نوشته: هانس ایساسکون-ترجمهی: سارا طاهری
گرچه کیسینجر نفرتانگیز بود، اما روشنگر هم بود. او بههیچوجه نسبت بهفلسطینیها و همچنین نسبت بهیهودیان دلسوزی از خود نشان نمیدهد. او در مورد دومی، یک بار (در جریان مذاکرات صلح 1973) گفت: یهودیهای آمریکایی و اسرائیلیها «بهاندازهی ویتنامیها نفرتانگیزند». «اگر بدشانسی من نبود (که یهودی بهدنیا آمدهام) یهودستیز میشدم»؛ و بالاخره اینکه «همهی افرادی که دو هزار سال تحت آزار و اذیت بودهاند، لابد کار اشتباهی انجام داده بودند». و اما دربارهی فلسطینیها، کیسینجر در وضعیت ویژهای که قرار داشت، ترجیح میداد سکوت کند؛ همانطور که نتانیاهو همیشه سکوت میکند.
وصیتنامه دکتر کیسینجر ـ
یا راهحل نهایی مسئله فلسطین
نوشتهی: هانس ایساسکون Hans Isaksson
ترجمهی: سارا طاهری
منبع: Dr Kissingers testamente – eller den slutgiltiga lösningen på Palestinafrågan (clarte.se)
سیما کیان (Sima Qian) نویسندهی باستانی چینی میگوید: «مردن برای مردم از کوهِ تای[1] هم سنگینتر است». بعدها، یکی دیگر از متفکران برجسته چینی اضافه کرد: «اما کار برای فاشیستها و مُردن برای استثمارگران و ستمگران از پَرِ هم سبکتر است».
هنری کیسینجر در سال 1990، پس از اعتراض بهحضورش در سمیناری که توسط روزنامهی Svenska Dagbladet
در مالمو سازماندهی شده بود، مخفیانه از هتلل ساووی خارج شد.
(عکس: Jonn Leffmann، CC BY 3.0، از طریق Wikimedia Commons)
اما هنری کیسینجر برای استثمارگران و فاشیستهایی که مدتها برای آنها کار کرده بود، نامُردنی بهنظر میرسید. تا قبل از 29 نوامبر 2023 تقریباً داشتیم بهاین باور میرسیدیم که او اصلاً نخواهد مُرد.
هنری کیسینجر، یک ماه قبل از مرگش، در مصاحبهای[2] آخرینِ فرصت برای بررسی انتقادی خدمات 80 سالهاش بهامپریالیسم ایالات متحده را از دست نداد: او ابتدا در ارتش و حداقل 20 سال در دانشگاه، و سپس از سال 1969 تا 1975 بهعنوان مشاور امنیت ملی ایالات متحده در خدمت دولتهای جهموریخواه بود. او همچنین از سال 1973 تا 1977 در دولت نیکسون/فورد وزیر امور خارجه بود. او سپس شرکت مشاورهای خودش را با نام کیسینجر آسوشیتس راهاندازی کرد، و گهگاه هم بهعنوان کارمند آزاد برای رؤسای جمهور جدیدِ جمهوریخواه و همچنین برای سرمایهداران و صاحبان صنایع بزرگ در اروپا خدمت میکرد. خدمات او حول محور افزایش هرچه بیشتر سود و سرمایه بهطرق مختلف میچرخید.
اگر کسی کیسینجر را از افق امروزی بهمثابه [سیاستمداران بلند پایه سوئدی] مانند کارل بیلد[3] (یا گوران پرسون[4]) آمریکایی توصیف کند، این آقایان که بههیچوجه از معبود خود (یعنی، کسینجر) کمتر خودبین نیستند، مطمئناً بسیار خوشحال میشدند. اما، همین آقایان احتمالاً نمیفهمیدند که موضوع دستکاری و [مدیریت] واقع شدهاند. میتوان حدس زد که تحسین آنها از کیسینجر اساساً متقابل بود. [با وجود این] کسینجر قبل از اینکه این آقایان چشم بهجهان باز کنند، از جای دیگری الهام گرفته بود: از اروپای کودکی خود، یعنی، جاییکه او مجبور شد در 15 سالگی از نازیسم فرار کند.
