گلوبالیسم ۳
مقدمه: ما در انتهای عصر سیستم سرمایه داری زندگی می کنیم؛ اما این سیستم پوسیده منافع فردی و جمعی و جهانی یک اقلیت را بخوبی تامین نموده است. مقاومت این اقلیت برای حفظ این سیستم منجر به کشمکشهای وسیع و همه جانبه ای شده است؛ یکی از عرصه های این کشمکش، خنثا کردن الگوها، متدها، و مفاهیم با روش استفاده از همان مفهوم علیه خود در یک پراتیک عمومی است. بعنوان مثال، اکنون در قرن ۲۱ دیگر «انقلاب» معنای «تغییر جامعه کهن و ساختن جامعه ای نو» نمی دهد؛ زیرا سرمایه داران “انقلاباتی” را سازمان دادند و مرتجعینی را حمایت کردند که منجر به پس رفت جوامع متعددی شده است. انقلاب در ایران و تحمیل ارتجاع اسلامی بر آن از سوی دولتهای مدرن غربی نمونه بارز بی آبرو کردن انقلاب بنام انقلاب است. مورد دیگر همین پدیده «گلوبالیسم» است که هرچه ورژن سوسیالیستی آن راهگشاتر و طبیعی تر جوامع بشر را درمی نوردد، ورژن کاپیتالیستی آن بیشتر استثمار و غارت و جنگ و بمب و بیماری و دخالت و آوارگی و فقر را شیوع می بخشد؛ بطوریکه هر دفاعی از این پدیده بسرعت با مخالفت همراه با فکت روبرو می شود، کمااینکه در مورد مقولات انقلاب، سوسیالیسم، و آزادی هم شاهد آن هستیم.
جبهه مقاومت ارتجاعی علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی: روشن است که راستهای واپسگرا با تمام جناحهای مختلفش، علیه گلوبالیسم بوده و هستند؛ اما سوال این استکه چگونه چپ می تواند در ضدیت با گلوبالیسم، همسنگر راست مرتجع گردد؟ باید مشخص باشد که این چپ نه چپ جامعه (یا کارگری)، بلکه جناح چپ جنبش ناسیونالیستی است؛ یکی از دلایل اصلی مخالفت این چپ، ناسیونالیست بودن آن است. این چپ به دلایل تاریخی در تمام طول قرن بیستم، نتوانست صف ضد سرمایه داری خود را حفظ کرده و برای سوسیالیسم مبارزه نماید؛ وجه ضد کلونیالیستی و ضد امپریالیستی این چپ باعث شد تا در خدمت بورژوازیهای محلی و جنبش استقلال طلبی قرار بگیرد. با تغییر رویه دادن کاپیتالیسم به فرمهای جدید، این چپ هم مخالفتش را به عرصه جدید تعمیم داد؛ اکنون این چپ بطور اتوماتیکی مخالف گلوبالیسم و حامی لوکالیسم و ملی گرایی است. در مقابل، موضع چپ رادیکال و سوسیالیستی در مواجهه با گلوبالیسم، تفکیک وجه کاپیتالیستی از وجه اجتماعی آن است. سرمایه داری قرن ۲۱ در تولید و توزیع و فروش جهانی شده است؛ بنابراین جهان را به چنان بی عدالتی و بحران و سرکوب فرو برده است که چپ را وادار به ضدیت مکانیکی با گلوبالیسم کرده است. حال آنکه جهانی شدن یک واقعیت تاریخ اجتماعی بشر، یک روند روتین تاریخی، و یک پروسه تکامل اجتماعی است که باید از مدیریت کاپیتالیستی و لذا مخرب، خارج شده و بر مبنای سیستم سوسیالیستی بحرکت خود ادامه دهد. همانطور که سرمایه داری با تولد و رشد خود، گورکنان خود را هم بوجود آورد؛ با جهانی شدن سرمایه داری، جنبش کارگری و آلترناتیو سوسیالیستی آن نیز، جهانی شده است. چپ ضد سرمایه داری (یعنی ما کمونیستها)، بجای مخالفت مکانیکی با گلوبالیسم بعنوان یک پدیده تاریخی، علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی هستیم؛ کما اینکه در بعد محلی، بطور مکانیکی لوکالیسم را رد نکرده بلکه فقط سنتهای نافی حقوق انسانی را نفی می کنیم. اما چپی که ضد گلوبالیسم است، چپ ضد کاپیتالیسم نیست؛ این چپ ضد امپریالیست، و در واقع ضد امریکایی (+اسراییل) است. مساله این چپ نه رهایی بشر از سیستم سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، بلکه به زانو در آوردن امریکای جهانخوار است. لذا این چپ منهای اعتقادات مذهبگونه اش، ناسیونالیست و منافع ملی طلب است؛ چپ ناسیونالیست در این مبارزه علیه واقعیت جهانی شدن است و نه علیه حقیقت آن (نما و تصویر و روبنای کاپیتالیستی آن). نقطه آغاز این چپ در مخالفت با گلوبالیسم، دفاع از “منافع ملت ها، حاکمیت ملی، و هویتهای قومی/ملی” و لذا دفاع از ارتجاع مذهبی و فرهنگی و سیاسی است. کمونیستها، کمترین همسنگری با این چپ ملی گرا/ناسیونالیست نداشته و آنها را در «جبهه مقاومت ارتجاعی علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی» دسته بندی می کنند. در این جبهه، راست افراطی همه کشورها، سنگر گرفته اند؛ نماینده آنها در ایران، جمهوری اسلامی و خمینی و خامنه ای هستند. کمونیستها در مبارزه علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی، علیه کاپیتالیستی بودن آن و نه جهانی بودن آن هستند؛ کسی که هویت غیرملی/فراملی کاپیتالیسم را نشانه می گیرد، مدافع کاپیتالیسم ملی و منافع ملی طلب است، پس نمی تواند کمونیست باشد. «نباید کاپیتالیستی شدن گلوبالیسم را با گلوبالیزه شدن کاپیتالیسم همسان فهمید؛ در اولی گلوبالیسم با فرمان و مدیریت کاپیتالیسم بپیش می رود، حال آنکه در دومی کاپیتالیسم محتوا و هویت گلوبالیستی دارد۱.»
گلوبالیسم و انترناسیونالیسم: انترناسیونالیسم و فراملی گرایی نمی توانند معرف دقیق یک جهان گرا باشد. یک انترناسیونالیست، حتا چهارچوب مرزهای وطنی را نپیموده است؛ او فقط ورای محدودیت مرزهای ملی بر روابط مابین ملل تاکید دارد. یک فراملی گرا، هنوز حاضر به پذیرش نقش جامعه در گلوبالیسم نیست بلکه کشورها نقش بیشتر و برجسته ای در جهان آنها دارند. حال آنکه جهانگرایی از فراملی بودن بسی فراتر رفته و پیوستگی و همبستگی جوامع بشر را فهمیده و همواره منافع انسانی کل بشریت را نمایندگی کرده و از آن حمایت و دفاع می کند.
