بعد از سالها آرزوی سفر به کوبا، بلاخره همکارانم و عده ای از دوستان نزدیکم به مناسبت تولد ٥٠ سالگیم، زمینه و امکان سفربه این کشور را برایم فراهم کردند. روز هفتم دسامبر وارد شهر هاوانا پایتخت کوبا شدم. هدف از این سفر این بار نە برای آفتابگیری و تفریح ، بلکه آشنایی از نزدیک با مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مردم کوبا بود. در مورد سوسیالیسم کاسترو، انقلابیگری و آرمانخواهی چگوارا زیاد خوانده و شنیدە بودم. در این نوشتە کوتاه تلاش می کنم آنچه را آنجا دیدم و از زبان مردمان عادی شنیدم بیان کنم. لازم می دانم تاكید کنم کە آنچه را بیان می کنم درک و مشاهدات خودم در طول دو هفته اقامت در چند شهر مختلف می باشد و به هیچ وجه برمبنای تحقیقات علمی یا آکادمیکی نیست و قطعا نه تنها ناقض بلکە می تواند صحت کامل هم نداشتە باشد. همچنین تلاش می کنم کە نگاه من به سوسیالیسم موسوم در کوبا نیز برآنچه کە دیدم و شنیدم سایه نیاندازد.
قبل از سفر تصمیم گرفتم به جای اقامت در هتل، در میان مردم عادی زندگی کنم. دوستم مارتین نیز کە برای انجام کار اداری به کشور پاناما می رفت بعد از دو روز در هاوانا به من ملحق شود. اطاق خانه ای را در یکی از محلات جنوب شهر هاوانا برای چند روزکرایه کردم. اطاق بسیار ساده بود، بجز یک تخت خواب و یخچال کوچک هیچ چیزدیگری نداشت. در این خانه چهار اطاق را برای کرایه به توریستها اختصاص داده بودند. شش نفر اینجا به صورت شیفتی کار می کردند. هر شیفت دو زن و یک پسر جوان کار می کردند. اولین برخوردم با فردی جوان به نام ریکاردو بود که با یک شیشه آب سرد از من پذیرایی کرد، دوش و توالت را نشانم داد و گفت اگر تمایل دارید فردا صبحانه را برایت آماده می کنم. صبح زود ریکاردو از خواب عمیق ناشی از خستگی راه طولانی بیدارم کرد و گفت صبحانه ات را روی میزدربالکن گذاشته ام. صبحانه نیمرو با مقداری کره، مربا و یک لیوان آب میوه بود. خوشبختانه او مقداری انگلیسی بلد بود و هدف از سفرم را برایش توضیح دادم. ریکاردو گفت این خانه در وسط شهر قرار گرفته است و شما لازم نیست از تاکسی استفاده کنید. از او پرسیدم بیرون مواظب چه چیزهایی باشم، به عنوان یک خارجی آیا خطری تهدیم خواهد کرد؟ او با اطمینان خاطر گفت اینجا کوبا است و هیچ مافیایی وجود ندارد، تنها مواظب باش کە به هیچ وجه سیگار قاچاق از مردم نخرید و پولهایت را نزد مردم عادی چنج نکنید زیرا این کار خلاف است و پلیس شما را جریمه خواهد کرد. برای خریدن سیگار کوبایی به سیگارفروشی های دولتی و برای چنج کردن پول به هتلها مراجعه کن. اینجا اینترنت نیست، اما به هر هتلی مراجعه کنید می توانید از وایفی آنجا با قیمت ارزان استفاده کنید. از او تشکر کردم و بیرون رفتم.