*****
پس از سقوط ناپلئون در سال 1814، دیپلماتهای اروپایی وحشتزده در وین گرد آمدند تا با عکسالعمل خویش نسبت بهانقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی و انحلال امپراتوری مقدس روم، قدرت خود را بازیابی و حفظ کنند.
شخصیتهای اصلی کنگره وین، وزیر خارجه بریتانیا (ویسکونت کسلریگ) و وزیر خارجه اتریش (فون مترنیخ) بودند. کاسلریگ [5]Castlereagh [مدیر ائتلافی که ناپلئون را شکست داد و نماینده تامالاختیار بریتانیا در کنگره وین] در درجه اول بهبرقراری موازنهی بینالمللی قدرت توجه داشت، درحالیکه مترنیخ دیپلماسی خود را براساس ایدهی مشروعیت (یعنی، ایجاد همکاری با دولتها و قدرت بزرگ) قرار داده بود. وی براین باور بود که شهروندان، این سیاست را بدون خشونت غیرلازم میپذیرند.
صلحی که با میانجیگری این افراد برقرار شد تا جنگ جهانی اول ادامه داشت؛ و بهعنوان مثال، حتی از تقسیم برادرانهی قدرتهای بزرگ در قلمرو آفریقا و غارت ثروت این قاره در قرن نوزدهم نیز جان سالم بهدربرد.
*****
هنری کیسینجر در سال 1957 بهعنوان یک فارقالتحصیل با استعداد، پایان نامهی «جهانِ بازسازی شده» [6](A World Restored) را برای درک و توضیح بازهی زمانی (1815-22)، بهعنوان یکی از مهمترین و دراماتیکترین دورههای تاریخ نوشت. این دورانی بود که اروپا از هرجومرج سیاسی بهصلح متوازن رسید؛ صلحی که تقریباً صد سال ادامه داشت. این کتاب مدتها قبل از آن بهنگارش درآمده بود که کسینجرِ دانشگاهی بهمقام وزارت امور خارجه دست یابد و برندهی نیمی از جایزه صلح نوبلِ رسوایی شود که علیرغم دوسال بمباران و نسلکُشیِ تاحدی مخفی در کامبوج و ادامهی جنگ در ویتنام، اعطای آن بهاو (چندان هم غیرمنتظره نبود). اما اینک، کیسینجر [پس از گذشت سالهای بسیار طولانی و مسئولیتهای گوناگون] جنایات جنگی در ویتنام، بنگلادش، شیلی، قبرس، تیمور شرقی و موارد دیگر را نیز بهکیسهاش افزوده است.
[بههرروی]، کیسینجر بهپیروی از کاسلریگ و مترنیخ مدعی شد که پیمان صلح پذیرفته شده توسط قدرتهای بزرگ در سال 1815 «مشروعیت» داشت. مشروعیتی را که در اینجا بهآن اشاره میشود، نباید با عدالت، دموکراسی، آزادی، انتخاب درست [و مردمیِ] رئیس دولت و یا حتی با الطاف خداوندی اشتباه گرفت. مشروعیت برای کیسینجر چیزی بیش از یک توافق بینالمللی در مورد ترتیبات امکانپذیر و روشهای کاربردی سیاست خارجی [دولت آمریکا] نبود. دولتها یا گروههایی از دولتها که از پیوستن بهچنین نظمی امتناع میورزند (کلمه کلیدی برای کیسینجر) انقلابی درنظر گرفته میشدند. این دولتها در اصطلاح [مثلاً] مدرنِ ایالات متحده سرکش نامیده میشوند.