انترناسیونالیسم و ترانس ناسیونالیسم، اصطلاحاتی برای بیان روابط، فرصتهای همکاری، چالش های مشترک و دشمنان مشترک مابین دولتها (=ملتها) است؛ بعنوان مثال، جنگ بین الملل اول و دوم که دولتها را در دو جبهه دسته بندی کرد، ایجاد سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ناتو، سازمان کشورهای عربی و ترکی، و یا آسیایی و آفریقایی همگی انترناسیونالیستی یا بین المللی (مابین ملت ها = دولت ها)، هستند. نکته اینجا تدقیق و تاکید بر این مقوله با اهمیت است که مقولات انترناسیونالیستی همان جهانی نیستند؛ بعنوان مثال، پان ترکیسم و پان عربیسم و پان های متعدد دیگر و یا سازمان همکاری کشورهای اسلامی یا آسیایی یا آفریقایی با همه نهادها و اتحادیه های فی مابینشان، هر یک انترناسیونالیستی و ترانس ناسیونالیستی هستند. «گلوبالیسم اجتماعی» اما به همبستگی انسانی و حقوقی و اجتماعی و اقتصادی و لذا سیاسی مردمان همه جوامع بشری اشاره داشته و بر آنها تاکید می گذارد؛ در عین حال تمام تفاوتهای فرهنگی را پذیرفته، خواهان همگرایی و همسانی یا همسان سازی فرهنگی نیست. گلوبالیسم اجتماعی که با انقلاب انفورماتیک در بعد علمی و مخابراتی و ارتباطات و مراودات انسانی خود را بخوبی اثبات کرده است؛ در تضاد با گلوبالیسم کاپیتالیستی است، که با صدور سرمایه، گرفتن امتیاز بازار کار ارزان، امتیاز بازار فروش و تجارت جهانی، بواقع خود را تحمیل کرده است. مبحث جهان گرایی، بطور ماهیتی و عینی-اجتماعی، همه جانبه، مقولات و موضوعات را بررسی می کند، و نه بطور مکانیکی مابین دولتها (ملتها)، و فقط در چهارچوب تنگ منافع ملی -که چیزی جز منافع طبقه حاکمه نیست. ملی گراهای چپ مجذوب دید و نگاه و بحث انترناسیونالیستی بودند؛ آنها دنیا را به دو دسته کشورهای برادر و کشورهای دشمن تقسیم کرده و انترناسیونالیسمشان عبارت بود از دوستی مابین کشورهای هم کیش و هم مسلک. اما کمونیستها نگاه و دید جهانی دارند، نگاهشان به همبستگی جوامع و مشارکت انسانی است و نه دیپلماسی مابین دولتها؛ بعلاوه ما دنیا را با هیچ معیار و میتراژی تقسیم نمی کنیم. این نگاه البته مبتنی بر واقعیاتی مادی و دیالکتیکی و عینی است؛ گلوبالیسم اجتماعی نتیجه و پی آمد این واقعیات ماتریالیسم تاریخی و یک ضرورت در زندگی بشر امروز است. بحث بر سر منافع فردی هر انسان و بر سر سرنوشت همه بشریت است، و نه بر سر منافع این و آن ملت و کشور، و یا یک طبقه معین.
ملی گراها عادت دارند، که به جنگ جناح چپ خود (یعنی ناسیونالیستهای چپ و چپ های ناسیونالیست) رفته، آنها را بعنوان نمایندگان سوسیالیسم و کمونیسم شکست داده، و اعلام پیروزی نمایند؛ این مختص ناسیونالیسم ایرانی نیست، یک پارادایم جهانی، تبلیغاتی-سیاسی است.
کدام چپ ضد گلوبالیسم است؟ آن چپ که از زاویه ایدولوژی ناسیونالیسم به جهان نگاه می کند، همان چپ سنتی و تاریخ مصرف گذشته؛ این چپ ضد امپریالیست، همچنین ضد گلوبالیسم است. این چپ چون جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی است، مساله اش منافع ملی کشور و ملت ایران است، از این زاویه وقتی به جهان نگاه می کند خود را «قربانی تهاجم قرهنگی و تهاجم اقتصادی و تهاجم سیاسی امپریالیسم و گلوبالیسم» می بیند. این چپ نه نماینده طبقه کارگر است و نه مطالبه اش «سوسیالیسم همین امروز» است؛ این چپ هم اکنون بشدت پرو مقاومت فلسطین (و در واقع حماس و جهاد اسلامی)، و بشدت ضد صهیونیسم (و در واقع ضد موجودیت کشور اسراییل)، است. چنین چپی، معتقد به تئوری توطئه است و دنیا را در کف دست گلوبالیستهای بانک جهانی و یهودیهای صهیونیست می داند و لذا علیه گلوبالیسم است. این چپ هپروت و خرافی هنوز هم یا سرش در آخور مائوئیسم است و یا پالان استالین بر تن کرده و به آن افتخار می کند؛ نه ارتباطات و روابط شبکه ای جهانی را می فهمد و نه سیستمهای جهانی را، به خیالش جهانی شدن توطئه ای برای تعدی به فرهنگ مقدس ملی است. ضدیت چنین چپی با گلوبالیسم، مالیخولیایی و غیراجتماعی و شکست خورده است؛ این چپ سنتی امتحان پس داده نماینده، “چپ جامعه” نیست. اینچنین چپی، جناح چپ جنبش ناسیونالیستی است نه فقط در ایران بلکه در کل جهان؛ چپ جامعه کمونیست است، و سوسیالیسم را همین امروز ممکن و ضروری می داند. آن چپ که مخالف گلوبالیسمه و نقدش اینه که “گلوبالیسم باعث یکسان سازی فرهنگی میشه”۲، مقهور گلوبالیسم کاپیتالیستی شده و گلوبالیسم اجتماعی را ناتوان و حاشیه ای می پندارد. از نظر فرهنگی، هم فرهنگ جهانی/صنعتی/مدرن هم فرهنگ محلی/سنتی/قومی، می توانند در کنار هم در یک جامعه در جریان باشند؛ نمونه آن هم جوامع ژاپن و کره جنوبی هستند. فرهنگ و ارزشهای سنتی وقتی منسوخ و ممنوع می شوند که با ارزشهای جهانشمول و مترقی و انسانی در تناقض باشند؛ مانند ممنوعیت آموزش دختران و ازدواج کودکان و غیره. در نتیجه “یکسان سازی فرهنگی” را نباید از مخالفین گلوبالیسم پذیرفت؛ این نقد ارتجاعی و پرو اسلامی (دینی) است و بیشتر تبلیغات مردم فریبانه است؛ فرهنگ در جهان گرایی اجتماعی به مقوله ای تماما غیر سیاسی بدل خواهد شد، انتخاب هر عنصری از هر فرهنگی امر خصوصی و حق شهروندی محسوب خواهد شد.
