرفته تا زیردریایی فیدل کاسترو، جزیره شخصی‌اش و جوی شیر و عسلش! همه و همه را در راه تخریب چهره‌ی کوبا و در واقع امر، سوسیالیسم، به‌کار می‌برند و همه‌ی تقصیرها را بر گردن حاکمیت کمونیستی آن می‌اندازند و دلیل اصلی تمام این‌ها را در ساختار سوسیالیستی آن می‌جویند. اگر سوژه‌هایشان هم ته بکشد به هذیان‌گویی روی می‌آورند. فضا به قدری به‌نفع آنان است، یا اگر بهتر بگوییم طوری فضا تحت کنترل آنان است که هر زمان همت کنند، هر پَرت‌وپلایی را که دلشان بخواهد به خورد جامعه می‌دهند و آب هم از آب تکان نمی‌خورد. بیایید نگاهی به یکی از این موارد که بسیار طنز می‌نماید بیاندازیم که توسط فردی بنام اندرو بانکام نگاشته شده است:

«سارا نارانیو در ویدیویی که در توییتر منتشر کرد می‌گوید: “من به خیابان‌ها آمده‌ام چون از گرسنه بودن خسته شدم. من آب ندارم، هیچ چیز ندارم. حوصله‌ی آدم سر می‌رود، خسته می‌شود، دیوانه می‌شود.”»

نویسنده‌ی این متنِ خبریِ درخشان در ایندپندنت وضعیت کوبا را اینگونه و بر اساس یک ویدیوی توئیتری ارزیابی می‌کند و این عنوان حیرت‌انگیز را نیز برای سرتیتر متن خود می‌گذارد: «معترضان در کوبا: آب نداریم، برق نداریم، از گرسنه بودن خسته شدیم.»

نویسنده، ظاهراً یا خود فاقد هرگونه فهم و شعور است، یا کوچک‌ترین شعوری برای مخاطبین خود قائل نیست. یا شاید هم مخاطبینِ اینگونه اخبار، برای شعور خود هیچ احترامی قائل نیستند. برای فهم این که تا چه حد این گفته‌ها واقعی‌اند یا افسانه، حتی نیازی نیست که در مورد آن تحقیق بشود. فقط لازم است مغزمان ابتدایی‌ترین مراحل تکامل را طی کرده باشد و به خود متن رجوع کنیم تا ببینیم که چطور خودش و مخاطب را به‌ سخره گرفته است: خانم سارا نارانیو گرسنه است در همین حین حوصله‌اش هم سر می‌رود و به کوچه رفته که بازی کند تا از گرسنگی خسته نشود! سایر مهملاتی هم که در مورد مسئله‌ی کوبا و کمونیسم به هم می‌بافند دست کمی از این اثر هنری ایندپندنت ندارد. مثلاً زندانی شدن یک سیاه‌پوست کوبایی را نشانه‌ای از تبعیض نژادی در این کشور می‌دانند! خورخه لوئیز گارسیای به‌اصطلاح فعال حقوق بشر، که ۱۷ سال تجربه‌ی زندان سیاسی را داشته، می‌گوید: «در کشور او مخالفت سیاه‌پوستان با انقلاب تحمل نمی شود.» اما نویسنده‌ای دیگر در مقاله‌ای که برای مجله‌ی تایمز نوشته است اینگونه نقل می‌کند:

«کاسترو در دوران رهبری خود، جداسازی در مشاغل و فضاهای عمومی را لغو کرد و در عین حال اصلاحات برابری‌طلبانه را در زمینه‌هایی مانند اشتغال، دستمزد، تأمین اجتماعی و آموزش آغاز کرد. نسبت فارغ‌التحصیلان دبیرستان در واقع در میان سیاه‌پوستان بیشتر از سفیدپوستان در کوبا بود، در حالی که عکس این امر در برزیل و ایالات متحده صادق بود… در زمینه‌ی امید به زندگی، امید به زندگی کوبایی‌های غیرسفیدپوست تنها یک سال کمتر از سفیدپوستان بود… امید به زندگی اساساً برای همه‌ی گروه‌های نژادی یکسان بود… یک شاخص قدرتمند رفاه اجتماعی، مرتبط با دسترسی به خدمات بهداشتی (به ویژه در مرگ و میر نوزادان)، تغذیه و آموزش، شکاف نژادی کوبا در مسئله‌ی امید به زندگی را به‌طور قابل توجهی کم‌تر از آن جوامع چندنژادیِ ثروتمندتر مانند برزیل نشان می دهد.» (رجوع شود به متن A Lesson From Cuba on Race)

ولی درجای دیگری اینگونه نوشته‌اند: «در حوزه‌ی رهبری ملی، بقایای دوران پیش از انقلاب هنوز در مورد مسئله‌ی رنگ پوست قابل مشاهده است، در حالی‌که کوبایی‌های آفریقایی هنوز نتوانسته‌اند در مورد نمایندگی به برابری دست یابند. با این وجود، اصلاحات از دهه ۱۹۷۰ زمانی که کاسترو “برای افزایش تعداد نمایندگان سیاسی آفریقایی‌ـ‌کوبایی، با درصد اعضای سیاه‌پوست در شورای دولتی از ۱۲.۹٪ در سال ۱۹۷۶ به ۲۵.۸٪ تا سال 2003، تلاش کرد” انجام شد.»