از کوچه و خیابانهای تنگ عبور کردم، مسیرم مشخص نبود، وارد دنیای نوینی شدە بودم اینجا همه چیز با دنیایی کە از آن آمده بودم متفاوت بود. در رویای خودم به زودی وارد سنتری یا مرکز خریدی با مغازه های پر زرق و برق خواهم شدم. اما هیچگاه چنین نشد. مغازه ها بسیار کوچک و شبیه به هم بودند. در هر کدام از آنها تنها چند نوع لباس، کفش، چند پاکت سیگار دو یا سە نوع ماکارونی، روغن، تخم مرغ، برنج و اقسام ساده دیگر بود. انگار همه مردم بیرون هستند، زنان، مردان، کودکان و جوانان. همه شاد و سرحال به نظر می رسیدند. گروه های موزیک در کوچه و خیابانها برای مردم آهنگ می نواختند و مردم نیز می رقصیدند. موزیک آمریکای لاتین با زبان قشنگ اسپانیایی بسیارشاد ودلنشین است. حس بسیار عجیبی به انسان دست می دهد، از یک سو انسان عمیقا نگران می شود که چرا این مردم باید از هر گونه امکانات رفاهی محروم باشند و از سوی دیگر نیز خوشحال است کە اینجا هنوز بوی انسانیت می دهد و مناسبات کثیف نظام هار سرمایه ارزشهای انسانی این مردم را از آنان سلب نکرده است. کسی برده مبایل و کامپیوتر نیست، کسی لباس مارکدار و ماشین مدل بالای خویش را به رخ دیگران نمی کشد. در واقع از این چیزها خبری نیست، همه یک رنگ و یک بو هستند. شکی نیست که تضاد طبقاتی اینجا نیز وجود دارد، اما نه آشکار و فاحش. مردم کوبا با وجود اینکه در فقر مادی مطلق زندگی می کنند و از امکاناتی مانند ماشین، کامپیوترو لوازم رفاهی بی بهره هستند، اما مردمانی شریف، مهمان دوست و با فرهنگ هستند. اکثرا با سواد هستند، زبان مردم کوبا اسپانیای است و عده بسیار کمی از نسل جوان می توانند انگلیسی حرف بزنند. با هر کسی حرف می زدم علت این فقر و بی امکاناتی را نه در سیاستهای دولت کوبا، بلکه امپریالسیم آمریکا و ناشی از محاصره اقتصادی می دانستند. در کوبا تحصیلات تا پایان دانشگاه، بهداشت و درمان ، حمل و نقل عمومی کاملأ مجانی است. واحد پول کوبا پزو می باشد کە بیشتر توریستها از آن استفاده می کنند. مردم ماهانه مواد مورد نیاز خویش مانند برنج، روغن، مرغ، تخم مرغ، گوشت خوک و لوازم بهداشتی را از طریق کپن در فروشگاه های دولتی تحویل می گیرند. آلبرتو جوانی سیاه پوست و خوش روی دیگری بود کە در همین خانه کار می کرد. آلبرتو از من بسیار خوب تر انگلیسی حرف می زد. می گفت تا قبل از مرگ کاسترو وضع مردم بهتر بود، همه چیز دولتی بود، بعد از مرگ کاسترو یواش یواش پروسه خصوصی سازی آغاز شده است و عده ای ماشینهای تازه از چین وارد می کنند. قرارداد خانه ای که کرایه کرده بودم برای چهار روز رو به اتمام بود. مارتین هم به من ملحق شدە بود. از طریق شماره تلفن و آدرسی که یکی از دوستان نروژی به من داده بود خانه ایرینا را پیدا کردم و اطاقی را از او کرایه کردم. خانه ایرینا در قدیمی ترین محله هاوانا بود، خانه در طبقه سوم یک آپارتمان قدیمی در کوچه ای تنگ و پرجمعیت بود. زنان و مردان بیرون از خانه ودر کوچه نشستە بودند، به موزیک محلی گوش می دادند و روم می نوشیدند. روم مشروب محلی کوبا و کشورهای جزایر کارایب است کە از نیشکر تولید می شود. ایرینا چند سال در نروژ زندگی کرده بود و زبان نروژی را خوب بلد بود. او دو دنیای کاملا متفاوت را تجربه کرده بود و زندگی در کوبا را بر نروژ ترجیح می داد. می گفت اینجا زندگی بسیار سخت و دشوار است، اما ما شاد هستیم و هرچه داریم با هم تقسیم می کنیم. گفت مثلا فردا اگر یکی از همسایه ها با گوشت خوک غذا درست کند، بقیه را نیز به خوردن آن دعوت می کند. شب دختر خاله او یاسمین با دختر بچه ١٠ ساله اش شانل به دیدارش آمدند. یاسمین در شرکتی کار می کرد، دستمزد ماهانه او ٦٠ دلار آمریکایی بود. کوبا ایها در هفته ٦ روز کار می کنند. میانگین دستمزد یک کارگر ٥٠ تا ٦٠ دلار آمریکایی در ماه است. بعد از چند روز ماندن در خانه ایرینا به او گفتم برای رفتن بە شهر سانتاکلارا