نتیجه گیری: در حالیکه از یک سو ناسیونالیسم ایرانی چنان دیوانه وار بشر را به ابزار حفظ تمامیت ارضی تقیل داده، و از سوی دیگر ناسیونالیسم قومی با طرح فدرالیسم خواهان ایجاد مرزهای جدید مابین شهروندان و تقسیم آنها بر حسب زبان و نژاد و جغرافیا است؛ جهانی شدن با هر دو وجه مثبت و منفی اش جوامع بشری را درمی نوردد. طرح اولیه بحث گلوبالیسم و تاکید بر تفکیک وجه مثبت یعنی جهانی شدن اجتماعی، از وجه منفی یعنی جهان گرایی کاپیتالیستی ضروری می نماید. نباید اجازه داد که جهان گرایی به یک ایدلوژی سیاسی و اجتماعی تبدیل شود؛ هر گونه محلی گرایی بخصوص در جنبه های فرهنگی و یا هر عنصر انتخاب فردی، بعنوان قانون یک جامعه سوسیالیستی در نظر گرفته خواهد شد. این روشن است که سیستم تجارت و بازار و امور مالی در دنیای کاپیتال زده امروز، تحت مدیریت ایدلوژی نئولیبرالیسم است؛ اما خود اقتصاد جهانی ایدولوژیک نبوده و نیست و نخواهد بود. جهانی سازی اگرچه بشدت در کنترل و بهره مندی کاپیتالیسم جهانی است و لذا بشدت مورد تنفر همه انواع ناسیونالیستها و مرتجعین مذهبی قرار دارد، مورد نقد ما کمونیستها نیز هست؛ با جهانی شدن اجتماعی که در کنترل هیچ دولت محلی/ملی/جهانی نباید باشد، تفاوتی بنیادین خواهد داشت. اگرچه جهان گرا، جهانی گرایی، و سیاست جهانی به انتخاب و تمایل فرد و سیاستمداران و دیگرعناصر جامعه بشر اشاره دارد؛ اما جهانی شدن نه یک پروژه منوط به هدف، بلکه یک پروسه عینی تاریخی بوده و جهانی شدن اجتماعی می تواند بسیاری از مسائل و مصائب جامعه سرمایه زده و ملی زده بشریت را حل و رفع نماید. این جهانی شدن اجتماعی را می توان به تعبیری اجتماع جهانی شده نامید؛ به این معنا که جامعه ای می سازیم که در آن رفاه و خوشبختی و حقوق برابر و آزادی همگانی اصل و اساس است، لذا محدودیتهای تاریخی، اقتصادی، جغرافیایی، سنتی و غیره اگرچه هنوز حضور دارند، اما قادر نیستند زندگی شهروندان را کنترل و رقم بزنند. هیچ شهروندی نباید محکوم تاریخ و جغرافیا، و یا قربانی طبقه و سیاست باشد؛ انسان باید امکان انتخاب مکان زندگی و کیفیت آن را داشته و بدست آورد، یعنی تا جایی که ممکن است از ابزارشده گی انسان و از محکومیت به یک سرنوشت خاص یا تکراری ممانعت گردد.
ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۱
اقبال نظرگاهی، سوم ژانویه ۲۰۲۴
منابعی برای مطالعه:
۱.
۲.
۳.
https://www.ghandchi.com/326-GlobalLineups.htm
۴.
این کلیپ ۱۷ دقیقه ای با اتهام بزرگی به مارکس شروع شده و با فکتهای آسمان و ریسمانی تئوری توطئه تهیه شده.
https://www.aparat.com/v/POExq
5.
https://www.ghandchi.com/314-Vision.htm
۶. توطئه توطئه
https://www.aparat.com/v/yTG2h
7.
https://sapidadam.com/posts/jahan/10338
۸.
https://www.youtube.com/watch?v=wcRjTFcLW2I
https://www.youtube.com/watch?v=R0kF-EV49gc
گلوبالیسم ۲
گلوبالیسم و ناسیونالیسم ایرانی
گلوبالیسم مورد نفرت ناسیونالیسم ایرانی است؛ بررسی مختصر چرایی آن موضوع این مطلب است:
ملت پرستان، خود را در مقامی می نشانند که بخود اجازه می دهند که برای “ملت خود” تصمیم بگیرند؛ اما این تصمیم گیری محدود به حوزه سیاست نمی شود. ملی چی ها تصمیمات خود را به تمام قلمروهای اجتماعی بسط داده و از مردم اطاعت می طلبند؛ آنها حق انتخاب فردی را به انتخابهایی محدود می کنند که خود قبلن برای مردم تعیین کرده اند. ناسیونالیستها متوجه کم رنگ شدن تقدس مرزها مابین جوامع بشر شده اند، که حاصل وابستگی اقتصادی و منافع سیاسی و جریان اینترنت و سوشیال میدیا و گسترش بی مرز دانش و اطلاعات و حقوق بشر است، به خود لرزیده و نگران یکی شدن همه ملتها و از بین رفتن اختصاصیات/ویژگیهای نژادی و فرهنگی و تاریخی خود شده اند. آنها مجبور شده اند از گلوبالیسم (که صد البته در مدیریت کاپیتالیسم است و به همین دلیل معایب عدیده ای داشته است) هیولای خون آشامی بسازند که گویا لازم است حصارها و دیوارها و مرزهای مملکت را بتونی کرد که نتواند به “ملت عزیز و سرزمین پاک و اهورایی ما” لطمه وارد سازد. همچنین، از آنجا که خودشان قائل به حق انتخاب شخصی و اختیار نهادها و سازمانهای اجتماعی نیستند؛ گلوبالیسم را متهم به “باید چه بپوشی، چه بخوری، و چگونه فکر بکنی”!و در مقابله با گلوبالیسم، نسبیت فرهنگی را بعنوان سپر استفاده می کنند؛ که گویا اگر در غرب ازدواج و همسر گیری و فرزند آوری کم شده است، “فرهنگ ما” به گونه دیگری است و ما نمی خواهیم مانند آنها “بی تعهد” (همان بی ناموس اسلامیست ها) باشیم. حال آنکه، نسبیت فرهنگی بیشتر از گلوبالیسم حقوق فردی و اجتماعی را نادیده می گیرد، زیرا نسبیت فرهنگی مبنا را فرهنگ و سنت قرار داده و انتخاب فردی را نفی و سرکوب می کند؛ نمونه فرهنگ در جمهوری اسلامی. بنابراین، میهن پرستان منکر حق و اختیار و انتخاب شهروندان هستند و هیچ “راهکار ملی” برای سد کردن جهانی شدن ندارند؛ تنها امکانشان، ادامه راه خامنه ای و اوباش بسیجی “آتش به اختیار” است.
گویا گلوبالیسم خواهان “ادغام اقتصادی و سیاسی کشورها” است؛ این ادعای ناسیونالیستهای ضد جهانی شدن است. همکاری اقتصادی شرکتها و کمپانیهای «چند ملیتی» را نباید با ادغام اقتصادی، چیزی که موجب هراس ملی گرایان شده است، یکی گرفت. ادغامی در کار نیست؛ یعنی اقتصاد کشورها باهم ادغام نشده و نخواهد شد. این نگرانی جناح نژادپرست ناسیونالیسم ایرانی است، که با دیدن «همکاریهای اقتصادی و سیاسی» اتحادیه اروپا، نگران شده است که اگر دست بکار نجات نژاد آریاییشان نشوند، فردا روز گلوبالیست ها نژاد پاکشان را با عرب و ترک و پاکستانی و افغانی ادغام می کنند.
در نگاه غیر علمی ملی گراها، “چند ملیتی” بودن کمپانیها و شرکتها به معنی سود و منفعت بردن دیگران و نه ملت خودی است؛ پس ناله «منافع ملی» سر می دهند. حتا به این استدلال غلط قانع نشده، وارد توهم زایی شده و تبلیغ می کنند که “چند ملیتی” یعنی “بی سرزمینی شدن” و این یعنی “بی کشور شدن”. آیا این متوهمین می توانند سیاست اقتصادیشان را محدود به «منابع طبیعی کشور خود» و محدود به «بازار ملت خود» بنمایند؟ اینجاست که بار دیگر در کنار «خود کفایی خمینی» قرار می گیرند؛ همانند خمینی معتقد به اقتصاد ملی هستند و هنوز نفهمیده اند که نه اقتصاد، نه سیاست، نه مدنیت، و نه شهروندان و حقوقشان را نمی توانند در حصار مرزهای ملی نگاه دارند.
تحصیلکردگان بدنبال رفاه و حقوق و آزادی بیشتر هستند، که البته این حق شخصی هر فرد است، لذا “وطن و میهن و مملکت و خانه” خود را یا با میل یا به اکراه ترک می کنند؛ این پدیده چنان ملی گراها را آزرده کرده است، که اگر صادق بودند باید می گفتند «مهاجرت ممنوع». مغزها را دزدیدند؛ ثروت ما را دزدیدند؛ می خواهند راه ابریشم و راه سبز بسازند و غیره؛ یعنی جهانی شدن مقولات برای اینها، تئوری توطئه است. نگاه ناسیونالیسم به مقولات جهانی نگاه تنگ نظرانه و غیر واقعی است؛ بعنوان مثال معتقدند که «اسراییل را امپریالیست ساخت تا نفت خاورمیانه را ببرد» و یا «درسته روسیه سرمایه داریه اما با یک قطبی کردن جهان توسط غرب مبارزه می کنه»!