ظاهراً دوستان بشردوست ما عقل خود را به‌کلی از دست داده‌اند. آنان انتظار دارند در کشوری که سیاه‌پوستان ۹٪ جمعیت آن را تشکیل می‌دهند، تمام اعضای شورای دولتی آن را سیاه‌پوستان تشکیل بدهند تا حقوق بشر در کوبا رعایت شود و تبعیض نژادی صورت نگیرد! در حالی در کشوری مانند آمریکا که اقلیت‌های نژادی یک سوم جمعیت آن را تشکیل می‌دهند، آنان تنها ۲۰٪ از جمعیت اعضای کنگره‌ی ملی آمریکا را تشکیل می‌دهند. در سایر جوامع سرمایه‌داریِ نوع‌دوست نیز وضعیت مشابه است. آن‌ها دیگر نمی‌دانند به چه چیزی گیر بدهند و دست روی چه بگذارند، چرا که به هر مسئله‌ای که ورود می‌کنند، با اَعمال خودشان از پیش مُهر ابطالی بر آن زده‌اند. اینها را پیش می‌کشند تا مثلاً سوسیالیسم را در برابر سرمایه‌داری خُرد و کوچک کنند. ولی خودشان با انکشاف واقعیت و غلط در آمدنِ حرف‌های‌شان خرد و تحقیر می‌شوند. آن‌ها کوبا را به‌مثابه یک جامعه‌ی کمونیستی ایده‌آل ـ‌یعنی در واقع آن‌گونه که دوست دارند کوبا را یک جامعه‌ی کمونیستی تمام و کمال نشان دهند که تا ته خط رفته است‌ـ لکه ننگی می‌نمایانند که توده‌ها را با دادن وعده و وعیدهای دروغین خام کرده اما پس از کسب قدرت آن‌ها را به بند کشیده و هم اکنون نیز مانند زالو خون آنان را می‌مکد و آن‌ها را روزبه‌روز فقیرتر می‌کند؛ کوبا پس‌مانده‌ای از تراژدی مصیبت‌بار کمونیستی نمایش داده می‌شود که نامش با ظلم و جبر و استبداد و جویبار خون و کار اجباری و اعدام سیاسی و خلاصه هرگونه نقض حقوق بشر گره خورده و این سوسیالیست بودن آن است که از آن یک کشور اقتدارگرای تمامیت‌خواه ساخته. باید هر روز بیش از پیش از بدی‌های آن دَم زد چرا که روزبه‌روز توده‌ها، با تعمیق تضادهای سرمایه‌داری، ایمان خود را به کارآیی دموکراسی از دست می‌دهند و سوسیالیسم را به‌مثابه تنها راه نجات در مقابل خود می‌بینند.

کوبا، جمهوری اسلامی و کمونیسم!!
هموطنان عزیز ما، ایرانیان پاک‌دل و شریف، اما از کوبا استفاده‌های جالب‌تری را هم کشف کرده‌اند. البته آنان صرفاً به وظایف شرعی خود عمل می‌کنند و اختیار چندانی از خود ندارند و صرفاً فقط مشتی مزدور و آلت دست‌اند و در حقیقتْ مغزْ کس دیگری‌ست. یکی از آن کشفیات درخشان آن‌ها مثلاً مقایسه‌ی کوبا با جمهوری اسلامی است. چرا؟ تنها به این دلیل که هر دوی آن ها با آمریکای تبارک و تعالی سر سازش ندارند. کوبا از سیاست‌های بازار آزاد پیروی نمی‌کند پس به کلی منحرف است. ج.ا.ا هم دموکراسی را به‌عنوان یک ساختار سیاسی مرسوم در منظومه‌ی امپریالیستی، به تمامی نمی‌پذیرد. لذا، از این جهت که این دو شباهت‌هایی به هم دارند، به این دلیل که هر دو در واقع بیرون از مرزهای خط‌کشی‌شده‌ی امپریالیسم قرارگرفته‌اند، پس در واقع هر دو یکی‌اند، یعنی هر دو به یک اندازه دشمن‌اند. حالا که شرایط تا این حد مساعد است چرا هر دو را با هم در نیامیزند و در نهایت اینگونه نتیجه نگیرند: جمهوری اسلامی همان کوبا است و ایران نیز کمونیست است. ازینرو کمونیسم همان جمهوری اسلامی خودمان است! آن‌ها از فقدان آگاهی کافی توده‌ها اینچنین پلیدانه سوء استفاده می‌کنند، هر نوع چرندیات بی‌معنی‌ای که به ذهنشان خطور کند، هر چه‌قدر هم که سفیهانه به نظر برسد، را به هم می‌بافند و به راحتی به خورد توده‌ها می‌دهند. اما در بین همه‌ی این هذیان‌گویی‌های سفیهانه هدف‌های موذیانه نهفته است. آن ها با یک تیر نه دو نشان، بل‌که سه نشان زده‌اند. اولی سیاست‌های ضدِّامپریالیستی را، دیگری کمونیسم را و سومی، که همه‌ی اهداف به این یکی ختم می‌شود یعنی، انقلاب کارگری و سوسیالیستی و احتمال گرایش توده‌ها به آن در ایران را؛ چرا که همان‌طور که دیدیم ایران پیشاپیش “کمونیست” است و “کمونیسم” در ایران هم شکست خورده و نتیجه‌ی آن را در ایران می‌شود دید. پس نظم آینده‌ی ایران دیگر نمی‌تواند “کمونیستی” باشد! اما این تاریخ است که حُکم نهایی را می‌دهد و مسیر حرکت بعدی جامعه را تعیین می‌کند. لیکن، در نظر آنان تاریخ از حرکت باز ایستاده و اصلاً عیب کار جای ‌دیگری‌ست. به عقیده‌ی آنان برای رهایی از تمام مشکلات، تنها کافی‌ست به خداوندگار عظیم و بلندمرتبه‌ی سرمایه روی آوریم و سعادتمند شویم. و سعادت در چیزی نیست جز بندگی مخلصانه در برابر نظام بردگی کارمزدی. پس باید آماده و گوش به زنگ بود تا فرمان جهاد با کمونیسم داده شود. آن وقت است که هر انسان آزادی‌خواهی باید به وظیفه‌ی شرعی خود، یعنی پاسداری از مالکیت خصوصی عمل کند و مانند پیشمرگه‌های غیرتمند جان خود را بر کف دست بگیرد و حتی اگر شد خود را در راه آرمان‌های والای سرمایه فدا کند (البته باید خاطر نشان کرد که پس از شهادت اعمالش بی‌پاسخ نخواهد ماند!)، در مقابلِ وسوسه‌های شیطانی کمونیسمِ رانده‌شده باستید، با تمام وجود به آن حمله‌ور شود، تمام آثار باقی‌مانده از آن را نابود و محو سازد و زمین را برای فرود خدای منزه خود و فرمان‌روایی آن تطهیر و آماده کند. مبادا فردا روزی همه در جهنم کمونیسم بسوزیم و از بهشت بردگی ابدی نظام کارمزدی خدای‌ناکرده محروم بمانیم. باشد که همه‌مان آمرزیده و رستگار شویم. اما در واقع این بلایی‌ست که برسر خودشان نازل خواهد شد. چرا که هیچ‌چیز برای سرمایه خطرسازتر از وجود خود آن نیست. آنان در مقابل تاریخ ایستادگی می‌کنند، یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، آنان هیچ درکی از حرکت تاریخ ندارند و اگر هم بخواهند داشته باشند باید به نابودی خود اعتراف کنند. تاریخ با توجه به خواست الهی آنان عمل نخواهد کرد. اما خواست پرولتاریا با خواست تاریخ مطابقت دارد و اگر آگاهی‌اش هم به همان نسبت (هم‌گام با مسیری که تاریخ در حال پیمایش است) سر و شکل بگیرد، آن وقت است که فاتحه‌ی نظم پوسیده‌ی سرمایه‌دارانه خوانده خواهد شد.