از سوی دیگر، سیاست خارجی «غیرایدئولوژیک» کیسینجر با موفقیتهایی هم همراه بود؛ برای مثال، آشتی نسبی با چین در دههی 1970، و توافقنامهی خلع سلاح [هستهای] با اتحاد جماهیر شوروی [سابق]. با این حال، این واقعیت را نمیتوان پنهان کرد که ایالات متحده در سال 1975، برای اولین بار در تاریخ، مجبور بهفرار از میدان جنگی شد که شکست مفتضحانهی آن (از مردم ویتنام) را همانند دِم درمیان پاهایش بهدنبال میکشید.
*****
دکتر کیسینجرچگونه از آخرین فرصت خود برای انتقاد از خود در آخرین مصاحبهاش استفاده کرد؟ البته انتقاد ازخود برای اشخاص 100 ساله میتواند تا حدودی بیگانه باشد. اما کیسینجر میگوید که او همچنان بهمسائلی متعهد است که «مهماند و من میتوانم سهم کوچکی در آنها داشته باشم». این مسائل مهم شامل آخرین حمله و تهاجم اسرائیل بهغزه نیز هست که پس از حملهی غافلگیرانهی حماس بهاشغالگران در 7 اکتبر تا زمان مصاحه یازده روز از آن گدشته بود.
در وضعیت کنونی، این پیرمرد 100 ساله چه راهحلی را برای مسئله فلسطین نهایی میبیند؛ کدام راهحلی را نسبت بهمسئلهی اسرائیل (یا حتی نسبت بهمسئله ایالات متحده) میتوان منصفانه نامید؟ [فراموش نکنیم که] اسرائیل از سال 1948 [عملاً] بهپنجاهویکمین ایالت آمریکا تبدیل شده است!
کیسینجر مانند مصاحبهکنندهی سایت آمریکایی پولیتیکو، این موضوع را بهگونهای مورد بررسی قرار میدهد که نه از زاویه منافع اسرائیلیها یا فلسطینیهاست، نه «حق» رسمی اسرائیل در «دفاع از خود» را ملحوظ نظر قرار میدهد و نه حتی از جنبهی بشردوستانه بهآن نگاه میکند. تنها مسئلهای که برای او اهمیت دارد، چگونگی نفوذ ایالات متحده در منطقهی خاورمیانه درحال حاضر و پس از «صلح» محتملی استکه در آینده بین فلسطینیها و دولت اسرائیل برقرار خواهد شد. [بنابراین] او بدون هرگونه ابهامی بهعنوان شاگرد کاسلریگ و مترنیخ زندگی میکرد.
*****
اظهارنظرهای سیاستمدارانِ هدایتکنندهی جامعهی ما و همچنین لحن بیان رسانههای مسلط بر جامعهی سوئد درباره جنگ غزه، در مقایسه با استدلالهای کیسینجر، آشکارا گرایش صهیونیستی را نشان میدهند.
گرچه کیسینجر نفرتانگیز بود، اما روشنگر هم بود. او بههیچوجه نسبت بهفلسطینیها و همچنین نسبت بهیهودیان دلسوزی از خود نشان نمیدهد. او در مورد دومی، یک بار (در جریان مذاکرات صلح 1973) گفت: یهودیهای آمریکایی و اسرائیلیها «بهاندازهی ویتنامیها نفرتانگیزند». «اگر بدشانسی من نبود (که یهودی بهدنیا آمدهام) یهودستیز میشدم»؛ و بالاخره اینکه «همهی افرادی که دو هزار سال تحت آزار و اذیت بودهاند، لابد کار اشتباهی انجام داده بودند». و اما دربارهی فلسطینیها، کیسینجر در وضعیت ویژهای که قرار داشت، ترجیح میداد سکوت کند؛ همانطور که نتانیاهو همیشه سکوت میکند.
کیسینجر برخلاف اغلب مفسران سوئدی، خاطرنشان کرده است که اشغالگران [سرزمینهای فلسطین] غیرقانونیاند و بیشتر قلمرو بین دریای مدیترانه و رود اردن را بهتصرف خود درآوردهاند.