بی گمان گلوبالیسم کاپیتالیستی دارای مضررات گوناگونی است، که بعضا هم کم و کیف آن هنوز روشن نیست؛ اما جهانی شدن را به خاطر این نوع از گلوبالیسم رد و نفی کردن، غرض ورزانه، غیر علمی، ایدولوژیک، و متناقض با روندهای تاریخی است. مخالفت با گلوبالیسم کاپیتالیستی لازم و ضروری است، اما فقط از زاویه چپ ممکن و قابل انجام است. یعنی نفی گلوبالیسم مخرب بازاری و کالایی، و تقویت گلوبالیسم اجتماعی، که فی الحال درجریان است و صدها میلیون مردم جهان از آن بهره مندند. نفی گلوبالیسم کاپیتالیستی از موضع راست یا ناسیونالیستی، ارتجاعی است؛ بازگشت دادن جامعه به وضعیتی است که جوامع بشر فی الحال از آن طی طریق کرده اند.
اگر گلوبالیسم کاپیتالیستی کمپانیهای تولیدی راه انداخته، گلوبالیسم اجتماعی هم نهادهای بین المللی ساخته است. اگر ناسیونالیستها بر زبان مشترک ملی تاکید دارند، همانطور هم بشر امروز نیاز به زبان جهانی دارد. روشن است که ناسیونالیستها مابین ارزشهای جهانی و ارزشهای سنتی و تاریخی، خواهان و مدافع ارزشهای خودی هستند؛ اینجاست که نه تنها کنار خمینی و خامنه ایها قرار می گیرند، بلکه مطالبات برحق مردم را هم پس می زنند.
تاکید ناسیونالیستها بر”حفظ هویت ملی” از گزند گلوبالیسم، چیزی جز پروپاگند نیست و در کنار شعار خامنه ای مبنی بر “تهاجم فرهنگی” قرار دارد. گویا فجایعی که حکومت فاشیسم اسلامی بر سر مردم و جامعه و طبیعت آورده است، ناشی از نداشتن تعلق ملی و هویت ملی است، گویا ایراد اینجاست که مردم محدود به منافع شخصی خودشان هستند، و به منافع ملی و هویت ملی بی توجه مانده اند. جالب اینکه در این بازسازی و اختراع «هویت ملی» بجای تاختن به حکومت های سراسر ظالم و سرکوبگر خودی یا داخلی، می روند سراغ گلوبالیست ها؛ گویا جهانی شدن سبب شده که فرهنگ و هویت ملی تضعیف بشوند و لذا مردم خودخواه شده و به سرنوشت ممکلتشان (آب و خاکشان) علقه و علاقه نشان ندهند. همچنین ادعا می کنند که اگر هویت ملی تقویت بشه، آنگاه مردم متحدانه علیه ظلم و ستم مبارزه خواهند کرد. می گویند عزم ملی نداریم، چون جامعه گسسته است؛ برای پیوند دادن این جامعه، برویم هویت ملی را تقویت کنیم. اما هویت ملی چیزی جز یک پروژه سیاسی نیست و دو لبه است؛ یعنی اگر قرار باشد بورژوازی مرکزگرا برود دنبال یک پروژه ملی، روشن است که بورژوازی قومی هم می رود دنبال پروژه هویت قومی/ملی خودش تا سهمش را از چنگ رقیب مرکز گرایش بگیرد؛ در این صورت چرا طبقات محکوم جامعه نروند دنبال منافع طبقاتی خودشان؟ علت واقعی نداشتن عزم عمومی و گسستگی جامعه و لذا کمبود علاقه به سرنوشت مردم و جامعه و کشور و طبیعتش و غیره، همین سیستم سرمایه داری است که بر پایه منافع فردی و طبقاتی استوار است و همه چیز را در بازار قیمت گذاری می کند؛ انسانها را برای لقمه ای نان به جان هم انداخته است.
علاوه بر سیستم سرمایه، دولت -بخصوص در جامعه ما- دخالتهای مخرب و بی مرزی را امور اجتماعی و فرهنگی برای خود قائل است. آقای ایمان سلیمانی امیری پدیده جهانی شدن را تایید و خواهان “انطباق میان هویت قومی با هویت ملی و هویتی که در جهانی شدن وجود دارد” است. بنظر من، عدم دخالت دولت در این پروسه از الزامات است؛ لازم نیست دولت دخالتی در این انطباق انجام دهد، بشر خود می تواند هرچه خواست انتخاب کرده و هر چه را نخواست رد بکند، منهای اینکه کدام مورد قومی یا ملی یا جهانی است. کافی است دخالت دولت در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی محدود گردد تا شهروندان خود هماهنگی و انطباق مابین هویت ها را تنظیم نمایند.
برای آنان که زبان، مذهب و دین و آیین، سنت و فرهنگ، و تاریخ، هویت ساز هستند؛ البته که باید از جهانی شدن متنفر باشند. در پارادایم جهانگرایی، زبان و مذهب و فرهنگ شما به خودت تعلق دارد؛ دیگر نمی توانی آن را به ساحت سیاست برده و با آن جامعه را یک دست نمایی. افراد یعنی شهروندان، حق دارند و اختیار دارند که انتخاب بکنند که چگونه زبانهای دیگر، اندیشه های فلسفی و حتا مذاهب دیگر، فرهنگها و تواریخ دیگر را آشنا شوند، و احیانا اقتباس و جذب نمایند؛ دولتها حق محدود کردن و تعیین تکلیف برای شهروندان را از دست می دهند. مسلم است که جهانی شدن اجتماعی، تعصبات ملی و مذهبی و قومی و جنگ ۷۲ ملت را تضعیف کرده، و بجای آن امکان انسان شدن، مدنیت و تمدن را، یعنی صلح و امنیت و رفاه بیشتر را، فراهم می سازد.