اما بیایید ببینیم تا چه حد این گفته‌ها افسانه و تا چه حد واقعی‌اند؟ بیا‌یید ببینیم کوبای‌ سوسیالیستی واقعی، یا آن‌طور که عزیزان بورژوامسلکمان می‌گویند “کوبای کمونیستی”، در چه شرایطی به سر می‌بَرَد؟ آیا انقلاب کوبا دستاوردی هم داشته است؟ آیا در کوبا با نابود شدن سازوکار سرمایه‌دارانه، مشکلات جامعه رفع شده است؟ یا اصلاً انقلاب کوبا صرفاً حقه‌ای برای همراه نمودن توده‌ها توسط عده‌ای کمونیست دغل‌باز برای کسب قدرت بود تا بر “مردم” حکومت کنند؟ آیا آنان تشنه قدرت و ثروت بودند؟ پس چرا برای کسب قدرت، با بورژوازی همراه نشدند؟ و چرا در دل مبارزات طبقاتی به نفع پرولتاریا به پیکار برخواستند؟ چرا توده‌ها آنان را با وجود تمام مشکلات اقتصادی هم‌چنان باور دارند و در اعتراضاتی که به گفته‌ی دوست عزیزمان، جناب آقای بانکام، بعد از ۳۰ سال در کوبا بی‌نظیر بوده، با پرچم کوبا که نمادی از سوسیالیسم و انقلاب کوباست و با عکس فیدل کاسترو، رهبر و قهرمانشان، به خیابان‌ها می‌آیند؟ خلق کوبا به خوبی و بهتر از لیبرال‌های ساده‌لوح ایرانی و غربی می‌دانند که مشکلشان “بازار آزاد” و “آزادی کسب‌و‌کارهای کوچک و متوسط و بزرگ” و از این قبیل خزعبلات، آن‌طور که در رسانه‌های خبری‌شان درخصوص‌شان وراجی می‌کنند و گاه و بیگاه ریشه‌ی مشکلات را در تحلیل‌های موذیانه‌ی خود به لیبرال نبودن کوبا نسبت می‌دهند، نیست. این سوسیالیسم است که آینده‌ی جهان را رقم خواهد زد و کوبایی‌ها به این موضوع واقف‌اند. البته برای ما هم کوبا نه نمونه‌ی بی‌عیب و کاملاً موفق سوسیالیسم است (این که از چه نظر بی‌عیب و چرا کاملاً موفق نیست، خود جای بحث دارد. اگر تحریم‌های وحشیانه‌ی آمریکا را در نظر بگیریم، یک جزیره که تنها به اندازه‌ی ایالتی مانند میامی آمریکاست با منابع قلیلی که در اختیار دارد را نمی‌توان آن‌گونه که باید قضاوت کرد و چه بسا لازم باشد کشورهای سرمایه‌داری را در چنین موقعیتی رؤیت کرد تا شاید آن وقت بتوانیم قضاوت درستی انجام دهیم) و نه آن جهنمی که تصویرش در ذهن عموم نقش بسته است. ما می‌دانیم که کوبای تنها شرایط کافی برای ایجاد پایه‌های مادی توسعه را در اختیار ندارد. از همین رو از مشکلات اقتصادی فراوانی رنج می‌برد که کمبود منابع و تحریم‌های اقتصادی و محاصره‌ی تمام و کمال آ ن را تشدید کرده است (هرچند که از نظر اقتصادی قابل دفاع است، مثلاً نرخ تورم و بیکاری بسیار پایینی دارد). هم‌چنین نمی‌خواهیم کوبا را چون اُسوه‌ی تمام نیکی‌ها و فضایل معرفی ‌کنیم. هدف ما پوشاندن واقعیت یا تطهیر کوبا و حاکمیت آن نیست، بل‌که می‌خواهیم واقعیت را از دل دریایی از خرافات بیرون بکشیم و آن را آشکار کنیم.

از کوبا تا امریکا: از افسانه تا واقعیت
ما در اینجا موضوعات مقاله‌ای از خانم ماریجوری کوهن، استاد دانشگاه حقوق در دانشگاه توماس جفرسون امریکا، را گرد آورده‌ایم. این مقاله شامل تحقیقات نسبتاً عمیق و گسترده‌ای در رابطه با جامعه‌ی کوباست که شامل مباحثی مانند بهداشت و درمان، حق تحصیل، حقوق کارگران، حقوق زنان و… می‌شود که برخی از وجوه ناشناخته‌ی آن را برای ما روشن می‌سازد. خانم کوهن در این مقاله عمدتاً از دریچه‌ی مقولات حقوقی به مسئله نگریسته است و ما نیز نتایج را از همین مباحث استخراج می‌کنیم. زیرا حملاتی که به کوبا صورت می‌گیرد نیز از همین طریق انجام شده و از پسِ آن به مباحث دیگر حمله‌ور می‌شوند. کوهن اینگونه نقل می‌کند: «پیش از سفر تاریخی پرزیدنت باراک اوباما به کوبا در ۲۰ مارس، گمانه‌زنی‌هایی در مورد اینکه آیا او می‌تواند کوبا را برای بهبود حقوق بشر، تحت فشار قرار دهد وجود دارد. اما مقایسه‌ی سوابق حقوق بشر کوبا با ایالات متحده نشان می‌دهد که ایالات متحده باید از کوبا درس بگیرد.» سپس خانم کوهن با توجه به بیانیه‌ی حقوق بشر، دو دسته از حقوق را در نظر می‌گیرد و در ادامه‌ی بحثش با توجه به آن‌ها استدلال می‌کند: «حقوق مدنی و سیاسی از یک سو و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر. حقوق مدنی و سیاسی شامل حقوق زندگی، آزادی بیان، آزادی مذهب، محاکمه‌ی عادلانه، تعیین سرنوشت، پرهیز از شکنجه، رفتار ظالمانه و بازداشت خودسرانه می‌باشد. حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شامل حقوق آموزش، مراقبت‌های بهداشتی، تأمین اجتماعی، بیمه‌ی بیکاری، مرخصی زایمانِ با حقوق، دستمزد برابر برای کار مساوی، کاهش مرگ و میر نوزادان، پیشگیری، درمان و کنترل بیماری‌ها و تشکیل و پیوستن به اتحادیه و اعتصاب.» این حقوق بشر در دو معاهده گنجانده شده است ـ‌میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی‌و فرهنگی (ICESCR). ایالات متحده اولی را تصویب کرده است. اما به گفته‌ی خانم کوهن، ایالات متحده از تصویب ICESCR سر باز می‌زند:

«از زمان دولت ریگان، سیاست ایالات متحده این بوده است که حقوق بشر را فقط به‌عنوان حقوق مدنی و سیاسی تعریف کند. حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به‌عنوان شباهت به رفاه اجتماعی یا سوسیالیسم رد می شود. دولت ایالات متحده از حقوق مدنی و سیاسی در کوبا انتقاد می‌کند و در عین حال دسترسی بهتر کوبایی‌ها به مسکن، مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و پرورش و تضمین مرخصی زایمان با حقوق و نرخ برابر حقوق را نادیده می‌گیرد. در همین حال، دولت ایالات متحده مرتکب نقض جدی حقوق بشر در خاک کوبا شده است، از جمله شکنجه، رفتار ظالمانه، و بازداشت خودسرانه در گوانتانامو. و از سال ۱۹۶۰، ایالات متحده به صراحت در حقوق اقتصادی کوبا و حق تعیین سرنوشت کوبا از طریق تحریم اقتصادی مداخله کرده است.»

یعنی خداوندگار آزادی و بشردوستی و حامی صلح ما، حتی به معاهده‌ی مدنی و سیاسی که امضا کرده هم عمل نمی‌کند! کوهن در مورد تحریم‌های کوبا ادامه می‌دهد:

«تحریم کوبا توسط ایالات متحده‌ی آمریکا ـ‌که اکنون تبدیل به محاصره شده است‌ـ‌ توسط رئیس جمهور دوایت دی. آیزنهاور در طول جنگ سرد در پاسخ به یادداشتی در سال ۱۹۶۰ که توسط یک مقام ارشد وزارت خارجه نوشته شده بود، آغاز شد. این یادداشت «یک سری اقدامات را پیشنهاد می‌کند که بزرگ‌ترین تهاجم را برای انسداد پول و تدارکات به کوبا، کاهش دستمزدهای پولی و واقعی، ایجاد گرسنگی، استیصال و سرنگونی دولت [کاسترو] ایجاد می‌کند.»

کوهن این هدف را شکست‌خورده می‌داند، اما اذعان می‌دارد که “محاصره‌ی مجازات‌گرانه‌ی” آمریکا زندگی را در کوبا سخت کرده است. خانم کوهن وضعیت کوبا را به خوبی درک کرده و آن را بدون جانبداری به تصویر کشیده است. به گفته‌ی کوهن کوبا نه تنها تحریم شده، یعنی نه فقط موانع بی‌شماری در روابط بینالمللی در حوزه‌ی اقتصادی و تجاری در سر راه آن قرار دارد، بل‌که‌ به‌طور کامل تحت محاصره بوده و تقریباً تمام کانال‌های ارتباطی آن با جهان برای دسترسی به اقلام ضروری مسدود شده است. کوبا در حال حاضر بدون حضور متحد اصلی خود، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، مانند کودکی یتیم و بی‌سرپناه می‌ماند که چاقویی تیز را بر گلویش گذاشته‌اند و به او اجازه نفس کشیدن هم نمی‌دهند. کوهن اضافه می‌کند: «با وجود این تلاش غیرانسانی، کوبا خدمات قابل توجهی را در اختیار مردم خود قرار می دهد.» سپس آماری از حقوقی که کوبایی‌ها از آن بهره‌مندند را دسته‌بندی کرده و در اختیار ما قرار می‌دهد که ما چند مورد از آنها را در ادامه می‌آوریم:

مراقبت‌های بهداشتی: به گفته م. کوهن برخلاف ایالات متحده، مراقبت‌های بهداشتی در کوبا یک حق محسوب می‌شود. مراقبت‌های بهداشتی در کوبا برای همه رایگان است. کوبا با ۶.۷ در هر ۱۰۰۰ نفر بالاترین نسبت پزشک به بیمار را در جهان دارد. نرخ مرگ و میر نوزادان در سال ۲۰۱۴، ۴.۲ در هر ۱۰۰۰ تولد زنده بود که یکی از پایین‌ترین نرخ ها در جهان است. مراقبت‌های بهداشتی در کوبا به جای اتکای به دارو، به دلیل دسترسی محدود به داروها که ناشی از محاصره‌ی ایالات متحده است، بر پیشگیری تأکید دارد. در سال ۲۰۱۴، لنست ژورنال گفت: «اگر دستاوردهای کوبا در طیف وسیعی از کشورهای فقیر و با درآمد متوسط قابل بازتولید باشد، سلامت جمعیت جهان متحول خواهد شد. کوبا کشوری پیشگام در تولید داروهایی است که برای درمان و پیشگیری از سرطان ریه و جلوگیری از قطع عضو در بیماران دیابتی قرار می‌گیرند. اما به دلیل محاصره، در ایالات متحده ما (امریکایی‌ها) آن‌ها را در دسترس نداریم.»