و دیدار از موزه چگوارا به کمک شما احتیاج دارم. او با چند نفر راننده تاکسی تماس گرفت، بلاخره یکی از آنها را قانع کرد که ما را به سانتاکلارا ببرد. فاصله هاوانا تا سانتاکلارا ٢٨٠ کیلومتر است کە با ماشین پنج ساعت طول می کشد. سانتاکلارا به شهر چگوارا معروف است و در دروازه ورودی شهر با پیکر بزرگ چگوارا و تابلویی کە روی آن نوشتە شده است به شهر چ خوش آمدید رو به رو می شوی. این شهر زیبا در دامنه کوه های پوشیده از جنگل قرار گرفته است ، پنجمین شهر بزرگ کوبا می باشد که رودخانه ای در وسط آن، شهر را به دو قسمت تقسیم می کند. درماه آگوست سال ١٩٥٨ نیروهای تحت فرمان کاسترو و رائول از کوههای سییرا مائسترا سرازیر می شوند و شهرهای اورینته، مافو و کنترا مائسترا را تصرف می کنند. کاسترو سخت ترین، پیچیده ترین و سرنوشت ساز ترین عملیات کە تصرف سانتاکلا می باشد را به چگوارا و نیروهای تحت فرمان او واگذار می کند. روز ٣١ سپتامبر ١٣٥٨ واحدهای رزمی تحت فرمان چگوارا از سه جبهه به شهر سانتاکلارا پیشروی می کنند و در نبردی سخت و دشوار این شهر را تصرف می کنند. فولجنسیو باتیستا دیکتاتور کوبا با شنیدن خبر سقوط سانتاکلارا با هواپیما از کشور فرار می کند. کاسترو با شنیدن خبر فرار باتیستا فورأ با فرماندهان ارتش در سانتیاگو دومین شهر کوبا تماس می گیرد و با آنها برای تحویل شهر مذاکره می کند. فرماندهان ارتش بدون هیچ مقاومتی شهر را تحویل نیروهای تحت فرمان کاسترو می دهند. همزمان چگواره نیز برای فتح هاوانا پایتخت کوبا اقدام می کند و بدون هیچ مقاومتی هاوانا را نیز تصرف می کند. کاسترو و رائول برای اعلام پیروزی در شهر هاوانا به چگوارا ملحق می شوند و بدین ترتیب به سالها دیکتاتوری، خفقان و نژادپرستی دولت باتیستا خاتمه داده می شود. کاسترو در اولین اقدام قانون برابری نژاد سیاه با سایر کوبایی ها و برابری کامل زن و مرد را تصویب می کند. او چند سال بعدتر اقدام به اصلاحات ارضی می کند و زمینها و اموال مالکان را مصادره می کند و بدین ترتیب یک نوع سرمایه داری دولتی را در کشور حاکم می کند. بیش از نیمی از مردم کوبا سیاه پوستان آفریقایی هستند کە در قرن ١٤ میلادی توسط اسپانیایها به عنوان برده به کوبا آورده شده اند. کوبا مستعمره اسپانیا بوده و برده ها را برای کار در کشتزارهای نیشکر و معادن نیکل و آهن به کار گماشته اند. بعد از قطع رابطه اقتصادی آمریکا و غرب با کوبا، تنها شوروی و چند کشور در بلوک شرق با کوبا روابط اقتصادی بر قرار می کنند. شوروی در قبال نیشکر و نیکل، گندم و مواد غذایی را به کوبا می دهد. مردم کوبا برای سفر به روسیه به اخذ ویزا احتیاج ندارند، اما کسی توان سفر به آنجا را ندارد. برای هر فرد انقلابی دیدن شهر سانتاکلارا بسیار جذاب و هیجان انگیز است. مجسمه ها، پوسترها و نقاشیهای چگوارا در تمامی سطح شهر شور و شوق جالبی به آن بخشیده است. مجسمه چگوارا با کودکی در آغوش، تنها در این شهر موجود است و سالانه هزاران نفر از گوشه و کنار دنیا برای دیدن آن به سانتاکلارا می روند. مردم سانتاکلارا چگوارا را دوست دارند او در میان سیاه پوستان کوبا بسیار محبوب است. تا امروز نیز بچه ها در مدارس ابتدایی کلاس درس را با این جمله شروع می کنند < می خواهم من نیز فردی مثل چ شوم >. نام چ بر تارک تاریخ این کشور برای همیشه خواهد درخشید.
شهر وارادیرو
وارادیرو شهر کوچک توریستی است و تمامی ملزمات برای رفاه توریستها را اینجا فراهم کرده اند. هتلهای مجلل پنج ستاره در جوار ساحل زیبا. ماشینهای مدل بالا و پارک و خیابانهای تمیز سیمای این شهر را تشکیل می دهد. وارادیرو هیچ گونه وجه متشابهی با بقیه شهرهای دیگر ندارد. مردم عادی کوبا توان سفر به اینجا را ندارند. بعد از دو روز از این شهر خسته شدم و دوباره به هاوانا برگشتم و چند روز دیگر باقی مانده از سفرم را میان مردم بودم.
ملک پیرخضری
دسامبر ٢٠٢٣