تاکید ناسیونالیستها بر “دفاع از منافع ملی” از گزند گلوبالیسم: ناسیونالیسم ایرانی تبلیغ می کند که گلوبالیسم یعنی برفنا رفتن منافع ملی و اینکه گلوبالیستها (که منظورشون اینجا افراد طرفدار جهانی شدن هستند) قصد دارند “به منافع هم کیش خودشان، هم عقیده با خودشان، و هم دین با خودشان در سرتاسر جهان بپردازند”. گویا اکنون زمان آن است که “به کشور و ساکنین آن پرداخت”؛ “گلوبالیسم فعلن قابل اجرا نیست”؛ “گلوبالیست ها از طیف کاپیتالیست و لیبرالیست هستند … که هدفشون اینه که محصولات کارخانه جات خودشون رو بهتر بفروشند …صنایع ملی را در کشورهای دیگه آسیب بزنند … سعی می کنند به ثروت بیشتری برسند.” به این ترتیب، ثروتمند شدن برای خودیها (طبقه حاکمه ملی) روا، و برای بیگانگان (گلوبالیست ها) نارواست؛ مردم نباید حق داشته باشند که خواهان بهترین محصولات باشند، بلکه باید محصولات صنابع خودشان را مصرف بکنند تا تولید داخلی رشد بکند. ادامه این نگاه ملی گرایانه این است که طبقه کارگر باید بیشتر کار بکند و کمتر مزد بگیرد و به کیفیت پایین زندگیش قانع باشد تا کشورش-کشورمان ترقی کند؛ داستان اصلی اما، دعوای بورژوازی محلی برای توجیه خود بعنوان طبقه حاکمه است، چه بعنوان دولت چه در کسب ثروت. تنزل دادن گلوبالیسم به اینکه گویا گلوبالیست ها قصد دارند به هم کیشان و هم مذهبیون خودشان در سراسر جهان کمک بکنند، یک رندی مذبوحانه است؛ گویا خامنه ای گلوبالیست است که به شیعیان لبنان و سوریه و عراق و یمن کمک می کند! و یا نماینده گلوبالیسم اسلامی است که به حماس و جهاد اسلامی کمک می کند! خیر، آنچه خامنه ای را به این کارها وامی دارد فاشیسم اسلامی، تروریسم اسلامی، و جنبش اسلام-سیاسی است و نه گلوبالیسم. اگر هم آن را گلوبالیسم اسلامی بنامیم، بخشی و جزئی از گلوبالیسم کاپیتالیستی است، همچنانکه فاشیسمش. اگر گلوبالیسم کاپیتالیستی در این فاجعه دست و سهم دارد، که دارد، قائدتا این نقش نمی تواند توجیه کننده ملی گرایی و بازگشت به سنتهای خودمان باشد. در پایان باید گفت، این فریب محض است که گویا ملی گرایان می خواهند به مردم کشور خود برسند، آنها مردم کشور خود را بعنوان کارکن و ثروت تولید کن و ابزار ثروت و قدرت خود می خواهند. اسم تمام این حقه بازیهای تاریخی “منافع ملی” است؛ هر جا سخن از منافع ملی می شود حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی محدود و سرکوب شده است و خواهد شد. خیر، ما جهان گراها بدنبال کمک به هم کیشان خود در هیچ کجای جهان نیستیم؛ ما بدنبال رها ساختن مردمان همه جوامع «اسیر و محدود در مرزهای کشوری» از زنجیرهای بردگی هستیم. ما خواهان رفاه و خوشبختی و حقوق برابر و آزادی برای همه مردمان جهان، و قبل از همه برای مردم جامعه خودمان هستیم.
ناسیونالیستها همانند اسلامگرایان خود را، افکار و عقاید پوسیده خود را، و روشها و متدهای سیاسی ارتجاعی خود را، تبدیل به سدی در برابر جهان گرایی کرده اند؛ دیر یا زود ظرفیت این سد پر شده و دیوار سنتها و عقاید کهنه شکسته خواهد شد. متوسل شدن ناسیونالیستها به هر بهانه و مورد و ایرادی در رد جهانی شدن، و بخصوص مساوی قرار دادن جهانی شدن اجتماعی با گلوبالیسم کاپیتالیستی، در کنار تلاش حکومتهای اسلامی برای مسدود نمودن اینترنت آزاد و دسترسی شهروندان به اطلاعات آزاد جهانی، قرار دارد.
تناقضات: ناسیونالیستها بدون استثنا در حملات خود به کمونیستها، مطرح می کنند که چرا به کشور کمونیستی نرفته، و در کشور کاپیتالیستی زندگی می کنید؟؛ روشن است که این سوال سفسطه گرانه و غیر علمی است. اما در همین راستا باید از خودشان هم پرسید، شما که نصف مقولات زندگیتان مربوط و مرتبط با جهانی شدن است؛ پس با چه رویی علیه جهانی شدن هستید؟! بعلاوه، ناسیونالیستها زیر نام منافع ملی و امنیت ملی، منافع و امنیت شهروندان را نادیده و حتا پایمال می کنند؛ آنگاه چگونه می خواهند شهروندان حامی منافع و امنیت ملی شده، و جهانی شدن منافع و امنیت را نپذیرند!؟ مرزهای ملی پدیده ای تاریخی و مقوله ای مربوط به جغرافیای سیاسی است که صد البته در اقتصاد سیاسی ماجرای مهمی دارد، اما با این مرزهای قراضه که نمی شود مانع جهانی شدن شد؛ اقتصاد و سیاست محدودیت مرزی نمی شناسند، اطلاعات مرز نمی شناسد، انسانیت مرز نمی شناسد. بعلاوه، ناسیونالیسم ایرانی از سرداران سپاه که گویا با داعش جنگیده اند، تجلیل می کنند؛ در عوض می گویند “بی وطن ها هم وطن ما نیستند، یک مشت وطن فروش کثیفند که باید دورشان ریخت”؛ این یعنی صدای پای فاشیسم. در پایان، باید به این توهم ناسیونالیسم ایرانی هم خندید و هم گریست، که ادعا می کنند ملی گرایی ایرانی مانند ملی گرایی سایر ملل جهان جدید نیست بلکه ریشه در چندین هزار سال پیش دارد؛ مدعی هستند که دولت-ملت ایرانی و مفهوم ایرانشهر، متعلق به دو هزار سال پیش هستند. البته هر ادعای سیاسی هرچند هم مالیخولیایی، تا زمانی که محدود به یک فرقه و سکت و حواریون این و آن فرد باشد بی مشکل است؛ اما وقتی این فرقه وارد سیاست شده و مدعی تشکیل دولت آینده ایران باشند، آنگاه خطر این سکت/باند نئونازیست را باید به جامعه مدام متذکر شد. معنای عملی این خودشیفتگی تاریخگرایی، چیزی جز حاکم کردن یک ورژن، یک خط و یک حزب سیاسی، و یک طبقه اجتماعی بر سرنوشت یک جامعه بزرگ نیست؛ این تکرار ماجرای هیولای خمینی، یعنی حاکم کردن یک ایدولوژی معین و سرکوب تمام مخالفین آن است. ناسیونالیسم ایرانی برای نمونه با پرچم “جنبش رنسانس ایرانی”، به فرهنگ و حکومت نازیستی و فاشیستی خواهد انجامید؛ این پیش گویی نیست، تمام رفتار و گفتار و عملکرد و تاریخ گرایی و فعالیتهای چندین ساله سلطنت طلبها و مشروطه خواهان ایرانی تحلیلا فاشیستی است.
ناسیونالیسم ایرانی پرو ترامپ: ترامپ نه فقط یک سرمایه دار فاسد، بلکه یک سیاستمدار راست گرا بود؛ حمایت از ترامپ توسط ناسیونالیستهای راست ایرانی، دورنمای خطرناک بودن این طیف از اپوزیسیون را نمایان می سازد. حمله ترامپ به گلوبالیستها، از یک زاویه پپولیستی (مردم فریبانه و شکل مار کشیدنی)، و استقبال سلطنت طلبان و مشروطه چی ها از آن، نه یک افتضاح سیاسی از سوی این بخش از اپوزسیون ایرانی، که باید یک آژیر خطر برای مردم ایران تلقی شود. گلوبالیسم کاپیتالیستی در فکر قدرت و ثروت خود بوده و مردم چیزی جز ابزار نیستند؛ این در مورد خود ترامپ، و در مورد اپوزسیون راست ایرانی هم کاملا صدق می کند. تمام نقد و اعتراض راست ها، چه در ایران-چه در جهان، به گلوبالیسم کاپیتالیستی از سر دفاع از منافع طبقه خودشان است؛ اعتراض راست همه جوامع جهان به گلوبالیسم بی ربط به منافع اکثریت مطلق شهروندان هر جامعه است. اینکه ثروت و قدرت در کشورها و در جهان در دست خود مردم نیست، و در خدمت جامعه نیست، مساله ماست؛ اینکه این ثروت و قدرت در میان طبقه حاکمه چگونه نامساوی و غیر عادلانه تقسیم شده است، ربط زیادی به ما مردم ندارد، زیرا ما مردم طئمه و قربانی هم سگ های وحشی و هم شغالها هستیم. آنجا که نقدهای درستی هم می شود، بخاطر دفاع از منافع شهروندان و جامعه نیست؛ بلکه برای قانع کردن و به خدمت گرفتن لشکر مردم در نبرد بر سر قدرت و ثروت برای خود، با رقیب مقابل است؛ نقد گلوبالیسم کاپیتالیستی باید از زاویه منافع اکثریت مطلق شهروندان، منافع جامعه و مدنیت و طبیعت و زندگی سالم، صورت پذیرد.