تحصیلات: کوبا در مقایسه با هر کشور دیگری در جهان نسبت بیشتری از تولید ناخالص داخلی خود را صرف آموزش می‌کند. در صورتی که کودکان نتوانند به مدرسه بروند، «معلمان سیار» در خانه‌ها مستقر می‌شوند. بسیاری از مدارس مراقبت صبحگاهی و بعد از مدرسه‌ی رایگان را ارائه می‌دهند. هم‌چنین آموزش‌های پزشکی در کوبا رایگان است. در کوبا ۲۲ دانشکده‌ی پزشکی وجود دارد که در سال ۱۹۵۹، قبل از انقلاب کوبا، تنها ۳ دانشکده پزشکی در آن‌جا وجود داشت. همچنین 99/8% کوباییها بر اساس داده‌های وبسایت CIA با سواد هستند.

حقوق کار: قانون کوبا حق تشکیل داوطلبانه و عضویت در اتحادیه‌های کارگری را تضمین می‌کند. اتحادیه‌ها از نظر قانونی مستقل و از نظر مالی خودمختارند. آن‌ها مستقل از حزب کمونیست و دولت بوده، و به‌صورت حق اشتراک و به‌وسیله‌ی اعضایشان تأمین مالی می‌شوند. حقوق کارگران که توسط اتحادیه‌ها محافظت می‌شوند شامل یک قرارداد کتبی، یک هفته 40-44 ساعته و ۳۰ روز مرخصی با حقوق سالانه در بخش دولتی است. اتحادیه‌ها حق دارند کاری را که خطرناک می‌دانند متوقف کنند. آن‌ها حق مشارکت در مدیریت شرکت، دریافت اطلاعات مدیریت، فضای اداری و مواد و زمان تسهیلات برای نمایندگان را دارند. توافق اتحادیه برای اخراج، تغییر در الگوی ساعات کار، اضافه‌کاری و گزارش ایمنی سالانه لازم است. اتحادیه‌ها هم‌چنین نقش سیاسی در کوبا ایفا می‌کنند و طبق قانون اساسی حق دارند در مورد قوانین استخدام مشورت کنند. آن‌ها هم‌چنین حق دارند قوانین جدید را به شورای ملی پیشنهاد کنند.

و این هم از وضعیت طبقه‌ی کارگر استثمارشده توسط کمونیستهای پلید! اتحادیه‌های کارگری نه تعهدی در قبال دولت دارند و نه حزب کمونیست. بل‌که به‌عنوان هستیِ مستقل و مختار، می‌توانند نقش سیاسی ایفا کنند. اینگونه است که یکی از اولین گام‌های سیاسی در راه زوال دولت می‌تواند برداشته شود. ولی کوبا نه شرایط مادی و اقتصادی و نه شرایط سیاسی آن را برای ورود به چنین مرحله‌ای داراست. ولی اصل مطلب این است که کوبا به گفته‌های خود در این مورد پایبند بوده و به آن تا اینجا عمل کرده است و تا جایی که توانسته در راه ایجاد ساختمان سوسیالیسم در جامعه تا حد توان موفق عمل کرده است.

وقتی که عزیزان پروامپریالیست ما چپ و راست به بن‌بست می‌خورند و دیگر چیزی نمانده که بتوانند از آن ایرادهای بنی‌اسرائیلی بگیرند، مجدداً به آغوش همیشه پذیرای دموکراسی پناه می‌برند و بر طبل آزادی و حقوق بشر می‌کوبند و در بلندگوهای خود آن را جار می‌زنند. اما واقعاً کشورهایی که جلوداران اصلی دموکراسی‌اند و آن‌ها را به‌عنوان آرمان‌شهری ناب معرفی می‌کنند که آزادی و رفاه و ثروت را برای همگان به ارمغان می آورد، آیا چنین شرایطی در اختیار ساکنین آرمان‌شهرهای‌شان قرار میگیرد؟ یا اینکه آن شهروندان تا زمانی که در بند سرمایه‌اند آزادند؟ مگر در کوبا مواردی که گفته شد وجود ندارد که در چنین مواقعی دوستان بورژوآمسلک ما را به پشت سنگر دموکراسی فرا می‌خوانند و طبق معمول تنها سلاح ایدئولوژیکشان را که همان بحث‌های تکراری و کرکننده در مورد دموکراسی و مزایای آن ـ‌که دیگر تیغ آن هم نمی‌بُردـ است از غلاف بیرون می‌کشند؟

درست است. دموکراسی نقابی است که زشتی چهره سرمایه را می‌پوشاند. این مورد علی‌الخصوص روی آن‌هایی به‌خوبی کارکرده که دم به دم می‌گویند «لااقل آنها آزادی‌های فردی را که دارند»؛ اما در واقع استفاده از این نقاب جادویی، یک استراتژی امپریالیستی در ابعاد تکامل‌یافته‌تر آن و یک جهش ژنتیکی سرمایه‌دارانه است که حاصل از ضروریات منطقی‌ای‌ست که پیش‌شرطی برای ادامه‌ حیات سودمحور آن می‌باشد. هم‌چنین ضرورتی‌ست که برای نظم بخشیدن، به‌خط‌کردن و گوش‌به‌فرمان‌کردنِ همه‌ی دولت‌ـ‌ملت‌های جهان و پروراندن آنان در زیر سایه‌ی خداوندگار کنونی سرمایه، یعنی آمریکا، که متقابلاً تسجیل هژمونی و تثبیت رهبری جهان‌شمول آن را رقم می‌زند، تحقق یافته است.

جا دارد از این جمله لنین که می‌گوید «تمام اشکال دولت بورژوایی در نهایت دیکتاتوری بورژوازی‌اند» یاد کنیم. آن‌ها حتی در دموکراتیک‌ترین حالت آن باز هم دیکتاتوری سرمایه‌اند. دیکتاتوری پرولتاریا برخلاف دیکتاتوری بورژوازی چیزی عیان و آشکار است چرا که آشکارا به قصد سرکوب بورژوازی گام برمی‌دارد. اما دیکتاتوری سرمایه خود را نمایان نمی‌سازد. نه اینکه بخواهد خود اینگونه باشد بل‌که این امر ذاتی نظام سرمایه‌داری است. اما اگر کمی عمیقتر بنگریم دموکراسی را در کارکرد بورژوایی آن، در کامل‌ترین شکل خود خواهیم یافت. اینک با گذار از کارکرد سیاسی دموکراسی در خارج از مرزهای درونی خود، به درون مرزهای آن نفوذ می‌کنیم تا کارکرد دموکراسی را در شرایطی که تضادهای برونی‌شده‌ی آن به امری درونی تعمیم یافته است ملاحظه نماییم.