او میگوید مذاکره با مقاومت فلسطین بینتیجه است. سازمان ملل ترجیح میدهد درباره اسرائیل چیزی نشنود، زیرا خودِ این سازمان در سال 1947 این کشور را ایجاد کرد. بنابراین، راهحل دو کشوری، حتی اگر محتمل بهنظر برسد، اما هرگز اتفاق نخواهد افتاد. کیسینجر معتقد است که دولت فلسطین با مرکزیتی در کرانه باختری اردن، که توسط سوئد و بسیاری از دولتهای خارج از بلوک غرب بهرسمیت شناخته شده است، بهتر است که بهاردن واگذار گردد. و برفرض که نیروهای نظامی اسرائیل غزه را درهم بشکند و ساکنان بازمانده آن را از طریق النکبة [کوچ اجباریِ: Nakba][7] دیگری بیرون برانند، [دراینصورت] آیا اصلاً فلسطینی برای بحث باقی نمیماند- نه، اینطور نیست؟ بهنظر میرسد افرادی هستند که برای همین [بهاصطلاح] راهحل تلاش میکنند. متأسفانه چنین مینماید که این افراد در دولت و ارتش فعلی اسرائیل حضور [مؤثر] هم دارند.
بههرروی، کیسینجر از این بیم دارد که وقایع هفتههای اخیر کشورهای عربیِ همسایه را مجبور بهاتخاذ مواضع رادیکالتری کند. این امرِ [محتملْ] منجر بهوضعیتی خواهد شد که ایالات متحده باید وضعیت را متعادل کند؛ و از جمله، نسبت بهایران که بهگفته وی کنترل نیروهای بزرگ حزبالله در لبنان را در دست دارد، سختگیرانهتر عمل کند. از طرف دیگر، از آنجایی که روسیه در میان قدرتهای بزرگْ در اوکراین درگیر است، کیسینجر چین را قدرتی میبیند که ایالات متحده باید با آن روابط دوستانه داشته باشد، و آن را تشویق کند که بهعنوان شریک و وزنهی متعادلکننده در متقابل کشورهای عربیِ منطقه عمل کند.
کیسینجر برای چندین دهه در شکل دادن بهسیاست بینالمللی امپریالیسم ایالات متحده تأثیرگذار بوده است. صرفنظر از اینکه این سیاست مربوط بهایجاد یا شکستن اتحادها، شروع جنگ یا ایجاد صلح بوده است، [بههرروی] در کاخ سفید بهعنوان یک تلاش گروهی تدوین گردیده است. خطِ «غیرایدئولوژیک» او ـهمانند دیگر سیاستمداران دستِ راستیِ در قدرتـ مدعی بود که این «تنها راهی» است که باید پیموده شود؛ اما صرفنظر از اینکه دولتها خود را اخلاقی و نوعدوست مینامند (مانند کندی یا کارتر)، یا آشکارا خطِ «نخست آمریکا» را مطرح کنند ـحتی در دوران ترامپ نیزـ سیاست جهانی ایالات متحده در درازمدت بهآنچه کلینتونِ لیبرال گفت خلاصه میشود: استفاده از همهی ابزارها (از جمله نظامی) برای ایمن کردن جهان برای اقتصادِ بازار که ایالات متحده هنوز هم برای مدتی رهبری آن را در دست دارد . [سرانجام اینکه] بهنظر نمیرسد که این وضعیت از اینکه هنری کیسینجر ما را ترک کرده تأثیر پذیرفته باشد.
لینکهای داخل متن:
[2] Henry Kissinger’s (Maybe) Last Interview: Drop the Two-State Solution – POLITICO
[5] Robert Stewart, Viscount Castlereagh – Wikipedia
[7] About the Nakba – Question of Palestine (un.org)
منبع:
سایت رفاقت کارگری