در خاتمه: ناسیونالیستها مدعی اند که کمپانیها و شرکتهای چند ملیتی، عامدانه و بخاطر منافع خود احساس ملی را تضعیف کرده اند. منهای اینکه این ادعا قابل اثبات باشد یا نه، تضعیف احساس ملی بنفع اکثریت ساکنان همه جوامع بشری و تنها به زیان سرمایه داران ملی گراست؛ سرمایه دارانی که قادر به رقابت با سرمایه داران گنده تر از خود نبوده و لذا خواهان انحصار بازار ملی هستند؛ بازار ملی به آنها فرصت می دهد تا اجناس بی کیفیت خود را با کار ارزان تولید و توزیع کنند.
ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۰
اقبال نظرگاهی اول ژانویه ۲۰۲۴
منابعی در همین رابطه:
https://www.youtube.com/watch?v=r_kPczo3gcYhttps://www.youtube.com/watch?v=W2sAecTf_Wwhttps://www.youtube.com/watch?v=wI3fHHjt6SEhttps://www.youtube.com/watch?v=_VJHfBtg7lYhttps://www.youtube.com/watch?v=bYCVf9-7Czghttps://www.youtube.com/watch?v=7JZJUkxQKjchttps://www.aparat.com/v/tvFomhttps://www.ghandchi.com/387-Pre-Industrial.htmhttps://www.youtube.com/watch?v=DroAKhBsO78https://www.youtube.com/watch?v=ilHxCC1siaQhttps://arq.ir/%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
گلوبالیسم ۱
گلوبالیسم یعنی جهان گرایی؛ اما گلوبالیست ها در دو گروه متفاوت و بلکه متضاد، قرار گرفته اند. گلوبالیست جامعه گرا یا سوسیالیست، نه فقط با گلوبالیست کاپیتالیست همراه نیست که علیه آن است. گلوبالیسم، می تواند یک بینش، یک سیاست، یک مدل رفتاری، و یا یک عملکرد اقتصادی باشد؛ گلوبالیست، هم می تواند یک فرد نویسنده، یک دانشمند، یک ژورنالیست، یک سیاستمدار، یک بازیگر ورزشی یا هنری، یک مهاجر، یک متفکر کاپیتالیست، و یا یک سرمایه دار باشد. گلوبالیسم به پدیده اخیر جهانی شدن می پردازد؛ منهای درک و زاویه ما با آن، یک روند است. اما باید پرسید، کدام جهانی شدن؟ گلوبالیسم اجتماعی، یا گلوبالیسم کاپیتالیستی؟ بطور واقعی دو نوع جهانگرایی با دو رویه و شیوه، و با دو هدف متضاد در جریان است.
یک گلوبالیست بی طرف می تواند معتقد باشد “اکنون بشر در مرحله ای است که به جای برجسته سازی جدال های منطقه ای و اختلافات قومی، به اشتراکات جهانی-انسانی، برابری بشری، و مباحثات حقوق بشری می اندیشند.” یک گلوبالیست جامعه گرا، یا سوسیالیست، از این موضع گیری معقول و کارساز فراتر می رود. گلوبالیست جامعه گرا، کسی است که به همسرنوشتی بشر در همه ابعاد زندگی واقف (نه معتقد) است؛ او همانقدر به فکر جامعه محل تولد خود است، که بفکر سایر جوامع بشری زیرا پیوستگی و لایتجزا بودن آنها را می فهمد. او همانقدر به فکر مردم همزبان-همکیش-هم وطن خود است، که بفکر بشریت است؛ زیرا همسرنوشتی و تفکیک ناپذیری این هم سرنوشتی را می فهمد. او می داند هر نوع تفکیکی مابین بشریت و در جامعه، نه فقط در خدمت سیستم حاکم و حفظ وضع موجود، بلکه تماما مغایر واقعیات است. او در دفاع از انسانیت، خواهان ارزشها و حقوق و معیارها و پرنسیپهای جهانی است؛ زیرا انسان، انسان است. یک گلوبالیست جامعه گرا یا اجتماعی، دارای استانداردهای جهانشمول یا یونیورسال است؛ و تضاد آنها را با معیارهای دینی و سنتی و بومی و محلی و ملی را بدون هیچ تعصبی بیان می کند!
گلوبالیسم کاپیتالیستی برهبری سرمایه داری امریکایی، پس از جنگ دوم جهانی شروع شد و با انواع و اقسام طرحهای اقتصادی و نظامی و سیاسی پیش رفت. از “طرح مارشال” و “اصل چهار ترومن”، تا “ناتو” و “اتحادیه اروپا”، از “تجارت جهانی و بانک جهانی”، تا “صندوق بین المللی پول” و “ارز جهانی” و غیره، نظام جهانی سرمایه داری یک نظم جهانی معین را شکل داد و تثبیت کرد. اما بر خلاف مخالفین گلوبالیسم، این تمام ماجرا نبود. پا به پای گلوبالیسم کاپیتالیستی، گلوبالیسم اجتماعی هم رشد کرد: مراودات جهانی، از مهاجرت دائمی تا کارگران مهاجر، از سفرها و مسافرتها، از دسترسی به کالا های خارجی تا استفاده از محصولات صنعتی، از تکنولوژیهای گوناگون تا ارتباطات همه گیر، از بهداشت جهانی تا آموزش علوم و زبانها و دانشجویان خارجی، از فاصله بشریت از سنتها و تعصبات مذهبی و قومی محلی، تا کسب نظرگاه ها و فلسفه های گوناگون و غیره، بشریت وارد عصری نوینی شد که تکامل تاریخ اجتماعی آن را میسر کرده بود.
صدور سرمایه و وام بانک جهانی و سپس مهاجرت کارخانه (شرکت های چندملیتی) به محل زندگی کارگران ارزان، با پرداخت باج به طبقه حاکمه محلی؛ هم هزینه تولید را کاهش داد، هم تجارت را رونق بخشید، هم کارگران فقیر را شاغل کرد، و هم جهانی شدن سرمایه داری را تثبیت کرد، و هم ادعای دموکراسی را بر بام سیاست جهان نهاد. این جهانی سازی نوع سرمایه داری است که برای بازتعریف روبنای دموکراسیش، “تصمیم گرفت” لیبرالیسم را کنار گذاشته و به نئولیبرالیسم (با مشمولیت نئوکانسرواتیسم) روی آورد، و با به اجرا گذاشتن نسبیت فرهنگی، حقوق بشر، یعنی جهانشمولی حقوق بشر، را زیر سئوال برده و بتدریج به حاشیه براند. اجلاس سالانه کمپانیهای بزرگ اقتصادی در «داوس» نمی توانست بدور از سیاست، فقط اقتصاد را رهبری کند؛ خودشان هم این را نه تنها پنهان نکردند که اعلام کردند اقتصاد آزاد منجر به آزادی در سیاست هم می شود. اقتصاد موفق مدلی برای اداره سیاسی موفق تلقی شد، و الگوی امریکایی برای مدیریت سیاسی جهانی تنها کاندید تلقی شد.