در جوامع بورژوایی، ما هم‌چنان با طبقات سر و کار داریم. تا زمانی که طبقات وجود دارند، تضاد طبقاتی نیز وجود دارد و حکومت نیز که حاصل مبارزه‌ی بین همین طبقات است، با تسلط بورژوازی بر پرولتاریا، دموکراسی را هم تنها در شکل بورژوایی آن نمودار می‌کند. دموکراسی که به‌معنای حق انتخاب از بین گزینه‌های موجود برای تحکم بر جامعه است، سیاست‌های موجود را هم بر مبنای منافع طبقه‌ی مسلط جامعه، که همان بورژوازی‌ست، تعیین می‌کند. چرا که بورژوازی نبض حیات جامعه را به‌واسطه‌ی تملک ابزار معیشتی در اختیار دارد (امروزه اینگونه به‌نظر نمی‌رسد که همین تملک موجب تفوق سیاسی آن است. وارد شدن به چگونگی و چراییِ این پدیدار در اینجا ما را از بحث اصلی دور می‌کند). پس در عمل، افراد حق ندارند تعیین کنند که چه طبقه‌ای بر طبقه‌ی دیگر حکومت کند؛ یا اگر دقیقتر بگوییم تنها حق دارند تعیین کنند که طبقه‌ای که از پیش بر جامعه مسلط است، بر جامعه، مجدداً حکومت کند. در چنین شرایطی، اکثریت افراد جامعه با حقوقی که در اختیار دارند کاملاً آزادانه، سلب مالکیت خود از وسایل کار خود (و در عمل سلب قدرت اجتماعی و سیاسی خود) و اعطای مجدد آن به اقلیتِ از پیش مسلط را هرچند سال یکبار تمدید می‌کنند. برای آن‌ها “فقط یک گزینه روی میز است” و آن چیزی نیست جز پذیرش سیادت سرمایه و پیروی از منطق آن؛ و اینگونه دیکتاتوری سرمایه شکلی کاملاً دموکراتیک به خود می‌گیرد. اما حاکمیت پرولتری، همان‌طور که سابقاً گفته شد، فقط زمانی می‌تواند محقق شود که پرولتاریا با استقرار دیکتاتوری خود، یعنی با سرکوب قاطعانه‌ی بورژوازی، بتواند مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را امحا کند و در نتیجه بدل به طبقه‌ی مسلط جامعه شود. حتی اگر پرولتاریا قدرت سیاسی بورژوازی را تضعیف کند و آن را از صحنه‌ی سیاست وادار به عقب‌نشینی کند، تا زمانی‌که قدرت اجتماعی در اختیار بورژوازی‌ست و منطق سرمایه بر جامعه حکم‌فرماست، سیاست نیز در عمل تابع الزامات آن خواهد بود و قوانین نیز در آن حل خواهند شد و به شکل چیزی بدیهی، طبیعی و جاودان در خواهند آمد؛ و جز پذیرش سیادت سرمایه و تسلیم خواستِ آن شدن راهی پیش پای نهادهای سیاسی نخواهد بود. چرا که مناسبات تولیدی هم‌چنان ذات سرمایه‌دارانه‌ی خود را حفظ کرده‌اند، هنوز نظام کارمزدی بر سر کار است، هنوز تقسیم کار یدی و فکری موجود است، هنوز تولید برای فروش‌ـ‌سودـ‌بازتولید و… و چرخه‌ی بی‌پایان آن و در یک کلام تضاد کار و سرمایه در جامعه پابرجاست. در اینجا دولت برای ابقای خود یا [شکل کنونی] جامعه باید تصمیم بگیرد یکی را سرکوب کند تا به حیات خود ادامه دهد: بورژوازی یا پرولتاریا. و تا زمانی که نظم سرمایه‌دارانه حاکم است، تصمیم دولت سرکوب پرولتاریا خواهد بود. مگر اینکه جامعه به کلی زیر و رو شود و تمام روابط اجتماعی و سیاسی از نو ساخته شوند، مالکیت ابزار در دستان پرولتاریا یعنی در دستان اکثریت خلق قرار گرفته و لذا اینک دیگر می‌تواند حُکم کند.

اگر در آمریکا آزادی‌های فردی شکل حقوقی پیدا می‌کند، اگر حقوق “دگرباشان جنسی” به رسمیت شناخته می‌شود و کلیسا هم آن را می‌پذیرد و در محضر خدا آن‌ها را به عَقد هم درمی‌آورد، اگر حقوق رنگینپوستان و اقلیت‌های نژادی جدی گرفته شود، اگر حقوق زن و مرد ـ‌چه بسا در تزئینی‌ترین حالت آن‌ـ برابر شمرده شود، اما هرگونه دست‌درازی به حریم پاک و منزه سرمایه، گناهی کبیره خواهد بود. اگر عمیقتر بنگریم درخواهیم یافت که همه‌ی این‌ها هم تنها وسایلی هستند جهت پر کردن منافذ ساختاری جامعه بورژواییِ از قضا رو به افول و حفره‌های طبقاتی حاصل از آن و در آن، که همینک تضادهای آن بیشتر و بیشتر نمودار می‌شوند. و اگر این تضادها، با به اوج رسیدن‌شان، به حد کافی جامعه را به رعشه بیندازند، این حفره‌ها تبدیل به گسل شده و تمام آن‌چه در این جوامع بنا شده، اعم از پی و ستون و پیکره‌ی اصلی ساختمان آن یا نما و تزئینات آن، همه را با هم می‌بلعد.