گلوبالیسم کاپیتالیستی و جهانی سازی نوع «داوس»؛ عبارت است از تمکین به مدیریت جهانی توسط سرمایه دارترین سرمایه داران، و دنباله روی سیاستها و ارزشها از این مدل. آن شرکتهایی که با نام بی مسمای “چند ملیتی” مشهور شدند؛ نه تنها ملی و یا ضد ملی نبودند؛ بلکه تماما در خدمت سود و سرمایه و بهره برداری مالی و سیاسی یک درصدیهای جهان بودند. عرضه و فروش این پدیده توسط خودشان بعنوان “چند ملیتی”، و شایعه ناسیونالیستها در معرفی آن بعنوان “ضد ملی و ضد منافع ملی و غارتگر” و غیره، همگی تبلیغات طبقه حاکمه بود تا طبقه کارگر را از استثمار شدن و تدارک برای قیام علیه این شکل تازه از استثمارشدگی بازدارند.
اما تجارت جهانی همزمان پیوندها و همبستگیهایی را در سطح جهان رقم زد که جنبش کارگری و کمونیستها از قبل بر نوع مردمی، اجتماعی، و غیر سودجویانه آن تاکید کرده بودند. انقلاب در ارتباطات و اطلاعات و تکنولوژی و نهایتا انقلاب انفورماتیک نوع دیگر و مدل دیگری از جهانی شدن و جهان گرایی را نوید داده و موجب شدند. اگرچه این مدل هم تحت کنترل و هدایت دنیای تحت قیمومیت سرمایه داری است؛ اما از شرکت مردم در آن، استفاده مردم از آن، و تاثیرات آنها بر “جهانی شدن اجتماعی” نتوانستند بتمامی جلوگیری نمایند. بعنوان نمونه می توان از جهانگردی و مهمتر از آن مهاجرت نام برد؛ در طی آخرین دهه های قرن بیستم، نه فقط ده ها میلیون نفر با تصمیم خود مهاجرت کردند و از مهاجرتشان راضی هستند، بلکه صدها میلیون مورد پرواز هوایی و دریایی و زمینی بمنظور سیر و سفر و جهانگردی صورت گرفته است. این نوع از جهانی شدن، که من علاقه مندم آن را “جهانگرایی اجتماعی” بنامم، سبب شده است که دهکده جهانی که منظور از آن ارتباطات وسیع و همه گیر بود، جنبه انسانی بخود گرفته و باعث کینه و نفرت و زوزه مرتجعین دینی و قومی بگردد. مهاجرتها باعث تداخل «نژادی و فرهنگی» شده، و موجب کم رنگی دین و مذهب، نژاد و قومیت، و تمایل و علاقه به فرهنگ جهانی و ارزشهای جهانشمول گردیده است. دیگر نه خداباوران بی اخلاق می توانند دین خود را بهترین بشمارند؛ و نه قوم و میهن پرستان و مدعیان بهترین زبان و فرهنگ، جرات نشر و تبلیغ این خرافات را داشته باشند.
مرتجعین دینی و ملی هر دو در برابر این جهان گرایی وحشت زده شده اند؛ و با یکسان معرفی کردن آن دو نوع متفاوت از جهانی شدن، تلاش کردند مردم را به فرهنگ سنتی و مرزهای ملی محدود نمایند. در این جبهه ضد غربی و سپس ضد گلوبالی، اوباشانی مانند جلال آل-احمد و شریعتی و خمینی و خامنه ای و کل جنبش اسلام سیاسی؛ در کنار ملی گرایان الجزایری و هندی و عرب و ترک و ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم قوم گرا قرار گرفتند. مذهبیون از “تهاجم فرهنگی” و ملی چیها از “توطئه جهانی برای محو ملت ها” ناله سر دادند. ناسیونالیستهای قومی هم به بهانه ستم ملی (که باید رفع و حل شود)؛ بازگشت به هویت و سنت قومی و فرهنگی خود را هدف قرار داده و ناخواسته همسنگر اسلامیست ها و ناسیونالیسم مرکز-گرا شده و علیه سوسیالیسم و جهان گرایی اجتماعی به میدان آمده و آن را با گلوبالیسم کاپیتالیستی یکسان معرفی می کنند. بعنوان نمونه، یک سلطنت طلب بنام «امیر طاهری» جهانی سازی را “یک بیماری” نامیده، با اعلام پاییز جهانی سازی، و در آرزوی پایان این بیماری، در کنار خامنه ای و بوکوحرام نشسته است. واهمه پیروان خرافات مذهبی و سنتی و میهن و وطن پرستی، از رشد جهان گرایی اجتماعی؛ باعث تلاش بی وقفه برای توقف آن شده است. این تلاشها گاها تا درجه سرکوب مسلحانه (مانند جمهوری اسلامی و ماشین سرکوبگرش)، علیه این جهانگرایی اجتماعی در جریان است. و یا یکی کردن آن با گلوبالیسم کاپیتالیستی توسط همه انواع ناسیونالیستها با مهر “غارت ثروتهای ملی”، موج بزرگی علیه جهان گرایی راه انداخته اند. غش کردن ناسیونالیسم ایرانی بطرف یک فاشیست لمپن بنام ترامپ، ناشی از مدل ایشان در “اول امریکا” و تاکید سوخته بر ملی گرایی امریکای است. چه ملی گرایی امریکایی، چه ملی گرایی روسیه و انگلیس و هند و غیره، هیچکدام علیه مضرات گلوبالیسم کاپیتالیستی نیستند؛ این فراز/موج جدید ملی گرایی در کشورهای گوناگون نشان از نارضایتی طبقه حاکمه این کشورها از سهم بری سیاسی و بلکه اقتصادی در سطح جهان است، می خواهم بگویم کمترین ربطی به منافع مردم این کشورها نداشته و ندارد. تاکید مرتجعین سیاسی در کشورهای مختلف بر هویت: هویت مذهبی، هویت فرهنگی، هویت قومی، و هویت ملی، هویت تاریخی و غیره، چیزی جز بازی درآوردن برای برهم زدن بازی نیست؛ اگر این مرتجعین اعتراضی مدرن و مترقی داشتند، فرصت داشتند و دارند که آن را به جامعه اعلام کنند.
نتیجه گیری: میل به جهان گرایی، در بطن سرمایه داری قرار داشت و با رشد سرمایه داری، جهانی سازی بعنوان روندی طبیعی در تاریخ جهان پیش رفت. سرمایه داری در آغاز با استعمار/کلونیالیسم، سپس با امپریالیسم جهانی شد؛ در دهه های اخیر هم بطور مشخص گلوبالیسم نماینده کاپیتالیسم بوده است. اما گلوبالیسم کاپیتالیستی، نماینده تمام و کمال جهان گرایی نیست؛ جهان گرایی اجتماعی، با رشد و گسترش جهانی سرمایه داری و بطور مشخص با جهانی شدن طبقه کارگر، با جهانی شدن تجارت، با جهانی شدن روابط و ارتباطات بشری، با حقوق بین الملل، با حقوق بشر، با ارزشهای جهانشمول و غیره وجوه مثبتی هم داشته است. امروز در قرن بیست و یکم، جهان گرایی اجتماعی را، آلترناتیو سوسیالیستی نمایندگی می کند؛ کمونیستها حامی این نوع از جهانی شدن هستند و از موضع رادیکال و پیشرو علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی هستند. مرتجعینی مانند چپهای ناسیونالیست، معتقدند که با فروپاشی شوروی، آلترناتیو سوسیالیستی شکست خورده، پس نوبت بازگشت به ملی گرایی علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی است. آنها ادعا می کنند که قطب بندی دوران جنگ سرد (بلوک چپ علیه بلوک راست) از بین رفته و دیگر موضوعیت ندارد؛ بنابراین اکنون نه فقط در اروپا و غرب، بلکه در همه کشورها، گلوبالیست ها و ناسیونالیست ها در مقابل هم قرار دارند.