اما با وجود تمام مواردی که ذکر شد، خانم کوهن به ما نشان می‌دهد حتی در این زمینه هم باز دست برتر با کشور بدنام یعنی کوباست. هرچند که وضعیت در کوبا شکل تکامل‌نیافته و ناقصی از دولت پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریاست (در کوبا پرولتاریا بدل به طبقه‌ی مسلط جامعه گشته و از این حیث که بورژوازی را سرکوب و شرایط بهتری را مهیا کرده چند گام به دولت پرولتری نزدیک گشته است) ولی با این وجود شکل بس کامل‌تری از دموکراسی بورژوایی‌ست. چرا که هم حق انتخاب وجود دارد و هم این بار واقعاً اکثریت (وقتی از اکثریت سخن می‌گوییم، منظورمان طبقه‌ای‌ست که اکثریت جمعیت را شکل می‌دهند، نه آن نگرش جزء‌نگرانه که به اکثریت نژادی یا قومیتی مربوط می‌شود که در دموکراسیِ از پایه ناقصِ بورژوایی به دلیل ساختار سراپا تضادمند آن، مطرح است.) بر اقلیت، یا اگر دقیقتر بگوییم بر جامعه حکومت می‌کنند. چون دیگر طبقات به آن معنایی که در جوامع بورژوایی موجودند وجود ندارند. نگاهی به ساختار انتخاباتی در این کشور بیاندازیم و سپس سایر آمار را با هم بررسی می‌کنیم.

«انتخابات پارلمان ملی کوبا (مجلس ملی) هر پنج سال یکبار و انتخابات مجامع شهرداری منطقه‌ای هر ۲.۵ سال یکبار برگزار می‌شوند. سپس نمایندگان مجلس ملی، شورای ایالتی را انتخاب می‌کنند که به نوبه خود شورای وزیران را که رئیس جمهور از آن انتخاب می‌شود، تعیین می‌کند.

از سال ۲۰۱۸ (تاریخ انتخابات عمومی بعدی در کوبا که دوسال بعد از نگارش متن ماریجوری کوهن است)، محدودیت حداکثر دو دوره‌ی پنج ساله برای همه مناصب ارشد منتخب از جمله رئیس‌جمهور وجود خواهد داشت. هر کسی می‌تواند نامزد شود. الزامی نیست که یکی از اعضای حزب کمونیست (CP) باشد. هیچ پولی را نمی‌توان برای تبلیغ نامزدها خرج کرد و هیچ حزب سیاسی‌ای (از جمله حزب کمونیست) مجاز به تبلیغات در طول انتخابات نیستند. پرسنل نظامی در مراکز رأی‌گیری مشغول به کار نیستند. بچه‌های مدرسه‌ای از صندوق‌های رأی محافظت می‌کنند.»

اینجاست که دیگر دنیا بر سر رفقای دموکراسی‌خواه و بشردوستمان خراب می‌شود. واقعاً حقشان این نبود! چه باید می‌کردند که نکردند؟ مگر آنان پیشاهنگان آزادی و دموکراسی در جهان نبودند؟ مگر کوبا سرزمین نافی دموکراسی نبود؟ پس چطور شرایط در آن‌جا حتی کامل‌تر از نمونه‌ی دموکراسیِ آمریکایی است؟ اما رفقای بشردوست ما گستاخ‌تر از این حرف‌ها هستند و بیدی نیستند که با این بادها بلرزند.

حقوق زنان: مسئله‌ی بعدی، در رابطه با زنان است. ما این مورد را در اینجا نه برای برداشت‌های بی سر و ته فمینیستی و برای خشنودی فمینیست‌ها ـ‌هرچند که شاید خود کوهن از این دریچه به این مورد نگریسته باشدـ آورده‌ایم، بل‌که مسائلی مانند حقوق زنان، اقلیت‌های قومیتی و نژادی و… به این دلیل اهمیت دارد که زدودن ریشه‌های استثمار ـ‌که از پیش در جامعه‌ی طبقاتی‌ای نمودار شده که بر همه‌ی جوانب جامعه حد مالکانه می‌زند و امحای آن در واقع با لغو مالکیت خصوصی مسجل می‌شودـ باعث چنین تغییراتی شده است. همان‌طور که پیش‌تر در مورد اینگونه مسائل و رابطه‌ی آن با شکاف طبقاتیِ رو به تعمیق و استفاده‌ی ابزاری از آن‌ها توسط جامعه بورژوایی سخن گفتیم، با الغای مالکیت خصوصی شرایط بسیار بهتری به‌وجود می‌آید تا این موارد از پیش روی جامعه برداشته شوند.

زنان اکثریت قضات، وکلا، دانشمندان، کارکنان فنی، کارکنان بهداشت و متخصصان کوبایی را تشکیل می‌دهند. کوبا در رتبه‌ی اول در فهرست کشورهای کمتر توسعه‌یافته‌ی «سازمان نجات کودکان» بر اساس گزارشات مادران قرار دارد. کوبا با بیش از ۴۸ درصد نماینده‌ی زن، سومین درصد بالاترین حضور نمایندگان زن در پارلمان را در جهان دارد. زنان در طول مرخصی زایمان، ۹ ماه حقوق کامل دریافت می‌کنند و پس از زایمان‌ ۳ ماه مرخصی با ۷۵ درصد حقوق کامل دریافت می‌کنند. دولت به سقط جنین و تنظیم خانواده یارانه می‌دهد، برای مراقبت‌های قبل از زایمان ارزش زیادی قائل است و قبل از زایمان به زنان «مسکن زایمان» ارائه می‌دهد.

در سال ۲۰۱۳، سازمان بهداشت جهانی امید به زندگی برای زنان در کوبا را ۸۰ سال اعلام کرد. این رقم برای مردان ۷۷ بود. احتمال مرگ بین ۱۵ تا ۶۰ سال به ازای هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت در کوبا برای مردان ۱۱۵ و برای زنان ۷۳ بود. در همین دوره، امید به زندگی برای زنان در ایالات متحده ۸۱ برای مردان ۷۶ بود. در ایالات متحده احتمال مرگ بین ۱۵ تا ۶۰ سال در هر ۱۰۰۰ نفر برای مردان ۱۲۸ و برای زنان 76 بود.

مجازات مرگ: مطالعه‌ای که توسط دانشکده‌ی حقوق کورنل انجام شد، نشان داد در اکتبر ۲۰۱۵ هیچ‌ محکوم به اعدامی در کوبا وجود ندارد. در ۲۸ دسامبر ۲۰۱۰، دادگاه عالی کوبا حکم اعدام آخرین محکوم به اعدام باقی‌مانده‌ی کوبا، یک کوبایی‌ـ‌آمریکایی، را تخفیف داد. وی محکومِ متهم به قتلی است که در سال ۱۹۹۸ و در حمله‌ی تروریستی به جزیره انجام شد. از آن زمان تاکنون هیچ حکم اعدام جدیدی صادر نشده است. در مقابل، تا اول ژانویه ۲۰۱۶، ۲۹۴۹ نفر در مراکز دولتی در ایالات متحده محکوم به اعدام بودند. بر اساس اطلاعات مجازات اعدام، تا ۱۶ مارس ۲۰۱۶، ۶۲ نفر در انتظار اعدام فدرال بودند.