ملی گرایان، همچنانکه مذهبیون، گلوبالیسم را متهم به طرح، پروژه، و برنامه ای هدفمند علیه خود معرفی می کنند؛ آنها در این تصور خود صادقند، چرا که جهان گرایی بستر تمام موجهای اقتصادی-سیاسی-فرهنگی و غیره است، که سدهای مرزی ملی گرایی و سنت زدگی تاریخی را می شکند و پیش می رود. منتها ملی گراها در بیان واقعیت صادق نیستند و با مراجعه به نمونه ی انتخابات امریکا ترامپ را “شاخص ملی گراها” و هلاری کلینتون را “شاه مهره جریان گلوبالی” دانسته و سپس گلوبالیستها (یعنی امثال هلاری کلینتون را) جهان وطن معرفی می کنند.
آن هیولایی که بحق ملی گراها و مذهبیون و کل مرتجعین رنگارنگ از گلوبالیسم ساخته اند، در واقعیت خود اکنون دو بخش دارد: بازار جهانی کار و کالا و پول، و جهانشمولی ارزش ها و حقوق و استانداردها. ترس و تنفر مرتجعین از بخش دوم جهانی شدن است؛ آنها هیچ مشکلی با بازار جهانی و کالایی شدن همه چیز و ازجمله انسان ندارند!
جهانی شدن زندگی و تاریخ بشر، طبعا ابعاد متفاوت و متناقضی دارد؛ جهانی کردن تولید، توزیع، و مصرف، البته که مضراتش هم برای جامعه بشری و بخصوص طبقه کارگر و کارکن زیاد است. در عین حال از فواید حقوق و معیارهای جهانی، از همبستگی جهانی، از همه گیری یک آلترناتیو نیز بهره مند شده و دیگر مجبور نیست در چهارچوب تنگ سرمایه داری ملی، بماند و بجنگد. با ورود مدرنیته به جوامع سنتی و محدود شده به مرزها (= “جوامع ملی”)، طبقه کارگر خود را بعنوان بخشی از طبقه کارگر جهانی در جنگ با سرمایه داری جهانی پیدا کرده و علیه حاکمیت سیاسی-اقتصادی سرمایه داری ملی متشکل-متحد-و مدعی قدرت دولتی می شود. پیآمد این روند جهانی، همیشه جهانگیری کالایی نمی ماند؛ انسان گرایی هم می تواند جهانی شود، فلسفه این جهانی شدن، سوسیالیسم است.
سرمایه داری نمی توانست محدود و ملی بماند؛ سود و ثروت و منابع خام و بازار، همگی مرزشکن و بی وطنند. سوسیالیسم، آمد تا پاسخ محکمی به سرمایه داری بدهد، یک پاسخ انسانی به دنیای بازار زده. بنابراین گلوبالیسم با بازار و سود و منافع فردی شروع شد و با گلوبالیسم اجتماعی و انسانی می تواند خاتمه یابد. بشر محکوم سرمایه داری و گلوبالیسم کاپیتالیستی نیست؛ سوسیالیسم آلترناتیوی مطرح و در دسترس است. در حالیکه ناسیونالیستها از کوچک شدن و کم قدرتی “نهاد دولت” می نالند؛ سوسیالیسم دقیقا خواهان هرچه کوچک تر شدن این نهاد سرکوبگر و پایین کشیدن آن از تقدس سنتی و مافوق قانون و مسلح بودگی است. جوامع بشر اگر قرار باشد، تحت تاثیر گلوبالیسم به سمتی در حرکت باشند؛ آنها بسمت درهم تنیدگی، مشترک المنافعی، همه گیری و هم سرنوشتی، جامعه جهانی، و انسان جهانی بپیش می روند. صاحبان قدرت و ثروت در چهاردیواری ملی از این فرایند متضرر می شوند، پس با مراجعه به سنتهای فرهنگی و برجسته کردن تمایزات فرهنگی و با ابداع مقدسات ملی، و یاری گرفتن از مقدسات مذهبی و دینی، تلاش دارند از این روند تاریخی جلوگیری نمایند.
جهانی شدن یک میل قدیمی در جوامع بشری است که با ظهور سرمایه داری تحقق عینی پیدا کرده و سپس در کنترل و هدایت و خدمت سرمایه داران پیش رفت. گلوبالیسم کاپیتالیستی که هدف آن کسب سود و قدرت و حفظ آنها در انحصار طبقه حاکمه جهانی است، با جهانی شدن تدریجی و علمی-تکنیکی که در خدمت بشر است، یکی نیست. بدین سان جهانی شدن روندی است دو بعدی با فعالین مختلف و اهداف متفاوت تر؛ یکی در دست حاکمان اقتصادی و قدرتی جهان، و دیگری در بعد اجتماعی آن. جهانی شدن اجتماعی آن روندی است که ما در آن و حامی آن هستیم؛ اما جهانی شدن کاپیتالیستی، نه فقط در خدمت یک درصدیهای جهان است، بلکه دارای معایب و مضرات عددیده ای است، که نه فقط قابل حمایت نیست، بلکه قویتا رد می شوند.
مخالفین گلوبالیسم معلوم نیست چگونه می خواهند پدیده شکوهمند “دهکده جهانی”، یا ارتباطات وسیع همه جانبه جامعه امروز بشری را رد نفی کنند!؟ رشد علم و تکنولوژی امکاناتی به بشر عرضه کرده است که برگشت از آنها ممکن و میسر نیست. نه فقط این، بلکه بزودی پیشرفتهای بزرگ دیگری رونمایی خواهند شد، که کیفیت و ابعاد زندگی انسان را بکلی دگرگون خواهند ساخت. جوامع بشری دیگر نخواهند پذیرفت که محدود و مقید به مرزهایی باشند که در آن قدرت و ثروت و بلکه آزادی و اراده در اختیار یک اقلیت کوچک از حاکمان، و اکثریت بعنوان محکومان جامعه چاره ای جز پذیرش محدودیت های همه جانبه را نداشته باشند.
یک تاجر اسلحه و یک دانشمند علم میکروب شناسی هر دو دید جهانی دارند و در بعد جهانی عمل می کنند، اما با دو نتیجه متفاوت. بنابراین در رد و تایید جهانی شدن باید بر آن پدیده معین تمرکز کرد و نشان داد که آن پدیده مشخص توسط چه کسانی و با چه اهدافی و در خدمت منافع چه کسان دیگری پیش می رود؛ لذا رد یا تایید یک کاسه گلوبالیسم، در دنیای عصر سرمایه داری ناممکن است.
ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۸۹
اقبال نظرگاهی ۲۶ دسامبر ۲۰۲۳
مطالبی مرتبط برای مطالعه:
https://iranglobal.info/node/84106https://www.youtube.com/watch?v=pp9GwgmBRwghttps://iranglobal.info/node/84145https://www.farsnews.ir/news/13980928000906/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%81-%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7https://ensani.ir/fa/article/9796/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85https://virgool.io/@m_63105618/%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-db50msdabhqvhttps://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/87350/https://polyticks-ir.blogsky.com/1387/01/16/post-84/https://www.tabnak.ir/fa/tags/244458/1/%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85https://www.youtube.com/playlist?list=PL349VGpP4orpmNejrk3nsUDk7kFauDEVrhttps://kayhan.london/1397/06/16/129206/