توسعه‌ی پایدار: در سال ۲۰۰۶، صندوق جهانی حیات وحش (WWF،، یک سازمان پیشرو جهانی محیط‌زیست، دریافت که کوبا تنها کشوری در جهان است که به توسعه‌ی پایدار دست یافته است. جاناتان لوه، یکی از نویسندگان گزارش WWF گفت: «کوبا به دلیل سطح سواد بالا و امید به زندگی بسیار بالا به سطح خوبی از توسعه بر اساس معیارهای سازمان ملل دست یافته است، در حالی که ردپای زیست‌محیطی زیاد نیست. چون کشور کم مصرفی در حوزه‌ی انرژی است.»

و سپس ماریجوری کوهن اینگونه مقاله‌ی خود را به پایان می‌رساند: «ریاکاری دولت ایالات متحده در رابطه با سخن‌رانی کوبا در مورد حقوق بشر، آن هم در حالی که آمریکا بسیاری از حقوق اولیه‌ی بشر را برای مردم آمریکا انکار می‌کند، آشکار است. ایالات متحده باید محاصره را بردارد. اوباما باید گوانتانامو را ببندد و آن را به کوبا بازگرداند.»

***
باوجود همه این‌ها، اما مقالات بی‌شماری با موضوع “نقض حقوق بشر” در سطح اینترنت موجود است که مانند متن آقای بانکام یا پشتوانه‌ی علمی ندارند و مجبورند به یک ویدیوی توئیتری رجوع کنند. صبر زیادی نمی‌خواهد تا نهایتاً تاریخ واقعیت سخت را بر صورت آن‌ها بکوبد؛ واقعیتی که برآمده از ساختار تضادمند نظام سرمایه‌داری‌ای است که همینک با گسستی تاریخی رو به افول می‌رود و خود و تمام آن برساخت‌های ایدئولوژیک را نقض می‌کند. مباحث نژادی را در حالی پیش می‌کشند که حتی یک اعتراض علیه نژادستیزی در کوبا نمی‌بینیم ولی برخورد خشن پلیس و اعتراضات آتشین اقلیت‌های نژادی داستان هر روزه و تکرارشونده‌ی کشورهایی است که از کمونیسم به بهانه‌های مختلف مثلاً انتقاد می‌کنند؛ کوبا را به رفتار خشونت‌آمیز متهم می‌کنند در حالی که در خاک همین کشور شکنجه‌گاه بنا کرده‌اند؛ کوبا را به دیکتاتوری متهم می‌کنند در حالی‌که هیچ جریان سیاسی‌ای به جز همان‌هایی که آسایش خاطر سرمایه را مکدر نکند و مطیع امر آن باشد، به قدرت سیاسی نزدیک هم نمی‌تواند بشود؛ کوبا را متهم می‌کنند در حالی‌که هیچ منطقی به‌جز منطق سرمایه در کشورشان حکم‌رانی نمی‌کند وزخلق زحمت‌کش را در بندهایی با لیبل آزادی اسیر ساخته‌اند و جنایاتشان آن‌قدر گسترده است که حتی اگر از کشوری مانند کوبا خطایی هم سر زده باشد در برابر آن جنایت‌ها، اصلاً به چشم نمی‌آید.

در نهایت، سوسیالیسم از دل همین پلیدی‌ها و ریاکاری‌ها، از دل جنایاتِ نهان و آشکار و از دل همه‌ی این فرافکنی‌ها و تهمت‌ها و مقاومت‌های ارتجاعی متولد خواهد شد. در قرنی که همه خیال می‌کنند دیگر این شکل ابدی و ازلی جهان است و سرمایه‌داری دیگر بدیلی ندارد، کوبا بی‌احترامی بزرگی است به ساحت مقدس سرمایه، به مالکیت خصوصی و به جهانی فرورفته و مغروق در کثافت فردگرایی بورژوایی و هم‌چنین وحشت عظیمی است بر پیکره‌ی خداوندگار تبارک و تعالای سرمایه.

کوبای سوسیالیستی، با وجود اینکه تماماً خلع سلاح شده، هم‌چنان زنگ خطری‌ست که اربابان سرمایه را عمیقاً به وحشت می‌اندازد. چرا که امید را در دل نه فقط زحمتکشان آن کشور بل‌که در دل تمام خلق زحمتکش زمین زنده نگه داشته است. آنان با افول نظم سرمایه‌دارانه تضادهای درونی آن را بیشتر و بیشتر درک خواهند کرد. آنان همینک دریافته‌اند که تضادهای جامعه، تا وقتی که سرمایه وجود دارد، حل‌نشدنی باقی خواهند ماند و در حقیقت خطرناک‌تر از هرچیز در جامعه‌ی سرمایه‌داری، وجود خود سرمایه است. به همین خاطر است که کوبا و در واقع اندیشه‌ی پرولتری برای طرفداران سرمایه‌داری حُکم یک غده‌ی سرطانی را دارد که هر دم و با وجود تمام پیشگیری‌هایشان امکان گسترش و یکی شدن آن با عمل پرولتری فراهم است. به همین دلیل است که تمام چرندیاتی که راجع به شکست کمونیسم می‌گویند را حتی خود ذره‌ای باور ندارند؛ و به همین دلیل است که تنها راهی که تاریخ پیش پای توده‌ها گذاشته، سوسیالیسم است.

کوبا نیز در نهایت با رهایی جستن جهان از چنگال امپریالیسم، به سوی سامان دادن به اوضاع خود گام خواهد نهاد و خلق کوبا به یاری سایر رفقای خود، که زنجیرهایشان را پاره کرده و با پرچم های سرخ از دل تاریکی نظام بردگی کارمزدی بیرون می‌جهند، افق روشنی در آینده‌ی بشریت رقم خواهند زد و با یاری یکدیگر نه تنها کوبا بل‌که جهان را از نو بر پایه‌ی تمدنی انسانی بنا خواهند ساخت.

https://t.me/SocialistPointOfView

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری